سایر خبرها
ناگفته های شکارچی دختران تهرانی
؟ مادرم 8 سال پیش درگذشت بعد از آن نیز از پدرم خبری ندارم. چند تا خواهر و برادر هستید؟ 6 تا برادر که یکی از برادرانم نیز درگذشته است. چرا؟ دایی ام را کشته و اعدامش کرده اند. چرا؟ به خاطر اینکه این اواخر اعتیاد داشت، درگیر شد و دایی ام را کشت. از بقیه برادرانت خبر داری؟ هر کدام دنبال زندگی خودشون هستند. شغلت چیه؟ راننده شرکت خصوصی بودم. ...
داوود عابدی و همسرش، زوج محبوب خبری
کنند تا کانون خانواده شان گرم و پر محبت باشد و استرس های کار سخت شان روی زندگی و نقش همسری و پدر و مادر بودن شان سایه نیندازد. در یک روز سرد و برفی میزبان این زوج مشهور و محبوب شدیم و با آنها گپ و گفتی مفصل داشتیم که در ادامه خواهید خواند. مثل آقای حیاتی گویندگی می کردم المیرا شریفی مقدم: در خانواده ای بزرگ شدم که همه اعضای آن خیلی به خبر علاقه داشتند. خوب به یاد دارم وقتی ...
علامه طباطبایی می گفت ما هر چه داریم از آقای قاضی داریم
.... *شما چند سال محضر پدر را درک کردید؟ 12، 13 سالم بود که ایشان فوت کردند. بعد از فوت ایشان به تهران آمدم. مرحوم پدر در سن 83 سالگی فوت کردند. دو تا عکس از ایشان دارم که یکی در مطبوعات چاپ شده و روی جلد کتاب آیت الحق منتشر شده است. عکس دیگری هم هست که زیرش نوشته شده است در سن هشتاد و دو سالگی گرفته شده است. *در دوران کودکی و جوانی و چند سالی که حضور ایشان را درک ...
بانویی که در کمتر از 9 ماه کل قرآن را حفظ کرد/ جریمه هایی برای تشویق به ادامه حفظ
می شد تا ساعت 12 هم ادامه داشت. در این مدت ما از ساعت 7:30 تا 9 دوره می کردیم و در ادامه به حفظ و تحویل محفوظات به استاد می پرداختیم. در خانه هم برنامه های روز بعد را می خو اندم و محفوظاتم را مرور می کردم. برای اینکه در تفسیر و ترجمه هم موفق باشم در قرآنم زیر کلمات سخت خط می کشیدم و معنای آن را می نوشتم. کنار هر صفحه هم شأن نزول آیات را از روی تفسیر نمونه می نوشتم تا وقتی در کلاس می روم ...
نشانه لطف خدا به انسان، بعد از گناه!
...!؟ آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می شود. انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبدء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرم انچه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این جاهستید. بعد هم خود خدا این را خلق کرده، برای شما ...
تزریق آمپولهای زندان ساواک باعث از دست دادن حافظه ام شد
به گزارش دولت بهار، نگارش زندگی کوکب حاتمی بانوی مبارز انقلابی و شاعر 9 کتاب شعر در حوزه مقاومت و دفاع مقدس که زندگی پر فراز و نشیبی را قبل از انقلاب اسلامی تا به امروز داشته است، کاری دشوار است چرا که هر لحظه از زندگی این بانو سرشار از حوادث و وقایع خاصی بوده است.متولد شهر مسجدسلیمان و ساکن شهرستان گچساران از تواب ...
فرهنگ در رسانه
...: چه شد که سراغ سوژه ای درباره آلزایمر رفتید؟ مادر من حدود 10 سال آلزایمر داشت و خانواده ما درگیر این موضوع بود و این سوژه ذهنم را در همه این سال ها به خود مشغول کرده بود. در همین زمان بود که رمان هنوز آلیس به نویسندگی لیزا جنوا را خواندم و بعد هم فیلمش به کارگردانی ریچارد گلتزر و با بازی جولیان مور که در سال 2014 ساخته شده بود، دیدم که البته فکر می کنم این فیلم نسبت ...
پدر همه را به خانه اش راه داد جز آمریکایی ها و بهائی ها
...، جلوی پدرمان راحت تر بودیم ولی جلوی ناصر دست به عصا راه می رفتیم. مثلاً در خانه ما موقعی که اذان می گفت ما باید همان لحظه نماز می خواندیم شاید در خانه پدر اول ناهار می خوردیم بعد نماز می خواندیم ولی آنجا مقید بودیم که ناصر وقتی که هست اذان ظهر که می گویند نمازمان را اول بخوانیم. یعنی اینقدر آدم متدین و مقیدی بود. این گروه سال 50 همه شان اعدام شدند. رجوی اگر جزو مجاهدین اصلی بود ...
زن جوان: شوهرم اسناد زمین و سهام مرا به نام خواهرش ثبت کرد
تحقیق برنیامدم تا این که پس از اتمام دانشگاه آرمین به خواستگاری ام آمد. پدر و مادرم نیز که همانند من تحت تاثیر چرب زبانی های او قرار گرفته بودند خیلی زود موافقت کردند و ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.حدود 2 سال از این ماجرا گذشته بود که آرام آرام دخالت های مادر شوهرم در زندگی ما باعث بروز اختلافات خانوادگی شد، مادر شوهرم مرا به عنوان عروس قبول نداشت و ادعا می کرد باید آرمین با دختر ...
نیکی کریمی، ستاره ای که جنبه شهرت را داشت!
سرگذشت زندگی مارلون براندو را به صورت پاورقی در مجله فیلم و بعد به صورت کتاب منتشر کرد، کتابی که هم برایش به عنوان یک بازیگر درس بود و هم به عنوان یک مترجم و نویسنده. همان سال ها و در اوج سال های اولیه جوانی در اوج شهرت قرار گرفت و با اکثر کارگردان های بزرگ کار کرد اما هیچ گاه گم نشد و گیریم کمی مغرور، اما همین غرور هم زیبنده او بود و باعث شده است برای خود حریمی درست کند تا زندگی توأمان ...
دلنوشته دختر شهید مرتضی ترابی کمال برای پدر
هرجا می رفتی نگران مادرم بودی و او را به من می سپردی . حالا که دلم شکسته تنها تسکین من این است که مدافع حرم عمه زینب(س) شیعیان بودی . امیدوارم خداوند تمام دشمنان اسلام را نابود کند . پدرم با تمام وجودم به وجود نازنینت افتخار می کنم و می دانم خون تو و دوستانت راه گشای ظهور آقا امام زمان (عج) است امیدوارم بتوانم راه زیبای تو را ادامه بدهم . ...
خواهرم به خاطرچادری بودن تحت نظر بود
.... به یاد دارم که هر روز در راهپیمایی و تشییع جنازه افرادی که در درگیری ها شهید می شدند به همراه مادرم شرکت می کردم، خانواده ما مذهبی بودند و از همان دوران ابتدایی چادر به سرم می گذاشتم. در مدرسه بچه ها دو دسته بودند به یک عده می گفتند شاه دوست ، و عده دیگر انقلابی. اما بین حرف هایش مکث های نسبتا طولانی دارد، گویی خاطرات آن سال ها از ذهنش کمرنگ شده است: شاید علت کمرنگ شدن خاطرات آن ...
28 سالم است و شرایط مالی برایم مهم است
با یک تکان در زندگی هر فوتبالیست اطرافیان هم توقع پیدا می کنند تا سروسامان بخشد. پدر خود من یک آدم فرهنگی بود و بعد از این همه سال خدمت 30 میلیون تومان به او داده اند و مادرم هم خانه دار بوده برای همین شرایط سختی وجود دارد بنابراین اگر همین الان فوتبالیستی بیاید و بگوید خرج 4، 5 خانواده را می دهم دروغ نگفته است و هرگونه اتفاق و تکان در زندگی یک فوتبالیست تبعات خاص خودش را دارد. * شنیده ...
ازکجامعلوم علی بن موسی،امام هشتم است؟
...: پدرم (امام باقر علیه السلام) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: با تو کاری دارم، چه زمانی راحتی که در خلوت از تو بخواهم؟ [8] جابر عرض کرد: هروقت شما بخواهید. پس پدرم با او خلوت نمود و به او فرمودند: ای جابر! پیرامون لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلوات الله علیهما) دیدی، و آنچه که مادرم در مورد نوشته های آن به تو فرمود، برایم بگو. جابر گفت: خدا را ...
ذکر حقیقی، این است که صداقت محض در مقابل خدا داشته باشیم
و با آن، وام گرفتی!؟ آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می شود. انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبدء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرم انچه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این جاهستید. بعد هم خود خدا این را ...
لم داده با کیبورد
بیماری زود متقاعدشوندگی مبتلا هستم. مثلا یک دوره ای بود پدر و مادرم توی فاز طلاق بودند. صبح ها مادرم می اومد و با حرفاش منو متقاعد می کرد که همه تقصیرات گردن پدرمه و واقعا برام سوال می شد که مامانم چجوری این همه سال بابامو تونسته تحمل کنه؟ بعد عصرها بابام می اومد و حرف می زد و این بار کاملا متقاعد می شدم که پدرم صادق ترین و بهترین مرد زمینه و مامانم با اشتباهات بسیارش این زندگی رو به فنا داده! یا ...
دور سرش بچرخید و حلالیت بخواهید
سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه در ادامه معرفی شهدای روحانی، مختصری از زندگینامه طلبه شهید عادل دهقانی را ارائه می دهد؛ باشد که همه در خط و مسیر شهداء و امام شهداء گام برداریم. طلبه شهید عادل دهقانی فرزند الله وردی در اول آذر 1348 در روستای قنبرلی گرمی به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در همان روستا و از سال 1360 نیز دوره راهنمایی را در روستای ایزماره به پایان برد. در سال 1362 وارد حوزه ...
آتش ظلم برانداز روح الله از درون آقا مصطفی زبانه می کشید
بیت پدر بیاید. عده ای بسیاری به من مراجعه کردند تا پدر را برای حفظ جانشان از سخنرانی منصرف کنم. که در جواب آنها گفتم به فیضیه بروند و موضع گیری مناسبی نداشته باشند تا اگر حادثه ای رخ داد بتوان دفاع کرد. پدرم به من گفتند ساعت 6 بعد از ظهر روز 13خرداد 1342 عازم مدرسه فیضیه هستند تا به تکلیف خود عمل کنند. ساعت هنوز پنج نشده بود که با انتشار این خبر جمعیت فراوانی که در ...
عاشقانه های یک همسر از شهید مدافع حرم
روزه است.گریه های او، لباس های کودکانه اش و اتاقی که پدر فرصت نکرد قبل از شهادت چیدمان آن را ببیند تمام فضای خانه را پرکرده و عکس های رنگارنگ شهید در جای جای خانه و حتی در میان وسایل حلما، خوش می درخشد. زهره نجفی متولد 1368 است و یک سال از شهید میثم نجفی کوچکتر است. حلما تنها فرزند اوست که 17 روز بعد از شهادت پدر متولد شد. شاید انتظار رود در گفته هایش بی قراری کند از اینکه حلما باید عمری ...
بی قانون
اگه ذهن تون جای بد نره باید اعتراف کنم من به بیماری زود متقاعدشوندگی مبتلا هستم. مثلا یک دوره ای بود پدر و مادرم توی فاز طلاق بودند. صبح ها مادرم می اومد و با حرفاش منو متقاعد می کرد که همه تقصیرات گردن پدرمه و واقعا برام سوال می شد که مامانم چجوری این همه سال بابامو تونسته تحمل کنه؟ بعد عصرها بابام می اومد و حرف می زد و این بار کاملا متقاعد می شدم که پدرم صادق ترین و بهترین مرد زمینه و ...
بوسیدن پای پدر سبب سعادت دنیا و آخرت
مرحوم آیة اللّه مرعشی نجفی می گوید: زمانی که در نجف بودیم، روزی هنگام ظهر، مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا بزن تا برای صرف نهار بیاید، من به طبقه بالا رفتم و دیدم پدر در حال مطالعه خوابش برده است. نمی دانستم چه کنم؟ از طرفی باید امر مادر را اطاعت می کردم و از طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه بر آن زدم، تا این که بر اثر ...
چشمانی که همیشه نظاره گر ماست
بهانه می آوردم تا پول را قبول کند. می گوید هنوز هم وقتی هوا سرد می شود، هنوز هم وقتی فصل زمستان می آید یاد آن روزها می افتم که پسرم در سرمای زمستان می رفت تا گرمایی ناتمام را به هموطنانش ببخشد. می گوید گاهی نیمه شب از خواب می پرد و فکر می کند در سی و هفت سال پیش است همان شب هایی که گاه فرزند دلبندش نیمه شب گرسنه از خواب می پرید و نان و پنیر می خورد... می گوید بعد از گذشت این سال ها هنوز باور نکرده ...
اولین جنازه ای که در عمرم دیدم، پیکر شوهرم بود
را فراموش می کرد. *مثل آنها نیستم! بعضی از پیامک هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت می کردم. حرف هایش برایم شیرین و جالب بود. یادم می آید پیامک طنزی برایش فرستادم که می گفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می روند یک ماه که می گذرد رفتارشان عوض می شود و آنقدر ادامه پیدا می کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می شوند که ...
دوران پادشاهی عراق تحسین برانگیز بود
و به خانه عموی مادرم در کاظمین بردند. بعد از آن به تقاضای ما به خانه حاج محمود استرباضی در کاظمین رفت. همسر حاج محمود، سیده بیبی، از یک خانواده معروف ایرانی الاصل بود، از کودکی دوست مادرم بود. در 15 جولای 1958 در حالی که نوری سعید نزد آنها بود، آمد که از پدرم بخواهد کمکش کند تا او را از دایره خطر در بغداد خارج کنیم. من کوچک بودم که در برابر من بر سر طرحی توافق شد. 5 ساعت بعد شنیدیم که به همراه ...
با شنیدن سرود الله الله روزهای پیروزی انقلاب برایم تداعی می شود/حیف که مهران دوستی دیگر نیست
پدرم برایم خریده بود، اما به دلیل نافرمانی که کرده بودم به مدت یک هفته از استفاده آن محروم شدم. البته آخرین تنبیه فیزیکی که شدم مربوط به کلاس 12 و قبل از دیپلمم است. دست پدرم درد نکند. خیلی مؤثر بود. بعد از آن تنبیه آدم تر شدم. سین: علاقه مندی به عرصه هنر و رادیو تلویزیون از کجا نشأت گرفت؟ جیم: هنوز دبستان را تمام نکرده بودم که برادرم مرا به دیدن گروه تئاتری برد که در همان شهر ...