سایر منابع:
سایر خبرها
دنیایِ ده!!!(16) پارتی(قسمت دوم)
صندلی انتظار چشم به راه صدای بلندگو نشستم. صندلی مثل یک ننو بالا و پایین می شد و چونان بغل مادر، یک رویای شیرین را به آدم هدیه می داد. در عالم خواب؛ خود را مثل تازه دامادها با کتِ و شلوار سفید، عینکِ ریبن و کفشِ برّاق دیدم. با منّت بر زمین و زمان، دربِ مؤسسه را هل دادم و وارد شدم. همه یِ کارمندان به احترامِ من تمام قد ایستادند. مستقیم رفتم نزد ریاستِ محترم (همان باجناقِ گرام که ...
بررسی حادثه ریزش مرگبار ساختمان غیرمجاز منطقه 19 در شورای شهر تهران
موقوفه ثبت شد که همه تخلفات ساختمانی و مشاغل نابسامان همچون ضایعاتی ها در همین زمین های موقوفه رخ می دهد، گفت: در طول زمان این زمین های موقوفه دست به دست شد و به دلیل نبود ساختار منسجم ساخت وسازهایی در آن انجام شد که حتی با تصویب طرح جامع بخش زیادی از زمین ها به داخل محدوده شهری وارد شد. تورج فرهادی با بیان اینکه در طول سال های متمادی این زمین ها دست به دست شده و ما حالا با آدم هایی مواجه هستیم ...
آقامصطفی بهشتی جبهه ها بود
؛ اما پیکرم برنگردد... تربت کربلا زنده اش کرد مادرم که خدا رحمتش کند، برای ما نقل کردند که آقامصطفی پنج شش ماهه بود که بیمار شد و فوت کرد. پدر آن زمان خانه نبوده و لذا مادر بچه را زیر ملحفه ای می پیچد و می گذارد کنار و منتظر می ماند تا بعدازظهر که پدر بیاید خانه و با هم بچه را ببرند تخت فولاد و دفنش کنند. از اتفاق آن روز پدرم دیرتر از همیشه به خانه می آید و نهایتا کار به فردا ...
حکایت ما جاماندگان از مدافعان حرم
رزمنده مدافع حرم از سوریه حرف می زد. زمانی که حتی حضور ایرانی ها با علامت سوال هایی همراه بود او داشت از افغانستانی ها می گفت. همین مصاحبه بعد ها باعث دردسر شد و تا چند ماه نتوانست به سوریه برود. قول داد باز همدیگر را ببینیم و صحبت های نیمه کاره اش را تمام کند که نشد. مطمئن بودم نمی شود و این اولین و آخرین دیدار ما خواهد بود، که بود. شش ماه بعد سید ابراهیم شهید شد و ما در غروبی بارانی با اشک او را به ...
تور تهرانگردی واقعه تاریخی مشروطه در قلب پایتخت | از خانه شیخ تا تحصن در مدرسه مروی
توسط شیخ در آن، به نام شیخ فضل الله نوری نامگذاری شد. البته نام نخست آن برای خودش داستانی دارد چنان که می گویند در زمان ناصرالدین شاه توسط میرزا یونس خان، جارچی دربار، و حاج حسین انگشت باف بنا شده است. حالا متصدیان مسجد شیخ فضل الله نوری با چای عراقی از مهمانان تور پذیرایی می کنند و محمود منیعی، تهران شناس، درباره نقش این مسجد در انقلاب مشروطه روایت می کند: مسجد شیخ فضل الله نوری در ...
علی آرزو داشت بی نشان بماند | فرمانده لشکر عملیاتی خاتم الانبیا(ص) درباره این شهید چه گفت؟
علی سبب شده بود حسن آقا و زهرا خانم هر جا به مشکلی برخورد می کنند، سراغ پسر نوجوان خانواده بروند تا نظری سنجیده و حساب شده بشنوند. علی عادت داشت وقتی سر سفره می نشست، تا پدر و مادر دست به غذا نمی بردند، به چیزی لب نمی زد و زمانی که پدر در موضوعی با او اختلاف نظر داشت، با نجابت و حرمتداری، آنقدر دلیل و برهان می آورد تا او را متقاعد کند. علی شلوغ و پرشر و شور نبود، ولی بودنش در خانه کافی بود که همه ...
قهرمانی به عشق یک عروسک/گفتم: خدایا من می دانم کجم؛ خودت صافم کن!
فرشته زندگی من شده. او باعث شد من اولین مربی زن پاراکاراته در ایران باشم و خودش، عنوان اولین بانوی قهرمان پاراکاراته آسیا را کسب کرده. همه اینها از برکت وجود معصومه بود. ستاره ایران با وجود بچه های پاراکاراته درخشندگی بیشتری به خود گرفته است. حالا که ظرفیت بچه ها را دیدید، حمایت کنید! صافی شروع به صحبت می کند و می گوید: شروع هر کاری سخت است به خصوص زمانی که بخواهی تیم ملی ...
هیچ آفتی مثل بی تفاوتی نیست
طرح این مباحث انحرافی در حضور گروهی از جوانان مذهبی و هیئتی، مبهوت مانده بودیم. در تمام شب هایی که مراسم عزاداری محرم برپا بود، ما به توصیه بزرگان و دلسوزان، از حضور تمام اقشار حتی دختران و پسرانی که قواعد پوشش شرعی و عرفی را به درستی رعایت نکرده بودند، استقبال کرده بودیم تا هیچ کس نرنجد و از سایه امن این خیمه، بیرون نماند. حالا، اما یک بچه 15، 16 ساله رو به رویمان نشسته بود و با گردن ...
ماندگارترین مصاحبه ام با رهبر معظم انقلاب اسلامی است
خبرنگاری تخصصی کتاب را در من احیا کرد و از همان ورودم به سازمان 6 ماه تمام شنبه ها گزارش های کتاب را در خبر 21سیما کلید زد. طوری که در نامه ای از سازمان قدردانی شد. همین اتفاق در سال های پایانی کار من رقم خورد و با حضور معاون سیاسی جدید گروه کتاب برای نخستین بار در خبرگزاری صدا و سیما راه افتاد و آقای خدابخشی با ایجاد این گروه مسیر را تقویت کرد، ضمن اینکه معرفی کتاب به عنوان سرفصل گشایی معاونت ...
ناصر حجازی را شبانه از اردو فراری دادم! | نمی خواستم روی زخم شفر نمک بپاشم | نکونام خیلی جرات داشت که ...
مربوط به دوران نوزادی اوست. من و ناصر در اردوی تیم ملی و هم اتاق بودیم همسر ایشان زنگ زد و اصرار داشت حجازی به منزل برود چون آتیلا خیلی گریه و بی قراری می کرد. ناصر به من گفت چه کار کنیم؟ من اگر بروم، حشمت خان مهاجرانی می فهمد و خیلی ناراحت می شود. من بهش گفتم: تو برو و خیالت جمع باشد. شبانه ناصر را از اردو خارج کردم و چون حشمت خان به تمام اتاق ها سرکشی می کرد تا بچه ها سر وقت بخوابند و از اردو خارج نشوند، چند متکا و پتو به جای ناصر روی تختش گذاشتم و یک پتو هم روی همه آنها کشیدم که مثلاً حجازی خواب است! یادش بخیر دوران خوبی بود. ...
متقاضیان یک زندگی معمولی
اصلا از چیزی مطلع نبودم . معتاد نمی داند دنیا کجاست؟ قیمتی که این موتور به فروش رسیده است نشان می دهد شما برای اینکه موادر خود را تهیه کنید به همه چیز آتش خواهید زد. خانه اش به نام همسرش بود. می گفت آن هم اگر دست من بود دود می کردم. 8 میلیون را در عرض 20 روز دود کرده بود، انگار مواد پارسال ارزان تر هم بوده و امسال خدا را شکر گران شده است. به گفته بزرگورای که طرف صحبت ما بود شما الان اگر عمل سنگینی ...
تخلفات ساختمانی و مشاغل نابسامان ضایعاتی ها در زمین های موقوفه منطقه 19 رخ داده است
.... شهردار منطقه 19 با بیان این که در طول سال های متمادی این زمین ها دست به دست شده و ما حالا با آدم هایی مواجه هستیم که اوراق دست شان است در حالی که موقوفه آنها را به عنوان مالک یا مستاجر نمی شناسد، اظهار کرد: وقتی اغتشاشات شروع شد در همان روزهای اول مردم با در دست داشتن کاغذهایی شروع به دیوارکشی کردند و دقیقا در همان روزها 150 هکتار از زمین های موجود دیوارکشی شد که ما در یک شب 85 هکتار ...
قبل از هر چیز باید عاشق باشی/ یادی از چند خبرنگار شهید
زدن برای ماشین شمس الله کار آسانی نبود و ناگزیر شد چندین مرتبه چراغ های ماشین را خاموش و روشن کند. مجید جهان بین به او فرمان می داد. بقیه بچه ها پشت تخته سنگ های حاشیه جاده سنگر گرفتند و منتظر دستور شدند. ماشین دور زد. اصغر دستور سوار شدن داد. سوار شدیم و به عقب برگشتیم. در این فاصله از اصغر پرسیدم: من چیکار کنم؟ اصغر یک نارنجک به دست من داد و گفت: تو هم پیاده می شی میایی تو دره. اگه مواظب باشی ...
فدایی اسلام
مریم عرفانیان ایام عزاداری اباعبدالله (علیه السلام) بود. روز عاشورا، رسول که پنج سال داشت، کنار خانه روی خاک ها بازی می کرد. برای خودش رودخانه درست کرده بود و آن طرفش صحرا! هر چه گفتم: برو توی خونه... گوش نکرد! مادرش را صدا زدم؛ ولی... با همان سن و سال کم رو به ما گفت: چون تو روز عاشورا سر امام حسین رو از بدن جدا کردن، منم می خوام مثل امام حسین شهید بشم... ...
اسیر که شدیم اکبر صیادبورانی گفت لعنت بر آن سق سیاهت!
بدهید به خاطرات جنگ برسیم. روز اول جنگ پرواز داشتید؟ منظورتان 31 شهریور است؟ * یک نکته را اجازه بدهید بپرسم. در خاطرات شما بود که 31 شهریور بعد از چندماه به خانه مان رفتم ناهار بخورم. خاطرتان هست بعد از چندماه بود؟ دو ماه؟ سه ماه؟ علت این دوری زیاد چه بود؟ به خاطر درگیری های کردستان بود. * کلاً در پست فرماندهی و پرواز بودید؟ نه. همه اش پرواز ...
روایتی از زندگی یک روحانی که زمینش را برای ترویج فرزندآوری فروخت
شرکت کنندگان زیاد می شود، در توضیح بیشتر طرح 1414 ادامه می دهد: در این طرح قرار شد چهاردهم هر ماه به عشق چهارده معصوم (ع) افراد برای جوانی جمعیت کشور قدمی بردارند. 14 هزار تومان، 14 تا 10 هزار تومانی یا هر کمک دیگری که با عدد 14 رقم بخورد، انجام دهند. شب های قدر سال 1400 برای معرفی این طرح، در ورودی حرم هم ایستگاهی زدیم و آن را به مردم معرفی کردیم. همان روز ها حدود سی چهل میلیون تومان ...
مفت فروشی موقوفات از چه زمانی شروع شد؟/ اجاره مغازه های مروی با مبلغ ماهیانه 200 هزار تومان!
به ساخت بنای مدرسه گرفت، برای آغاز کار از علما بزرگ و اعیان و اشراف تهران دعوت کرد. وقتی که علما جمع شدند و خواستند کلنگ مدرسه را بر زمین بزنند، محمد حسین خان گفت: من علاقه مندم کسی کلنگ مدرسه را بزند که تاکنون نماز شبش ترک نشده باشد. با بیان این شرط، هیچ کس قدم جلو نگذاشت. پس ایشان خود کلنگ را در دست گرفت و بر زمین زد و گفت: خدا را شکر که من از اول بلوغ، نافله شب را ترک نکرده ام. (کتاب فیضیه تهران ...
پسر دریا به خانه پدری رسید
ناراحت است چیزی بگویید که غم و غصه اش کم شود، چه می گویید؟ در آینه، چهره خانم راننده را می دیدم. صورت زمخت و خسته ای داشت. با بی حوصلگی گفت: می گم سخت نگیر. بعد که ناراحتی ام را دید، پرسید: حالا چی شده مگه؟ بی اختیار اشک هایم سرازیر شد و در همان حال گفتم: شوهرم رفته ماموریت 8ماهه. من موندم و دو تا پسر کوچک. تمام کارهای خونه و بچه ها افتاده گردن من و... خانم راننده هم با دیدن احوال من، زد زیر گریه و ...
خاطره بازی اردشیر لارودی و جهانگیر کوثری؛ از زمین های خاکی سلسبیل تا روزنامه های رنگی
دیگری نیز سردبیری کرد و قلم زد. او شاگردان زیادی در عرصه فوتبال و رسانه تربیت کرد و بسیاری از بزرگان خبرنگاری ورزشی افتخار شاگردی او را داشته اند. جهانگیر کوثری دیگر چهره شاخص و پیشکسوت عرصه فوتبال و رسانه به درخواست ایسنا پاسخ مثبت داد تا به مناسبت روز خبرنگار یک گفت وگوی ویژه با حضور لارودی و کوثری شکل گیرد و برگی از خاطرات ورزش و رسانه ایران ورق بخورد. جهانگیر کوثری در تیم ...
خاطره بازی اردشیر لارودی و جهانگیر کوثری؛ از زمین های خاکی سلسبیل تا روزنامه های رنگی
غایب دوست کاپیتان راه آهن یا خسرو عاطفی چه بچه های خوبی بودند و راهنمایی و دلسوزی می کردند. بعدها راغفر آمد، نسل عجیبی بودند. چه شد که این افراد یا مربیان سازنده ای مثل آقا مدد، ابوطالب ها یا امیرآصفی در فوتبال ما کم شده اند. مجموعه راه آهن خیلی عجیب و غریب بود و فرشاد پیوس و ناصر محمدخانی از آنجا درآمدند. یک روز پرویز خان ابوطالب دست مرا گرفت و به من گفت این پسره رو تو زمین می فرستم ببین ...
عزل از خدمت به بهانه زحمت
. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به سمت شخص اول مملکت و صاحب منصب صدارت منصوب نمود. در تمام طول سلطنت قاجار سابقه نداشته است که تمامی امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی کل قوای نظامی را برعهده گرفت و پس از آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارت خانه جهت اداره امور کشور، مقام صدر اعظمی بر انداخته شد. ...
جنازه ام را روی مین ها بیندازید!
. چرا باید عذرش را می خواستند؟ مدرسه با تمام پنجره های بلند و چنارهای قشنگش، عاشق خنده های شیرین غلامعلی شده بود. مدیر و معلم ها موافقت کردند. باید می ماند. پیش خودشان. آن قدر هوش و استعداد داشت که اگر می رفت، حیف می شد. و غلامعلی، تا کلاس سوم را، همان جا و در هفت سالگی، آن هم با نمره بیست تمام کرد! بستنی دو قلو آن روز هم از دبستان برمی گشت خانه که مادر برایش بستنی خرید؛ از آن ...
فرمانده عملیاتی که برای مردم کارگری می کرد
احساس می کنم که تو مرد شده ای و از این لحظه، فرزندانم را به تو می سپارم و هر چهارتای شما را به خدا! این روایت از بانو صدیقه حکمت ، همسر شهید عباس بابایی است. بانویی که پذیرفته بود، عشق سوم همسرش باشد. این را همان روز خواستگاری به او گفته بود. به چشم هایش زل زد و با لبخند گفت: تو عشق سومی! زن، اما با ناباوری گفت: چرا سوم؟ عباس گفت: اول خدا. دوم پرواز و سوم صدیقه خانوم. او به همان عشق سوم ...
فوعه و کفریا
رفتاری می کنن. ما توی شهرک مضایا و الزیدانی حتی به زن و بچه و مردان جبهه النصره، ساندویچ شاورما دادیم. قول دادن... - 3 روزه ما رو بدون آب و غذا، پشت گذرگاه نگه داشتن! - منتظرن مسلحین جبهه النصره با خانواده از مضایا و الزیدانی خارج بشن. - بچه هامون گرسنه هستن. زنی زیر سایه اتوبوس کودکش را چسبانده به سینه، شیر می دهد و زمزمه می کند: برق نگاه همه رفته/ بوی عید نمی آید خسته ...
قصه مادری که پسرش را به علی اکبر امام حسین (ع) بخشید
زنانه شان بگذارند تا روایتی از زندگی را برای مخاطبان را به ثبت برسانند. بد نیست برای شروع بررسی و مرور این کتاب از فصل دهم با عنوان سبزآبی شروع کنیم؛ فصلی که ما را به تصویر روی جلد کتاب ارجاع می دهد؛ جایی که راوی می گوید: روز تاسوعا هم خانه نماندم. بچه ها برایم دوتا عصا تهیه کرده بودند؛ این طوری بهتر بود. فقط کافی بود خودم را بکشانم تا مسجد. آنجا می توانستم نشسته کار کنم. سر ...
بی بی مریم بختیاری؛ از اعتراض به وضعیت اجتماعی زنان تا مقابله با استعمار
لی در خوانش بخشی از متن کتاب گفت: حاجی علی قلی خان یا همان سردار اسعد که عیال هایش به خانه پدرشان رفته بودند، اتاقی در منزل داشت که اول شب به آنجا می رفت و شب ها در آن می خوابید. من همراه خواهرم بی بی ماه خانم همه وقت خدمتش بودیم، یعنی از خدمت ایشان دور نمی شدیم. همه جور شیرینی، میوه و آجیل آماده بود؛ ما هم جوان و مغرور بودیم و چشم هایمان زمین و آسمان را نمی دید. ابداً در قید دربه دری گرفتار نبو ...
معجزه هایی که از روضه خانگی در زندگی تان می بینید/ توصیه آیت الله قاضی درباره گشایش امور با برپایی روضه ...
. خدمت اهالی خانه برای روضه ها مخصوصا بانوان برای بچه ها سازنده است. فرزندان محبت و خدمت به اهل بیت را آنجا یاد می گیرند. این کودک با تمام هوشیاری این صحنه های خدمت را ثبت می کند. مادر چای می برد، خانه را تمیز می کند. نشسته و عزاداری می کند. همه این تصاویر را کودک ثبت می کند. نمی شود که روضه خانگی نگرفت. امام باقر علیه السلام به تکرار سفارش فرمودند و امام صادق به کسی که در بصره بوده و نمی توانسته به ...
سرنوشت نوزادی که زیر آوار زلزله سوریه به دنیا آمد، چه شد؟
نجات نوزاد در شبکه های اجتماعی منتشر و بازنشر و پر بیننده شد. نوزاد را به بیمارستان رساندند و همان زمان نام آیه را بر او گذاشتند که در زبان عربی به معنای نشانه و معجزه است. پس از آنکه امدادگران عفرا را از زیر آوار نجات دادند تحت درمان قرار گرفت دکتر نوزاد را معاینه کرد و دید جراحت و کبودی های بر بدنش دارد و به سختی تنفس می کند. شش ماه از آن روز گذشته و از آن زخم و جراحت ها ...
تفالی که به شهادت ختم شد / خونی که برف های بلندای قامیش را قرمز کرد
راهپیمایی ها شرکت می کرد و یکی از فعالان اقامه روضه ابا عبدالله (ع) در ماه محرم و صفر و در مسجد و محله بود. مدتی بعد در اداره پست به عنوان مکانیک مشغول به کار شد. در زمستان های سرد تبریز وقتی دوستان و بچه های محل برای دیدنش می رفتند، یک حلبی را پر از هیزم می کرد تا آتشی مهیا کند. همه دور آتش می نشستند و اکبر با صدای گرمی که از پدر به ارث برده بود، شروع به مداحی می کرد. مجلس روضه کنار ...
عمار حلب؛ شهید دهه شصتی
بتوانم با پیدا کردن پلاک یک شهید یک مادر را از نگرانی در بیاورم برایم کفایت می کند. در بخشی از کتاب عمار حلب می خوانیم: حالا واقعا نشسته بودم بالای سرش، توی معراج. مشمع را بازتر کردم. یاد کفن و پلاک و تسبیحی افتادم که توی خواستگاری به من هدیه داده بود. مال تفحص بود. توی غربت، خبر شهادتش را شنیدم. زنگ زد که با پدر و مادرم بیا توی منطقه تا باهم برگردیم. یک ماه توی ولایت غریبی چشمم به در سفید شد. هی ...