سایر منابع:
سایر خبرها
خود درمانی کرونا با نسخه های فامیلی!
می کرد برای اینکه خوب شوم انجامش می دادم مثلاً گفتند که بخور جوش شیرین بدهم، این کار را کردم. روز نهم به بعد سرفه هایم قطاری شد تا جایی که نمی توانستم نفس بکشم. فامیل هایم مدام زنگ می زدند و می گفتند این دارو را بخورم یا فلان چیز را نخورم. هر روز نفس تنگی و سرفه هایم شدیدترمی شد و بی حالی شدید هم داشتم؛ با این حال حاضر نبودم دکتر یا بیمارستان بروم چند روز پیش در اینترنت خوانده بودم در یکی ...
خود درمانی کرونا با نسخه های فامیلی!
این گونه می گوید: وقتی علائم مریضی آشکار شد، راستش پیش خودم گفتم اگر بخواهم بیمارستان هم بروم می گویند برو خانه و دو هفته توی قرنطینه باش. همه هم که همین داروهای معمول را می خورند. رفتم داروخانه یک نایلون دارو خریدم و بعدش خودم را در خانه قرنطینه کردم. از همان روزهای ابتدایی توصیه و تجویزهای دوستان و آشنایان شروع شد. سرفه می کردم، برخی گفتند سفکسیم و تعدادی هم هیدروکسی کلروکین را برایم تجویز کردند ...
روزی که ابوالفضل جلیلی، روی کارمند سفارت آمریکا را کم کرد
داشت به زحمت یک عکس می گرفت. یه بار توی جشنواره تسالونیکی یونان گفتم این عکس رو بگیرید، هر وقت لازم داشتید چاپ کنید. اونم درهمون حال از من یک عکس گرفت. _ مدتی بعد، توی پاریس داشتم باعجله می رفتم به یک شرکت فیلمسازی. ازجلوی دکه روزنامه فروشی محل که رد شدم جوان فروشنده با هیجان گفت: موسیو جلیلی، صفحه اول روزنامه عکست چاپ شده. گفتم ممنونم، یه دونه برام نگه دار عصر میام می گیرم. به ...
به مناسبت 19 آبان 1333، سالروز اعدام حسین فاطمی: حسین فاطمی با شعری از فرخی یزدی جانش را تسلیم کرد
در یکی از مصاحبه هایش با خبرگزاری ایبنا به خاطره ای از اعدام حسین فاطمی اشاره می کند که این روایت را در زیر می خوانید: هنگامی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بودم دایی ام روزنامه ای به نام پولاد داشت که من هر روز از دبیرستان به روزنامه می رفتم. در آن زمان احمد شاملو سردبیر آن بود و نجفقلی پسیان نیز با شاملو همکاری می کرد، دکتر ستاری نیز پژوهنده معروفی بود که به روزنامه پولاد می آمد. آن ها وقتی با ...
از چوب فروشی تا کلبه های چوبی 5 ستاره
هر شغلی را امتحان کردم؛ از دست فروشی کنار جاده گرفته تا چوب جمع کردن از جنگل های هزار جریب مازندران و فروختن آنها به مسافران. گاهی نوشیدنی های محلی با سیر درست می کردم و به مغازه کنار خانه مان می فروختم. حتی کلی پول قرض گرفتم و از بانک وام گرفتم تا ماشین بخرم و مسافر کشی کنم البته این را هم بگویم که درسم خیلی خوب بود و معمولا برخی از ترم ها تخفیف می گرفتم و با پولی که برایم می ماند به خانواده ام ...
رها شدن؛ خرید و فروش، تن فروشی!
شعار سال :باد ملایمی می وزید و برگ های زرد و نارنجی درختان پارک شوش را به زمین می ریخت، بوی سیگار و حشیش در هوا پخش بود؛ زن ها، مرد ها و حتی بچه های مچاله شده، در هم می لولیدند و سیگار و پایپ را بین انگشتان لاغر و استخوانی شان رد و بدل می کردند. زنی که لنگان لنگان راه می رفت، به دنبال چیزی برای بستن زخم عفونی شده پایش بود. مردی که نای راه رفتن نداشت بدن چروکیده اش را به سختی به زیر درختچه کوچکی کشید و ولو شد. زنی که مانتوی خردلی رنگ و رو رفته ای به تن داشت، در کنار چند چمدان و ساک و پتو نشسته بود، پسر بچه ای که مو ...
همسر شهید: به روح الله گفتم خوب شد شهید شدی
تا اینکه اتفاق سختی در زندگی ام افتاد و امام رضا من را ناباورانه قبول کرد. بعد از چند خواستگار که به آن ها جواب منفی داده بودم امام من را طلبید و به پابوسشان رفتم و با دل شکسته از ایشان خواستم همانطور که در درسم کمک کردند و انتخابی داشتم که بسیار از آن راضی بودم، همسری را هم سر راه زندگی ام قرار دهد که با او عاقبت بخیر شوم. این دعا جوری مستجاب شد که من تهران نرسیده آقا روح الله پیش آمد. خیلی اهل ...
حیدر برای همرزمانش مثل پدر بود
سیدمصطفی کلاس دوّم بود. صبح به مدرسه رفت. در آن جا بچّه ها خبر شهادت پدرش را به او داده بودند. به روی خودش نیاورد. ظهر که از مدرسه برگشت، گفت: مامان! از بابا چه خبر؟ گفتم: امروز رزمنده ها برمی گردند. احتمالاً پدرت هم می آید. چیزی نگفت. مشغول درسش شد. تکالیفش را انجام داد. ساعت 4 بعد از ظهر در خانه ما را زدند و خبر شهادت پدرش را دادند. دلم سوخت. گریه می کردم. مصطفی هم گریه می کرد. گفتم: پسرم! چند ساعت ...
دلنوشته ای با گوهر مدفون در قم
...> نشاید و نباید که با دست خالی از حرم می رفتم و می دانستم گدا هرگز از درگاه سلطانی نمی رود، چرا که آیین گدایی بر استغنای سلطان نهاده اند و باید آنقدر، حلقه درب را کوبید تا صاحب خانه نظری سازد. و در آن حال و هوا بودم که صدای "لا اله الا الله" عده ای سیه پوش مرا اشارت داد که عالم همه باطل است و غم عالم هم باطل، آن گاه که آنان بدنبال تابوتی از چوب به حرم می رفتند، مرا آموختند که ...
دنیای قهوه خانه ها؛ از پاتوق شعرا تا گلریزان برای فقرا
آنجا ناهار را میل می کردند و می رفتند و برخی هم که جایی برای خواب نداشتند شب ها به قهوه خانه می آمدند آنجا می ماندند به آنها سرداش خواب می گفتند یعنی کسانی که در قسمت گرم خانه تنور نام می خوابیدند. فارس: اطلاعات این کتاب را چگونه جمع آوری کرده اید؟ من از جوانی به نوعی با قهوه خانه در ارتباط بودم و آشنا هستم و اطلاعاتی داشتم، چون من اهل شعر بودم زیاد به قهوه خانه می رفتم مثلا ...
من یک مهاجر سیّارم
؛ یا اگر هنوز مادرش را داشت و پدرش در تنهایی نگوریده بود، اگر اخراج و بیکار نشده بود و هزار اگر دیگر، خب فرق می کرد. ساده تر حرف می زد. از نقطه الف شروع می کرد و می رسید به نقطه بعد و صاف می رفت سر اصل مطلب. سرنخ هاش را این طور از دست نمی داد. آن وقت کمتر هم سرگردان بود. پاش روی زمین سفت تر بود. من نمی د انم. حدس می زنم فقط. من تابعِ او بودم. اوایل بازنویسی اش زیاد سعی کردم که فرم را سرراست کنم. بعد ...
مضامین اخلاقی و اگزیستنسیل قرآن(3)
سابقاً هم عرض کردم که پیامبرشناسیِ ما احتیاح به بازبینی دارد. به تعبیر مرحوم شریعتی که می گفت: امامان یا پیامبران و مشخصاً پیامبر اسلام (ص) که شخصیت محوری در آئین اسلام است، انسان های مافوق بوده اند نه مافوقِ انسان. نحوه مواجهه خداوند با پیامبر (ص) در قرآن، همچنین تعابیری که راجع به ایشان به کار رفته و انتظاراتی که از انسان بدست داده شده، مسامحتاً گِله ای که خداوند از انسان کرده، همه اینها عبرت آموز است. به تعبیر کسی که برای من نوشته بود فلانی من این بخشهای قرآن را تا حالا نخوانده بودم. حقیقتش شاید آیاتی که نوبت پیشین برایتان خواندم ناظر به انذارهای که به پیغمبر (ص) داده شده را خیلی از ماها نخوانده باشیم. حتی سالها اُنس گرفتن با قرآن و یا شنیدن مضامین آن و یا تفاسیرش چندان ما را متوجه این بخش از قرآن نکرده باشد. هم انسان شناسی قرآن و هم پیامبرشناسی قرآن که در جای خود مدلولات و آثار نتایح اخلاقی ...
حتی یک سطر متن سغدی در ایران نداریم/ تمام دست نوشته های سغدی در چهار شهر دنیا نگه داری می شود
ایشان بود، بعد از دفاعِ رساله، بار دیگر حدود دو سال روی متن رساله کار کردیم تا تبدیل به کتاب نوس روشن شد. ایشان، هیات علمی است، روی جلد کتاب از من تشکر کرد و اسم من را به عنوان ناظر علمی ذکر کرد. دانشجوی دیگرم دکتر منیره صدیقی کتاب فرهنگ مختصر ریشه شناختی افعال مانوی را که جزوه درسی کلاسی ایشان بود، زیر نظر من بازنویسی و تکمیل کرد و به ایشان کمک کردم تا به صورت این کتاب سروسامان بگیرد. در این جا لازم ...