سایر منابع:
سایر خبرها
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
، همه بدهکاری هایت را پرداختم و رضایت شاکیان پرونده ات را گرفتم ولی زمانی که ماجرای خیانت تو را شنیدم، دیگر تلاش کردم تو را فراموش کنم و به تربیت فرزندانم بپردازم. آینده موفق فرزندان حالا اگرچه من پیر و خسته شده ام اما دو دخترت خانم مهندس هستند و پسرت نیز تاجری موفق است که فروشگاه بزرگی در شهر دارد. بعد از رفتن تو بارها حامد از من خواستگاری کرد و می خواست به این دلیل که تو به ...
دردسر سقط جنین برای عروس آملی / داماد از ترس پدر شدن فرار کرد!
امام رضا (ع) مشهد گفت: در حال گذراندن سال دهم تحصیل بودم که کرونا شیوع پیدا کرد و زندگی مرا نیز مانند خیلی از دانش آموزان دبیرستانی دیگر تحت تاثیر قرار داد. پدرم مغازه میوه فروشی در آمل داشت اما با همان درآمد اندکش اجازه نمی داد روزگار سختی را بگذرانیم. از سوی دیگر کرونا دست و بال مرا طوری بسته بود که نمی توانستم مانند گذشته هیجانات و انرژی خودم را تخلیه کنم و به ناچار باید در خانه می ...
علی راه خودش را انتخاب کرده بود
گمنام خراب شده بود و من بدون اینکه بفهمم یک هفته میهمان و همراه پدرم بودم. این اتفاق سه چهار روز بعد از دفن پدرم در همدان روی داده بود. جای خالی پدران شهید در همه شئونات زندگی خانواده فرید از دشواری های زندگی فرزندان شهدا فقط یک جمله می گوید: تصور کنید مراسم عروسی شماست و مجری از پدر داماد یا عروس که جام شهادت را سر کشیده است، می خواهد که برای دادن شاباش ، به ترکی انعام ویژه جشن ...
سکوت شکیرا در مورد روند طلاقش از پیکه شکست
وقفه سفر می کردم، به مکان های مختلف در سراسر جهان می رفتم، گردش می کردم،برنامه اجرا می کردم، تبلیغ می کردم، مدرسه می ساختم در کلمبیا، و در کشورهای مختلف جهان برنامه ضبط می کردم. حتی برای چند سال اول رابطه من با جرارد و زمانی که اولین پسرم، میلان را به دنیا آوردم. از 2 ماهگی همه جا با خودم می بردم. حتی یادم می آید که مدام سر صحنه The Voice به او شیر می دادم. او ادامه داد: ...
وقتی قماربازهای کلاهبردار دایه دلسوزتر از مادر می شوند
سایت های شرط بندی رفت تا خرج یکی دو پست رنگین قماربازهای اینستاگرام در بیاید و زنجیر طلای گردنشان ضخیم تر شود؛ این روایت ترکیبی از همه روش های کلاه برداری در سایت های قمار است. من فریب تبلیغات اینستاگرام شاخ های مجازی را خوردم. نه فقط من که سه رفیقم هم همین بلا سرشان آمد. آن ها حاضر به مصاحبه نشدند. پدرم سرمایه ای به من داده بود و با آن کسب و کاری راه انداخته بودم. خودم هم از نوجوا ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
فوت می کردم، به خودم قول دادم که هر طور شده، وزنم را کم کنم و خدا را شکر توانستم در عرض 7ماه 20کیلوگرم کم کنم. همان طور که اشاره کردید، از 3 سالگی، زندگی من با سینما عجین شده است. بیشتر اوقات سرکار می رفتم و حتی در روز تولدم مشغول کار بودم و بعد از آن و از 9 سالگی نقاشی را شروع کردم. یکی از بزرگ ترین مشغله های کاری من نقاشی است. تمام کودکی من در سینما و نقاشی خلاصه شده است؛ در بچگی ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
...! چطور این ماجرا چرخید و اینگونه شد. من چهار سال بر احساس خودم غلبه کرده بودم و وقتی دیدم خدا چگونه برایم رقم زده خوشحال شدم. در این مورد با هیچ کسی هم صحبت نکرده بودم. حتی بعد از ازدواج هم کامل به مهدی نگفتم. اتفاقاً یکبار که سر بسته به او گفتم: گفت: خُب می آمدی می گفتی منم قبول می کردم و الان چند سال سر زندگی مان بودیم. منم خندیدم و گفتم من از آن دخترها نیستم. همانطور که شوهر ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
شما کجای خانه بودید؟ - ما در حیاط خانه که با پله به پشت بام خانه راه داشت و در واقع پشت بام خانه و حیاط همسطح بودند مشغول بازی بودیم. فاش نیوز: چه درکی از جنگ داشتید؟ - هیچ درکی نداشتم؛ چون خیلی بچه بودم. نه فقط من، که همه ی بچه ها زیر ده سال بودیم. خانه ی ما و خیلی از همسایه ها کاملا و یا نسبتا تخریب شده بود. بسیاری از همسایه هامان که با خانواده ی ما رابطه ی ...
فرار زن سیاه بخت از دست شوهر بی شرم ! / با 3 بچه نابینایم گدایی می کردم !
به گزارش رکنا، مرد 45 ساله که از رئیس کلانتری آبکوه درخواست کرده بود یکی از بانوان پلیس برای دستگیری همسر فراری اش وارد عمل شود، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 27 سال قبل با زینت ازدواج کردم. او یکی از بستگانم بود و در آن زمان 13 سال بیشتر نداشت. او در سال های زندگی مشترک مان چهار فرزند به دنیا آورد که سه تن از آنان نابینای مادرزادی هستند و اکنون تحت پوشش قرار ...
توضیحات فرنگی کار داغدار تیم ملی درباره ناکامی اش؛ پشتام: پدرم زجر کشید، روی تشک گنگ بودم
انتظارات را برآورده کند، در مورد اینکه چقدر بیماری پدرش باعث شد در صربستان نتواند کشتی خوبی بگیرد، خاطر نشان کرد: من در اردو بودم، اما هرگز مثل گذشته نبودم. تمرین می کردم ولی ذهن و فکرم درگیر خانه و بیماری پدرم بود. می خواستم فکرم را متمرکز مسابقه کنم، اما نمی شد. شب ها خیلی فکر می کردم و دست آخر لطمه اش را هم دیدم. انگار گنگ بودم. روی تشک خودم نبودم، ولی کاری نمی شد کرد. پشتام ...
ملی پوش ایران: به فدراسیون امضا دادم مسئول هر اتفاقی خودم هستم!
مسابقات منچستر صاحب مدال شوم تا به این صورت رنک خودم را بهبود ببخشم. تکواندوکار المپین ایران درباره شانس حضورش در مسابقات جهانی گفت: مسابقات جهانی به فاصله ای کوتاه بعد از مسابقات گرندپری برگزار خواهد شد و به همین منظور کادر فنی هم برای رسیدن به ترکیب اعزامی رقابت های انتخابی را برگزار کرد. البته من دلیل اینکه یک ماه جراحی داشتم نتوانستم در این انتخابی حاضر شوم، اما مقانلو این فرصت را به من ...
می خواست مزارش گمنام باشد
بود که فقط بیاید و برادرم را به شهادت برساند. چون بعد از آن از سپاه بیرون آمد و پدرم هم او را بخشید. پس روحیه مذهبی شان شبیه به هم بود؟ هر دو خیلی انقلابی و مذهبی بودند. این دو نفر همه چیزشان بیست بود. اول محمدجواد شهید شد و پس از آن سیدمجتبی کمتر به تهران می آمد و می گفت در نبود محمدجواد دیگر فایده ندارد که به خانه بیایم. اعزام هایشان جدا بود، ولی در منطقه خودشان را بهم می ...
روایت یک مادر شهید از نقش زنان در پشت جبهه (2)
هنوز هم که هنوز است، این مادر شهید را که می بینم، به یاد آن روز می افتم. یکی دیگر از کارهای ما به عنوان مددکار، سرکشی به خانواده های شهدا و تقدیم قرآن و عکس امام خمینی (ره) در مراسم سوم آنها بود. در یکی از این بازدیدها، مادر شهید دل از کف داده بودو بسیار شیون می کرد. به فردی که معلم قرآن بود و همراه من آمده بود، گفتم شما صحبت کنید. او گفت نه خانم حجاریان صحبت های شما دلنشین تر است. ...
قرار بود بعد از صفر حسین داماد شود/طلب عاقبت بخیری از سیدالشهدا
قبل از دیگر اعضای خانواده خبر شهادت برادرش را شنیده بود، ماجرای شهادت حسین را اینگونه روایت می کند: در حال گشت زنی بودیم که خبر جراحت برادرم را شنیدم اما اجازه ندادند برادرم را ببینم از طرفی شهادت حسین را می دانستم ولی توان گفتن به خانواده را نداشتم آماده بودم خودم اجازه عمل بدهم اما خانواده ام با خبر نشوند، اما نهایتاً به من گفتند که خودم باید این خبر را به خانواده بدهم. ...
سیمای آسمانی دانش آموز شهید حسن آبشناس از خدمت به پدر و مادر تا نماز شب
زاری به درگاه خدا انجام می داد، اهل قرآن بود و مرتب قرآن می خواند. وی اضافه کرد: برادرم از همان دوران نوجوانی و جوانی به من و دیگر دختران فامیل و آشنایان توصیه می کرد، همیشه حجاب خود را رعایت کنیم، وقتی صحبت های امام خمینی (ره) از تلویزیون یا رادیو پخش می شد، اشک می ریخت و می گفت: باید گوش به فرمان رهبر باشیم تا دشمنان نتوانند به کشور آسیب بزنند. شهرستان 411 هزار نفری گنبدکاووس از زمان پیروزی انقلاب تاکنون حدود 520 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. ...
طومارشو پیچیدم
لوکسی هم داشتند. به من گفت: اینها آدم رسانه اند تو هم با این تیپ و قیافه ات آدم رسانه ای هستی ؟ خیلی خجالت کشیدم یه نگاهی به لباس خودم انداختم بعد نگاهی به خودروی خود انداختم بسیار خجالت کشیدم لذا چند تا بدو بیراه به بخت و اقبالم دادم. تا حالا هیچوقت به تیپ و لباس خبرنگارهای خارجی اینجور حسادت نکرده بودم. یکی دیگر از اهالی خبرچین نیز می گوید: چندی پیش پس از مدتهای طولانی به یک میهمانی ...
تلاش دشمنان برای تفرقه بین ارتش و سپاه به جایی نمی رسد
.... تا قبل از آنکه در سال 1361 رسما به عضویت سپاه دربیایم، در این زمینه فعالیت می کردم. بعد از طی دوره های مختلف نظامی و عقیدتی برای عضویت در سپاه، سه نفر از جمع ما به عنوان مربی انتخاب شدند که یکی از آن ها شهید حسن عبدی ، دیگری آقای جواد رضایی و یکی هم من بودم. من رشته تخریب و انفجار را به عنوان رشته تخصصی انتخاب کردم و در دوره های تخصصی آن شرکت کردم. پس از آن در پادگان خاصبان به عنوان ...
جانباز 70 درصد قطع نخاع کرامت باسزه به یاران شهیدش پیوست
.... ما پنج برادر بودیم و من پسر ارشد خانواده بودم . تا کلاس سوم ابتدایی در بزنجان درس خواندم و برای کمک به پدرم تحصیل را رها کردم. سال 1350 ازدواج کردم. پس از ازدواج در یکی از اتاق های خانه پدرم ساکن شدیم. سال 1357 بود و اوج حوادث انقلاب. عکس امام را جلوی موتور سیکلتم نصب کرده بودم و در کوچه های بزنجان و گاهی شهر بافت و دیگر جاها رفت و آمد می کردم. این حرکت در آن زمان که تبلیغات رسانه ای نبو ...
افشاگری جورجینا از تلخ ترین اتفاق زندگی اش
را نزدیکتر از آنچه فکر می کردم داشتم. من به چشمان فرزندانم نگاه کردم و تنها راهی که دیدم این بود که همه با هم باشیم. این دختر 28 ساله از زمانی که او و کریستیانو در 18 آوریل خبر از دست دادن فرزند خود را اعلام کردند، درباره مرگ یکی از دوقلوهایش در حین زایمان چیزی نگفته است. در آن زمان آن ها با انتشار یک بیانیه دلخراش گفتند: با عمیق ترین اندوه باید اعلام کنیم که پسر بچه مان ...
دوست دارم به محیط زیست و حیات وحش سیستان و بلوچستان کمک کنم
رفته ایم که با 14 سال سن، فعالیت های خوبی درباره محیط زیست کشورمان دارد. امیرمهدی، اول خودت را معرفی می کنی؟ من امیرمهدی کیخا متولد 1387 هستم. خودم بچه و ساکن زاهدان ام اما پدر و مادرم اصالتاً زابلی هستند. از چه زمانی به محیط زیست علاقه مند شدی؟ چه چیزی تو را به طبیعت علاقه مند کرد؟ من قبل از اینکه وارد فعالیت های محیط زیستی شوم، به حیوانات علاقه مند بودم ...
خاطرات جانباز اهل سنت گلستان از جبهه ها؛ به یاد سال هایی که زود گذشت
جبهه نروم . در ابتدا همین نیت را داشتم اما یک روز در تلویزیون سخنرانی حضرت امام (ره) را شنیدم که دفاع از کشور را وظیفه شرعی هر ایرانی اعلام کردند. این سخنان را که شنیدم برایم حجت شد که باید به جبهه بروم اما نمی دانستم به خانواده ام چه بگویم . در ابتدا مخالفت کردند اما وقتی اصرارم را دیده و دلیلم را شنیدند به ناچار قانع شدند و من به عنوان سرباز راهی جبهه شدم. 11 ماه در جبهه ها بودم. در ...
پردیس پور عابدینی: استاد تارخ هر لحظه در کار رفتار حرفه ای را درس می داد
...> پورعابدینی ادامه داد: ایشان کمک بسیار بزرگی به من کردند، در سریال آقازاده به جایی رسیده بودم، که خودم از صدای خودم خوشم نمی آمد و با آقای عنقا که صحبت کردیم، ایشان هم با من هم نظر بودند، با استاد امین تارخ صحبت کردیم و ایشان لطف کردند و به من آموزش دادند که چگونه نفسم را کنترل کنم و با صدای دیافراگمی خودم صحبت کنم. کار آقازاده داشت خوب پیش می رفت و یک روز به ما گفتند که برای مصاحبه روبه روی فریدون جیرانی ...
دختر شهید رکن آبادی: پدرم قصد داشت بعد از حج به یمن برود
.... منتظر میهمان دیگری نبودیم. من وقتی درخانه را باز کردم، ناگهان حاج قاسم را مقابل خود دیدم. من زدم زیر گریه چون خیلی مشتاق دیدار او و همچنین پدرم بودم. احساس کردم پدرم مقابلم ایستاده. وقتی داخل شد همه تعجب کردند و به گریه افتادند. فضای خاصی بود. حتی زینب هم به من گفت که از چهار ماه پیش پدرش را ندیده بود. معنای این حرف این بود که حاج قاسم بعد از چهار ماه دوری از خانواده، ابتدا به دیدن خانواده ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
از بیخ گوش مان رد می شد، خدا را شکر نشانه گیریشان خوب نبود وگرنه معلوم نبود الان زنده بودیم یا نه. دکتر “ناصر محمد کریمی” متخصص طب اورژانس مشوّق سال های پایانی دبیرستان بودم که تصمیم گرفتم بروم جبهه، شهادت دوستم، ابوالقاسم زارع بیدکی هم محرکی شده بود که هر چه سریع تر این کار را انجام دهم. امّا نمی دانستم چگونه این مسئله را با خانواده در میان بگذارم. پدر بنده راننده ...
قتل قوم و خویش به دست دهیار جوان
دهیاری اعلام نمی کردم، خودم توبیخ می شدم. حتی ممکن بود کارم را از دست بدهم. همین باعث شد رابطه ما خراب شود و به اینجا بکشد. درگیری چطور رخ داد؟ باور کنید نمی خواستم جانش را بگیرم. همه چیز در یک لحظه عصبانیت من رخ داد. (متهم شروع به گریه می کند و ادامه می دهد) روز حادثه مقتول به سراغم آمد. تنها نبود. چند نفر از اقوامش هم همراهش بودند. عصبانی بود و می گفت چرا به دهیاری گزارش کرده ...
زرین دخت عطایی؛ درگذشت شاهد تاریخ معاصر
رفته بود درس بخواند و از سیاست دور شود در خانۀ امام بود و در کانون سیاست! شعله های انقلاب در ایران زبانه می کشید و عزت الله سحابی که تازه از زندان آزاد شده بود، پس از 17 شهریور و شنید زری و هاله و حامد هر سه در میدان ژاله بودند و ممکن بود تمام خانواده را از دست بدهد. اندکی بعد به عضویت شورای انقلاب درآمد. یک سال بعدتر و در تابستان 1358 او نمایندۀ مجلس بررسی پیش نویس قانون اساسی شد. قبل ...