یاد دادن کلمه بابا به پسرم خیلی سخت بود | زندگی مشترک ما فقط 2 سال طول کشید
سایر منابع:
سایر خبرها
کربلای یک و دو در شهرک شهید محلاتی
خیلی وابسته بودم. اما پسرم به وظیفه اش عمل کرد و الان جایش خوب است. ما هم باید با روحیه بایستیم و به وظیفه مان عمل کنیم. کلیشه ای ترین جمله ای بود که به عمق جانم نشست. 3 برادر، هر سه پا جا پای پدر گذاشته بودند. روح الله را جلوی سلمان شهید کرده بودند و سلمان را جلوی محمدعلی. 2 کربلا در تهران. کربلای یک؛ سال 85 روح الله از مسجد محافظت می کرد در مقابل بی ناموس هایی که ...
پدر ها هم نیاز به توجه و محبت دارند
هوشیارانه به زبان بدن خود آگاه باشند که دختر و پسر و اقوام و خویشان آن ها محبت و عشق شان را معمولا بر گشاده رویی نثار می کنند و نه تلخ رویی. و، اما وظیفه فرزندان و همسر و دیگر عزیزان به واسطه نقش جدی پدر در تامین معاش و مسئولیت های گوناگون و گاه پر فشار هر روزه به خصوص در این روز های سخت با گرانی های کمرشکن، نمی توان از همه پدران انتظار گشاده رویی همیشگی داشت و این وظیفه اطرافیان ...
شهید مدافع حرم حمید تقوی فر / شهیدی که 30 سال روزه بود
رفتیم و ساکن شدیم. در نزدیکی ما خانواده مسئولان شهر، مثل فرماندار و شهردار سکونت داشتند. یک روز در خیابان، همسر فرماندار را دیدم. در جریان سلام و علیک، وقتی خانم فرماندار متوجه شد از خرید روزانه برگشته ام، با تعجب پرسید: شما مگر خودت خرید می کنی؟! گفتم: بله. گفت: چطور نمی ترسی؟! همه ما مأمور خرید داریم که هفته ای 2 بار برایمان خرید می کند. شب که موضوع را به حاج حمید گفتم، خیلی راحت ...
هر داستانی زمان خودش را دارد/ امروز باید داستان های شادتری برای کودکان بنویسیم
مشکل شده و شرایط سخت درگیری ها و جنگ های داخلی و مهاجرت اجباری اتفاق افتاده است. در دنیای کودکان مفاهیم کلی بین بچه های جهان مشترک است. این نویسنده می گوید که تجربه مواجهه با بچه ها برایش جالب بوده است؛ از این نظر که بخشی از دنیایشان را می شود از نقاشی هایشان فهمید. او می گوید وقتی پسرم خیلی کوچک بود و مجبور شدیم به دلیل جنگ، وطن را ترک کنیم، تصورش از کشور و وطن، کوه بوده است؛ چون دوروبرش کوه بود ...
برپایی کلاس درس ایثار در بیمارستان
پدرم سال گذشته علی رغم تمام تلاشی که کردیم دار فانی را وداع گفت. وی به نوع سرطان پدر اشاره می کند و از دل مشغولی وی برای حمایت از فرزندانش، اظهار می کند: همین مورد را دلیل امید پدر برای مبارزه با بیماری سرطان عنوان می کند، اما کهولت سن و شرایط خاص بیماری کرونا اجازه حضور بیشتر پدر را در کنار اعضای خانواده نمی داد. سعیدیان فر درباره روزهای سختی که گذرانده است، می افزاید: تمام این ...
رضا رضایی نونهالی که در 16 ماه حافظ کل قرآن شد
اد بود حس می کردم باید با همسالانش بیشتر در ارتباط باشد لذا به دنبال حضور او در کلاس های آموزشی با همسالانش بودم. وی افزود: از ابتدای ازدواج در منزل مان همیشه قرآن و مفاتیح در دسترس بود و اعضای خانواده هر موقع فرصت می کردیم به قرائت آیات نورانی و یا ادعیه مفاتیح می پرداختیم، بعد از به دنیا آمدن فرزندان مان نیز بچه ها هم از همان دوران طفولیت در این محیط قرار گرفتند و با زیبایی های م ...
قتل مادر بزرگ به دست نوه؛ رفته بودم حالش را بپرسم!
پرینت و اسکن انجام می دهم. از خانواده ات بگو. ازدواج کرده ام و یک دختر 6 ساله دارم. پدر و مادرم هم به رحمت خدا رفته اند، فقط یک خواهر دارم که روز حادثه خبر فوت مادربزرگم را همان خواهرم به من داد! اما تو که می دانستی مادربزرگت را به قتل رسانده ای! بله اما نمی خواستم این اتفاق بیفتد و خواهرم آن موقع نمی دانست ماجرا چیست. از روز حادثه بگو. سال ها بود که ...
تیپ ورزشی لیلا بلوکات همه را میخکوب کرد | لیلا بلوکات با این تیپ عجیبش حسابی سوژه شد
لگوی من شدند. تا قبل بازیگری دنبال این کارها بودم ولی تنها بودم . ولی وقتی بازیگر شدم شاید باورتون نشه که به نیت این کار بازیگر شدم که به آرزوی بچگیم که دوست داشتم یه یتیم خونه بزنم برای بچه هایی که بچه های یتیمو نگه داری بکنم .و وقتی بازیگر شدم گفتم بذارم معروف شم یه آدم بزرگ شم تا بتونم یه کار بزرگ اینجوری انجام بدم. هرچند الان یه بازیگر کوچیکیم ولی با همین شرایطی که برام ب ...
الفبای درد در مدارس خودگردان/ تحصیل کودکان مهاجر لنگ مجوز و مدرسه
بچه ها در زیرزمین ها از ترس به پای ما می چسبیدند. من هم جواب می دادم که منکر آن شرایط سخت نیستم ولی نمی توانم شرایط فعلی را هم نادیده بگیرم. واقعیت این است که الآن مثل آن زمان به ما سخت نمی گیرند. درست است که حمایتی نمی شویم، اما همین که مانع فعالیت ما نمی شوند را قدر می دانیم. کار می کنیم و تلاش می کنیم شرایط از قبل بهتر باشد. می خواستیم بازگردیم؛ اما... اوایل هشت سال به ...
تیپ برگ ریزون متین ستوده بعد از طلاقش همه رو مات کرد | خانم با این کن و شلوار میلیونی چه فخری میفروشه
ا در اون می بینی، چون باورش می کنی که توی این سن کم چطور با همه مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کنه و روز به روزم صیقل می خوره و آب دیده می شه. اینکه چطور تلاش می کنه برای زندگی کردن درست! من شیوا را شبیه همون الماسی می دونم که در شرایطی سخت تبدیل می شه به گرانبهاترین جواهر دنیا! می فهمه که باید بپذیره که الان خودشه و خودش و یه تنهایی که قراره اون را تحمل کنه، نه خواهری هست و نه پدر و مادری. ا ...
بنا به این شواهد موتورسواری زنان در خیابان جا افتاد
... در مورد سمت آخری که در کانون جهانگردی و اتومبیلرانی گرفته اید، بگویید. از سالی که رشته موتورسواری بانوان را راه انداختیم من کلا ایران بودم. بعدش هم مسابقات برگزار شد و خانم های زیادی وارد این رشته شدند. تا الان هم سمت های زیادی داشتم و این آخرین سمتی است که گرفتم. در این چند سال پشت سر هم بر اساس سمت هایی که گرفتم برنامه هایی برای بچه ها گذاشتیم تا تعداد ورزشکاران بیشتر شود ...
اعتماد به نفس از جنس شمس
منطقه ارائه می کند: حداقل 60نفر الان در آن مشغول کار هستند و در 2قسمت کاملاً مجزا یکی تهیه سبزیجات بهداشتی، غذاهای نیمه آماده فریزری، سمنو و... درست می شود و یک قسمت آن هم صنایع دستی بانوان مثل زیورآلات، سفال، قالی، ظروف هفت سین و... تولید می شود. خانم هایی که در حقیقت تحصیلات آنچنانی نداشتند و ورودشان به بازار کار راحت نبود جذب این گروه شدند. شاید خیلی درآمد آنچنانی نداشته باشند اما می گویند در ...
تنهایی؛ ارمغان نامبارک تک فرزندی برای نسل جدید
، دنبال خواهر و برادر بودم، بابا مامانم حتی می خواستند از بهزیستی بچه بیاورند، اما به خاطر موانع قانونی و سخت گیری های بی اندازه، نتوانستند. کریم نژاد خاطرنشان کرد: والدینم به خصوص مادرم بعد از ازدواجم، خیلی دلتنگی می کنند و مدام این را به من می گویند، ای کاش یک فرزند دیگری داشتند، تا جای من را پر کند. وی در ادامه گفت: نه تنها الان همدمی ندارم، بلکه در کودکی نیز هم بازی نداشتم ...
کنایه ویسی به مس: رئیس جمهور گفت ما در لیگ بمانیم!
چهاردهم و دوازدهم هم بود پیشنهاد داشتم و نیامدم اما زمانی که شانزدهم بود، این مسئولیت را قبول کردم و گفتم من بچه ها و مجموعه را می شناسم و تمام تمرکزم را می گذارم تا بدهی ام به آبادان را بدهم. تا الان هم موفق بودیم و از همه چیز راضی هستم و امیدوارم اتفاقات خوبی رقم بخورد. انتخاب سختی بود اما می دانستم از پس آن برمی آیم؛ این اتفاق در پیکان رخ داد و تیم را نگه داشتیم، در شاهین بوشهر هفت امتیاز عقب بودیم ...
نشانی های شهادت
داشت و سعی می کرد الگوی هم سن و سال های خود باشد. مرور خاطره تلخ شهادت ابوالفضل برای مادر سخت است. او بازگو می کند: ابوالفضل در زیرزمین خانه 3کبوتر داشت که خیلی هم به آنها علاقه مند بود. بیست وسوم خرداد 1380وقتی پدرش می خواست سر کار برود ابوالفضل به پدرش گفت بابا امروز یکی از این کبوترها به کربلا می رود. راستش من از حرفش چیزی نفهمیدم. همسرم که رفت ابوالفضل هم از خانه بیرون رفت. ابوالفضل ...
هادی حجازی فر از عروسک ها و مردم می گوید
اخ تتامیه اولین دوره جشنواره نمایش عروسکی تلویزیونی با حضور هادی حجازی فر، محمد بحرانی و مریم سعادت در کانون پرورش فکری برگزار شد. هادی حجازی فر، بازیگر سینما و تلویزیون در سخنانی خاطرنشان کرد: وقت هایی شده کارهایی می بینیم علی رغم اینکه در تنهایی به آن کارها می خندم اما وقتی پسرم هست ترجیح می دهم کانال آن اثر را عوض کنم. نفوذ کار کودک از نفوذ پدر و مادر بیشتر است و نیاز به مطالعه و ...
سرنوشت دردناک ریکا پسری که سر راهی بود! / در جنگل مازندان چه می کرد؟! + عکس
مازندران می افزاید: یک روز بعد از 18 سال یکی از همکاران از تهران به من زنگ زد و گفت که ریکا تلف شد و من از شدت ناراحتی حتی توان قطع کردن تلفن را نداشتم و بعد از چند ساعت با کمک همکاران حال من بهتر شد. شب آن روز که این خبر را به همسر و فرزندانم دادم آنها به قدری ناراحت شدند که انگار عضوی از خانواده مان را از دست داده ایم حتی همسرم گریه کرد و شاید درک این مسأله تنها برای افرادی راحت باشد که 9 ماه از یک ...
روش هایی برای روزهای بی پولی
مردم مواد غذایی را قسطی می خرند چه سودی دارد؟ راهکارهایی را با هم به اشتراک نگذاریم؟ داریم فشار مخارج را می بینیم زهرا خانمی است خانه دار که می گوید همسرم از ابتدای ازدواج بیش از نیمی از درآمدش را برای مخارج خانه در اختیار من قرار داده است. سال های اول ازدواج که دو نفر بودیم و قیمت ها معقول بود مشکل چندانی نداشتم اما حالا که بچه هم داریم و قیمت ها نجومی شده، کار برایم سخت شده ...
اینجا خانه ما|صدای سنگین سکوت در خانه چندفرزندی!
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! بر خلاف معمول، هیچ ظرف نشُسته ای در سینک ظرفشویی نیست. نگاهم را برمی گردانم سمت اجاق گاز. کار آماده سازی غذا تمام شده، دیگ زودپز موسیقی آرامی می نوازد و بوی تاس کباب در خانه پیچیده است. چرا دنیا این طوری شده؟ نکنه من مُردم؟! دور و بر خانه را دید می زنم. یعنی هیچ لیوان پلاستیکی رنگارنگی این طرف و آن طرف ولو نیست و همه با نظم و ...
نامه هایی برای سید/ روایتی از دیدار رئیس جمهور با مردم اهواز
های آفتاب سوخته اش گرفتم اما کاغذ را از دستم کشید و پاره کرد: بیشین مادر. ما که سواد درست و حسابی نداریم. نامه رو با دلِ سوخته یه مادر نوشتم. این رییس جمهوره. باید خوب براش نوشت. مگه نه؟ پس خودت بنویس. بنویس قوربون دستت من پسرم شرکت نفتی بود. معتاد شد! همه شون می دونن؛ فرمانداری، استانداری که خونه مو فروختم تا بچه ام برگرده. ببین. این فیش حقوقشه اما الآن بیکاره. زن و بچه داره مادر. چون معتاد شد ...
تیپ عروسکی مریم معصومی در خارج ار ایران همه را مات کرد |خانم با این رنگ و مدل لباسش شده عین دختر 20 ساله
برترین ها استایل گنگ نیوشا ضیغمی و دوستاش تو مهمونی خصوصی | خانم با دوستاش چه رنگ مویی ست کرد رونمایی نعیمه نظام دوست از چهره بعد از عملش | خانم با این دماغ عملی و رنگ موی جدیدش کلا یه آدم دیگه شد کافه گردی لیندا کیانی با دوستای عجیبش | خانم بین دوستاش چه می درخشه شهره لرستانی خواننده شد؟ | اولین موزیک ویدئو شهره لرستانی در اینستاگرام غوغا کرد پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین: ...
پایان کار جشنواره نمایش عروسکی تلویزیون
پسرم هست ترجیح می دهم کانال آن اثر را عوض کنم. نفوذ کار کودک از نفوذ پدر و مادر بیشتر است و نیاز به مطالعه و تحقیق دارد. جنس شوخی ای که این کارها با بچه ها دارند نباید از محیط مدرسه عقب تر و نه جلوتر باشد. وی همچنین تصریح کرد: من ثابت می کنم کسانی که کار کودک می کنند، موفق ترند. مهم این است کارتان را درست انجام دهید. حجازی فر این نکته را هم یادآور شد در حوزه بزرگسال هم وقتی پای عروسک ...
بابت بابا سیبیلو شرمنده پدرم نیستم/ اکران در سانس های مرده !
کارگردان به آن احترام می گذارم. از نظر ساختار سینمایی فیلمم شرمنده پدرم نمی شوم ادوین خاچیکیان درباره نسبت اولین تجربه کارگردانی اش در سینما با ساخته های پدر فقیدش ساموئل خاچیکیان از فیلمسازان مطرح تاریخ سینمای ایران هم گفت: پدر من اعتقاد داشت که فیلم باید به گونه ای باشد که کشش داشته باشد و بیننده را با خودش همراه کند، فارغ از هر ژانری که دارد. من هم تمام تلاشم را کرده ام که این ...
آموزش شعار طنز فرمانده ایرانی به اسرای بعثی علیه خودش/ ابتکار شهید بهرامی برای رساندن مهمات به نیروها در ...
. با تعجب گفت: محمدباقر! مادر! این همه وقت کجا بودی؟ تو رفتی چند نان برای ناهار ظهر بگیری و برگردی! رفتی دو ماه بعد برگشتی؟ به مادرم گفتم: رفتم نانوایی محله بسته بود؛ الان که برگشتم نانوایی باز بود؛ من هم نان خریدم و به خانه آوردم! شرح مختصر زندگینامه شهید محمدباقر بهرامی: نام و نام خانوادگی: محمدباقر بهرامی نام پدر: نصرالله تاریخ تولد: 1338 تاریخ شهادت: 1364/11/25 محل شهادت: فاو انتهای پیام/ 112 ...
ماجرای معلم شهیدی که نورچشمی فرزندان شاهد بود
... خاطرم هست در مراسم تشییع حاج عباس دختر یکی از اقوام دور ما به شدت گریه می کردند مثل اینکه یکی از افراد درجه یک خانواده خود را از دست داده و شرایط ایشان آنقدر قابل توجه بود که در ذهنم ماند. بعدها فهمیدم که حاج عباس زمانی زمانی که می خواست این خانم را بابت موضوعی نصحیت کنند به نحوی این کار را انجام می داد که این دختر خانم از دل و جان حرف حاج عباس را هم طراز کلام پدر خود می پذیرد. ...
وداع با وهب نصرانی جبهه انقلاب/ عنایت خاص حضرت معصومه س به شهید مسیحی!
برای حال دلش. می گوید: عکس ها و حرف ها درباره عمو باعث شده بود برای من که هیچ وقت ندیده بودمش مثل پدر عزیز باشد و همان قدر نزدیک. از وقتی متوجه بودنش شدم همیشه و همه جا پشتیبانی اش را حس کردم و از او کمک خواستم. شاید خیلی جاها دستم را گرفته که اگر نمی گرفت معلوم نبود چه می شد. درسته عمو را ندیدم اما حس خاصی به او دارم. فراق پدر برای ملیکا 22 ساله سخت است حتی با اینکه دوسال از فوت پدرش ...
در دربی جنجالی 50 چه گذشت؟
کره جنوبی پایان بخش این بازی نبود و پس از بازی، چند بازیکن بازداشت شدند. دلیل اصلی جنجال های این بازی حضور مهدی هاشمی نسب در تیم استقلال بود. بازیکنی که قبل از این 3 سال در پرسپولیس بازی می کرد و 4 گل هم در شهرآوردها به استقلال زده بود. او در این بازی گل زد و بی هوش شد! بیش از یک دهه بعد همه این بازیکنان در مصاحبه ای از پشیمانی از اتفاقات آن روز گفتند. از جمله در ...
گفت وگو شبکه شرق با همسر، پسر و وکیل محمد جامه بزرگ ؛ مردی که با شلیک گلوله ساچمه ای از فاصله یک متری ...
...، برادرم که جلوی در خانه بود را گرفتم و گفتم چیکار می کنی؟ اینجا خانه ماست! روبرو مغازه است. من داد می زدم و می گفتم ولی گوش نمی کرد. یک دفعه تعداد ماموران زیاد شد، شدند 5 یا 6 نفر. من میثم را گرفته بودم که من را نبرند، آن ها هم ما را می کشیدند که هر 2 ما را ببرند. هرچه می گفتیم، کسی گوش نمی کرد. بابا که این صحنه را دید، با بیل اومد دنبال ما. با آمدن بابا، بعضی از ماموران که آمده بودند داخل ...