سایر منابع:
سایر خبرها
اخاذی هکر 18 ساله از دختران جوان
دوستانش قصد خرید گوشی را دارد و از من خواست گوشی را در یکی از محله های شهر مشهد به برادرش تحویل دهم تا آن را به خریدار نشان بدهد. اگر مشتری گوشی را پسندید پول آن را به حسابم کارت به کارت می کند و در غیر این صورت گوشی را برمی گرداند. وی اضافه کرد: بعد از چند روز با نرگس تماس گرفتم، اما او با اظهار بی اطلاعی از ماجرای گوشی تلفن همراه، مدعی شد برایم پیامی در تلگرام ارسال نکرده است. بعد از این ...
جزئیات گفت و گو با آزاده نامداری و همسرش+تصاویر
سال 87 به واسطه دوستان مشترک مان که در آن زمان در تلویزیون مشغول به کار بودند که یکی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یک دوره زمانی بود که من به شدت مشغول انجام فعالیت های گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشکیل خانواده فکر نمی کردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباط مان قطع شد. آزاده نامداری و همسرش سجاد عبادی ...
24 ضربه چاقو برای خاموشی یک عاشقانه
دیدار مادرم به آنجا می آید. هر چه سعی می کردم این رابطه را قطع کنم فایده ای نداشت. تا این که روز حادثه سر همین موضوع با برادرم درگیر شدم. همان لحظه فریبا پس از شنیدن صدای درگیری به خانه ما آمد و من بیشتر عصبانی شدم. او را بیرون کردم و در نهایت به خانه اش رفتم و بدون هیچ حرفی به او چاقو زدم. تازه بعد از قتل بود که متوجه شدم فریبا باردار است و فرزند مرا در شکمش دارد. نمی دانم چرا این کار را کردم ...
این ماجرا یک افسانه نیست+عکس
. کلاهی داشت که وقت شهادت هم سرش بود، آن را گذاشت و رفت. دوست دارم آن کلاه را پیدا کنم. *اینجا فقط می جنگیم ساکش را خودم جمع کردم. قرار بود 45 روزه برود و برگردد اما 21 روز بعد شهید شد. تلفنی که با او صحبت می کردم می گفت من آنجا خدمات هستم و وسایل نظامی، آب و ... جا به جا می کنم. در این مدت که سوریه بود با ذوق حرف می زد. تماس هایش با فاصله بود چون گویا برای زنگ زدن ...
24 ضربه چاقو برای خاموشی یک عاشقانه
در همین رفت و آمدهای فریبا به خانه ما و سر زدن به مادرم با او آشنا شدم. بعد از آن ارتباط ما بیشتر شد و من عاشقش شدم اما پس از گذشت مدتی به اصرار خواهر و برادرم تصمیم گرفتم از این زن جدا شوم اما او دست بردار نبود. تا این که روز حادثه باز هم سر این موضوع با او درگیر شدم که نمی دانم چه شد با چاقو چندین ضربه به او زدم. خیلی عصبانی بودم و کنترلی بر رفتارهایم نداشتم. با اعترافات این پسر ...
آزاده نامداری: بعد از هفت سال به هم رسیدیم
معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یک دوره زمانی بود که من به شدت مشغول انجام فعالیت های گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشکیل خانواده فکر نمی کردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباط مان قطع شد. همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟ آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همان طور که گفتم من در آن سال ها اصلا شرایطش را ...
ای بی عرضه! آخر نتوانستی در کنار نابغه ها دوام بیاوری
ایشان آموخته ام. البته شوهر عمه مادرم نیز که در همان منطقه عموجان ، صاحب باغها و مزارع فراوان کشاورزی بود نیز همانند ایشان، انسان فوق العاده ای بود که به رحمت خدا رفت. اوایل درک نمی کردم که چرا پدرم مرا در آن موقعیت مکانی و زمانی و در کنار آن افراد بی نظیر قرار داده است، لذا همه اش نگران بودم که همسن و سالهای من، به سرعت دارند از من جلو می زنند و من وقتم را در آن باغ ها و مزارع تلف می ...
پسر 21 ساله: بهترین دوستم مرا فریب داد
شنیدم احساس کردم سرنوشت ما به یکدیگر گره خورده است به او گفتم اتفاقا من هم دانشجوی مهندسی رایانه هستم و در یک دفتر فروش رایانه کار می کنم. آن روز از هر دری سخن گفتیم تا این که مهران پیشنهاد کار به من داد و قرار شد تعداد زیادی گوشی و لپ تاپ برایم وارد کند. من هم مبلغ 4 میلیون تومان را که همه پس اندازم بود به حسابش واریز کردم. او گفت تا چند روز آینده اجناس از دبی وارد کشور می شود. روز بعد ...
انکار تجاوز به 3 دوست در دادگاه جنایی
قرار می گیرد. سمیرا می گفت بعد از این قرار سیاه پسر جوان با تهدید به انتشار فیلم و عکس هایش مرتب از او اخاذی می کند تا جایی که رویا هم که دوست مشترکمان است، با این پسر قرار ملاقات می گذارد تا شاید بتواند این فیلم ها را از او بگیرد اما موفق نمی شود. این دختر ادامه داد: وقتی این حرف ها را از زبان دوستانم شنیدم، دلم برای سمیرا سوخت و سعی کردم من هم کمکش کنم. برای همین این بار من تصمیم گرفتم ...
مقام ولایت حضرت زهرا (س)/ولایت فاطمه (س) پنهان مانده است
فروخت و این پول را به دست آورد و بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند. رسول خدا(ص) بی آنکه آن را بشمارد، اندکی از پول را به بلال داد و گفت: با این پول برای دخترم بوی خوش بخر! سپس مانده را به ابوبکر داد و گفت: با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز و عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابوبکر همراه کرد تا با صلاحدید او جهاز زهرا را آماده سازند. فرزندان دختر ...
الهی هیچ کس چشم انتظار اولادش نباشد/ مادر نیستم ولی زن که هستم!
شعار سال: سرنوشت، تقدیر و قضا و قدر در زندگی هر فردی به نوعی خودنمایی می کند اما در همه آنها تلاش فردی، دعای خیر و خواست خداوند تاثیر گذار است. گاهی خواست خداوند در شرایطی از در وارد زندگی افراد می شود و آنچنان آن را تحت تاثیر خود قرار می دهد که به رحمت و گاهی هم اگر تیزهوش و تیز بین باشی به حکمت آن پی میبری. شیرین یزدان بخش بعد از سی و دو سال کارِ کارمندی و باز نشسته شدن تصمیم می گیرد ...
از اعمال شکنجه های همزمان تا روزهای ملی کِشی/ارتباط با الفبای مُرس
نیفتاده است. بعد مدتی، مرا از سلول انفرادی خارج کردند و به سلول دیگری رفتم که چند دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف آنجا بودند. *کتب مجاز و غیرمجاز فارس: تمام دوران بازداشت را در کمیته مشترک ضد خرابکاری بودید؟ کفایی قاینی: بعد از یک ماه، مرا به بند سیاسی زندان قصر منتقل کردند. چند نفر از دوستانم را آنجا دیدم. همه منتظر نوبت دادگاه بودیم. آن زمان بصورت موقت در آنجا به سر ...
تولد در کویت تحصیل در ایران شهادت در سوریه
.... بعد از شهادتش از کویت بیش از 20 نفر در مراسم ختمش شرکت کردند. از لحاظ اخلاقی چگونه آدمی بود؟ از لحاظ اخلاقی ما مثل جابر در خانواده نداشتیم. برای تمام خانواده احترام زیادی قائل بود و انسان متدین و بامعرفتی بود. تمام فامیل و آشنایان جابر را به خاطر اخلاقش دوست داشتند. به عنوان یک شیعه زندگی در کویت برای تان سخت نبود؟ چرا سخت بود ولی چون پدرم کارش آنجا ...
دختر 13 ساله فرار کرد و به دام افتاد
ایران نوشت:دختر نوجوانی که به خاطر مشکلات خانوادگی از خانه فرار کرده بود پس از سه شبانه روز دستگیر شد. مریم 13 سال دارد و سه روز پیش با تماس پسری که با او دوست بوده است فرار کرد و افسران پلیس زن کلانتری 34 بانوان مشهد این دختر را دستگیر کردند. مریم در تحقیقات ابتدایی اظهار داشت: از زندگی خسته شده ام. پدرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و خودش هم توزیع کننده مواد است. دختر نوجوان ...
انتخابات و اهمیت حضور مردم درآن
در انتخابات باعث می شود که دشمنان کشورم همچنان که در هفته های اخیر در خلیج فارس، خوار و ذلیل شدند در روز هفتم اسفند نیز خوارتر و ذلیل تر شوند. خیلی حماسی صحبت می کند و می گوید: با انگشتی که مرکب آبی اش را بر روی برگ رای خودم می زنم می توانم دشمنان کشورم را نیز با همین مرکب آبی، از نقشه روزگار محو کرده و خلیج فارس سرزمینم را آبی تر کنم. جانباز هشت سال دفاع مقدس است. وقتی با دو ...
مردی که عشق 18 ساله اش را مثله کرد
عاطفه من را به خاطر خودم می خواست؛ به همین خاطر 18 سال با هم دوست بودیم. چرا او را کشتی؟ هر دوی ما مبادی آداب بودیم. قرار بود آن روز عاطفه را به خرید ببرم. بعد از اینکه از کله پزی خارج شدیم، موضوع ارتباطش با مردان غریبه را عنوان کردم. دختر مورد علاقه ام پس از شنیدن این سخنان شروع به فحاشی به من و خانواده ام کرد. هر چقدر از او خواستم، ساکت شود؛ او فحاشی هایش را بیشتر کرد و به ...
فرهنگ در رسانه
تعطیل شد و مهمتر از همه اینکه حتی پس از تعطیلی چند ماهه و بازگشایی مجدد این تالار مهم تئاتری شهر رفته رفته در حال پاک شدن از حافظه تئاتری ها بود. مولوی رونق پیدا می کند؟ اواخر بهمن ماه سال92 و همزمان با نزدیک تر شدن سعید اسدی مدیر تالار مولوی به دبیرخانه جشنواره تئاتر فجر، او از مدیریت تالار مولوی استعفا داد و چندی بعد امیرحسین حریری به عنوان مدیر جدید تالار مولوی معرفی شد ...
مردی که معشوقه اش را پس از قتل، تکه تکه کرد: مرا ببخشند
کارآگاهان قرار گرفت تا اینکه مرد 44ساله، یکم اسفند جاری در اداره دهم پلیس آگاهی حاضر شد اما منکر قتل دختر جوان شد و اعلام کرد هیچ تماسی از چند روز پیش با مقتول نداشته است. با توجه به اینکه کارآگاهان احتمال قوی می دادند مرد جوان از ماجرای این قتل با خبر باشد وی بار دیگر دوم اسفند به اداره دهم آگاهی احضار شد اما این بار وی راز این جنایت را فاش کرد و دستگیر شد. خبرنگار حوادث ...
گفتگوی آفتاب یزد با جواد افشار، کارگردان طولانی ترین سریال تلویزیون:
یک زن نمونه شناخته می شود، می آید پشت تریبون و می گوید: من زن نمونه نیستم، من قهرمان نیستم، من هم در زندگی اشتباهاتی داشته ام این نشان از عدم قضاوت ماست. ما از روز اول هم اعلام کردیم، الان هم اعلام می کنیم ما هیچ وقت به دنبال الگوسازی نبودیم. این را در همه مصاحبه هایم هم گفته ام. خاطرم هست روزی خبرنگاری از من سوال کرد که آیا کیمیا قرار است الگوی زنان جامعه ما باشد؟ گفتم: نه. الگوی زنان جامعه ما می ...
تجربه شیرین مادری در 18 سالگی
حیاط خانه مادربزرگم آنقدر بالا و پایین می پریدم و آنقدر به این سو و آن سو می دویدم که بی بر و برگرد حداقل یک بار داخل حوض می افتادم و بقیه مجبور می شدند دوان دوان بیایند و من را نجات دهند. شلوغ و شیطان بودم و حسابی بزرگ ترها را اذیت می کردم. شیطنتم به خانه محدود نمی شد و در مدرسه هم همه من را به عنوان یک دختر ناقلای تخس می شناختند. در دوران قدیم بچه ها مثل الان سرگرمی های ...
گفت و گو با سوگل طهماسبی بازیگر نقش نرگس سریال کیمیا
همدیگر را کشیدیم. (می خندد) ولی چند روز بعد با هم دوست شدیم و از همان دوران تابه حال صمیمی ترین و نزدیک ترین دوست هم هستیم. قدمت دوستی مان 21سال است. اتفاقا همین دیروز خانه شان بودم و امروز هم می خواهم آنجا بروم. (می خندد) بازی در نقش دختری که 12 سال از من کوچک تر بود تقریبا 9 سال پیش با آقای جواد افشار یک تله فیلم کار کرده بودیم و ایشان مرا می شناختند. قبلا هم با آقای شفیعی در ...
وقتی دیدن تصویر شهید اشک امام را جاری کرد/ حکم امام برای چگونگی شرکت رزمندگان در انتخابات
مبارزه نیست؛ اینها اصل را مبارزه و رفع فقرگذاشته بودند واز آن سو هم حرفهای پرطمطراقی می شنیدند. لذا مارکسیسم را بیشتر به عنوان یک استراتژی سیاسی قبول می کردند نه ایدئولوژی. آنها دیده بودند دین ادعایی پدرانشان یااطرافیانشان کارکرد انقلابی خود را ندارد. مثلا از فرزند یکی از آقایان درتهران پرسیده بودند تو چرا مارکسیست شدی؟ گفته بود اگرعبای پدرم که با پشت شتر بافته شده را بفروشند برای معیشت چند ...
حس زندگی بر چارقد پریشان مادران تنها
خسته نشده است و تا روزی که توان داشته باشد به این زنان که تعداد زیادی از آنها نیز همسن و سال خودش هستند خدمت می کند. او از روزی که خدمت به زنان سالمند را به یکی از اولویت های زندگی اش تبدیل کرد این گونه می گوید: 42 سال قبل وقتی آسایشگاه کهریزک برای نگهداری از سالمندان و معلولان ساخته شد مادرم برای کمک به آنها به این مرکز می آمد. ازدواج کرده بودم و دختر و پسرم خردسال بودند. چند سال بعد ...
بخشیدن قاتل به احترام فاطمیه
این بار رأی دادگاه برای بررسی به شعبه 20 دیوان عالی کشور فرستاده شد. قضات شعبه 20 دیوان پس از تأیید حکم دادگاه، پرونده را برای سیر مراحل اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستادند. در حالی که متهم پس از گرفتن استیذان حکمش در یک قدمی چوبه دار قرار داشت، تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تلاش زیادی برای جلب رضایت انجام دادند تا اینکه چند روز قبل خانواده مقتول به دادسرای جنایی رفتند و قاتل ...
گزارشی از آیین اختتامیه سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر ؛
فرهنگی باشد. البته در دوره هایی به موسیقی کم توجهی شده است.وزیر ارشاد با بیان این مطلب که؛ چه چیزی جز جذبه فرهنگ و هنر می تواند اینچنین جوانان را جذب کند؛ یادآور شد: به جای برهم زدن اجتماعات فرهنگی هنری و لغو کنسرت ها باید به فراگیر شدن هنر ایرانی اسلامی به عنوان یکی از بهترین و رساترین شیوه های گسترش فرهنگ و هنر فکر کنیم.جنتی گفت: بهترین راه برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی این است که هنر ایرانی را رشد ...
نوجوانانی که از هیچ چیز واهمه نداشتند
: مُرده بودم، دکتر با اطمینان، به پدر و مادرم، که آن لحظه نمی دانستند چه کار کنند، نگاهی انداخت و گفت: مرده، نه می شه بهش آمپول زد، نه سرم وصل کرد. می بینین که نفس نمی کشه! مادرم همان جا به دیوار تکیه داده و پدرم پاهایش شل شد... شاید اگر آن لحظه نوزاد نبودم و همه این اتفاقات را می فهمیدم، از نگرانی مادر جان می دادم... قلم نویسندگان این اثر قابل تحسین است. اگرچه نمی توان گفت کار را به نهایت ...
برادرانم، ستاره هایی که به نوبت آسمانی شدند
که آوردند، سه روز بعد پیکرسوخته او را به ما تحویل دادند. همه پیکر سوخته بود جز آن قسمت که جیب او و مدارک شناسایی سپاهش قرار داشت. برای همین به راحتی شناسایی شد. ابوالقاسم همیشه به ما می گفت اگر بدون سر برگشتم، پایم پر ترکش است، خودش نشانی خوبی است برای شناسایی. اما او پاهایش را در جزیره مجنون جا گذاشت و برگشت. دومین برادر شهیدتان کدام بود؟ برادرم هادی، دومین مرد آسمانی خانواده بود ...
زن جوان از دخترش شکایت کرد
روز نو : وقتی تلخی ها و آشفتگی های زندگی مان را به خاطر می آورم لرزه بر اندامم می افتد و وحشت و اضطراب سراپایم را فرا می گیرد در حالی که اکنون روزگار زیبایی را تجربه می کنم و از این که مادرم از ازدواج با آن مرد غریبه منصرف شده است بسیار شادمانم. این ها بخشی از اظهارات دختر 16 ساله ای است که 4 ماه قبل مادرش از او شکایت کرده بود وعنوان می کرد دخترش مدام قصد فرار از منزل را دارد و ...
پسر جوان: نسیم قبلا 2 بار ازدواج کرده بود!
ورود به بازار کار مسیر راحتی را طی می کردم این در حالی بود که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم و چند روز بعد از پایان خدمت سربازی در مغازه پدرم مشغول کار شدم. طولی نکشید که پدرم همه امور مغازه را به من سپرد و خودش کارهای بازرگانی را گسترش داد. در همین روزها نحوه برخورد و عشوه های دختر جوانی که به مغازه ام رفت و آمد می کرد توجهم را جلب کرد. نسیم بازاریاب بود و برای فروش اجناس یک شرکت به مغازه ...
بخشی از زندگی نامه امید عالیشاه | حبس و کتک خوردن به خاطر فوتبال
فوتبال بود. زیرا وقتی در فوتبال اگر کسی مرا می زد لج می کردم. با شوهر خاله ام در محل بازی می کردیم، پدرم به من گفت بیا با ما بازی کن،گفتم نمی آیم. گفت بیا غذا بخور.، گفتم نمی خورم. پدرم گفت باشد؛بعد از ظهر خانه رفتیم و مرا صدا کرد و گفت بیا اینجا ببینم. مچم را گرفت. انگار دستبند به من زده بود. هر کاری کردم نتوانستم فرار کنم. بعد مرا در حمام انداخت و با چوب تا می خوردم مرا زد.مادر بزرگم نجاتم داد ایستگاه اخر هدف است عالیشاه در پایان درباره رسیدن به اهداف خود می گوید: ایستگاه آخر هدف انسان هاست و امیدوارم نه تنها من بلکه تمام انسان ها به اهدافی که دارند دست پیدا کنند. ...