درخواست عجیب شهید مدافع حرم قبل از آخرین اعزام
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل مهسا 21 ساله به دست ملیکای 18 ساله+عکس
... چه شد که بین تو و دوست صمیمی ات چنین فاجعه ای اتفاق افتاد؟ من و مهسا دو سال بود از بهترین دوستان همدیگر بودیم. من او را خیلی دوست داشتم و بعد از اینکه پدر و مادرم از هم جدا شدند، تنها چیزی که آرامم می کرد این بود که در کنار مهسا و در جمع دوستانم باشم. خیلی وقت ها با هم مهمانی می رفتیم و شب قبل از حادثه هم باز با هم مهمانی بودیم. همان شب من متوجه شدم که مهسا با دوست پسر من دوست شده است ...
بوی خوش گل محمد ی
قبولم نمی کند. محمد همان دفعه رفت و خدا او را قبول کرد. شب آخری که پیش ما بود، دوباره گفتم: مادرجان به زن و بچه ات رحمت بیاید. جواب داد: برای بار صدم می گویم، آن ها را به خدا می سپارم. بالاتر از خدا هم کسی هست؟ از جا بلند شد، کتاب دعایش را برداشت، رو به برادرش کرد و گفت: مجید بیا این کتاب مال تو باشد، فقط هروقت که حال داشتی زیارت عاشورا بخوان که خیلی دوست دارم. مجید گفت: داداش مگر خودت ...
شعر طنز
...: • باید برادران زنم را عوض کنم باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم گاهی برای خواندن یک شعر لازم است روزی سه بار انجمنم را عوض کنم از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم این بار شکل در زدنم را عوض کنم ...
سوال دهم مسابقه پیامکی نماز و نیایش حضرت زهرا (س)
همین جا نشسته بودم تو این فکر بودم که رفت و آمد فرشته وحی به خانه ما قطع شده دیگه وحی رو نمیتونیم دریافت بکنیم، همینطور نگاهم به در بود دیدم سه نفر وارد شدند، سه بانوی زیبا، از آنها پرسیدم شما اهل کجا هستید؟ گفتن ما از عالم دیگری آمده ایم، اسمت چیه؟ یکی گفت نامم مقدوده، دیگری گفت نامم زره سومی گفت نام سلما پرسیدم شما کیان هستید؟ اولی گفت: خدا مرا برای مقداد آفریده دومی گفت:خدا مرا برای سلمان ...
طنز/ خاطره بازی با روزای دانشگاه
قدرت مظاهری: "اتفاقات این خاطره، واقعی ولی برای حفظ حریم خصوصی، اسامی، مستعارند" ... ترم سه یا چهار بودیم که زد و یکی از بچه ها عاشق و کشته مرده ی یکی از دخترای هم دانشگاهی شد. یه شب که نشسه بودیم و داشتیم معادلات دیفرانسیل حل می کردیم و هایده هم داشت میخوند:"ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام میرسم ... " ، رضا خودکارشو پرت کرد تو ...
اشعار وفات حضرت ام البنین (س)
شک به چلّه با تو نشسته ست آسمان تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن چندان که تیره آه تو روی زمین کند کوه از کمر شکست ، مگر یک دم اقتدا با شانۀ صبوری امّ البنین کند برآن سرم که فاطمه را همرهی کنم با روضه خوان داغ تو قالب تهی کنم با فاطمه مخواه برابر صدا کنند نام مرا مباد که مادر صدا کنند با کودکان ...
انگلیسی حرف زدن با مادر در خواب
می کرد و به خانه می آورد و تمام خانواده دور هم می نشستیم به نوبت می خواندیم. این نوع کتاب خواندن یعنی کتاب خوانی دسته جمعی، پنج شش سال در خانواده ما معمول بود. در مدرسه یک روز معلممان محمدعلی خان پرتوی از من پرسید: تو می خواهی چه کاره بشوی؟ از همه شاگردها هم همین سوال را می کرد. من که یک بچه آخوند بودم و با افکار آخوندی بار آمده بودم، جواب دادم که می خواهم حضرت امام جعفر صادق بشوم. علت این جواب این ...
شرم مان باد...
علیرضا کردم و گفتم علیرضا بزرگ شدی همچنان آدم خوبی بمان و در مسیر درست قدم بردار. با علیرضا در حال گرفتن سلفی بودم که صدای همراهانم بلند شد که ما رفتیم سریع بیا، همانطور که می دویدم از او خداحافظی کرد. در حال دویدن بودم با خود گفتم ای وای یادم رفت بپرسم آرزوت چیست؟ بعد با خودم گفتم مثلا من و همه مردم ایران بدانیم که مثلا وقت نمی کند آرزو کند یا اصلا معنی آرزو را نمی داند یا ...، چکار می ...
گفت وگو بادکتر احمد خنجری قمی ، جانبازقطع عضو(بخش نخست) ابر و باد و مه و خورشید و فلک تلاش کردند شهید ...
وسایل مرا نگه داشت. زمانی که برگشتم، دیدم پدرم گریه می کند. قرار بود امروز صبح اعزام من و بعدازظهر اعزام برادرم جواد به جبهه باشد. جواد دو سال از من کوچک تر بود. او هم از نیروهای فعال بسیج بود، گویا زمانی که از محل کارش برمی گشت که به منزل برود و بعد از ناهار و نماز او هم اعزام شود، دچار سانحه تصادف می شود و به رحمت خدا می رود. من هم مهیای اعزام بودم که پدرم این خبر را داد و باعث شد رفتن من به تاخیر ...
زندگی زن جوان با اجنه/همه چیز از کتک زدن بچه جن ها شروع شد!
رفت و در خانه نبود به منزل ما بیاید تا من در خانه تنها نباشم اما آن موجودات آن قدر جسور و وحشی شده بودند که در حضور مادرم نیز به سراغم می آمدند و آزارم می دادند حتی یک بار یکی از آن موجودات می خواست مرا در خواب خفه کند من در اتاق خواب روی تخت دراز کشیده بودم هنوز کاملا خوابم نبرده بود که یکی از اجنه بالای سرم آمد او با آن چشم های از حدقه در آمده و صورت پشم آلود نگاهی به من انداخت و لبخندی زد دندان ...
سرگذشت بانویی که پس از 9 سال خماری مهندس و کارآفرین شد
...، مخصوصا سال های آخر، چراکه از خودم متنفر شده بودم تا اینکه برای بار دوم باردار شدم و این دقیقا زمانی بود که مدال پسرم و حلقه ازدواجم که با ارزش ترین چیز برای یک زن است را فروختم و به همسرم دادم تا آن را فروخته و مواد تهیه کند. خانم گل ادامه می دهد: چطور بگویم تا درک کنید ولی تا این حد که دیگر چه با مواد و چه بدون مواد نمی توانستیم زندگی کنیم و حتی یکی از اقوام ما را به خانه خود برد تا ...
وفاداری حضرت ام البنین
سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم، نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی صدا زد و مرا با اسم خطاب کرد. من صدایش را می شنیدم ولی او را نمیدیدم. گفت فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه انسانها است بعد از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و این گونه در خبر آمده است؛ پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم ...
معرفی کتاب کاش برگردی زندگینامه شهید مدافع حرم زکریا شیری
چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می ریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ صبور این خانواده باشد. هر چه جلوتر می رفتیم فاطمه محکم تر مرا بغل می کرد، می دانستم آغوش پدر می خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر شهید را حس می کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم. انتهای پیام ...
دختر نوجوان از خانه ناپدری فرار کرد ، پسر جوان به او تعرض کرد
پشیمان شده بودم و نگران وضعیت خواهرم بودم اما آنها ما را به شمال بردند. وقتی برگشتیم دوست سینا خواهرم را به خانه رساند اما سینا مرا به جنگل های سرخه حصار برد و آنجا به من تعرض کرد. بعد هم طلاهایم را دزدید. به دنبال اطلاعاتی که دختر نوجوان به پلیس داده بود سینا و دوستش دستگیر شدند. سینا در بازجویی ها منکر اتهام خود شد و گفت: مونا را از قبل می شناختم.آن روز به من گفته بود تا دنبالش ...
تأیید حکم قصاص پسر خاله جنایتکار
به فریبا علاقه مند بودم، نمی توانستم به راحتی از کنار آزار و اذیت های او بگذرم. آخرین بار وقتی دختر بزرگ آن ها به من گفت که پدرش فریبا را کتک زده خیلی عصبانی شدم و به دنبال تلافی کارش بودم. شب حادثه به خانه آن ها رفتم و بعد از مهدی خواستم مرا به خانه ام برساند. حوالی اتوبان امام علی با چاقو چند ضربه به او زدم که جان باخت. سپس او را به سمت جاده ورامین بردم. نگران بودم که اثر انگشتم روی ماشین مانده ...
کمک به ایتام شرط اولیای دم برای بخشش قاتل
.... این مرد ادامه داد: روز حادثه به او زنگ زدم و گفتم می خواهم او را ببینم. به مقابل خانه اش رفتم و زنگ که زدم در را باز کرد. من عصبانی بودم و با او درگیر شدم. صورتش را به دیوار کوبیدم و بعد خفه اش کردم. وقتی دیدم نفس نمی کشد تازه فهمیدم که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. تصمیم گرفتم صحنه سازی کنم تا انگیزه قتل را سرقت نشان بدهم. به همین دلیل دست و پایش را با شال و روسری بستم و جسد را زیر تخت ...
فرجام هولناک دختر بلندپرواز!
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی گرو ، اگرچه هنوز در سال های اول جوانی قرار دارم، اما قصه خلافکاری های من مثنوی هفتاد من کاغذ است، چون خیلی زود به بیراهه رفتم تا جایی که ... زن 24 ساله که در یکی از پاتوق های سیاه خلافکاری دستگیر شده است، با بیان این که اعتیاد، حس مادری را در وجودم کشته بود، اما اکنون دلم برای فرزندم تنگ شده است، درباره سرگذشت اسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری ...
این خانواده را دیده اید؟! / گمشدن 5 عضو یک خانواده با طلای زیاد + عکس ها و فیلم گفتگوی اختصاصی
را در این گزارش از زبان فرامرز بهرامی پدر این خانواده بخوانید. بهرامی در مورد گم شدن اعضای خانواده خود به خبرنگار رکنا گفت: اواسط تابستان امسال یک شب به همراه همسر و فرزندانم و مادرم در منزل پدری ام بودیم.آخر شب زمانی که می خواستیم به خانه مان برگردیم من برای اینکه روز بعد راحت تر سرکار بروم همراه زن و بچه هایم نرفتم.آن شب خانه پدرم ماندم و همسرم و خواهرم با بچه ها به خانه ما رفتند اما ...
دسیسه زن خائن برای قتل شوهرش
مقتول رفت، وی به مأموران گفت: شوهرم پیک موتوری بود و شب ها هم به عنوان نگهبان در خوابگاه دختران کار می کرد. آخرین باری که شوهرم را دیدم به دنبال گرفتن یک سفارش از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت.اما مأموران در بررسی دقیق تر ماجرا به ارتباط پنهانی همسر مقتول با مرد جوانی به نام محمود پی بردند و با ردیابی های فراوان یک ماه بعد او را دستگیر کردند. محمود خیلی زود به قتل داریوش با همدستی دوستش کیوان اعتراف ...
قسمت اول: شما درخت نیستید
.... اگه این آقا اجاره نامه رو امضا نمیکنه من بیکار نیستما آقای احمدی گفت مهندس قصد جسارت نداشت. مزاح کرد. آدم باشخصیتیه. با شخصیت ها معمولا شوخی هاشون در نمیاد. مال اینم درنیومد. پس 270 میلیون می نویسم. مبارکه. کاری از دستم برنمی آمد. با بدبختی این خانه را پیدا کرده بودم. پس انگشت را تا بیخ در استامپ فرو کرده و زیر اجاره نامه را انگشت گذاشتم. قرار شد هفته بعد به خانه جدید نقل مکان کنیم. خانه ای در ساختمانی 15 واحدی، بر خیابان و 5 سال ساخت. ادامه دارد... ...
قاری قرآنی که به خاطر عدم قرائت از رهبرانقلاب هدیه گرفت!
تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند. بعد ها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل کرده بود. روزی خدمت حضرت آیت الله خامنه ای بودم، همین طور که آقا مشغول صحبت بودند، یک دفعه صحبتشان را قطع کردند و فرمودند: من یک بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود درآوردند و به من دادند. من متعجب ماندم. آقا فرمودند: خودت هم نمی دانی برای چه به تو بدهکارم؟! ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می دادیم، ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می دهیم. بعد ها فهمیدم که جریان قرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل کرده بود. منبع: جهان ...
فرزانگان علم: کاغذی را از زمین برداشت و گفت: این را بخوان. گفتم: سواد ندارم!
خبرگزاری حوزه ، | در سن کوچکی شوق مفرطی به بازی داشتم و هیچ یک از اطفال در انواع بازی ها بر من غالب نشدند و اهل خانه نمی توانستند مانع بازی کردن من بشوند. تا اینکه سن شانزده سالگی در رسید درحالی که من مطلقاً بی سواد بودم. گذشت تا یک روز شخصی را ملاقات کردم که کاغذی را از زمین برداشت و گفت: این را بخوان. گفتم: سواد ندارم. گفت: تو پسر فلان کس باشی آن هم بی سواد باشی عجیب است! از این جریان ناراحت ...
قتل یک مرد بخاطر زن خائنش در تهران / 2 قاتل اعدام می شوند + عکس
ها به عنوان نگهبان خوابگاه دختران کار می کرد.شوهرم آخرین بار با یک مرد جوان قرار ملاقات داشت .او از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت .من نمی دانم چه کسی شوهرم را کشته است. وقتی بررسی های پلیسی پرده از رابطه پنهانی همسر قربانی با یک مرد غریبه به نام میلاد برداشت ، یک ماه بعد میلاد29ساله در اسلامشهر ردیابی و بازداشت شد .وی به سعید با همدستی یکی از دوستانش به نام مصطفی اعتراف کرد . ...
نفیسه روشن از دخترش بعد از طلاق رونمایی کرد + عکس
بود و اطلاعات پرواز هم جواب درستی نمی داد. حالم خیلی بعد بود. وقتی بعد از نیم ساعت شماره اش را روی گوشی دیدم، فقط گفتم خدا را شکر. بعد با هم صحبت کردیم و گفت که ما در حال استارت زدن بودیم که آن هواپیما جلوی ما به زمین خورد و ما مجبور دیم صبر کنیم و اتفاقات دیگر. خیلی ناراحت شدم که آن همه عزیز از بین رفت. همکاران زیادی را از دست داد و کاپیتان آن هواپیما استاد بهنام بد و اما خب از سوی دیگر ...
پسر فریبکار به حبس و شلاق محکوم شد
... دختر نوجوان مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: بعد از طلاق پدر و مادرم، مادرم با مردجوانی ازدواج کرد تا اینکه خواهرم به دنیا آمد. ناپدری ام رفتار خوبی نداشت و مرا اذیت می کرد. از رفتار های او خسته شده بودم به همین خاطر تصمیم گرفتم همراه خواهر ناتنی از خانه فرار کنم. به همین خاطر با پسری به نام کامبیز که با او دوست شده بودم تماس گرفتم و با هم قرار ملاقات گذاشتیم. وی ادامه داد: کامبیز همراه ...
دستیار سرمربی پرسپولیس مرا به ایسلند برد
ایران آرامش دارم. * کیف را چطور دیدید؟ من عاشق این شهر شدم. دوست دارم وقت خود را در مرکز شهر بگذارنم. رستوران های خوبی در کیف وجود دارند و من عاشق رفتن به رستوران هستم. * چه چیزی در اوکراین به طور یقین بهتر از ایران است؟ چنین مقایسه ای امکان پذیر نیست. مثل این است که بخواهید دست راست و چپ را مقایسه کنید. شما هر دو دست را یکسان دوست دارید. این در مورد کشورها ...