سایر منابع:
سایر خبرها
همسرکشی با فانوس
فرنگیس خبری نبود. کیف و وسایل همسرم داخل اتاقک باغ بود، ولی از خودش خبری نبود. با خودم گفتم احتمالاً باز قهر کرده و به خانه رفته است. شب همان جا ماندم و صبح به خانه برگشتم. او ادامه داد: صبح که به خانه برگشتم شیشه های خانه و خودروی دامادمان شکسته بود و احتمال دادم همسرم این کار را انجام داده باشد. چرا که همسرم از زمانی که پسرمان فوت کرد دچار افسردگی شد. ما یک پسر 14 ساله داشتیم که 130 ...
آداب معاشرت (32)؛ چگونه مهمان داری کنیم؟ / مهمان چگونه باید برخورد کند؟
: شما روی دست من آب بریزید در حالی که خدا مرا می بیند؟ حضرت فرمود: (بنشین و دست خود را بشوی، خدا هم می بیند که برادرت که با تو فرقی ندارد به تو خدمت می کند.) مرد اطاعت کرد و نشست. امام چنین ادامه داد: (تو را به حق بزرگی که بر گردنت دارم قسم می دهم، چنان آرام بنشین و دست خود را بشوی گویی که قنبر روی دستت آب می ریزد.) پس از شستن دست او آفتابه را به فرزندش محمّد حنفیّه داد و فرمود ...
جَلّه عجب چی یه اگه گورخر داشتاشی خو دیه بیتر...
... _ خو و زَر مار... میگف مش موسام کولینا گرفته... _ ای بابا، گفتم ینی چی شده بی بی. بی بی محکم زد توی سرم... _ مرده شورُته بزنن، ینی مِخی بیگی مش موسی مهم نی؟ _ نه اینکه مهم نیس بی بی، ولی مگه خود شمام نبودین تو این سن و سال گرفتین هیچیتونم نشد؟ بی بی پشت چشمی نازک کرد.. . _ گلابی منظُورُت چی چیه؟ میه من چن سالُمه ...
دردهای جسمانی مزمن با منشا روانی
تصور کنید یک نفر از اجدادمون هزاران سال پیش در جنگل داشته راه می رفته که یهو یه خرس بهش حمله می کنه، در این صورت بدن ناچاره تمام توانش رو جمع کنه تا به فرد انرژی بده که پا به فرار بذاره. بعد از فرار از مهلکه، مغز دستور استراحت رو صادر می کنه، اون وقته که خستگی، بدن درد، بی حالی میاد سراغش تا طرف مجبور به استراحت بشه و انرژی از دست رفته رو احیا کنه. ...
راستی حافظ نگفتی مرغ کیلو چند بود؟
حسابی زیرمیزی می دهند رشوه می دادید اصلاً؟ نرخ یارو چند بود؟ آن زمان هم زن ذلیلی مثل الآن رسم بود؟ قیمت اسکاچ و خاک انداز و جارو چند بود؟ تو خودت اینکاره بودی حافظا! مهریّه ی یک زن پاکیزه خوی خوش بر و رو چند بود؟ توی دیوانِ تو حتّی اسم میش و گاو نیست می زدی آهو به رگ؟، یک شقّه آهو چند بود؟ چون خوراک خوب می خوردی ...
همه را شکل یار می بینم، پیرزن را نگار می بینم / شعر طنز محمدنظری
... نیم ساعت به دیدۀ حیرت خیره بودم بر آن ورق همچین زنی آمد که چیست این؟ گفتم: چه بگویم خودت بیا و ببین روی زیبای حوریان بهشت کرده است این مجله را تزئین گفت یارو: خدا شفا دهدت باشی از این به بعد بهتر از این این که عکس فرشته می بینی هست عکس لنین و استالین گفتم: امروز چون تو می بینم همه را ای نگار ماه جبین گفت: بس کن نگار سیری چند؟ شده ای پاک خل منم افشین همه را شکل یار می بینم پیرزن را نگار می بینم شاعر : محمد نظری ندوشن منبع : لُغُز ...
اتفاقات خوب و موفقیت با صبر به دست می آید
می کردم که چقدر نقاشی اش خوبه! با خودم فکر می کردم کاش من هم می توانستم مثل آنها نقاشی کنم. تنها چیزی که نمی گذاشت جلو بروم، ترسم بود که همه اش می گفتم نمی توانم یا نمیشه و سخت است. اعتماد به نفس لازم را نداشتم تا اینکه زن دایی ام پیشنهاد داد با توجه به علاقه ام، به کلاس نقاشی بروم. همین باعث شد از هفت سالگی، کلاس های نقاشی بروم. در 15 سالگی آموزش طراحی دیدم، بعدش پاستل روغنی و ترکیب رنگ ...
جولان سگ های ولگرد در خیابان های شیراز/ هنگام حمله سگ چگونه برخورد کنیم؟
گزش سگ ها گفت: برای پیشگیری از ابتلا به هاری، هنگام حمله سگ ها از فرار کردن، جیغ کشیدن، دویدن، نگاه کردن مستقیم به چشم حیوان، پرتاب کردن سنگ و اشیا به سمت سگ، نزدیک شدن به سگ های توله دار و سگ های بسته خودداری کرد، بلکه باید با تغییر مسیر از جلب توجه حیوان خودداری کرد. لزوم اجرای مانور جهت فرهنگ سازی در هنگام حمله حیوانات رضایی معتقد است: معمولا افراد زمانی که مورد هجوم سگ ها ...
جملات فلسفی+ انگیزشی+ سنگین، 60 جمله اثرگذار و عالی
گاهی اوقات ممکنه در شرایطی قرار بگیریم که شنیدن و خواندن یک جمله باعث میشه تا به طور کلی روند زندگی و تصمیماتی که داریم عوض بشه و با دید متفاوت تری به موضوع و مشکل پیش رو نگاه کنیم! اگر شما هم بر این عقیده هستید که جملات انگیزشی، جملات فلسفی ، جملات بزرگان ، جملات سنگین و جملات عاشقانه و زیبا همگی دارای معجزه هستند و ممکنه تاثیرات خوب و مثبتی رو به همراه داشته باشند، حتما در ادامه با ...
همه چیز درباره واکسن کرونای ایرانی؛ دکتر مینو محرز در بدون تعارف
دکتر محرز: بله من شب میرم می بینیم همه در رستوران ها هستند من گلوم پاره شد اینقدر گفتم رستوران ها و سالن های ورزشی خطرناک هستند. مجری: شما کجا تحصیل کردید خانم دکتر؟ دکتر محرز: تخصصم را همین جا دیدم برای دوره ایدز رفتم استرالیا. مجری: استرالیا چرا نموندید؟ دکتر محرز: من گفتم که دوست دارم برای مردم خودم کار کنم تا موقعی که زنده ام می تونم نفس بکشم و راه بروم هستم اینجا ه ...
بیژن زندگی ام را به هرزگی برد!
، و بی تو نمی توانم حتی لحظه ای زندگی کنم. آن روز شب هنگام سرانجام بیژن پس از گردشی طولانی مرا به درون خانه ای برد که هچکس در آن جا نبود، چنان مست جمال وشکوه او بودم که دیگر چیزی نفهمیدم وتا به خود آمدم دیدم قربانی هوسرانی اش شدم و گوهر پاکدامنی ام را از دست داده ام! دیوانه وار فریاد زدم: با من چه کردی!؟ او با آرامش تمام و لبخندی برلب گفت: هیچ نگران نباش زیرا من در آینده ای ...
حجازی: من از عابدزاده با استعداد تر بودم
تمرینات پرفشاری بود که او انجام می داد.من زمانی که احمد دروازه بان استقلال بود شاهد تمرین کردنش بودم و به چشم می دیدم که چطور تمرین می کند و اصلا از تمرین خسته نمی شود. احمد رضا بعضی روزها 5ساعت تمرین می کرد و از این نظر بی نظیر بود .من کمتر دیده ام یک دروازه بان با بدن کبود این همه تمرین کند و احمد رضا اگر به هر جا رسید،به خاطر این بود که تمرین را مثل مسابقه جدی می گرفت او با پای مصدوم ...
خاطرات وکیل/ مرد بی غیرت قصد داشت فیلم همسرش را منتشر کند
برام بگیری،اولش فکر کردم شوخی می کنه و سر به سرم میزاره ،اما وقتی جواب پیام و با تهدید و فحاشی داد متوجه شدم قضیه جدی هست وگفت:فکر کردی مغز خر خوردم بخوام خودم پابند تو کنم،یک هفته فرصتی که گفتم از همین الان شروع شد،فکر شکایت و دادگاه هم از سرت بیرون کن وگرنه...بعد از این سه نقطه ای که در انتهای پیامش بود5ثانیه فیلم برام فرستاد و نوشت:ببین از کل اتفاقات و خلوت هامون فیلم گرفتم.مختار هستی بین ریختن ...
ماجرای راه اندازی پدافند هسته ای برای مقابله با استفاده احتمالی صدام از بمب اتم/ حداقل چهار نفر از شهدای ...
که خداوند برای ما رساند و 6 سال ایشان هیچ کار مدیریتی نکرد و فقط کار علمی می کرد. یک میز ساده ای در آن اتاق داشتیم؛ میز فلزی با روکش چوبی بود. از اتاق خودم یه کتاب فیزیک هسته ای آوردم که فارسی نبود؛ گفت نمی شود فارسی آن را بخوانم؟ گفتم نه، من کار دارم و باید زبان خود را قوی کنید و این کتاب خوبی است. همان روز اول به من گفت شما اینجا پول می دهید که آدم کتاب بخواند؟ گفتم بله. گفت خیلی خوب است. خیلی ...
تبدیل کاباره به چلوکبابی: خاطره ای از استاد حسین انصاریان
. هاج و واج مانده بود . بی اختیار گفت ، بفرمایید . وارد شدیم . سالنی بزرگ بود با میز و صندلی های بسیار و مشتریان فراوانی که همه مشغول عیش و نوش بودند . با ورود ما به سالن ، آنها هیجان زده شده ، با تکیه کلامهای مخصوص خودشان از ما استقبال کردند : قربون تو حاج آقا ، به سلامتی حاج آقا ، حاج آقا جون برات بریزم ... گفتم : باشه خدمتتان می رسم . وارد دفتر کاباره شدیم . آن مرد موهای سر و صورتش تقریبا ...
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود/ اتفاقات خوب زندگی آقای اتفاقیان
خبرگزاری فارس همدان- سولماز عنایتی ؛ ... گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود اما درست همان لحظه که فکر می کنی، همه چیز تمام شده خوب می شود و زندگی به وقت اضافه کشیده می شود قرار است در همان وقت اضافه به اندازه روزهای جوانی از دست رفته گل بکاری، مایه مباهات شوی و در کوی و برزن با سر بالا گام برداری. گاهی بی مقدمه جور می شود و تو دوباره متولد می شوی به جبران مافات برمی خیزی و دوان دوان ...
پیام تبریک شب یلدا
ها را دوباره می توان حس کرد. ****** یلدا، تو را دوست دارم، به اندازه همه ستاره هایی که در چشم هایت می درخشند، ای خواستنی ترین شب ها! طعم تو، به اندازه همه صبح های دل انگیز آفتابی بهار، شیرین است ****** صدای تیک تاک ساعت می آید زمان می گذرد و یلدا دستهای پاییز را در دستان زمستان می گذارد کاش یلدا فکری به حال دستهای ما می کرد ...
ضرب المثل هایی از الجزایر که معادل ایرانی ندارند/ خبرگزاری مهر
را برای مادرش می کنم اما او تبر را گرفته و فرار می کند. این ضرب المثل جایی به کار می رود که می خواهی به کسی کمک کنی اما او از روی نادانی ممانعت می کند. 2. لوکان جا الضحک ملیح لوکان سماتنی یما ضحکة: اگر خنده خوب بود، مادرم اسم من را خنده می گذاشت. خندیدن بدون علت نشانه بی ادبی است. 3. اذا تخلطت الادیان شد فی دینک: اگر ادیان در هم ...
روز های سخت بنّای کوچک
تومن به آن مرد کرایه بدهند. تعداد بچه ها زیاد بود و خرج و مخارج بالا. پدرم از پس هزینه هایمان بر نمی آمد، اما من دلم راضی نمی شد. هرچه می گفتم آن جا نمی روم حریف خانواده نمی شدم. شبی که قرار بود من را به خانه آن روستایی بفرستند به مشهد فرار کردم. عباسعلی کوچک چند بار قبل از آن از چناران به حرم رفته بود برای همین مسیر رفتن به شهر را بلد بود. آقای نوری سرش را پایین می اندازد و می گوید ...
قزوه: حکایت شعر فارسی در هند، حکایت دردناکی است/ معجزات آخرالزمانی در هند
خانه قلبم خراب شد بی تو برای زیست نمانده بهانه ای هر لحظه هر نفس که کشیدم عذاب شد لب تشنه ماند، تشنه دیدارِ چشمِ دوست دریای وعده هاش کویر و سراب شد ای ماهِ من! بر آینه جانِ من بتاب شاید که سنگ ها همه روزی شهاب شد با لطف و مهرِ دوست که گشته نصیبِ من اسرارِ این جهان به رُخم بی حجاب شد از شور و عشق در همه دل ها تلاطمی ست ...
خاطرات عالم انقلابی ساده زیست
گفتم اتفاقاً همین الان وقت این حرف هاست. در هر حال از جا بلند شدم و به هزار سختی و دشواری از کوچه پس کوچه ها، خودم را به منزل آقای گلپایگانی رساندم. وضعیت بسیار ناراحت کننده بود و همه جا گاز اشک آور می زدند. وقتی وارد منزل آقای گلپایگانی شدم، دیدم حیاط و ایوان و اتاق ها پر است و طلبه ها هم وضعیت خوبی ندارند، حالت ناراحت کننده ای وجود داشت. خود من هم وضعیت جسمی خوبی نداشتم، اما عصازنان رفتم و لب ...
استاده بسان سرو
چه با شکوه، همچنان در اوج کبریاستی به خون گرم کودکم نوشته من بهشتی ام خدای پاک من تو خالق چنین بلاستی؟ شهید راه دانش است نور چشمم ای خدا چنین شهید را فقط خودتو خون بهاستی * کمر شکسته مانده ام کنار سرو پیکرت نگاه هم نمی کنی چقدر بی وفاستی فرشته جان نفس بکش! به مادر تو گفته ام نمرده ای هنوز ...
رفتن ترس داشت اما من باید می رفتم
. دیوانه شده ای؟ بیا بریم نجاتشان بدهیم. گفت این جا فقط باید خودت را را نجات بدهی پس بیا برویم تا تو را هم به رودخانه نیانداختند. کمی بعد یک گرگ را دیدیم که انگار از دوست های سگ بود و گفت به به دوست قدیمی برایمان غذا آورده ای؟ سگ گفت برو پی کارت این خروس دوست من است چپ بهش نگاه کنی با من طرفی. به سگ گفتم: هی مطمئنی جای امنی هست این ور؟ هنوز ...
روح الله زم اعدام شد
؟ زم: تقریبا دو ماه و نیم شد یا سه ماه رضوانی: یعنی بعد از اینکه سال 88 بازداشت شدی تغییر کردی؟ زم: اره دیگه رضوانی: یعنی چی در تو به وجود اومد؟ زم: یه حسی که بالاخره باید یه انتقامی بگیرم، یعنی اینکار باید یه جوابی داشته باشه رضوانی: یعنی کلید خورد زم: از در زندان که اومدم بیرون به بازجوم گفتم، یعنی یه کارشناسی داشتم، لهجه ...
امام جمعه موقت تهران: آیت الله یزدی از مجاهدان دوره غربت انقلاب بود
بود و نکته چهارم؛ بر اساس همین بصیرت، خدمتگزار صدیق نظام، در عرصه های مختلف بود؛ مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، رئیس دستگاه قضا، شورای نگهبان، جامعه مدرسین و جا های دیگر، حضور را به عنوان تکلیف می دید. گفتنی زیاد است خوب به همین مقدار اکتفا می کنم. دو تحلیل مختصر خدمتتان تقدیم می کنم. بنده از روز اولی که خطبه رسانه ای خواندم تا امروز در هر خطبه از کرونا گفتم، از رعایت دستورالعمل های ...
سه اثر مهم ازدواج
؟ تو نداری هاییش خدا را شکر می کند این همان مروت و جوانمردی است و این در اثر ازدواج است. اخلاق انان نیکو می شود مورد سوم بعد با ازدواج کردن اخلاقش هم بهتر می شود طبیعت انسان اینه که خلق و خوی انسان رو نرم می کند طلبه جوانی از قم می گفتند که مدتی است سر نماز حال خوشی دارم و بعضی موقع هم گریه می کنم گفتم این که خوب است این کار مگر مشکلی دارد؟گفت نه تقریبا دلیلش رو هم میدانم که این ...
پیروی از علم، نه ظن و گمان + مسابقه
خانه کسی رفت دید خانه اش تنگ است. گفت: چرا در خانه تنگ زندگی می کنی؟ تو که وضعت خوب است یک خانه وسیع تری تهیه کن. گفت: چون خانه پدری و اجدادی است اینجا زندگی می کنم. امام کلمه تندی فرمود: حالا اگر اجداد تو مشکل داشتند، پول و امکانات نداشتند، تو با این وضع خوبی که داری چرا به زن و بچه ات بد می گذرانی؟ این حفظ آثار اگر پیام داشته باشد قبول است. من این را یکوقت دیگر هم گفتم. ما بالاخره باید نیاکان را ...
خاطرات زنده یاد احمدعلی راغب؛ از آموزش به شاهزاده پهلوی تا اولین دیدار با رهبر انقلاب
موسیقی باید به آن ها آموزش دهم. غالباً هم همه جا به عنوان مأمور می رفتم. مشکل اصلی این بود که آن سال ها کسی به هنر به چشم یک حرفه نگاه نمی کرد. در دوره پهلوی هیچ بحث هنر حرفه ای نبود و بعد از انقلاب بود که این نگاه تغییر کرد... * نکته جالبی است چون برخی طیف ها درست عکس این روند را تبلیغ می کنند! در همه حوزه های هنری این واقعیت وجود دارد. مثلاً امروز یک خطاط به راحتی می تواند به ...
امین فردین، پویان مختاری، میلاد حاتمی و دیگران؛ سایت های شرط بندی چگونه جیب شما را خالی می کنند؟
واقعا وسوسه کننده است. شما در خانه نشسته ای و یک گوشی هوشمند دستت است و فکر می کنی از همین جا که نشستی به یکباره می توانی پولت را چند برابر کنی. من اول با پول کم بازی می کردم. تا این که قصد خرید یک پراید 33 میلیونی کردم. آن وقت فقط 10 میلیون تومان داشتم. دوستم به من پیشنهاد داد کسری سرمایه ام را از بازی در این سایت ها فراهم کنم. من وارد یکی از همین سایت ها شدم. حسابم را 2 میلیون شارژ کردم و بازی ...