سایر منابع:
سایر خبرها
اگر ناصر زنده بود، شنبه پرسپولیسی می شد
حرف زده بود؟ بله.چند شب قبل از بازی بود که آقای مظاهری تماس گرفتند و گفتند که می خواهند چنین کاری را انجام بدهند.اجازه گرفت و من هم گفتم خیلی خوشحال می شوم.قرار هم شد که بعد از بازی لباس را بیاورد که روی آن را امضا کنیم تا به نفع موسسه خیریه محک به حراج بگذاریم.جالب اینجاست که خیلی ها تماس می گرفتند و می گفتند انگار که ناصر درون دروازه ایستاده و توپ را می گیرد.آنها از احساس شان می ...
منصور رشیدی: ناصر حجازی در خواب نام آتیلا را صدا می زد؛ زمان تولد فرزندش همسرش ساعت 6 صبح تماس گرفت و او ...
محمدرشید مظاهری بسیار خوش درخشید و اگر آن سیوها را نداشت، احتمال داشت نتیجه بازی تغییر پیدا کند. در نیمه اول استقلال خیلی خوب و منطقی بازی کرد ولی در نیمه دوم تیم 10 نفره شهرخودرو عالی کار کرد و استقلال را تحت فشار گذاشت. درحالی که خیلی از بازیکنان این تیم از نظر سابقه و کیفیت قابل قیاس با بازیکنان تیم ما نبودند. خوشحال شدم دیدم رشید مظاهری لباسی به تن کرده که شباهت زیادی به لباس مورد علاقه ناصر حجازی ...
روزی که پروین به فرودگاه رفت تا قهرمانی استقلال در آسیا را تبریک بگوید
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، بهناز شفیعی همسر ناصر حجازی اسطوره فقید باشگاه استقلال در مصاحبه با خبرآنلاین گفت: سالی که آقای منصور پورحیدری خدا بیامرز با استقلال قهرمان شد یادم هست که آقای علی پروین رفته بودند فرودگاه برای استقبال و عرض تبریک. آنجا هم استقلال تیم مملکت مان بود که قهرمان شده بود. ولی خب در لیگ همیشه دوست داریم استقلال قهرمان شود. من اگر پرسپولیس قهرمان شود قطعا خوشحال می شوم و مطمئن هستم که ناصر هم اگر زنده بود خوشحال می شد، چون می گفت پرچم ایران بالا رفته است. برای تیم رقیب در بازی شنبه آرزوی موفقیت می کنم. ...
مادری که با بچه معلول از پا نیفتاد
می گوید: نمی دانم به خاطر استرس ها و مشکلات خانوادگی آن دوران بود یا قرص و داروهایی که به خاطر سردردهای مکررم مصرف می کرد، پسرم معلول به دنیا آمد. البته دکتر به آنها گفته بود که پاهای پسرشان تحرکی ندارد اما آنها برای تولد وی لحظه شماری می کردند. پروین خانم می افزاید: دکترها گفتند شاید پس از تولد و با گچ گیری پاهای پسرم درست شود اما وقتی به دنیا آمد متوجه شدیم از زانو به ...
داستان یک ازدواج؛ سپیده و ناصر، زیر سایه شهلا
...> به خانم فکوری می گویم که بعد از پنج سال زندگی مشترک با ناصرخان از این تصمیم تان راضی هستیدمی گوید: خدا من را خیلی دوست داشت که ناصرخان را سر راه من برای ازدواج قرار داد. او این قدر مهربان، خوب، باشخصیت و ... است که من به همه فامیل و آشنا ها گفتم که امیدوارم زودتر از ناصرخان بمیرم، چون حتی نیم ساعت بدون او نمی توانم به زندگی ادامه بدهم. چند وقت قبل در یک آرایشگاه زنانه این ها را گفتم که همه ...
علی تا آخرین روز های جنگ برای رسیدن به عباس صبر کرد
...> مخالفتی با حضورش در جبهه نداشتید؟ پدر شهید: عباس از اوایل تشکیل بسیج عضو فعال پایگاه حزب الله بود و در کار های فرهنگی و تبلیغاتی بسیج استعداد زیادی داشت که اثر های مفید او باقی است. وقتی خبر قبول شدنش را شنیدم، خیلی خوشحال شدم. گفتم عباس! حالا که دانشگاه قبول شده ای، دیگر به درس هایت برس. گفت بابا! تا زمانی که جنگ هست، دانشگاه جبهه واجب تر است. برای رفتن به جبهه و جلب رضایت من چند روز اعتصاب ...
مادرم می گفت روزی ات ازدواج با یک شهید است
بر زندگی خود ایشان داشته باشیم. شهید طباطبایی یکی از پنج شهید ساداتی است که در آخرین روز های جنگ همگی در یک مکان به شهادت رسیدند و اکنون یادبود شهادت آن ها در محل شهادتشان، به عنوان شهدای خمسه سادات مورد زیارت کاروان های راهیان نور قرار می گیرد. متن زیر برگرفته از صحبت های همسر شهید طباطبایی است که با هم می خوانیم. خواستگارهایم شهید می شدند شهید طباطبایی متولد 1336 بود و بنده ...
در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهی ایران ایرنامطرح شد (1): ناصر ایمانی: مواضع احمدی نژاد را پیش بینی کرده بودم
، انتخابات دوم شورای شهر تهران و مجلس هفتم را برده است. گفت و گو با او در راستای پروژه تاریخ شفاهی رسانه ایرنا انجام شد. ایمانی در این مصاحبه برخی نکات را برای نخستین بار بیان می کند. ایرنا: از خودتان بگویید؟ ایمانی: من ناصر ایمانی متولد سا ل 1338 در محله جوادیه تهران هستم. در یک خانواده مذهبی سنتی و با سطح اقتصادی متوسط رو به پایین بزرگ شدم. یک خواهر و یک برادر دارم. تا سال 1349 ...
بیمارستان از زاویه ای دیگر
به سختی در میامد، پرستارها بقیه بیمارها را دور میکردند. جالب بود توی اون همه شلوغی به لباس آخوندی من هم احترام میکردند حتی بیشتر از قم. همانطور که ایستاده بودم، پشت سرم شنیدم یه خانم پرستار با یک ذوق و شوقی به بقیه میگه: بچه ها! همین الان زنگ زدن بهم، همین الان عمه شدم. همه همونطور که مشغول کار بودند با خنده و شوخی بهش تبریک میگفتن یکی میگفت بچه برادر یه چیز دیگه است. این همه زیبایی و لطافت و امید ...
فردین رابط در پارک خوابیدم اما نامید نشدم
بازیکن گل بزنم. بعد از زدن گل بسیار خوشحال بودم اما این خوشحالی را به خاطر علاقه ام به استقلال نشان ندادم. بعد از پایان بازی متوجه شدم که استراماچونی به سمتم آمد. چند کلمه ای به زبان خارجی با من حرف زد که من فقط Very good گفتن هایش را فهمیدم. در ادامه آقای زرینچه آمد و گفت که استراماچونی من را خواسته و می خواهند با من قرارداد ببندند. باورکردنی نبود. من موقع بستن قرارداد بدون این که آن را بخوانم یا ...
گفت وگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین / طناب دار را می بوسم!
سه فقره قتل است. حالا برایمان ماجرا را توضیح می دهی؟ ماجرایی نبود. من داشتم زندگی ام را می کردم. دانیال سراغم می آمد. شش ماهی می شد که رفت و آمدهایم با او زیاد شده بود. قبل از آن هم از چند سال قبل با هم دوست و همکار بودیم. من سلاخ کشتارگاه بودم و او راننده خاور بود. در این چند ماه اخیر خیلی با هم صمیمی شده بودیم. سه فقره قتل در باغ کلاته از روز حادثه بگو ...
راز عجیب پدیده گلزن استقلال
قرار دارد. رویاهای شماره 79 استقلال مقابل شهرخودرو می توانست سه چهار سال قبل تر، وقتی مجبور شد به دلیل بیماری مادرزادی یکی از کلیه هایش از از بدن خارج کند، تمام شود ولی این چیزی نبود که او می خواست. این بازیکن 20 ساله، آن روزهای سخت را در گفتگویی که با "ورزش سه" انجام داده، اینطور توصیف می کند: سه سال و نیم پیش بود، که با این مشکل مواجه شدم. از وقتی به دنیا آمدم، فقط هشتاد ...
محاکمه بیمار دو قطبی به اتهام قتل همسر
رسیدگی به این پرونده از سال گذشته با مراجعه مردی به نام حمید به اداره پلیس آغاز شد. وی به مأموران گفت که همسرم را به قتل رسانده ام. پس از اظهارات حمید، تیم جنایی راهی خانه آنها شد و جسد همسر وی را پیدا کرد. در ادامه جسد به پزشکی قانونی منتقل و حمید به عنوان متهم به قتل بازداشت شد. او در توضیح ماجرا به مأموران گفت: من شغل آزاد دارم و درآمدم هم خوب است و تا چندی قبل زندگی خوبی داشتیم. از یکی ...
مهدی عبدیان: بله، من به رحمتی کادو دادم
... این درست! اما قبول دارید این اقدام در دنیای حرفه ای فوتبال شائبه ایجاد می کند؟ نه! چه شائبه ای؟ من رفته بودم دوستانم را ببینم. اتفاقاً قبل از جدا شدن از دوستانم در اردوی شهرخودرو به آنها گفتم برایشان آرزوی موفقیت می کنم ولی از هفته هفتم به بعد! یعنی بعد از بازی با استقلال. چون اگر تیم برادرم هم روبه روی استقلال بازی داشته باشد دوست دارم استقلال برنده شود. اما قبول کنید که این ...
حنیف عمران زاده: گفتند یک میلیارد بگیر، در دربی اخراج شو
حنیف عمران زاده مربی تیم استقلال در گفتگویی با هاشم بیگ زاده در برنامه فوتبال برتر، در مورد مسائل جالبی صحبت کرده است. او می گوید که برای تبانی در دربی، به او پیشنهاد یک میلیاردی داده اند. حنیف عمران زاده در خصوص تصمیم قلعه نویی برای حضور این بازیکن به عنوان مهاجم نوک در دیدر مقابل پرسپولیس گفت: من آن بازی را به یاد دارم. قبل از بازی و انجام تمرین ریکاوری، آقای قلعه نویی مرا ...
جزئیات جنایت گروگانگیرِ قمی در تهران
اما بی فایده بود. می گفت که دوست دارد آزاد باشد. دیدم فایده ای ندارد و مجبور شدم یک گلوله به او شلیک کنم. بعد درحالی که خیابان خلوت بود و کسی متوجه نشده بود، جسد را کنار خیابان رها کردم و بعد هم با برادرم تماس گرفتم و گفتم زنش را کشته ام. او درباره قتلی که در تهران مرتکب شده بود نیز گفت: بعد از قتل همسر برادرم به تهران فرار کردم. چند روز مخفی شده بودم تا اینکه به خانه زنی حدود 45ساله رفتم. آنجا خانه ...
ناصر حجازی امن ترین مرد فوتبال ایران بود
قلم | qalamna.ir : گروه ورزشی: پیشکسوت باشگاه استقلال گفت: شما می توانستید مال و حرف و همه چیزتان را با خیال راحت پیش حجازی امانت بگذارید و او هرگز در امانتداری خیانت نمی کرد.بهتاش فریبا 2 خاطره از روزهایی که با زنده یاد ناصر حجازی در اردوهای مختلف ورزشی شرکت داشت، با ما درمیان گذاشت. در سالروز تولد ناصر حجازی چه صحبتی درباره شخصیت او دارید؟ ناصر امن ترین مرد فوتبال ایران ...
سرنوشت ازدواج تاجر بین المللی فرش با چهار زن
. ناصر با اشاره به گذشته هایش ادامه داد: از نوجوانی با بافت و تعمیر فرش که پیشه اجدادم بود، آشنا بودم. 48 سال پیش از روستا به تهران آمدم و در یک فرش فروشی بزرگ مشغول به کار شدم؛ مدتی بعد آوازه مهارتم پیچید و یک تاجر فرش با وعده زندگی بهتر مرا با خودش به یونان برد. من که هنوز فارسی را خوب یاد نگرفته بودم، ناچار شدم زبان یونانی هم یاد بگیرم و همزمان غم غربت را نیز تحمل کنم. اما خوابیدن در ...
رهایی از قصاص بعد از قتل همسر سوم
اش با مهرانگیز گفت: من از همسر دومم یک دختر 5 ساله داشتم. آن روز به دیدن دخترم رفته بودم که مهرانگیز پس از آنکه متوجه شد از کوره در رفت و به من فحاشی کرد. او می گفت من حق ندارم دخترم را ببینم و من در جوابش می گفتم که او دخترم است و نمی توانم او را کنار بگذارم. اما مهرانگیز عصبانی شد و به من و دخترم فحاشی کرد که خیلی عصبانی شدم و با کارد آشپزخانه به سراغش رفتم و چند ضربه به او زدم. من قصدم کشتنش ...
در مدرسه علمیه الزهرا (س) شاهین دژ تبیین شد؛ نقش والدین در تربیت کودک
برابر فرزندان شان بعد از تولد به مراتب بیشتر از قبل است. وی با اشاره به این که در دیدگاه اسلامی مراحل رشد انسان بعد از تولد، سه دوره متوالی؛ هفت سال اولِ سیادت، هفت سالِ دوم، اطاعت و هفت سال سوم وزارت می باشد، بیان داشت:در هفت سال نخست کودک تکلیف و مسئولیتی ندارد و والدین نباید فرزند را مجبور به کاری بکنند و وظایف والدین در این برهه محبت به فرزند و اظهار کردن این محبت و رعایت اعتدال بین ...
سختی های یک برنده؛ لکنت داشتن تا همسر یک نویسنده بودن
آمبولانس هست که بال هایش را دور تو گذاشته . همیشه به ایده های مرتبط با فرشته ها علاقه داشته ام. من بسیار شبیه به سوفی (شخصیتی در کتاب جایی که فرشته های برفی می روند) بودم، کودکی که دوست دارد خطراتی را به جان بخرد. کتاب عناصری از دوران کودکی من را در برگرفته است؛ برای مثال سوفی مدت طولانی است که دچار بیماری شده است. ( اوفارل در سن هشت سالگی به دلیل ابتلا به انسفالیت یک سال از حضور در مدرسه ...
هم نفس با کرونا زیر سقف بیمارستان
کمکم کن نفس بکشم... م. ما تا آخرین نفس ماساژ قلب دادیم اما کار از کار گذشته بود... د. این مرگ ها تا مدت ها حالمان را خراب می کند. از آن بدتر وقتی است که باید خبر فوت عزیزی را به خانواده اش بدهیم. یکبار ناچار شدم خبر مرگ جوانی را به مادرش بدهم. خیلی سخت بود. صدای شیون و ناله مادر هنوز در گوشم است. در این شرایط گاهی پرستاران ناچارند در کنار شیفت های طولانی و خستگی کار، بدقلقی برخی بیماران ...
وقتی انگشتان علی لای در پیکان میثم شکست! + عکس
طور کج و کوله شد ؟" با همان لحن و شوخی گفت: " بعله آقا جون" با حیرت گفتم :" ای وای. علی یعنی من انگشتاتو شکستم؟ چرا این همه سال چیزی نگفتی؟" باز هم خجالت زده شدم. بعد پانزده سال. انگشتانش را در دستم گرفتم. تماشا کردم. با حیرت و خجالت. به صورتم نزدیک بود. از ارادت و شرم بر انگشتانش بوسه ای زدم. دستش را کشید. با محبت و لبخند زد. آخرین دیدارم بود. چند هفته ...
جاسازی 20 گرم شیشه برای گروگانگیری یک میلیاردی
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران جوان، چند روز قبل زن جوانی هراسان به پلیس مراجعه کرد و از ربوده شدن همسرش خبر داد و گفت: چند ساعت قبل از بنگاه املاک با ما تماس گرفتند و گفتند، برای زمین ما در شهریار خریدار پیدا شده است. ساعت 4 و نیم بعد از ظهر بود که به همراه همسرم سوار بر خودرو 206 شدیم تا به شهریار برویم. هنوز خیلی از خانه دور نشده بودیم که خودرو پژویی با دو سرنشین به ...
کنایه پیشکسوت استقلال به فکری
بار دیرک دروازه رشید مظاهری را به لرزه در آورد و چندین بار هم بازیکنان رحمتی مغلوب دروازه بان استقلال شدند؛ دروازه بانی که در سالروز تولد ناصر حجازی، اسطوره فقید این باشگاه با پیراهن او پای به زمین مسابقه گذاشته بود. بهتاش فریبا، بازیکن و مربی استقلال درباره وضعیت استقلال بعد از پیروزی مقابل شهرخودرو اظهار کرد: مسئله مهم کسب سه امتیاز این مسابقه بود که قطعا در آینده به کار تیم می آید ...
چگونه فرزند با شخصیت تربیت کنیم؟
لباس و کفش نو می پوشد فوراً" به اطرافیان خود می گوید: " نگاه کنید کفش من تازه است و.." اگر کودک لباس جالب و مقبول بپوشد در میان دوستان خود مورد تقدیر و تحسین قرار خواهد گرفت و در نتیجه احساس برتری خواهد کرد و همین احساس و تصور در رشد و تکامل شخصیت کودک تأثیر خواهد داشت. والدین توجه کنند که همواره برای فرزند خود، پوشاکی تهیه کنند که مورد علاقه او و پذیرش همسالانش باشد نه این که خودشان دوست دارند ...
قتل زن جوان به دست شوهر شکاک
مصرف نمی کند، وضعیت او حاد می شود. چند باری که همسرش زیبا به مطب آمد، از بدبینی او گلایه داشت. این رفتار در افرادی که دوقطبی هستند طبیعی است و آنها معمولا نسبت به اطرافیان خود بدبین می شوند. وقتی میثم برای بیان آخرین دفاع به دادسرا منتقل شد، گفت: آن روز حالم خیلی بد بود، من به همسرم گفته بودم وقتی حالم بد شد طلاق بگیرد و برود؛ اما او نمی رفت. یک روز که حالم خوب بود حق طلاق را به همسرم ...
پرستاری یعنی ترسیم عشق بر رنج بیماری/دغدغه و اضطراب دورهمی های شب یلدای امسال
کردید؟ واقعیت این است که شناخت کافی نسبت به شغل پرستاری نداشتم و بیشتر اطرافیان بنده را به این سمت سوق دادند. عصرهمدان: از نگاه شما پرستاری چگونه شغلی است؟ آن زمان که بنده مشغول خدمت در لباس پرستاری شدم، این شغل چندان جایگاه اجتماعی در جامعه نداشت و مورد پذیرش بسیاری از خانواده ها نبود، دید مثبتی نسبت به این شغل وجود نداشت اما اگر امروز پرستاری را بخواهم تعریف کنم ...