سایر منابع:
سایر خبرها
واکنش امام(ره) به سخنرانی استاد انصاریان
ترسیدید؟ از این که شکنجه شوید؟ من خودم خبر نداشتم ممکن است ما را بگیرند و بزنند و شکنجه کنند. چنین ذهنیتی نداشتم. ولی فکر کنم خدا لطف کرد که صدای اسلام از قلم امام به آنها هم برسد و در این میان ما هم واسطه شده بودیم. اواخر 1341 بود. من آرام آرام برای رفتن به قم آماده می شدم. در جریان پخش کردن اعلامیه ها با افرادی که در این مسیر بودند آشنا شدم؛ از جمله با حاج صادق امانی (که ...
مزاحمت پسر جوان با پوشش زنانه
داشته باشد. آنها به خاطر همین اختلاف نظر ها همیشه با هم درگیر بودند. همین حرف ها و سختگیری های مادر و تمسخرهای پدرم باعث شد دچار دوگانگی شوم.با خودم درگیر بودم که چرا ما باید مرز تعادل را حفظ کنیم. مانده بودم که حق را به کدام یک از آنها بدهم؛ پدرم راست می گوید یا مادرم؟ این سؤالی بود که ذهنم را به خودش درگیر می کرد. هیچ وقت ننشستند و بگویند خوب و بدهای این دنیای جدید چیست و چه ...
علی دایی در 90/ همه رازهایی که افشا شد
نژادپرستی در تیم وجود دارد. یادم است در یکی از تمرینات بایرن کاستین یانکر روی من خطا کرد و رباط یکی از انگشتانم پاره شد و آقای هیتس فلد از پزشکان تیم خواست که من را سریع به تیم برساند اما من 20 و چند روز از تیم جدا شدم و به تیم ملی رفتم و هنگامی که به بایرن برگشتم جایگاه خودم را از دست داده بودم. شلوار گابور کرالی: او همیشه با آن شلوار بازی می کرد و با این شلوارهای گشاد درون دروازه می ایستاد و ...
حرف های جالب و جدید علی دایی در مصاحبه با فردوسی پور / از ببخشید و کجای دنیا تا شلوار لی دردسرساز
.... نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بودیم و زیاد سر کلاس حاضر نمی شدم. به خاطر همین فقط شب امتحان درس می خواندم و در دوران دانشگاه فقط یک درسی را در ترم یک افتادم. سرمربی صبای قم در ادامه گفت: مادرم در فوتبالیست شدنم تاثیر زیادی داشت. پدرم مخالف فوتبال بازی کردن من و محمد بود ولی مادرم از ما حمایت کرد و ما ...
عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله دردسر ساز شد
روز نو : دختر 40 ساله در حالی که عنوان می کرد در دام کلاهبرداری گرفتار شدم که تنها یک شماره تلفن از او دارم و از سوی دیگر هم آبرویم در معرض خطر قرار دارد به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 17 ساله بودم که پدرم را از دست دادم. آن روزها در کلاس سوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم ارثیه زیادی به من رسیده است. پدرم ملک و املاک زیادی در شهرستان داشت و سهم مرا نیز برابر ...
پشت پرده اتفاقات تیم ملی/از اختلاف با مایلی کهن تا کت آستین کوتاه
نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بودم و زیاد سر کلاس حاضر نمی شدم. * درسهایم را اکثرا شب امتحان می خواندم. در دانشگاه فقط یک درس را افتادم و خوشبختانه آن درس هم با درسهای عمومی جبران شد! * پدرم دوست داشت من مهندس شوم. بیشتر به خاطر او مهندس شدم. او از بچگی روی من حساس بود. در فوتبال مادرم ...
دست قطع شده شهیدعلیرضا نوری باب آشنایی ما شد
دهلران می رفتم. در آن گرمای 50 درجه، پرنده هم پر نمی زد. تنها ماشینی بودم که در آن جاده حرکت می کردم. ناگهان متوجه یک تویوتا شدم که کنار جاده چپ کرده است. دو نفر هم با سر و صورت خونی کنار ماشین نشسته بودند. با توقفم، یکی از آنها زیربغل همراهش را گرفت و به سمت ماشین آمد و گفت: "برادر! دوستم دستش شکسته با چفیه بستم، بیمارستان دهلران برسونش." من هم کنار ماشین می مانم. بدون هیچ ...
مانکن سرشناس ورابطه نامشروع باپسر قذافی
روز نو : معشوقه فرزند دیکتاتور لیبی در گفتگو با یک روزنامه غربی آخرین روزهای عمر حکومت "معمر قذافی" را به تصویر کشید که حاکی از فساد گسترده این خانواده است. "تالیتا ون زون" مدل هلندی که معشوقه معتصم قذافی پنجمین فرزند رهبر لیبی بوده در گفتگو با "نیک مئو" گفت: روز جمعه گذشته بوسیله یک کشتی از لیبی به مالت منتقل شدم. من بارها برای ملاقات با معتصم به لیبی سفر کرده ام اما آخرین سفر ...
فرار نافرجام یک مجرم با لباس زنانه
.... با دختر 30 ساله در شبکه اجتماعی بی تالک طرح دوستی ریختم. خود را خواستگاری عاشق پیشه نشان دادم. وقتی توانستم او را به کافی شاپ بکشانم در یک لحظه کلید خانه شان را برداشتم. مدت ها در نزدیکی خانه شان کمین کرده بودم. وقتی متوجه شدم کسی در خانه شان نیست، چادر زنانه ای سر کردم تا کسی مرا نشناسد. می دانستم اگر تغییر چهره ندهم پلیس به سرعت مرا شناسایی می کند. وارد خانه شان شدم ساعت های مارکدار پول و طلاهای شان را به سرقت بردم و فرار کردم. اعترافات این تبهکار سابقه دار کافی بود تا بازپرس نصرتی از شعبه اول دادسرای ناحیه 34 وی را برای تحقیقات بیشتر راهی زندان کند. منبع : خبرآنلاین ...
مردی که با کفگیر همسرش را کشته بود از اعدام نجات پیدا کرد
به گزارش گیل خبر، قاضی قربانزاده، رئیس شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران به همراه دو مستشار، صبح دیروز به دو پرونده قتلی که متهمان آن موفق به جلب رضایت اولیای دم شده بودند، رسیدگی کردند. نخستین پرونده مربوط به مردی است که 4 سال پیش دست به جنایت زد و همسر خود را به قتل رساند. درست روز اول خرداد سال 90 بود که به ماموران پلیس ورامین خبر رسید زن جوانی در خانه اش به قتل رسیده است. بلافاصله ...
طرح تحول سلامت، سلامت مردم را متحول نکرد!
هایشان کمترین آشنایی با نام طرح تحول سلامت و مفهوم آن ندارند؛ آنها تنها با درد و با مبالغی که برای درمان بیماری می پردازند؛ آشنا هستند. گلایه های بیماران از هزینه های درمانی گرفته تا خدمات بیمارستانی، تهیه داروها و انجام آزمایشات در حالی مطرح می شود که وزیر بهداشت و دیگر مسئولان این وزارتخانه از رضایتمندی 80 درصدی بیماران از طرح تحول سلامت خبر می دهند. طرحی که بیماران و خانواده هایشان ...
سوالی بی جواب؛ چرا کارتن خوابی وجود دارد؟
مردمی می گفت که به آنها کمک نمی کنند، از همسرش که فرار کرده بود، از خانواده اش که آنها هم معتاد بودند و آن جمله باور نکردنی من زندان هم بودم، کمپ هم بودم، سگ زندان به کمپ های ترک اعتیاد می لرزد. زمان زیادی هم نبود که از کمپ آمده بود؛ سه روز! او می گفت در کمپ آنها را کتک می زدند، از شدت گشنگی گچ های روی دیوار را می خوردند، شب ها سر و صدا به آنها اجازه خواب را نمی داد و حتی در آن کمپ ها به ...
عاشق انقلاب
.... آیا پدرم چیزی می خورد نکند ضعف جدی جدی پدرم را از پای درآورد. تو همین بحث ها بودم که یکدفعه متوجه شدم مادرم با اشک دارد شام میدهد به برادران و خواهرانم، خلاصه شام تفصیلی مادر و تناولات آن شب شد خاطره ای تلخ، نه مادر شام خورد و نه من توانستم بخورم؛ عمو گرشاسب پسربزرگ عمو غلامرضا بود و عبدالصمد پسر کوچک خانواده و بنوعی این چهار برادر بزرگتر علاقه ای شدید به صمد داشتند و برعکس اینهمه ...
ناگفته های دایی درباره درس، فوتبال و تیپ خود
به رختکن رفتم و بیهوش شدم و من را به بیمارستان بردند. زمانی که در بیمارستان بودم، خانواده ام از وضعیت من خبر نداشتند. مدیرانی که با ما آمده بودند، موبایل داشتند. به یکی از آن ها گفتم شماره خانه مرا بگیر تا با خانواده ام صحبت کنم و بگویم زنده هستم. اما دو بار تماس گرفت و گفت اشغال است؛ اما بعد آقای عابدینی موبایلی پیدا کرد و من با خانواده ام صحبت کردم. در آن زمان مادرم یک هفته در خانه برایم دعا کرد ...
در امتداد تاریکی..."نهمین دوست دختر..."!
خوش تیپی و شیک پوشی او قرار گرفته بودم یکی از بستنی ها را به او دادم و این گونه رابطه من و نریمان شکل گرفت. از آن روز به بعد، مدام یکدیگر را در پارک ملاقات می کردیم. پدرم تاجر است و همواره در شهرهای مختلف امور تجاری خودش را انجام می دهد و به همین خاطر هم کمتر به خانه می آید. مدتی بعد مادرم نیز به خاطر موقعیت شغلی خودش در یکی از شهرهای شمالی خراسان رضوی ساکن شد و من که آخرین فرزند خانواده بودم تنها ...
علی دایی: گذشته ام را فراموش نمی کنم/ پس از تصادف آخرم، نگرشم نسبت به زندگی تغییر کرد
اکنون داشتم مطمئنا کسی با من ازدواج نمی کرد. با توجه به حضور در تمرینات فوتبال گاهی بر سر کلاس های دانشگاه حاضر نمی شدم و دوستانم خیلی به من کمک می کردند و همیشه شب امتحان درس می خواندم. وی گفت: پدرم از بچگی روی من حساس بود و به خاطر پدرم مهندس شدم و مادرم بیشتر در فوتبال مرا تشویق می کرد و مشوق من بود و مدیون پدر و مادرم هستم و هنوز هم گاهی اوقات حس می کنم پدرم مرا دعا می ...
اسباب بازی هایی که با سبک زندگی ما نمی خواند
که نیاز به تامل دارد و والدین محترم، باید پاسخگوی آنها، هم در امروز و آینده باشند. بازی های انفرادی که چشم بازی های گروهی را بست سهیل پسر مهربانی است، اما نمی دانم به چه دلیل هرگز با همبازی هایش، احساس راحتی نمی کند و ترجیح می دهد تک و تنها بازی کند. اخیرا خانه مادرم بودم که با پسرخاله اش دعوای شدیدی کردند، چون سهیل اسباب بازی هایش را به او نداده و از او خواسته بود ...
روایت همسر شهید مدافع حرم
به شهادت رسیده اند." *امینم شهید شد! از دیدن اسامی شوکه شده بودم. همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم بابا شوهر من شهید شده؟ گفت هیچ نگو! مادر امین چیزی نمی داند. مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت. مراعات مادر را می کردند. فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم مامان شوهرم شهید شده و بیهوش شدم... دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی آورم. *عکس امین را دیده ام ...
گفت وگوی قدیمی با علی دایی در آستانه 46 سالگی
...> بهترین مربی شما کی بود؟ پدرم. مربی ورزش چطور؟ همه شان. نمی شود جدا کرد. هر کدام شان در مقطعی کمکم کرده اند. اهل مطالعه هستید؟ دوست دارم، ولی مشغله زیاد است.بعضی وقت ها ساعت 8 صبح بیدار می شوم تا ساعت 11 بیرون هستم، خسته ام و تا می آیم یک ساعت کنار خانواده ام باشم، باید بروم بخوابم. وقت مطالعه ندارم. الان تحصیل می کنم و مجبورم بنشینم و بخوانم. اگر اردو یا مسافرتی باشد، می خوانم. آلمان که بودم چون اردو زیاد بودیم، کتاب زیاد می خواندم، بیشتر کتاب لغات بود و کتاب های آلمانی، چون زبان نمی دانستم... ...
من مصطفی را برای آینده اسلام می خواستم
گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: زندگی مبارزاتی حاج آقا مصطفی قابل تامل و بررسی است که متاسفانه تا کنون به آن توجهی نشده است. این متن داستان زندگی ایشان را تا زمان شهادتشان در ده فصل روایت خواهد کرد. کودکی در 21 آذر سال 1309 در محله الوندیه شهرستان قم در منزل اجاره ای پدرم متولد شدم. به مناسبت نام پدر بزرگ پدری ام شهید سید مصطفی موسوی مرا نیز مصطفی نامیدند. مادرم خیلی دوست داشت که ...
فرزاد موتمن درباره آخرین بار کی سحر را دیدی : مخاطب امروز درگیر جو مجازی است
که طبقه اش به او اجازه می دهد. اگر در خانواده ای مرفه تر متولد شده بود همچنان می توانست به زندگی اش ادامه بدهد. جایگاه طبقاتی او و آن شهرک سرد و بی روح است که به او اجازه زندگی نمی دهد. برای همین شهرک را مدام در لانگ شات نشان می دهیم. فضا سرد است و روح ندارد، هیچ شادمانی در آن دیده نمی شود، هیچ رنگی از زندگی در آن نیست. شخصیت اصلی فیلم فقط از آن محیط دلگیر است و می خواهد پرواز کند. برای رفتن دست ...
گزارش کامل برنامه نود
دوست داشت من مهندس شوم. بیشتر به خاطر او مهندس شدم. از بچگی روی من حساس بود. در فوتبال مادرم خیلی کمکم کرد و پدرم مخالف فوتبال بود. دایی در مورد خاطرات کودکی اش گفت: تابستانها خودمان کار می کردم و خرج یکسال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشاری به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست داشت بزرگ شویم. مدیون پدر و مادرم هستم. باور نمی کنید الان حس می کنم پدرم دارد مرا دعا می کند. ...
هویت از دست رفته یک خانواده
.... وقتی فهمیدیم که او در آتش سوزی سوخته است خودمان را فورا به تهران رساندیم اما پدرم نتوانست تحمل کند. او کارگر ساده ای بود، مهربان بود و همیشه لبخند به لب داشت. در این مدت با هر سختی ای بود درس خواندم تا روزی برای خودم کسی شوم و بتوانم دست مادرم را بگیرم تا از این همه سختی نجات پیدا کند. اما امسال به خاطر وضعیت مالی بدی که داشتیم مادرم گفت دیگر نمی خواهد به مدرسه بروی. مدرسه خرج داشت و ما که حتی ...
دایی: هر دختری پولیورم را در شلوارم می دید با من ازدواج نمی کرد!
امتحان می خواندم. در دانشگاه فقط یک درس را افتادم و خوشبختانه آن درس هم با درس های عمومی جبران شد! * پدرم دوست داشت من مهندس شوم. بیشتر به خاطر او مهندس شدم. او از بچگی روی من حساس بود. در فوتبال مادرم خیلی کمکم کرد ولی پدرم مخالف فوتبال بود. * تابستان ها خودمان کار می کردیم و خرج یک سال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشار مالی به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست ...
جمشید جم: یار دبستانی من متعلق به هیچ گروه و حزبی نیست/ ایده پخش صدای الله اکبر را از سخنرانی ازهاری ...
از حسینیه ارشاد با حسین صبحدل و حمید شاهنگیان آشنا شدیم. کم کم نوارهای الله الله رضا رویگری منتشر شد. همه این ها را جمع کردیم و تنظیم و کپی می کردیم و با اینکه هیچ چیزی از پیروزی انقلاب مشخص نبود ولی حرکت ها علنی شده بود نوارها را دست به دست کردیم. 13 آبان 1357 در دانشگاه داخل زمین چمن بودم که الله اکبرها شروع شد. از ساعت 10 صبح شعارها شروع شد تا ساعت 23 شب این الله اکبرها ادامه داشت تا اینکه به ...
متن کامل مصاحبه عادل فردوسی پور با علی دایی
و خوشبختانه آن درس هم با درسهای عمومی جبران شد! وی ادامه داد: پدرم دوست داشت من مهندس شوم. بیشتر به خاطر او مهندس شدم. از بچگی روی من حساس بود. در فوتبال مادرم خیلی کمکم کرد و پدرم مخالف فوتبال بود. دایی در مورد خاطرات کودکی اش گفت: تابستانها خودمان کار می کردم و خرج یکسال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشاری به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست داشت بزرگ ...
هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی آید/ ناصرخان در بین مربیانم چیز دیگری بود
و نیم در خوابگاه زندگی کردم. مطمئن باشید اتفاقی نمی توان موفق شد و باید زحمت کشید. من شب ها درس می خواندم و فقط یک درس را افتادم که آن هم در ترم اول بود. من هم کار می کردم و هم درس می خواندم. من در کار تولید پوشاک بودم و شریک هم داشتم. * پدرم خیلی دوست داشت مهندس شوم و به خاطر او مهندس شدم. پدرم از دوران کودکی روی من حساس بود. مادرم به من کمک کرد تا فوتبالیست شوم، چون حاجی مخالف بود ...
از سبیل دایی تا خاطره باخت از منچستر
جنبه ورزشی نگاه کردم و چنین اتفاقی رخ داد. آقای علی آبادی بعد از آن مصاحبه کرد و گفت. آقای کفاشیان هم مصاحبه کرد و گفت هیات رییسه تصمیم گرفته است. آقای کفاشیان اصلا نمی دانست و قبل از اینکه او به من بگوید من می دانستم اخراج شدم و از بچه هایم خداحافظی کرده ام. او به من گفت با قدرت به کارم ادامه دهم اما به او گفتم من اخراج شده ام. اگر بودم شاید به جام جهانی می رفتیم و شاید هم نمی رفتیم و من نمی ...
رهبر قنبری: سی ساله هر چه فیلمنامه جنگی می نویسم رد می شود / داریوش یاری: نامه های آبی قصه محور و به دور ...
بارها فیلمنامه های جنگی اش رد شده است تاکید کرد: چرا نباید من را در این کشور تحویل بگیرند؟ حتما باید من هم شهید می شدم یا یک پایم را در جنگ از دست می دادم تا مرا در فیلمسازی تحویل بگیرند؟! من هم ادای دینی به دفاع مقدس دارم و سی سال است هر چه فیلمنامه ای در مورد دفاع مقدس ارائه می دهم رد می شود! و به من اجازه نمی دهند در خصوص جنگ فیلم بسازم . من از آقای قانع فر تشکر می کنم که به من فرصت داد تا خیالم ...
متهم : اعتیاد برادرم زندگی مان را تباه کرد
.... متهم که در محل حادثه خودش را تسلیم پلیس کرده بود، گفت: برادرم چندین سال است که به مواد مخدر شیشه معتاد است. او همیشه ما را اذیت می کرد تا جایی که دو سال قبل مادرم از دست او دق کرد. پس از این آزار و اذیت های او ادامه داشت به طوری که همیشه خواهر و پدرم را کتک می زد. من از دست کارهای او خسته شده بودم تا اینکه روز حادثه من و پدرم داخل مغازه مان بودیم که مقتول وارد و با ما درگیر شد. او پس از ...