سایر منابع:
سایر خبرها
پنج شنبه های شهدایی| پدری که رهرو پسر شهیدش شد
مادرم روزهای سختی در دوری از پدر گذراندیم و چشم انتظار بازگشت او بودیم و حال همه خوشحال هستیم که پدر پس از سال ها انتظار برگشت و در دل این خاک آرام گرفت. فرزند شهید عابدی به روز رفتن پدر به جبهه در سال 1367 اشاره کرد و گفت: زمانی که پدر می خواست به جبهه برود مقداری پول خرد از جیب بیرون آورد و به من و خواهر و برادرهایم داد و روی سرمان را بوسید و به مادرم وصیت کرد فرزندان و تربیت صحیح آنها ...
تداعی حال و هوای روزهای دفاع و حماسه / شجاعت یک شهید هنرمند
حضور داشتم، هنوز حس در حضور در لشکر امام حسین (ع) در کنار شهیدانی والامقام مانند حسین خرازی برایم دلنشین و جذاب است و به من انگیزه می دهد. خانواده شما چگونه رضایت دادند که شما سه برادر همزمان در جبهه ها حضور داشته باشید و آیا با این امر مخالفتی نداشتند؟ اتفاقاً پدر و مادر ما خیلی دل نگران بودند و پدرم به سفارش مادرم در میانه یکی از همین عملیات ها برای دیدن ما به کردستان آمده ...
جرعه ای از دریا/این اتاق به شهدا ختم می شود
پرسم که می گوید: من یک نوجوان اهل ولایت و عاشق وطن بودم که در سال 1365 ابتدا با مخالفت های زیادی برای اعزام مواجه بودم ولی روز اعزام با دعای خیر مادر و پدرم راهی شدم، در جنگ هم شیرینی خیرات نمی کنند و کسی که به این راه قدم می گذارد نباید از روی جوگیری یا احساسی باشد بلکه باید با تمام قلب برود و من هم با تمام قلب رفتم. حاج ناصر روزهای بستری شدنش را اینگونه بیان می کند: شهادت بود که محقق ...
آژیر قطع شد
یکی از بچه ها که داشت به خاطره های تلنبارشده نگاه می کرد، گفت: فاطمه به نظرت این جنگ کی تموم می شه؟ اصلاً تموم می شه؟ پدر برمی گرده؟ فاطمه که داشت خاطره ها را می گشت گفت: نمی دونم، اما مریم خانم گفت جنگ داره تموم می شه. علی گفت: به نظرت پدر هم برمی گرده؟ فاطمه جا خورد. آب دهانش را قورت داد و گفت: اصلاً تو چرا نشستی حرف می زنی؟ بلند شو بیا دنبال غذا بگردیم توی این آوارها. ...
روایتی از یک دنیا حرف های نگفته و نشنیده
ناشنوایان استان اصفهان می روم. آیگین عباسی، کارشناسی ارشد رشته حقوق حالا 12 سال است که در انجمن خانواده ناشنوایان اصفهان فعالیت می کند و مدیرعامل این انجمن است . خودش را از خانواده ناشنوایان معرفی می کند و می گوید: مادر و دو تا از خاله هایم ناشنوا بودند، به همین خاطر از کودکی این انگیزه را داشتم که مشکلات ارتباط با ناشنوایان را حل کنم و با یادگیری زبان اشاره کمک کنم بچه های دیگری که در ...
ماجرای تعزیه خوانی بازیگر نون خ / صالحی از شاگرد نانوایی تا ایفای نقش اصلی
کشاورزهای باحالی هستند. پدرم آن جا دفن است و مادرم هم آن جا زندگی می کند. آدم های زحمتکش و مذهبی سنتی هستند. ما رودخانه و جنگل، باغ انگور و گردو داریم و روستای باصفایی است. وی تاکید کرد: نوکری پدر و مادر برای من مهمترین اصل زندگی است و ثروت من رضایت پدر مرحومم و مادرم است. هرکس مختار است برداشت خود را بکند اما من از ته دل حرفم را می زنم؛ اگر برای کسی کاری انجام دهم بیشتر کیف می کنم تا برای ...
ماجرای رابطه پنهانی آنجلینا جولی با ویکند خواننده معروف
آنها در سطح بین المللی پذیرفته شده اند. آنجلینا جولی وُیت در روز 4 ژوئن 1975 در لس آنجلس، کالیفرنیا به دنیا آمد. پدر و مادرش، جان ویت و مارچلین برتراند هردو بازیگر هستند. او خواهر جیمز هیون، بازیگر و همچنین خواهرزاده چیپ تیلور،خواننده-ترانه سرا و بری ویت، زمین شناس و آتشفشان شناس است. پدر و مادر تعمیدی او، جکلین بیسیت و ماکسیمیلیان شل هر دو بازیگر هستند. از طرف پدر، جولی از نژاد ...
شیرزنی به نام فرنگیس
تصمیم گرفتند تا قبل از ورود دشمن به روستا، در مرز به جنگ با عراقی ها بروند. مدتی از رفتن این جوانان نگذشته بود که جوانان روستای آوه زین (روستای پدری فرنگیس) در پی یافتن آنها، تصمیم گرفتند که به مرز بروند. این جوانان که 8نفر بودند در وسط راه به عراقی ها برخورد می کنند و همگی با شلیک بمب و خمپاره شهید می شوند. مردم روستا بعد از شنیدن خبر، جنازه ها را برای خاکسپاری به روستا برمی گردانند ...
قدردانی شرافتمندانه...
ک از سه نامه، فرزند یا فرزندان یکی از آن سه مأمور خوب بود. متن سه نامه را در زیر آورده ام. نامه ی نخست : حتما بچه ها در مدرسه تو را شریف صدا می کنند. پس من هم با همان اسم صدایت می کنم. سلام شریف شریف! پدر تو، جناب سروان شریف ، خیلی پلیس خوب و مرد مهربانی است. پدر تو دیروز به پدر و مادر من و خانواده ی ما کمک کرد تا ما خانه مان را پس بگیریم. من تا دیروز ن ...
پروانه سوخته بال
جمله راتکرار میکردند ماما ماما بابا بابا ... برای دل خودم هم که شده برای آنها هم مادر میشدم و هم پدر و گاهی آنها را ازصمیم قلب بغل میکردم ومیبوسیدم..درخیالم به صورت بازی آنها را به پارک و شهربازی میبردم و کنار خیابان برایشان ازدست فروش سر چها راه پشمک و آلوچه میخریدم ولبخند دست فروش خسته را با لبخند پاسخ میدادم. دلم گرفته بود ازهمه ی بی تفاوتی ها ،از همه ی فراموشڪاری ها،همیشه انشاهایم بوی ...
زارع: حریف همیشه هست، من کشتی خودم را می گیرم
غذای محلی که خیلی دوستش دارم را درست کرده بود. آنها را یک ماهی بود که ندیده بودم، دیدار با مادر و پدرم انرژی مضاعفی به من داد. امیدوارم از این جهانی با دست پر برگردم و دل مردم و همچنین پدر و مادرم را شاد کنم.
الهام چرخنده خطاب به مردم : الهی به دردم دچار شید! + فیلم
تجربه ها و دینی که تزریقی نبود و تحقیقی از خاطرات جهان زیبای ورزش تا سینما و موسیقی و بعد هم... هرگز نشد، نگذاشتند.. با برنامه جلو می رفتند.. هر روز صبح یک خبر جدید و یک حمله در دستگاه کارشون بود.. تا تهمت قرارداد میلیاردی و پیشنهاد پول و خونه برای حجاب کردن پیش رفتن.. سکولارها بیشتر باور کردن تا اینوری ها.. بین واژه شک و شوک در مسیر پر از مین همه چشم امیدم به خانم ...
زن هایی که مادرم را تیغ می زدند
نزدیک کنید- نوزاد خیلی آسیب پذیره. دو سال بعد پسر دوم را ابراهیم نام گذاشتند. دو سال بعد پسر سوم، ناصر را خدا به پدر و مادرم هدیه کرد. پدر و مادر هم در لحظه زایمان دست دور هم می آوردند و گل لبخند روی لبهایشان نقش می بست. سر شکم چهارم مادرم خیلی شوق نمی کرد، لبخند روی لبهایش نمی نشست. دایه علی رو می کرد به مادرم به او می گفت: فاطمه چرا به خودت نیستی- سه پسرات که برداشتم ذوق می ...
بانوی مدرسه سازی که الگوی فرزند و دانش آموزانش شد
نیست که روز آغاز سال تحصیلی برای افتتاح مدرسه با دخترش بیاید. شکیبا خدیر یکی از جوانترین بانوانی خیری است که در سال های اخیر قدم در راه ساخت مدرسه گذاشته است خودش در این باره می گوید: من در خانواده ای بسیار خیر بزرگ شده ام. کار خیر اولویت پدر و مادرم بود. پدرم سال های سال آرزو داشت که مدرسه ای برای دانش آموزان بسازد اما عمرش کفاف نداد و این آرزو را با خود به جهان دیگر برد. من چون علاقه بسیار ...
رازهای آزار جنسی پرستو و مادرش در خانه آتنا
...> پرستو معتقد است قوانین باید تغییر کنند، چون پدر ها وظیفه تربیت یک انسان را به عهده دارند. پدر ها انسان هایی را تربیت می کنند که در آینده بر جامعه تأثیر دارند. ماده قانون هایی برای حمایت از پنجاه درصد جمعیت قتل دختر گیلانی با داس آن هم به دست پدرش خرداد 99 جامعه را در بهت فرو برد. بیش از یک سال از آن روز تلخ می گذرد. خبر فوت دختر یک ونیم ساله به دلیل تجاوز پدر هم دوباره جامعه را ...
دعاهای مادرم برای مهار پنالتی ها مؤثر بود/ مریم ایراندوست بمب روحیه است
.... این احتمال از سوی کادر فنی می رفت که بازی به پنالتی بکشد و همین طور هم شد. این آمادگی برایم وجود داشت که اگر بازی به پنالتی کشیده شود اعتماد به نفس خود را حفظ کنم. با دعای همه اطرافیانم و البته مادر عزیزم توانستم پنالتی ها را مهار کنم و نقش کوچکی در صعود داشته باشم. از مادرتان گفتید. فیلمی از ایشان در فضای مجازی منتشر شد که هنگام ضربات برایتان دعا می کرد. دعای پدر و مادر ...
نوستالژی های ماندگار دهه شصتی ها/ از دفترهای سیاه و سفید تا لیوان های تاشو
پر از رنگ و لعاب نبود. 00ما در شهریور ماه از خرید کیف و لوازم التحریر خارجی ذوق نمی کردیم، یعنی اصلا نوشت افزار خارجی نبود که ببینیم پدر و مادرها برایمان می خرند تا ذوق بکنیم یا نه، ما فقط یک نوع دفتر داشتیم که آن هم دفترهای کاهی تعاونی بود که رویش نوشته شده بود "تعلیم و تعلم عبادت است" و هر سال نیز همان دفتر تعاونی را نیز نمی خریدیم چون دفترهای سال قبل که برگ هایی از آن سفید مانده بود ...
سونامی سقط جنین در ایران / 15 درصد حاملگی ها، منجر به سقط
به مردم چه بگویم؟ بگویم پدر بچه ام چه کسی است؟ سقط سالانه بیش از 300 هزار جنین مینا تنها بانویی نیست که برای سقط جنین خود به مراکز غیرمجاز مراجعه می کند، بلکه بانوان دیگر به دلایلی غیر از رابطه نامشروع مانند عدم صدور مجوز سقط از سوی پزشکی قانونی و... نیز اقدام به سقط جنین خود می کنند؛ اما آن چه که حائز اهمیت است، آمار بسیار بالای این سقط ها در جامعه است که روز به روز هم بر تعدادشان ...
بازخوانی خاطرات یک رزمنده/ لبیک مردان بی ادعا به ندای رهبری
تلویزیون در حال پخش بود که در همان حال مادرم که بسیار به امام ارادت داشت به من گفت پسرم امام فتوای جهاد و رفتن به جبهه رفتن داده نمی خواهی بروی؟ شعبانی گفت: تحت هیچ شرایطی از رفتن به جبهه پشیمان نیستم چرا که اعتقاد داشته و داریم که حرکت امام برای اهداف اسلامی و به تبعیت از پیامبر اسلام بوده و چون مبتنی بر مبنای اسلامی بوده ما بر اساس آن حرکت کردیم. وی افزود: جنگ ما با دشمن ...
مهاجرت مکرر خانواده مازیار بین ایران و افغانستان
سال قبلش؟ خواهر شهید: دو سال قبلش. **: 92 شما آمدید ایران؟ خواهر شهید: بله. **: این سری که می خواستید بیایید به مشکلی برنخوردید برای آمدن؟ خواهر شهید: نه دیگر، فقط سپاه کمک کرد برای پدرم و مادرم ویزا بگیرند. **: چون پدر و مادر مدافع حرم بودند؟ هنوز که شهید نشده بود آقا مازیار؟ شما چطور؟ نگذاشتند شما بیایید؟ یعنی ایراد گرفتند؟ ...
برادر های دوقلویی که 38 سال است از هم جدا شده اند
داد و از طرفی هم به دلیل بیماری مادرم، پدرم اوایلش راضی به رفتن فرید نبود. سال بعد؛ یعنی سال 62، 17 ساله شده بودیم. فرید بالاخره به آرزویش رسید و بعد از شرکت در دوره آموزشی پادگان امام حسین، از تهران به قصرشیرین اعزام شد. من هم چند ماه بعد وقتی درسم تمام شد، رفتم آموزشی و بعد اعزام شدم. هم زمان با اعزام من و فرید به جبهه، برادران دیگرم (حسن و کاظم) هم در جبهه بودند. ...
فداکاری محمدمهیار برای نجات یک زن / هدیه ای ماندگار در روز تولد مادر فوت شده
زندانی فکر و ایده خودت بود؟ موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و او پیشنهاد کرد که با این پول می توانم یک زندانی را آزاد کنیم. من هم دیدم پیشنهاد خیلی خوبی است، آن را قبول کردم. چرا یک زندانی مادر را آزاد کردی؟ به خاطر مادرم و روز تولدش این کار را کردم. دوست داشتم یک مادر باشد تا او هم برگردد پیش بچه هایش. چرا روز تولد مادرت را برای آزادی آن خانم انتخاب کردی؟ خب چون جایش خالی ...
ذبیح کردستان از دفاع در جزیره مجنون تا شهادت در قندیل
این کتاب آسمانی مانوس شد. یک سال قبل از شهادتش، تولد محمدباقر فرزندش بود ولی در زمان تبریک تولد تنها محمدباقر نبود که مورد محبت و بوسه پدر قرار گرفت تک تک بچه های حاضر در مجلس را بوسید مبادا اینکه بگویند تنها محمدباقر را تحویل می گیرد. یک روز همه در خانه مادرم جمع بودیم، ماموریت اسماعیل ابلاغ شده بود و باید صبح همان روز عازم می شد، یک لحظه شادی از وجودش محو نمی شد از همه ...
جنگ + تصاویر
صدای آژیر خطر توام با صدای جیق دختران مدرسه ی شهید مبارکی و نگرانی ما مادران همراه بود. بچه ها با عجله و ترس وارد سنگرهای مدرسه می شدند و در آخر بعد از کشیده شدن آژیر سفید چند نفری از آنها با سر و ابروی شکسته از سنگر بیرون می آمدند. اوایل مرداد 67 بود. چهار روز بعد از پذیرش قطعنامه 598 که صدام آتش بس را نقض کرد و با این حمله می خواست با تصرف اراضی و اسیر گیری دستِ برتری داشته باشد و به ...
مدافعان سلامت امروز فرزندان مدافعان وطن دیروز
ابیطالب (ع) رفسنجان فرزند این شهید گرانقدر است که امروز سلاح پدر را بر زمین نگذاشته و در ادامه راهش در سنگر دفاع از سلامت خدمت می کند. گفتگویی که در ادامه می آید حاصل گفتگوی خبرنگار خانه خشتی با فرزند این شهید است. پدرم در سال 1311 در روستای جعفرآباد رفسنجان در یک خانواده کارگری بدنیا آمد و بزرگ شد در دوران شیرخوارگی مادر و در سن 17 سالگی پدرشان را از دست می دهد زمانی که ازدواج ...
همایش دختران زینبی در پوئینک قرچک برگزار شد
: رابطه دختران با مادر باید طوری باشد که درس عفت، تقوا، عبادت، پاکی و خداترسی به دختران بدهند. درس مادری و شوهرداری و بچه داری و خانه داری و همه هنرهای زندگی را با عواطف پاک خود آموزش دهند. آنچه دختران در خانه از مادران می آموزند بعد ها در زندگی مشترکشان منتقل می شود، خوب یا بد.نوع روابطی که مادر با پدر خانواده دارد، موضع گیری هایش در برابر نرمی یا تندی پدر مهم است. دختران از مادران خود ...
داستان نجات عجیب مداح جوان از چوبه دار
ام به طوریکه چند نسل من، همگی مداح بودند و جالب اینجاست که فقط از هر نسل یک فرزند مداح شده است که من هم تنها مداح نسل فعلی خاندان، بعد از پدرم هستم. علی ادامه می دهد: پدر و مادرم هر دو ترک اند از این رو ما اقوام زیادی در آذربایجان شرقی و غربی داریم و مدام به این منطقه سفر می کردیم که در یکی از این سفرها آن اتفاق تلخ برایم افتاد. نفس عمیقی کشیده و می گوید: تازه در دانشگاه قبول ...
مرحوم پدر به توانایی جوانان اعتقاد عجیبی داشت
موضوعاتی که در عین اهمیت مورد غفلت قرار گرفته؛ نقش همسر ایشان در دوران مبارزه و پس از آن است؛ لطفا از نقش حمایتی مادر به ویژه در دوران مبارزه بگویید؟ اگر همراهی مادرم و تدبیر ایشان در این سال ها نبود ما مسیر زندگی دیگری پیدا می کردیم؛ مادرم با تدبیر خود حلال مشکلات زندگی بود و اگر ایشان اینطور مسیر زندگی را تدبیر نمی کرد در جایگاهی که امروز هستیم نبودیم و به این سرانجام خوب نمی رسیدیم ...
بوی چای سوخته در نجف آباد/ این مرد شهید نشد، اما پدر 3 شهید شد
می دهد که: مگر نمی بینی دارم چکار می کنم؟ می خواهم برای مادرم چای درست کنم. همان موقع خواهرش می رود پیش نازنین خانم، مادر رقیه و از ایشان خواستگاری می کند. چند روز بعد که آمده بود بازار تا برای رقیه کفش بخرند، فضل الله را به رقیه نشان می دهند. رقیه او را که می بیند، یکّه می خورد. می گوید: مرا می خواهید بدهید به این آقا. مرد به این گندگی؟! مردم آن موقع در 3 گروه فعالیت می کردند ...
عدنان سابوته، شهیدی پابرهنه در دشت های تفتیده مهران
تا بتواند در جبهه حضور یابد. حیدر قبل از رفتن به جبهه دیداری با ما داشت و گفت بعد از برگشتن از جبهه به اینجا می آیم تا برایت هم پدری کنم و هم برادری زمستان بود و خیلی منتظر بودم تا برگردد، اما خبر شهادتش را برایمان آوردند. او نیز در سال 1366 در منطقه کردستان طی عملیاتی به پدرم پیوست. جنگ با همه خوشی ها و ناخوشی ها و سختی هایش سالهای سال است که به پایان رسیده است اما بی گمان ...