سایر منابع:
سایر خبرها
شهید چمران: این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است
برای آخر شب که بچه ها خوابند. وقتی آمد، داشتم خودم را آماده می کردم برای شستن لباس ها که گفت: اجازه بده من این کار را بکنم ! قبول نکردم. هر چه اصرار کرد، کوتاه نیامدم. گفتم: خسته ای تو؛ برو استراحت کن ! رفتم داخل حمام و مشغول شستن شدم. چند دقیقه بعد درحمام زده شد. بازکردم و حاجی را با یک لیوان آب پرتقال جلوی در دیدم. لبخندی زد وگفت: شرمنده ام! حالا که قرار است لباس ها را ...
وقتی که عینکی شدم
ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچه های کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر می کنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچه های کلاس اوّل بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود و خاطره بدی از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می فهمیدم که چیزهایی را درست نمی بینم. بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف ...
زن جوان: به خاطر حرف فروشنده، تا سر حد مرگ کتکش زدم
تابلوهای متفاوت حراجی که بر شیشه های ویترین یک فروشگاه نصب شده بود توجهم را به خود جلب کرد و برای خرید وارد آن فروشگاه شدم. فروشنده دختر جوانی بود که بسیار مودبانه و با رفتاری محبت آمیز مرا تشویق به خرید یک پیراهن زنانه کرد. با تبلیغ های فروشنده پیراهن را خریدم اما وقتی به خانه بازگشتم همسرم نوع و رنگ آن لباس را نپسندید به همین دلیل روز بعد از همسرم خواستم مرا به همان فروشگاه برساند تا پیراهن ...
آن سوی هرمز (212)
مثل باد حرکت می کرد و به طرف راه های باریک و تپه های اطراف می رفت. آن قدر با سرعت حرکت می کرد که از ترس، او را از پشت سر بغل کرده و چشم هایم را بسته بودم تا جایی را نبینم. حدود بیست دقیقه بعد مرا به فرودگاه رساند. یک اسکناس 5 پوندی به عنوان انعام به او دادم. خداحافظی کرد و به طرف در خروجی رفت. به اطراف چشم انداختم ولی خبری از جمال توما و خانم الیزابت نبود. باید رسیده باشند. به طرف کانتر بریتیش ...
خواستگاری که برای رقیب، چاقوکش اجیر کرد
وقتی مأموران انتظامی مرا به اتهام تبانی و همکاری در ماجرای چاقوکشی یک فرد شرور دستگیر کردند، خیلی ترسیده بودم اما وقتی شب گذشته در بازداشتگاه با خودم خلوت کردم تازه فهمیدم که ریشه همه این ماجراها به من بازمی گردد، چراکه با رفتارها و حرکات نسنجیده خودم باعث شدم که ... به گزارش روزنامه خراسان، دختر جوان که به عنوان یکی از متهمان پرونده چاقوکشی دستگیر شده بود، درحالی که عنوان می کرد فرد ...
سکانس های بازیگری دو سارق در خیابان های تهران
، کار داشتم. در یک کارگاه خیاطی کار می کردم و وضع مالی ام هم بد نبود. درآمد خیلی خوبی نداشتم اما در حد یک حقوق ماهیانه پول در می آوردم؛ ولی مدتی بعد کارگاهمان ورشکست شد و بعد از آن بیکار شدم. چرا سر یک کار دیگری نرفتی؟ کار نبود. در این دوره و زمانه مگر می شود به راحتی سر کار رفت. من هم که به جز حرفه خودم کار دیگری بلد نبودم؛ برای همین هرچه به دنبال کار گشتم شغل بهتری پیدا نکردم ...
هنگام پخش بازی های پرسپولیس، به دور از چشمان بچه ها گریه می کنم
آنها عادت داشتند تلفن خانه را از پریز بکشند. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا هادی آن شب از بین ما برود. در این حین بود که با اورژانس تماس گرفتم و به همسایه ها گفتم این اتفاق افتاده. بعد برای امتحان کردن همان رمز قدیمی موبایل هادی را زدم که دیدم تلفنش باز شد و فهمیدم که دوباره رمز قبلی را روی تلفن همراهش گذاشته است. باورتان نمی شود بگویم تمام عکس های هانا با پدرش در موبایل هادی بود و اگر ...
دو ساعت قایقرانی با عادل مجللی و علی آقامیرزایی
و این مشکل واقعا برکارم تاثیر گذاشت. من همان کار صبحم را در نیمه نهایی انجام می دادم فینالیست می شدم. *عادل مجللی: بعد تمریناتم گریه می کردم عادل مجللی در ایسنا برای اندونزی هم مشکل داشتم. بدنم آماده بود. من اگر با همان خستگی تمرین وارد مسابقه می شدم سهمیه می گرفتم. زمان 40 را هشت بار پیاپی زده بودم. من حتی با خستگی 39 هم زده بودم. چند روز آخر در لهستان هوا سرد ...
رمز و راز محبوبیت بی نظیر استاد مسلم بهادری، استاد پاتولوژی و چهره ماندگار پزشکی
کرد و واقعاً برای من پدری کرد. و پدرتان راضی شد که شما بروید؟ در همان مقطع خواهرم و همسرش که همان پسرعموی من بود، بعد از سه سال از تهران آمده بودند دیدن ما و خواهرم تا آن زمان بچه دار نشده بود و به پدرم اصرار کرد که حالا که این بچه ذوق و علاقه دارد و من هم که تهران تنها هستم و شما هم که سرتان شلوغ است اجازه بدهید این بچه را ما با خودمان ببریم تهران، هم من از تنهایی درمی آیم و هم ...
مرال ها از چنگال یون نجات یافتند
بازدید ابتکار و نمونه گیری از خون گوزن ها خوشبختانه به دنبال پیگیری رسانه ای قدس ، دکتر ابتکار، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست هم به محل آمد و دستور رسیدگی و جابه جایی مرال ها را صادر کرد، اما ظاهراً جیب خالی اداره کل محیط زیست و منابع طبیعی اجازه کار را نمی دهد. شاید هم ناهماهنگی بین این دو نهاد، برای گوزن ها مشکل ساز شده است. 6 ماه از زمان گزارش اولی که قدس درباره وضعیت گوزن ها در پارک قرق گرگا ...
در مورد کی روش به حرف وزیر هم گوش نمی دهند
... یک دعای سال تحویلی بگویید. من عید نوروز را خیلی دوست دارم یعنی از همان موقع هایی که محمود پروین برایم کت و شلوار می خرید و آستینش تا سر انگشتانم بود از عید خاطره دارم. به او می گفتم چرا اینقدر بزرگ می خری می گفت برای اینکه برای سال بعدت هم باشد. بعد من را حمام می برد و اینقدر سنگ پا می کشید که سرخ می شدم. عاشق عید نوروز هستم. امیدوارم همه ایرانی ها کنار خانواده شان خوش بگذرانند و ...
دنیای مادرانه مهسا کرامتی
است و من حالا این روح خداوندی را بهتر حس می کنم. با مادر شدن دل تان بزرگ و صبرتان بیشتر می شود. سال ها قبل وقتی به کلاس های مولوی شناسی می رفتم استاد عزیزی داشتم که در تفسیر یکی از اشعار مولانا گفتند اول خدا عاشق بنده شده است و بعد بنده عاشق خداوند می شود. تمام این احساسات را می توان در ابعاد کوچک تر با مادرشدن حس کرد. من فکر می کنم خداوند توجه ویژه ای به جنس زن داشته است؛ یعنی ...
پروین: رفتار عادل با کفاشیان خوب نبود
...> من عید نوروز را خیلی دوست دارم یعنی از همان موقع هایی که محمود پروین برایم کت و شلوار می خرید و آستینش تا سر انگشتانم بود از عید خاطره دارم. به او می گفتم چرا اینقدر بزرگ می خری می گفت برای اینکه برای سال بعدت هم باشد. بعد من را حمام می برد و اینقدر سنگ پا می کشید که سرخ می شدم. عاشق عید نوروز هستم. امیدوارم همه ایرانی ها کنار خانواده شان خوش بگذرانند و اگر مسافرت می روند مواظب این جاده ها باشند ...
در مورد کی روش به حرف وزیر هم گوش نمی دهند
... یک دعای سال تحویلی بگویید. من عید نوروز را خیلی دوست دارم یعنی از همان موقع هایی که محمود پروین برایم کت و شلوار می خرید و آستینش تا سر انگشتانم بود از عید خاطره دارم. به او می گفتم چرا اینقدر بزرگ می خری می گفت برای اینکه برای سال بعدت هم باشد. بعد من را حمام می برد و اینقدر سنگ پا می کشید که سرخ می شدم. عاشق عید نوروز هستم. امیدوارم همه ایرانی ها کنار خانواده شان خوش بگذرانند و ...
گلایه وزنه بردار ملی پوش از فدراسیون: به تنهایی دنبال کارهای درمانم هستم
. محمد پور با گلایه از توجه نکردن به او تصریح کرد: من سه روز پیش برای مشخص شدن وضعیتم نزد دکتر کامرانی رفتم و پس از چند ساعت معطلی ساعت 9 شب به من گفت عمل جراحی من سخت است و به تنهایی نمی تواند آن را انجام دهد اگر همکارش قبول کند به همراه او این کار را انجام می دهد ، سپس من را به همکارش معرفی کرد که همان موقع نزد آن پزشک رفتم اما 30 نفر جلوتر از من بودند، چون از ظهر دنبال کارهایم بودم و ...
دخترهای بهزیستی از زندگی پس از ترخیص می گویند
در شیرخوارگاه کار می کند و خانه ما خیلی دور است، برای همین ظهرها به محل کارش می روم. صبح ها هم زودتر از همه از بهزیستی خارج می شدم. یک ربع به هفت از بهزیستی بیرون می زدم که کسی من را نبیند! آمنه سال 91 ترخیص می شود و برادرش هم یک سال بعد. هردو آنها حالا با خواهر و شوهرخواهرشان در یک خانه 60 متری زندگی می کنند. بهزیستی به آمنه برای ترخیص هفت میلیون تومان پول داده که حالا برای رهن خانه دست صاحبخانه ...
سینمای افسرده و بدبین ایران، چه قدر از این قصه زیبا را بازتاب داده است؟!/ پرویز پرستویی از خاطره پخش شدن ...
بی آنکه خودم متوجه شده باشم، دلارها پی در پی از آن خارج می شدند و از زیر دستم به زمین می ریختند! با صدای بوق ماشین های در حال عبور و همهمه و نگاه های پر از حیرت رهگذران پیاده رو روبرو متوجه شدم که صداها و نگاه ها مربوط به من است. به عقب که برگشتم دیدم در فاصلۀ گذرم از خیابان، کل دلارها از داخل پوشه خارج و در بخش نسبتآ وسیعی از کف خیابان و به صورتی پراکنده ریخته شده و بر اثر باد هم مرتباً در ...
دستم به دایی نمی رسد که بخواهم او را بزنم
. هم اکنون بچه در کوچه و خیابان چه کاری انجام دهد؟! در آن زمان همه بچه ها در کوچه و خیابان بودند و خود من هم با توجه به شرایط جوی که در محله مان وجود داشت به سمت فوتبال آمدم و اجبارا فوتبالیست شدم. از همان دوران بچگی با توپ های دولایه پلاستیکی کار را شروع کردیم و حالا خدا لطف داشت و استعدادی هم به ما داد که به سمت فوتبال آمدیم. در دوران بچگی هم جزو فوتبالیست های خوب محله مان بودم. شاید اگر در محله ...
قهرمان جوان ورزشی کُرد که این روزها فراموش شده است
شدم واقعا مجهز و خوب بود به سمت مربی رفتم و خودم را معرفی کردم و وارد تمرین شدم خیلی مصمم بودم تمرینات خوبی داشتم تا اینکه بعد از دو روز ، مربی من را صدا زد به پیشش رفتم ، او با کمال خونسردی به من گفت: آقا فرزاد اسم شما از تیم خط خورده می توانید بروید .. در ابتدا فکر کردم مربی با من شوخی می کند ، اما بعد متوجه شدم که باید برگردم به خانه ، واقعا نمی دانستم چه کار کنم ، تمام شهر پر زرق و ...
لکه ننگ
را تحمل کنم. طلاق گرفتم. بعد از این ماجرا حس تنفر به تمام مردها وجودم را فرا گرفته بود. خانواده ام راه می رفتند و سرکوفت می زدند. حالم خیلی بد بود. در یک شرکت مشغول به کار شدم. با یکی از دوستانم خانه ای اجاره کردیم. می خواستم کمی از جو خانواده دور باشم. شرایط دوستم هم مثل من بود. متاسفانه هم خانگی با سمانه به تباهی سرنوشتم انجامید. تا به خودم آمدم دیدم ...
پول نداشتیم رحمتی را به پرسپولیس بیاوریم
دوران مربیگری را گذراندم حتی به هلند و آلمان هم رفتم. از نظر تجربی هم یکدفعه نیامدم سرمربی شوم. سال 82 که فوتبال را کنار گذاشتم کمک سوم، دوم و اول در پرسپولیس شدم. زمان آقایان پروین، آری هان، یونگ، دنیزلی و قطبی در همه این دوران تجربه به دست آوردم و نقاط مثبت همه شان را گرفتم. هر جا هم رفتم کمک های خوبی با خودم بردم حتی خارجی هم جذب کردم چون اعتقاد دارم آنها خیلی کمک می کنند. البته مشکلات خاص خودش را ...
هرکه باشد بر خمینی بدگمان؛ حق ندارد پا نهد در این مکان / روز قیامت نه جواب دارم و نه توجیه
خلبان شهید بابایی را با اشک تماشا می کردم. واقعاً انگار زندگی شهید عموشاهی را به تصویر کشیده بود با این تفاوت که شهید بابایی قبل از انقلاب به ارتش وارد شده بود و حاج آقا بعد از انقلاب. *دروازه قرآن شیراز بعد از مدتی حاج آقا فرماندهی حفاظت تیپ 27 زرهی را در سومار هم به عهده گرفت. حالا باید یک ماه در شیراز می ماند و یک ماه را برای سرکشی به سومار می رفت. تا زمانی که فرزند نداشتیم ...
زندگی و ازدواج شهاب حسینی +عکس
خراب بود که نمی توانستم از خانه خارج شوم. معده ام حتی آب خوردن را هم پس می زد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شرکت کنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم. یک روانشناس در راه کانادا آنقدر به خودم اطمینان داشتم که فقط در کنکور سراسری شرکت کردم. مطمئن بودم که قبول می شوم، اما نشدم. سال بعد در دانشگاه آزاد جواز ورود به رشته بازیگری ...
همسر شهید کوچک زاده: با دیدن پیکر حامد دلم آرام گرفت
ماشین رفتم. چند دقیقه ای گذشت که صدای انفجاری آمد. متوجه شدم اتفاقی افتاده و سراسیمه دنبال حامد گشتم تا اینکه یکی از دوستان خبر آورد شلیک خمپاره 81 و اصابت ترکش به پشت سر حامد، رفیق شجاع و محبوبمان را آسمانی کرده است. به عنوان یک دوست و همکار بعد از حامد چه وظیفه ای دارید؟ پرکردن جای کسی مثل حامد وزنه ای می خواهد که من خودم را لایق نمی دانم. اما در دو جنبه احساس تکلیف می کنم ...
برهانی:مصاحبه می کردم،بیشتر بازی می کردم/رکورد زدم،آی پد گرفتم
آنها همکلام شدم آنها را به عنوان الگوی خودم قرار دادم. *از بین مربیانی که با آنها کار کردی با کدامیک راحت تر بودی؟ تمام مربیانی که در استقلال بودند همه برایم زحمت کشیدند. از همه آنها هم تشکر می کنم. از اول فوتبالم خدا را شکر شانس آوردم چون با یک مربی آشنا شدم به نام همایون شاهرخی که تاثیر بسیاری در رشد فوتبالم داشت. ما آن زمان در پاس بازیکنان بزرگی چون محسن بیاتی نیا، خداداد ...
پروین:رفتار عادل با کفاشیان خوب نبود
دور هم جمع می شویم. *: حتما هنوز هم آبگوشت می خورید؟ نه محمد اجازه نمی دهد دیگر آبگوشت بخورم. از وقتی که دکتر می روم وضعیت خودم را کنترل می کنم. 50 سالگی را که رد کردم پیش دکتر رفتم و زیر نظر او بودم. باور کنید تا این سن نمی دانستم قلبم کدام طرفم است. از بس که عالی بودم و فقط ورزش می کردم. الحمدالله الان وضعیت خوبی دارم. قدیم ها که مثل الان نبود که همه چیز را مربی تیم زیر ...
تصمیم وحشتناک 3 گروگانگیر در تهران!
آنجا دیدم و با هم آشنا شدیم. دزدی موتور هم کار تو بود؟ نه، من فقط 20 دقیقه بود برای مصرف مواد به چادر رسیده بودم و از موتور خبری نداشتم که دستگیر شدم. قبلاً زندان رفتی؟ بله به خاطر سرقت خودرو زندان افتاده ام. واقعا قصد داشتی انگشت طعمه ات را قطع کنی؟ نمی دانم، روز سرقت شیشه مصرف کرده بودم و در حالت عادی نبودم. وقتی به حال خودم برمی گشتم متوجه می شدم ...
تصمیم وحشتناک 3 گروگانگیر در تهران
...> * دزدی موتور هم کار تو بود؟ نه، من فقط 20 دقیقه بود برای مصرف مواد به چادر رسیده بودم و از موتور خبری نداشتم که دستگیر شدم. * قبلاً زندان رفتی؟ بله به خاطر سرقت خودرو زندان افتاده ام. * واقعا قصد داشتی انگشت طعمه ات را قطع کنی؟ نمی دانم، روز سرقت شیشه مصرف کرده بودم و در حالت عادی نبودم. وقتی به حال خودم برمی گشتم متوجه می شدم چه کار کرده ام. ...
حسرت کشیدن یک "آه" را بر دل دشمن گذاشت / خبر مجروحیتش را شنیدم خدا را شکر کردم
اول تشییع کنندگان رساندم. خانمی میانسال در صف اول قاب عکس شهید را بر دست داشت و بدون شیون در حالی که سرش را بالا گرفته بود، محکم قدم برمی داشت. با پرس و جو متوجه شدم او همسر شهید سیاح طاهری است. روحیه قوی و صبورش ستودنی بود. به او تبریک و تسلیت گفتم. او در پاسخ به سوال من مبنی بر آمادگیش برای شهادت همسرش، گفت: "همسرم به تکلیفش عمل کرد. فرزندانم را هم برای ادامه راه پدرشان تشویق خواهم ...
قدیمی ترین جلسات نهج البلاغه در اصفهان نیم قرن است که در حال برگزاری است
گفت تقریبا به پوچی رسیده و از زندگی خسته شده بودم؛ به طور اتفاقی با نهج البلاغه آشنا شدم و آن را خواندم اما این کتاب زندگی مرا عوض کرد و بعد تصمیم گرفتم به ایران بیایم. او شیعه شده بود و برکات عجیبی هم در زندگی از همین نهج البلاغه دیده بود. یک بار هم حاج آقا مرتضی آقاتهرانی می گفت در امریکا به فردی برخورد کردم که عاشق علی علیه السلام بود و خیلی امام را دوست داشت به حدی که وقتی حرف از نهج البلاغه ...