برق چاقو، مالباخته را تسلیم می کند
سایر منابع:
سایر خبرها
کلاهبردار 5 میلیونی در دام پلیس
که با یک سایت مواجه شدم که شارژهای بسیار ارزان قیمتی داشت، بنده هم بدون توجه به آدرس درگاه پرداخت و اطمینان از هویت گردانندگان آن صفحه اقدام به خرید کردم و پس از وارد کردن اطلاعات محرمانه کارت بانکی با تراکنش ناموفق مواجه شدم و پس از چند لحظه تمام موجودی حسابم را از دست دادم. گودرزی گفت: پس از اخذ اظهارات شاکی کارشناسان پلیس فتا اقدامات خود را آغاز کردند و متوجه شدند فرد یا افرادی تحت ...
تار و پود زندگی
و من این هنر را به استان گلستان بردم. او سال هاست مسئولیت آموزش هنر سوزن دوزی و راهوری شغلی زنان گلستانی را برعهده دارد: متولد 66 خاش هستم. چند ماه بعد از اینکه به دنیا آمدم پدرم در جنگ به شهادت رسید. 7 سال بعد هم قاچاقچیان به خانه ما حمله کردند و مادرم کشته شد. برادرم رئیس پاسگاه یکی از روستاهای اطراف خاش بود و قاچاقچی ها به خانه ما حمله کردند. زیر گهواره برادرم مخفی شده بودم. بعد از ...
دادگاه زورگیر اتوبان نیایش برگزار شد
) بودم، شیشه خودرو کمی پایین بود، در ترافیک گیر کرده بودم که لحظه ای دیدم که یک نفر با قمه به درب خودرو من ضربه می زند. شاکی ادامه داد: متهم از من تلفن همراهم را طلب کرد، از آنجایی که در شوک بودم هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم و دیدم که متهم دست برد به سمت محفظه ای که تلفن همراهم را در آن گذاشته بودم و آن را برداشت. وی افزود: در ادامه متهم چند ضربه به خودرو وارد کرد که بعد ها ...
جزئیات دادگاه متهم پرونده زورگیری اتوبان نیایش+ عکس
شکسته و نصف کلید خودرو در داخل جایش باقی مانده است. شاکی دیگری در خصوص نحوه سرقت تلفن همراهش گفت: ساعت 22:30 دقیقه در حال بازگشت از محل کار به خانه بودم که دیدم دو نفر موتور سوار من را تعقیب می کنند، ترسیدم و تلفن همراهم را داخل کیف گذاشته و کیفم را محکم گرفته بودم. وی افزود: وارد ایستگاه اتوبوس سرسبز شدم، موتورسوارها هم من را رد کردند و رفتند که همان لحظه تلفنم زنگ خورد همین ...
در دادگاه خفت گیر اتوبان نیایش چه گذشت؟+ جزئیات
کرده بودم که لحظه ای دیدم که یک نفر با قمه به درب خودروام ضربه می زند. شاکی ادامه داد: متهم از من تلفن همراهم را طلب کرد، از آنجایی که در شوک بودم هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم و دیدم که متهم دست برد به سمت محفظه ای که تلفن همراهم را در آن گذاشته بودم و آن را برداشت. وی افزود: در ادامه متهم چند ضربه به خودروام وارد کرد که بعد ها زمانی که از شوک خارج شده بودم فهمیدم که جاکلیدی ...
جنجالی ترین زورگیری های منتشر شده در فضای مجازی
به مأموران پلیس گفت: در حال رفتن به خانه بودم که نفهمیدم چگونه یک نفر از پشت گردنم را گرفت هر چه التماس کردم و سعی کردم از دست او فرار کنم نشد چراکه مرد زورگیر بسیار قوی هیکل بود. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم مرد زورگیر کیفم را که مقداری پول نقد و موبایلم در آن بود سرقت کرده و من روی تخت بیمارستان هستم. این زن ادامه داد: وقتی از همراهانم پرسیدم چه شده است گفتند از یک قدمی مرگ بازگشتم ...
واکنش امیرحسین حسین زاده به جدایی از استقلال / نظر هافبک آبی ها درباره حضور کی روش و رفتن اسکوچیچ
شارلوا و مدیربرنامه هایم انجام داد پس از کش و قوس های فراوان این موضوع حل شد. اگر این اتفاق نمی افتاد چند بازی اول فصل را از دست نمی دادم. پست حسین زاده در شارلوا در بین چهار پنج بازیکن برای وینگر راست و وینگر چپ یا بعضی مواقع در هافبک دفاعی بصورت چرخشی درصورت نیاز بازی می کنم. آزادی عمل هافبک تکنیکی و استفاده از کارهای فردی روی توانایی های فردی من حساب باز شده اما اینجا بیشتر ...
فقط حسرت می خوردم که چرا آقا نطلبیده؟!
شوم یا فقط کربلا را ببینم؟! خیلی سوال چالشی ای بود نمی دانم یکدفعه از کجا به ذهنم خطور کرد اما تمام فکرم را درگیر کرد. یاد آنهایی افتادم که برای کربلا رفتن از دست هایشان می گذشتند و به قیمت کربلایی شدن دست شان قطع می شد. من از چه چیزم گذشته بودم؟! از هیچ...نشسته بودم و فقط اسم خودم را گذاشته بودم جامانده! فکرم کشیده شد سمت چیزهای ارزشمندی که داشتم. بی اختیار بلند شدم و انگشترم را آوردم و دادم دست ...
دعوای طرفداران گروه بی تی اس با الناز عبدی/ خانم میلانی برای نقش اول فیلمش مرا انتخاب کرد
بودم که در دفتر ایشان تست بازیگری دادم و همان جا برای نقش اصلی این پروژه انتخاب شدم و برای من یک خوش شانسی بود که چقدر زود به سراغ من آمده بود ولی به یکدفعه کرونا همه چیز را بهم زد و آن پروژه هم به تعطیلی کشیده شد. و داستان بانک زده ها برایتان پیش آمد. عبدی: بله سال 99 بود که پس از یک سال خانه نشینی به خصوص برای تئاتری ها که ماجرا شکل و شمایل بدتری داشت و عملا هیچ کاری به روی ...
جلوه های بهشتی در مسیر عاشقی
.... با ذکر صلوات صف حرکت می کرد و لحظه به لحظه به قرار عاشقی نزدیک می شدم. بعد از دو ساعت وارد حرم شدم. با دلی پر از حزن و اندوه و چشمانی بارانی در حالی که سرم پایین بود، آروم آروم حرکت کردم و وارد صحن مطهر شدم. به یه سراشیبی رسیدم. یواش یواش از کنار دیوار اومدم پایین. سرم پایین بود، دست به سینه سرم رو بلند کردم. لحظه، لحظه وصال بود. دیگه نتونستم جلوی اشکام رو نگه دارم ...
غافلگیری زن خیانتکار در خانه مرد غریبه/ همسرش با ماموران بالای سرش حاضر شد+جزییات
باردار شدم و شوق زندگی به خانه ام بازگشت. با این حال سیاوش همچنان در خانه نبود و من خودم را با دخترم سرگرم می کردم. چهار سال بعد نیز پسرم به دنیا آمد و من دیگر گرفتار بچه داری شده بودم تا این که آن ها راهی مدرسه شدند و دوباره من در تنهایی خودم فرو رفتم. در همین روزها بود که به پیشنهاد یکی از دوستانم وارد یکی از شرکت های هرمی شدم تا هم از تنهایی بیرون بیایم و هم یک شبه پولدار شوم. ...
لیلی گلستان: پدرم را به خاطر مهاجرتش از ایران نمی بخشم/ کتاب "زندگی، جنگ و دیگر هیچ" یک شبه معروفم کرد ...
و پدرم مدرسه خوبی در پاریس پیدا کرد، چهار سال طراحی پارچه خواندم و وقتی برگشتم تهران، شدم طراح پارچه کارخانجات مقدم که تازه باز شده بود. *خاطره دلنشینی که از صادق هدایت دارید؟ پدرم هر از گاهی با چند تن از شاعران و نویسنده ها و نقاش ها در کافه فردوسی قرار داشت. گاهی اوقات هم من را همراه خودش می برد. 4، 5 ساله بودم، با دو گیس بافته بلند. پدرم دست من را می گرفت و می برد کافه ...
افزایش 25 درصدی تولید گندم با تکیه بر دانش و خلاقیت/ ایده هایی که کشاورز 77 ساله لرستانی را زبانزد کشور ...
سنی آغاز کردید؟ من از همان کودکی با حرفه کشاورزی آشنا بودم، اما از 12 سالگی و بعد از مرگ پدر به طور جدی کشاورزی را در روستای دلی آباد و کاروانه بروجرد دنبال کردم. کشاورزی را از گندم کیلویی چهار ریال و چغندر 9 ریال شروع کردم و تا امروز که گندم 12 هزار تومان است هم ادامه دادم. من از ابتدا تاکنون کشت دو محصول استراتژیک را مد نظر قرار دادم، البته دو سال است طبق توصیه ...
از پدر طالقانی تا ابوذر زمان
ایشان میرفتیم – گاهی از مشهد که من می آمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر – از پشت میله ای صحبت میکردند؛ دائم روحیه میدادند. من دادگاه تجدید نظر ایشان، توی دادگاه بودم. یک صورت ظاهری درست کرده بودند که هر کس میخواهد بیاید. یک سالن کوچکی گذاشته بودند آقای طالقانی و دیگران نشسته بودند، ما هم آمدیم به عنوان تماشاچی آنجا نشستیم. در وقت تنفس، من اول بار آنجا آقای طالقانی را از نزدیک دیدم. از ...
زندگی در روستا با راه اندازی یک واحد تولیدی/ تصمیم سخت همراه با شیرینی آبادانی
...> تجربیات نانوشته این بانوی پرتلاش بارها در این مسیر شکست خورده و به نقطه اول برگشته اما هیچ زمان دست از تلاش برنداشته و هر بار قوی تر از بار پیش گام برداشته و موانع پیش رو را برداشته است . قلی نژاد اظهار کرد: روزهای اول یک ترس خاصی داشتم اما هر چه گذشت علاقه ام به این حرفه بیشتر شد و با حمایت اطرافیان ادامه دادم. به گفته وی اتفاقات بسیاری پیش آمد یک بار دو راس گوساله ...
متهم: فرمان قتل ندادم
اتهام معاونت در قتل را قبول نکرد. او گفت من از دست بدرفتاری های پدرم خسته شده بودم. او من و مادرم را مدام اذیت می کرد تا اینکه از رفتارش خسته شدم، تصمیم گرفتم او را گوشمالی بدهم. محمد هم قرار بود این کار را بکند، نه اینکه دست به اسلحه ببرد و مرتکب قتل شود. متهم ادامه داد: من فقط دو النگوی خودم را به او دادم و دستمزد 20 میلیونی پرداخت نکرده ام. هیئت قضایی بعد از شنیدن آخرین دفاع متهم، وارد شور شد. ...
مأموران ساواک، هرشب پیکر شهدا را از غسالخانه سرقت می کردند!
همین هم ناچار شدند تا پس از مدتی آزادشان کنند، هرچند ساواک بار دیگر، ایشان را بدون هیچ اتهامی دستگیر کرد و به 18 سال زندان محکوم نمود! فراز و فرود های زندگی مبارزاتی شهیدلاجوردی، در خور ساخت یک فیلم پُردرام است. شهیدلاجوردی چگونه متوجه شد که آزادی وی از زندان، برای در انداختن ایشان به دام ترور های سازمان مجاهدین است؟ الان به طور دقیق به خاطرم ندارم، به هرحال سال ها گذشته و باید از ...
فیلم گفتگو با 2 موبایل قاپ تهرانی که در شمال تهران جولان می دادند / ببینید
مقاومت می کردند آنها را با چاقو تهدید و سپس سوار بر موتور پا به فرار می گذاشتند. با دزدان برخورد جدی شود! شاکیان پرونده همگی در مناطق شمالی تهران بودند که مورد حمله سارقان قرار گرفته اند. یکی از آنها که زن جوان است میگوید، در حال پارک ماشین بودم که ناگهان موبایلش را قاپیدند. سارقان، موبایل دیگری را در فرحزاد از مرد جوانی قاپیده اند. جوان تقریبا 30 ساله ای که به همراه ...
فیلم هیجان انگیز از دستگیری مالخران گوشی های سرقتی در 3 نقطه تهران / ببینید
می کنی؟ کلا با این دفعه دوبار این کارو انجام دادم. دفعه قبل یک موبایل بود که 100 هزار تومان سود کردم. چند سالته؟ 17سال شنیدم قرار بوده 3 گوشی سرقتی را 22 میلیون بخری ؟ بله، یک پیام آمد که 3 گوشی موبایل آیفون را چند میخری که من هم گفتم 22 میلیون تومان قرار بود این موبایل ها را کجا بفروشی؟ به صاحبکارم که 20ساله تعمیرات ...
بخشش لازم نیست؛ اعدامش کنید
که با گذشت سال ها از سرقت، وقتی در خیابان های تهران تردد می کند، ناامنی را حس می کند. او می گوید: در خیابان انقلاب نرسیده به پل کالج در حال صحبت با تلفن همراه بودم و سارق از پشت سر ضربه ای به گیجگاهم زد که تا چندثانیه شوکه کنار پیاده رو افتادم. وقتی به خودم آمدم، گوشی ام در دست او بود و با موتور از محل دور می شد. برخورد قاطع؛ بخشش لازم نیست واکنش ها به این زورگیری ها در شبکه های اجتماعی ...
بخاطر گوشی با مادرم درگیر شدم
تلفن متعلق به خودم است. دیروز هم طبق معمول گوشی تلفن مادرم را برداشتم و با یکی از دوستانم چت کردم که مادرم به موضوع مشکوک شد و گوشی را از دستم قاپید بدون آن که اطمینان داشته باشد در آن سوی خط یکی از دوستان همکلاسی ام است. در همین حال دوستم چند بار تماس گرفت و مادرم تماس او را قطع کرد. من که با این کار مادرم خجالت زده شده بودم، کنترلم را از دست دادم و سر و صدا به راه انداختم. پدر و ...
7 سال قبل در بین الحرمین به دنیا آمدم
عشق تکیه را علم کردیم. تکیه تبدیل به هیات شد و من هم خادم نوجوان هیاتمان شدم. برای عزاداران حسینی چای می ریختم و نوکری می کردم. اما چند سال بعد طوری در باتلاق گناه فرو رفته بودم که حتی روی آمدن به هیاتی که خودم بانی اش بودم را هم نداشتم. آن شب که مادرم مرا نفرین کرد و سرش را لای همان پرچم گرفت و گریه کرد، خاطرات راه اندازی هیات از ذهنم گذشت و دلم لرزید. * انَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًی ...
دیه 600 میلیون تومانی شرط آزادی مردی از زندان پس از 17 سال
دادند و گفتند که دیدند این قتل را من انجام داده ام و چون تعداد این افراد زیاد بود من متهم به قتل عمد شدم و محکوم به قصاص، والا من خودم هم نمی دانم چه کسی تیراندازی کرده اما این 35 نفر علیه من شهادت دادند. خود من یک ساعت بعد از درگیری متوجه شدم این آقا کشته شده است. با این اتفاق من روانه زندان مرکزی خرم آباد شدم و از همسر اولم هم طلاق گرفتم. سه فرزند دارم که پسر بزرگم که حدود 20 سال دارد به همراه ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
ناراحت بودم. حکایت از نیستان چون مرا ببریده اند ، بودم. مدام در دلم می گفتم: خدایا من از روز الست به تو بله گفتم و عاشقت شدم. پس چرا پایش نایستادم؟ خلاصه زندگی ام به هم ریخت. به مدت یک سال، مدام خواب می دیدم دارم در یک پرتگاه سقوط می کنم اما یک نفر دستم را می گیرد. حال و روزم، خیلی آشفته بود. برای مثال، انگار یک باند در گوشم گذاشته بودند و موسیقی هایی که گوش می کردم، موقع اذان صبح از طریق آن باند ...
به روضه ی اباعبدالله خوش اومدی عزیزم، من کی باشم که بخوام اجازه بدم یا ندم؟
می رفت، گیس باز شده شان را می بست و پذیرایی های مخصوصشان را می آورد. مداح داشت روضه می خواند و من از تعجبِ حوصله ی سمیه چشم هایم گرد شده بود. چند دقیقه بعد یک هدیه را کنارم گذاشت، به نشانه ی تشکر و طوری که متوجه نشود منم سری تکان دادم و هدیه را کشیدم زیر عبا؛ حدس می زدم کتاب باشد، آخر مثل خودم خوره ی کتاب است؛ آخرین بار که با هم رفتیم نمایشگاه کتاب، آنقدر کتاب خریدیم که چوب خطمان پر شد ...
افشای راز قتل مرد گچ کار پس از 3 سال
یک ماه قبل فردی ناشناس در تماس با پلیس راز ناپدید شدن مرد 54 ساله را برملا کرد. مرد ناشناس در تماسی که با مرکز فوریت های پلیسی داشت، گفت: من در محل جمع آوری ضایعات کار می کنم. چند روز قبل در یک محفل دوستانه بودم که یکی از همکارانم به نام نظیر ماجرایی را تعریف کرد. او برایم گفت سه سال قبل به عنوان مسافر سوار بر خودروی ال 90 شده و بعد از آن راننده را ربوده و پس از آنکه 200 میلیون تومان ...
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
وجود این، خانواده 9 نفره ما که من کوچک ترین آن ها بودم در آرامش زندگی می کردیم تا اینکه روزی صدای شیون و گریه در خانه ما بلند شد، همه اطرافیان مرا در آغوش می گرفتند و اشک می ریختند. آن ها می گفتند پدرم بر اثر تصادف در جاده جان خود را از دست داده است؛ آن زمان من شش سال بیشتر نداشتم و تنها به خاطر گریه های دیگران گریه می کردم و معنی مرگ را به خوبی نمی فهمیدم. بعد از مرگ پدرم ...
پیشتازی زنان در 17شهریور/ روایتی از وضع شهدا و مجروحان جمعه سیاه
دیدم که دسته، دسته اکثراً خانم ها هستند که آمدند در خیابان و آقایان هنوز بیرون نیامده بودند. حدود ساعت 5/7، 8 صبح بود که خیابان 17 شهریور (شهباز سابق) مملو از خانم ها بود. من خودم چون مردد بودم و نمی دانستم جریان چیست و چه کار باید کرد. همان بر خیابان ایستاده بودم. خانم ها می رفتند و می آمدند شعارشان این بود که شماها اگر خودتان غیرت راهپیمایی ندارید بروید در خانه و به خانم هایتان را ...