دختری دلباخته نامزدش مجبور شد دوستانش را برای شوهرش به خانه دعوت کند + ...
سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت عجیب دختر 20ساله که لقب هوسران را یدک می کشد
روزی که ماجرای تاسف بار ارتباط من و بهروز در فضای مجازی، لو رفت و همه اطرافیانم متوجه شدند زندگی و آینده ام را تباه کرده ام، مادرم سکته کرد و پدرم به گریه افتاد اما مادر هوشنگ آب پاکی را روی دست همه ریخت، چرا که معتقد بود پسرش با دختر هوسرانی مانند من به هیچ وجه ازدواج نمی کند و... دختر 20 ساله با بیان این که همه پل های پشت سرم را تخریب کرده ام و اکنون نام دختر هوسران را یدک می کشم ...
مشکلات زن مشهدی پس از ازدواج پنهانی
از تولد من که آخرین فرزند خانواده بودم به مشهد مهاجرت کردند چرا که مادرم در یکی از مسافرخانه های مشهد کارگری می کرد و اکنون نیز بازنشسته شده است و با حقوق بازنشستگی هزینه های زندگی را می پردازد. خلاصه من تا کلاس اول راهنمایی تحصیل کردم و بعد از آن پدرم مرا به یک کارگاه خیاطی فرستاد تا هم حرفه ای برای آینده ام بیاموزم و هم کمک خرج خانواده باشم! من هم که دیگر به دلیل شرایط سخت اقتصادی علاقه ای به ...
فریب گرگی در لباس میش را خوردم/ لعنت به این زندگی که به خاطر بدهی مجبور شدم زن صیغه ای بشوم!
خانواده ام بودم، احساس شرمندگی می کردم . به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل پیدا کنم خلاصه با همکاری شوهر یکی از دوستانم در یک کارخانه تولیدی مشغول کار شدم و این گونه زندگی ام آرام آرام رنگ آرامش به خود گرفت. مدتی بود که بدون هیچ دغدغه ای در کنار خانواده ام روزگار می گذراندم تا این که حدود یک سال قبل پدرم تصمیم گرفت منزلی را به طور کامل رهن کند تا اجاره ای نپردازیم ...
درخواست طلاق به خاطر دستپخت مادرشوهر
علاقه مرد جوان به دستپخت مادرش زندگی مشترکش را تحت تاثیر قرار داد. همسرش که از این مسأله ناراضی بود، درنهایت یک جنجال بزرگ به راه انداخت. زندگی این زوج 13ماه بیشتر دوام نیافت. آنها سرانجام تصمیم گرفتند برای همیشه از هم جدا شوند. وقتی زن جوان در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره علت درگیری با شوهرش گفت: تقریبا یک سال است که با جمال ازدواج کرده ام. اوایل او می دانست من خیلی آشپزی ...
با خاطرات محمد نیک که تاریخ زنده ادبیات شهرمان در نیم قرن اخیر و یکی از موسپیدکرده های مشهدی است | شاعری ...
قرن اخیر است. فرصت حضور در محافل مختلف ادبی و درک محضر بزرگان شعر و ادب، محمد نیک را در جایگاهی ویژه نشانده است. او خاطره های فراوانی دارد از شاعرانی که حالا دیگر در بین ما نیستند و به همه این ها باید خاطره های مشهد قدیم را هم اضافه کرد. من با استاد محمد نیک از هر دری سخن گفته ام؛ البته بیشتر درباره مشهد و خاطره هایش. آقای نیک! طبع شعر در خانواده شما موروثی است؟ مرحوم پدرم هم ...
پاسدار حقیقی اسلام و خون شهیدان باشید
. از اول آمدن من به غرب کشور هدفی را که انتخاب کرده بودم و شهید شدن در این راه را پر افتخار می دانستم و زمانی که خدمت من در غرب کشور شروع شده بود وقتی که روز ها می گذشت عشق به الله در دلم بیشتر می شد و عشق به شهادت در دلم افزون می شد منظورم آن است که هرچه انسان به طرف خدا نزدیک می شود عشق به شهادت در دلش بیشتر می شود و روزی فرا می رسد که انسان به طرف خدا نزدیک، دیگر خود را نمی شناسد ...
قاتلی با تی شرت سفید
میلاد حضرت علی (ع) رضایت اولیای دم را جلب کرده و به زندگی برگردد. وی که از قصاص رهایی یافته بود از جنبه عمومی جرم در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد. می خواستم برادرم را بکشم متهم که سرش را پایین انداخته بود، گفت: باور کنید من اصلاً قبلاً بهروز را ندیده بودم و هیچ خصومتی هم با او نداشتم. آن شب به پارک رفته بودم تا برادرم را بکشم و همه خانواده ام را از وضعیت ...
دوست شوهرم با تعریف های شیطانی اش کاری کرد که من ...
همت دوست شوهرم بود و گاهی که شوهرم در خانه نبود او می اومد و آنقدر از من تعریف می کرد که دچار وسوسه های شیطانی می شدم و به ناچار از شوهرم جدا شدم و صیغه او شدم. او از دوستان صمیمی همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود روزی که تولد دو سالگی دخترم را جشن گرفتیم او نیز به همراه همسر و فرزند خردسالش به جشن تولد آمد و این گونه رفت و آمد خانوادگی ما در حالی آغاز شد که همسرم اعتماد ...
سرنوشت تلخ یک دختر فراری
از دوستاش رفتیم. می روم که برای خودم دور بزنم، اما اسیر دست یک آدم نفرت انگیز شدم. جیغ وگریه هایم فایده ای ندارد. من قربانی هوس می شوم و هیچکس برایم هیچ کاری نمی کند کم کم همه ماجرا را می فهمند مدام سرکوفت می شنوم. خسته شده ام. من آسیب دیده ام چرا اذیتم می کنند. حالا دیگر 14 ساله شده ام. شبانه از خانه فرار می کنم. مدام هر شب برای زنده ماندن تلاش می کنم، اما بهایی که پرداخت می کنم سنگین است. بیست ...
با فوق لیسانس زمین شناسی کفی کفش می فروشم | درآمدم از استاد دانشگاه بیشتر است
هفت یک ثبات وجود دارد. تقریباً از ابتدا تا انتهای خط مردم متوسط زندگی می کنند برای همین جنس های تا 5 هزار تومان هم مشتری های خوبی دارند. هنوز در خانه پدرم هستم. پدر و مادرم بازنشسته های آموزش و پرورش هستند. دو خواهر دارم یکی درس می خواند و دیگری ازدواج کرده است. با این وضعیت توانایی ازدواج را ندارم. پدر و مادرم حدودا 2 میلیون تومان حقوق بازنشستگی دارند. من هم درآمدم را پس ...
خوشی زیاد، دختر را فراری داد
سارا خود را روی صندلی جابه جا کرد و گفت: نمی دانم شاید فرار از خانه برای دختری که همه امکانات رفاهی را در زندگی اش داشته، دختری که همه دوستش دارند، دختری که پدر و مادر و اطرافیانش هیچ گونه محبتی را از او دریغ نکردند ، به نظر مسخره بیاید. شاید از نظر دیگران خوشی زده بود زیر دلم و قدردان نبودم. اما این دختر تک فرزند خانواده همیشه یک غمی در دلش سنگینی می کرد. اینکه هیچ کسی باورش نمی کرد ...
دوست دارم زودتر اعدام شوم!
...> همسایه ها جمع شده بودند و می دانستم آنها با اورژانس تماس می گیرند. انگار نیرویی به من می گفت برو و نمان. من آن موقع تحت اراده خودم نبودم. بعد از فرار کجا رفتی ؟ از اینجا بدبختی من شروع شد. فکر نمی کردم امیر بمیرد . به همین خاطر سرگردان خیابان ها بودم تا این که شب مادرم زنگ زد و خبر داد ، امیر مرده است . از ترس گوشی را خاموش کردم و سمت تبریز رفتم. فرار به ترکیه تنها راهی بود که ...
نقطه سرخط؛ ما ته خطی ها به زندگی برگشتیم
ترک اقدام کردم. قبل از اینکه ترک کنم، با خودم می گفتم دیگر نمی توانم بلند شوم و یک روز توی یکی از این خیابان ها می میرم، اما تصمیمم را گرفته بودم و رفتم پیش خواهرم که با او صمیمی تر هستم. خواهرم با برادرم تماس گرفت و او هم مرا تشویق کرد به کمپ بروم. همه چی را از نو شروع کردم، مغازه را هم دوباره باز کردم، اما کار کردن در بیرون از کمپ به دلم نمی چسبید.آدم های سالم ما را درک نمی ...
مادرم یک تنه زمین گندمی همسایه را درو کرد+فیلم
.... همان موقع بود که شاعر شدم. انگار در نگاهِ من دخترکِ عاشق پیشهِ پدر، سیل آمده باشد و مرا با خودش برده باشد همان موقع بود که امام را از اشکِ پدرِ جوانم شناختم. بچه که باشی همه چیز بزرگ تر است. حتی قاب عکس پرجذبه امام که هنوز همان جاست. درست وسط طاقچه، بالای سر آینه و شمعدان نونوار بخت پدرومادر جوان دیروزم. من هر صبح به آن قاب سلام کرده بودم؛ دیده بودم پدرم دوستش دارد. مادرم دوستش ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
من آنها را مقصر می دانم. برای همین است که برای تنبیه شان دیگر نامه ای به آنها نمی نویسم تا شاید به هوش بیایند و حداقل خودشان را به آنچه که اسلام می گوید نزدیک کنند. من در عراق اصلاً آگاهی نداشتم و هیچ نمی دانستم که اسلام این قدر قدرت و معنویت دارد و مسبب این نادانی را خانواده ام می دانم. آنها به من راه مستقیم را نشان ندادند و من از آن ها گله دارم. در جبهه که بودم قدرت اسلام و قدرت نیروهای اسلام را ...
نجات قاتل دختر جوان از چوبه دار / او جسد را تکه تکه کرده بود
دفعه به خودم آمدم و دیدم صورتش کبود شده است. وی گفت: پس از قتل خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم باید چه کنم، به سمت آپارتمانی که در ایوانکی داشتم رفتم و او را به داخل خانه ام بردم و در آنجا برای آنکه جنازه را رها کنم و کسی مرا نبیند مجبور شدم دست و پایش راببرم. من دست و پا را در یک نایلون و سر و تنش را در نایلون دیگری گذاشتم و بسته بندی کردم. پس از آن هردو نایلون را در سطل آشغال رها کردم ...
گزارش میدانی از یک مراسم ختم
قسمتی از وجودمو اینجا جا گذاشتم. پارسال پدرم مریض شد و خیلی زود مارو ترک کرد و امسالم مادرم مارو تنها گذاشت" +دوست داشتی برگردی پیش مادر و پدرت بمونی؟ -"چرا که نه؟ کی دوست داره توی مملکت غربت باشه و پیش عزیزانش نباشه؛ ولی من اونجا زندگی ساخته بودم و همیشه این غم توی دلم می مونه که روزهای آخر پدر و مادرم را ندیدم. خوش به حال برادر و خواهرام که تونستن سال آخر در کنار مادر و پدر ...
آتش زدن زن صیغه ای برای تمدید ازدواج
. سامیار مخالف جدایی بود. یک روز که همراه پسر خردسالم در خانه بودم سامیار با یک گالن بنزین وارد خانه شد. او بنزین را روی من و همه جای خانه پاشید و قبل از اینکه فندک بزند پسرم را از اتاق بیرون انداخت.او وحشیانه فندک زد و من آتش گرفتم و خودش بلافاصله فرار کرد. پتویی را دور خودم پیچیدم و آتش را خاموش کردم. همان موقع همسایه ها سر رسیدند و شعله های آتش خانه را خاموش کردند و مرا به بیمارستان رساندند. ...
عکس رابطه سیاه مرد 62ساله با زن 23ساله لو رفت ! / خشکم زد !
را تامین کنم. پدرم مردی با ابهت نظامی گری بود به طوری که با سخت گیری هایش راه هر گونه خلاف و خطا را بر ما بسته بود. با اتمام تحصیل در مقطع دبیرستان عازم خدمت سربازی شدم، هنوز یک ماه به پایان خدمتم مانده بود که پدرم مرا مجبور به با دختر یکی از بستگانش کرد و در حالی که من آمادگی نداشتم با دختر یکی یک دانه فامیل پدرم ازدواج کردم. شیوا اگرچه دختری با کمالات بود اما غرور خاصی داشت که هیچ کس ...
عقده های این دختر فقیر در خانه مجلل ویران کننده بود / دلتان برای رعنا کباب می شود
پیدایشان می شود ، مادرم مراسم استقبال را انجام می دهد پدرم هم در همین نزدیکی پرستاری پیرمردی را بر عهده دارد ، طبق معمول 4 نفرند ، مادر پدر و 2 دختر ، همه با چشمهای مشتاق و خوشحال از قدم زدن در این اطراف دنبال من راه می افتند ، از روی ملاحظه وانمود می کنم که نگاهشان نمی کنم ، سرگرم کارهای خانه ام و باغ را آبیاری می کنم ، اما نمی توانم نسبت به شور و شوق و خوشحالی آنها بی توجه باشم ، صدای دختر ها را هنگام ...
سرنوشت دختر جوانی که عادت به سرقت کرد
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران،هر شنبه خانواده جدیدی به قصد اقامت به اینجا می آیند، بعضی ها از همان ساعات اولیه صبح می رسند که تعطیلات شان را آغاز کنند، بعضی دیگر با کلافگی از گم کردن راه سرانجام تا غروب پیدایشان می شود، مادرم مراسم استقبال را انجام می دهد پدرم هم در همین نزدیکی پرستاری پیرمردی را بر عهده دارد، طبق معمول 4 نفرند؛ مادر، پدر و 2 دختر، همه با چشم های مشتاق و خوشحال از قدم زدن در این اطراف دنبال من راه می افتند، از روی ملاحظه وانمود می کنم که نگاه شان نمی کنم، سرگرم کارهای خانه ام و باغ را آبیاری می کنم، اما نمی توانم نسبت به شو ...
خواهر قاتل النگوهایش را برای آزادای یک زندانی فروخت / معامله ای برای معجزه در بخشش
...، مرتب به دادسرای جنایی تهران می روم. از طرفی تلاش تیم صلح و سازش هم ادامه دارد تا شاید روزی خبر بخشش برادرم را بشنویم. چند روز قبل که به شعبه سوم اجرای احکام رفته بودم، گریه های زن میانسالی توجهم را به خودش جلب کرد. مادر بیچاره، 3تا از پسرهایش زندانی شده بودند. آن روز پای صحبت های مادر نشستم و او سفره دلش را برایم باز کرد. یاد مادر خودم افتادم چون او هم وضعیت مشابه مادر مرا داشت با این تفاوت ...
هرکسی جای من بود دیوانه می شد/ خواهرم با شوهرم رابطه داشت و من ...
مدتی بود به همسرم شک کرده بودم اما چون مدرکی نداشتم نمیخواستم زندگیم را تباه کنم . به خیلی ها فکر میکردم که ممکن است با همسرم ارتباط داشته باشند اما حتی یک درصد هم فکرش را نمی کردم آن زن خواهرم باشد. بیشتر بخوانید: زنی با حضور در شعبه 240 دادگاه خانواده با بیان اینکه شوهرم لیاقت پاکدامنی من را در زندگی نداشت ، مدعی شد: چهار سال است که از زندگی مشترک ما می گذرد و یک فرزند پنج ...
سرنوشت تلخ دختر جوان که قربانی جدایی پدر و مادرش شد / می خواستم خودکشی کنم!
به گزارش رکنا؛ دختر نوجوان از روزهای سخت زندگی اش می گوید؛ روزهایی که او را به سمت کشاند: *پلیس تو را با ماده مخدر گل گرفته است. مواد مصرف می کردی؟ بله. برای اینکه امتحان کنم خریده بودم. *پولش را از کجا آوردی؟ پول توجیبی می گرفتم. جمع کردم و خریدم. *خانواده ات روی اینکه چطور پول را خرج می کنی نظارتی ندارند؟ من با مادربزرگم زندگی می ...
شهیدنعمت الله سرمیلی: به خودم می بالم سرباز امام زمانم
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، شهید شاهد شهود عرفانی شد و نقش هر چه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. شهید همان ستاره خاک نشین همیشه بیدار شب های خون و آتش که تا لمس شعله های بصیرت و حقیقت در مقتل عشق رزم عاشقانه کرد تا ...
فرصت خدمت به مردم نعمت است/ توزیع آنتن با رویکرد عدالت محوری
علی ملااحمدی در جلسه تودیع خود که 16 خرداد در سالن فدک با حضور حسن عابدینی، معاون امور استانهای صداوسیمای کشور و نمایندگان مجلس و جمعی دیگر از مسئولان استانی برگزار شد گفت: پنچ سال و شش ماه در استان اردبیل بودم و کار در صداوسیمای این مرکز را برای خودم نعمت دانستم و مردم اردبیل مزد زحماتم را در مراسم عزاداری مادرم دادند. وی افزود: با همه همکاران صداوسیما علاوه بر کار اداری رفاقت و دوستی ...
والدین کتابخوان بهترین انگیزه برای کتابخوان شدن کودک هستند
خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا )؛ محمدمهدی سیدناصری ، این روزها در حال وهوای 30 سالگی ام مکررا با خودم فکر می کنم که چطور شد من این قدر به کتاب علاقه مند شدم؟ یادم آمد اولین کتابی که خواندم افسانه های شیرین و دلنشین از کلیه و دمنه نام داشت. داستان هایش به خوبی در ذهنم مانده است و یادآور ی اش لبخند به لبانم می آورد؛ اما از هنگامی کتابخوان شدم که کلاس پنجم را تمام کرده بودم و مادرم و علی الخصوص پدرم ...