سایر خبرها
قرار سیاه دختر 22 ساله با پسرخاله اش مازیار ! / می خواهم خودم را نجات دهم !
به گزارش رکنا، دختر 22 ساله که مدعی بود برای رهایی از مشکلات زندگی فقط به طلاق می اندیشد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی پنجتن مشهد گفت: از روزی که به خاطر دارم مدام در خانه ما جنگ و دعوا بود. پدرم به شدت مادرم را می زد و من هیچ خاطره خوبی از دوران کودکی ندارم. اما وقتی به 15 سالگی رسیدم در مسیر مدرسه به پسر جوانی دل بستم که مسیر زندگی ام تغییر کرد. وحید حدود 20 سال داشت و ...
وقتی یک شهید جان مادر شهید مختارزاده را نجات داد
خبرگزاری فارس قم _ اعظم ربانی: سلام بر تو بهترین مادر دنیا، سلام ما تا ابد بر تو و بر فرزندانت، روی سرمان دستی بکش فاطمه جان، ما عاشقان و فدائیان پسرتان هستیم...خودمان، هستی مان و فرزندانمان فدایی راه حسینت...، دروغ نمی گوئیم، شاهدمثالم، همین مادران جوان شهدای دهه هشتادی هستند، همین مادرانی که گرانبهاترین و بزرگترین سرمایه زندگی شان را با افتخار، تقدیم اسلام و فرزندان شما کرده اند. همینطور مادرا ...
همسر تختی سیتیزن آمریکا و همسایه ما در تجریش بود/ داشتم از سوراخ حمام مشت و مال دادن تختی را دید می زدم ...
ولی من متوجه نشده بودم. هنوز هم آن حمام عمومی و کله پزی را می بینید؟ خیر! بعد از سیل تجریش آب آن حمام و کله پزی و خیلی از مغازه های دیگر را از بین برد. پدربزرگ و مادربزرگ من هم با همان سیل کشته شدند و از دنیا رفتند. خدا همه آنها را رحمت کند. از استقلال و اتفاقات اخیر آن خبر دارید؟ بله! اینکه علی آقا محمدی به باشگاه برگشته واقعاً باعث خوشحالی ماست. لااقل یک ...
سواستفاده از گالری دیگران
، با خودم گفتم مگر چه عکس هایی داریم که بخواهد پخشش کند. به همین خاطر شماره اش را بلاک کردم. تا چند وقت خبری از او نداشتم. چند روز بعد دوباره با یک شماره جدید شروع به پیام دادن کرد. معذرت خواهی کرد و گفت حالش خوب نبوده که آن پیامک ها را برایم فرستاده است. روز بعد هم با دسته گل آمد محل کارم. من حدود 20 میلیون به او داده بودم. حتی بخشی از پول را هم به حسابم ریخت تا نشان دهد که واقعا پشیمان است. من هم ...
به یاد حاج عیسی؛ خادمی مخلص و وفادار
گرفت اما در محاسبات مالی بیت ایشان ثبت می کرد و پولش را از امام می گرفت. او غیر از ایران 14 سال هم در دوره تبعید امام به بورسا، نوفل لوشاتو، کربلا و نجف خدمتگزار امام بود. سید یک بار که می خواست پول خرید نان را بگیرد به امام گفت: 10 تومان نان خریدم. امام از او پرسید: ما یک روز این همه نان خورده ایم؟ پاسخ داد: خیر آقا، دیروز از شما پول نان نگرفته ام. امام فرمودند: چطور شما بعد ...
ناگفته های آشا محرابی از خیانت پدرش اسماعیل محرابی
هموار شد؟ چون در این صورت این سوال ایجاد می شود که چرا بعد از آیینه فعالیتی وجود ندارد؟ آشا محرابی در پاسخ به این سوال گفت: نه، به هیچ وجه! در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت شود. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرارداد بسته بودیم که من درسم را بخوانم و او مطیع شرایط بازیگری را کند. در واقع یک قرارداد معنوی بود که من کاملاً روی آن حساب کرده بودم ...
مسئولیت محرومیت احتمالی خود را می پذیرم/ امیدوارم طلسم حضور در المپیک شکسته شود
مهدی احمد کهنی درباره احتمال محرومیتش از حضور در مسابقات ژیمناستیک توضیحاتی را بیان کرد.
مسئولیت محرومیت احتمالی خود را می پذیرم/ امیدوارم طلسم حضور در المپیک شکسته شود
اینکه من در این دوران سرباز بودم و سه ماه درگیر کارهای خدمت سربازی بودم و در حال حاضر همچنان جواب قطعی برای من نیامده است و منتظر جواب ایمیل آنها هستم. کهنی گفت: در این مدت که فدراسیون ژیمناستیک بلاتکلیف بود من چندین قهرمانی جهان را از دست دادم اما امیدوارم با بازگشت اینچه درگاهی دیگر با مشکلات این چنینی مواجه نشویم و ورزشکاران در بهترین شرایط در تمام مسابقات حضور پیدا کنند و ورزشکاران ...
بیگی : کارنامه من برای مردم روشن است
نیز دو دوره است که افتخار نمایندگی مردم قهرمان و تاریخ ساز تبریز را در مجلس شورای اسلامی بر عهده دارم. او گفت : خداوند سبحان شاهد است که کمترین هوس دنیوی برای نمایندگی مجلس ندارم و کیسه ای برای جلب اعتماد مردم ندوختم. من به این سن و سال که رسیده ام، راه کسب سود بدون این همه اتهام، درگیری و جنجال را می دانم و اگر دنبال منفعت شخصی بودم، خیلی پیش تر این مسیر را طی می کردم، اما منافع ملی و منافع ...
دیگر جرعه ای آب خنک ننوشید + فیلم
گفت اینبار فقط 15 روز می روم و زود برمیگردم بار آخر نیز قرار بود به خرمشهر برود. در پاسگاه زید قرار بود اعزام شود. تا 15 سال انتظار کشیدم و تصور می کردم اسیر شده است. به همه اسرا عکسش را نشان دادم؛ اما هیچکس او را ندیده بود. به همه جا سر زدم هلال احمر، صلیب سرخ و هرجا که ممکن بود خبری به من بدهند رفتم؛ اما جوابی نگرفتم تا اینکه بعد از 15 سال به خداوند گفتم تا به حال به تو ...
الکل، فراموشی، قتل!
او را می دیدم. من اصلا یادم نمی آید که به چه دلیل درگیری میان ما شکل گرفت چون آنقدر مشروبات الکلی مصرف کرده بودم که دچار فراموشی شده بودم. مغزم اصلا کار نمی کرد و نمی دانم چه شد که با مقتول درگیر شدم. من تا جایی یادم است که دیدم او خون آلود روی زمین افتاد و مابقی از ترس شان فرار کردند. ظاهرا من با چاقو به مقتول ضربه زده بودم. وی درباره اینکه چرا چاقو با خودش حمل می کرده است، گفت: چندبار افراد ...
آدم کشی برای سخن چینی!
تهمت ها را به من زده است ولی وقتی سر قرار رسید دیگر کنترل خودم را از دست دادم! من اگر از نظر مالی خیلی در تنگنا بودم ولی هیچ وقت غرورم اجازه نمی داد به دیگران بگویم پول ندارم! همیشه چنین وانمود می کردم که خوب می خورم و خوب می پوشم! ... زیر قسط و قرض بودم ولی بروز نمی دادم. آن قدر فشارها را تحمل کردم که بالاخره کار دست خودم دادم! او نزد پدر زنم آبروی مرا برده بود و من چنین انتظاری را نداشتم.... ...
در کیش تبعیض را دیدم؛ برای یک بازی فوتبال ما را تحت فشار گذاشتند!
هم در سکو بودم و مدال داشتم. امسال هم به امید قهرمانی آمده بودم که با چند اشتباه خودم و اشتباهات محاسباتی و تاکتیکی سکوی اول را از دست دادم. البته واقعا حریف فوق العاده ای داشتم و رقیب مستقیم من محمود انتظاری ورزشکار آماده ای بود و به حق قهرمان شد. آنقدر هم منش پهلوانی داشت که حتی بعد از مسابقه کمربند آیلندگیمز که به نفر اول مسابقات تعلق می گیرد را به من داد. من واقعا از او تشکر می کنم. نه تنها در ...
قاتل با پای خود به کلانتری رفت! / در پارتی شبانه چه گذشت؟
مرگ شده است. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. متهم 27 ساله در تحقیقات گفت: هر چند وقت یک بار با دوستانم در محلی دور هم جمع می شویم و می خوریم. آن شب هم در پارک دور هم جمع بودیم که یکی از دوستانم با مقتول به نام حامد آمد. تا به حال حامد را ندیده بودم، او وقتی آمد مشروب مصرف کرده بود.ساعتی که گذشت نمی دانم چه شد که حامد به من توهین ...
اختراع داروی درمان زخم توسط مخترع 60 ساله
به ناملایمتی ها، مشکلات و سختی های مسیر اشاره کرد و گفت: من در این مسیر با سختی ها مشکلات و موانع بسیار زیادی روبرو شدم و مدت زمان زیادی را تلاش کردم تا بتوانم محصولم را به ثبت برسانم و در این مسیر متاسفانه با ناملایمتی های زیادی روبرو شدم و آنگونه که باید حمایتی برای گسترش و تولید این محصول کاربردی ندیدم. او در خصوص فعالیت و خدمت در کشورش نیز سخن گفت: من یاد گرفتم با خلوص و صداقت کارهایم را با وجود همه سختی ها انجام بدهم و در جایی فعالیت کنم که در آب و خاکش ریشه دارم. پایان پیام/ ...
قلی زاده: رزومه قلعه نویی گویاست/ پسرم مجبور نیست فوتبالیست شود
اعتماد او به این خاطر که پس از یک مصدومیت طولانی، بار دیگر مرا دعوت کرد تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم جواب این اعتماد را در زمین و به نحواحسن بدهم. *بسیاری پس از عملکرد درخشان در جام جهانی قطر آن هم مقابل تیم ولز شما را یکی از استعدادهای ناب خط حمله تیم ملی می دانند، چقدر امیدوار هستی عملکرد خوبت را در جام ملت ها پیش رو هم تکرار کنی؟ در جام جهانی با وجود همه سختی ها، از عملکردم ...
خدمت به اسلام واجب است
اسلام و لبیک گویی به ندای رهبر عزیزمان است که فرموده: رفتن به جبهه واجب کفایی است و من با میل و رضایت خودم به جبهه آمدم و کسی مرا وادار به این کار نکرد و این راه را خود برگزیده ام و معلمم حسین بن علی (ع) می باشد که با شهادتش در صحرای کربلا درس شهادت و شهامت را به من آموخت. فریب دنیا را نخورید و من از خدا می خواهم که من را به آرزویم برساند که آرزوی من چیزی جز شهادت در راه اسلام و ...
حرف های شنیدنی همسر ایرانی کارگردان بزرگِ فرانسوی
... بله. جالب اینکه من در آن خانه روستایی که خیلی داغان شده بود، معذب بودم اما ژان کلود وقتی به آنجا آمد، یک لحاف انداخت و روی زمین خوابید و خیلی هم احساس راحتی می کرد. آنقدر آنجا راحت بود که من راحت شدم و دیگر احساس معذب بودن نمی کردم. او همه چیز را برایم راحت تر می کرد به این دلیل که خودش با زندگی راحت برخورد می کرد، اساساً زندگی را سخت نمی گرفت و همواره سعی می کرد با ماهیت و کارکرد هرچیزی ...
دختر مقتول: پدرم به خوابم آمد و گفت قاتلم را ببخش
و زندگی برای یک دختر بدون پدر معنا ندارد. تصمیم خودم را گرفته بودم تا اینکه مدتی قبل پدرم به خوابم آمد. چند شبی خواب پدرم تکرار شد و من متوجه شدم پدرم از تصمیمی که گرفته ام ناراحت است و بعد فکر کردم برای شادی روح پدرم، قاتل او را ببخشم. چطور پدربزرگ و مادربزرگت را راضی کردی؟ من فرزند بزرگ خانواده هستم و پدربزرگ و مادربزرگم مرا دوست دارند و به حرف هایم توجه می کنند. وقتی خواب پدرم ...
روایت آیت الله جاودان از اساتید اخلاق و عرفان مکتب تهران / آقا مجتبی در متابعت از خصوصیات امام، نظیر ...
- شرط چهارم - به کمال می رسد. یک بار در مشهد خدمت ایشان بودم، خیلی وقت پیش. وقتی آقای طباطبایی زنده بود. گفت برویم خدمت آقای طباطبایی. علامه، وقتی مشهد بود، 2 روز در هفته، به اصطلاح طلبگی، می نشست. ساعت 9 تا 11 در خانه اش باز بود و کسانی که می خواستند، به دیدنش می رفتند. نمی گذاشتیم حتی یک روزش از دست برود. سعی می کردیم اول وقت آنجا باشیم، تا آخر وقت. آن روز بعد از ساعت 11 می رفتیم زیارت ...
توزیع اعلامیه به شمال
مرتضی میردار فصل دوم: از فجر اسلام تا فجر انقلاب توزیع اعلامیه ها به شیوه ای که گفتم، شروع شد. من یک پسرعمو داشتم که روحانی بود و در قم سکونت داشت. ما نسبت فامیلی داشتیم، اما رفت و آمد خانوادگی به آن صورت نداشتیم، ولی یکی دو دفعه در فامیل چند تا کار کرده بودیم. من بیشتر عیدها عیدی می دادم، اما آن سال کتاب دادم. کتاب ها را دادم. بعدها فهمیدیم که به گوش پسرعموی مان آقامصطفی رسیده ...
نقشه کثیف مرد رمال برای زن جوان/زندگیم تباه شد!+جزییات تکاندهنده
ساله ام را نزد دوستم گذاشتم و این بار خودم به تنهایی عازم منزل آن مرد شیاد شدم که ای کاش پایم می شکست و قدم در آن جهنم تباهی نمی گذاشتم. خلاصه زمانی به خود آمدم که پسرم را رها کرده و از شوهرم طلاق گرفته بودم. عزیزترین موجود زندگی ام را در 3 سالگی اش به فراموشی سپردم و به عقد موقت مرد 60 ساله رمال درآمدم! زندگی شیرینم را از دست دادم و از دو سال قبل همراه و همدم رمال شدم. همه این اتفاقات در مدت ...
شهدایت را خودت انتخاب کردی
به گزارش اصفهان زیبا ؛ صبح جمعه بود. تنها بودم. بیدار که شدم، از دیدن پست های اینستاگرام برق سه فاز از سرم پرید. رفتم سمت تلویزیون. زیرتیتر شبکه یک را به همراه پرچم مشکی شده آرم شبکه که دیدم، چنان سیلی خوردم که یک دفعه وسط پذیرایی ولو شدم. دست خودم نبود. راستش را بخواهید فکرش را هم نمی کردم شهادتش این گونه ویرانم کند یا بهتر است بگویم آنقدر از نظرم بزرگ و اسطوره بود که مرگی برایش تصور ...
پرونده شاسی بلندها برخی نمایندگان فعلی را ردصلاحیت کرد؟
صلاحیت شدم و به آن واقف بودم و دلیل نداشت این دوره ثبت نام کنم، اما این کار را انجام دادم که باز هم در این دوره، مرا بی دلیل و با ماده عدم التزام به اسلام ردصلاحیت کردند که البته طبیعی بود این اتفاق بیفتد و همه می دانند دلیلش چیست. من فکر می کنم نسبت به دوره قبل خیلی فرقی نکرده است. همه دوستانی که در دوره گذشته رد شده بودند این دوره هم رد شدند. شورای نگهبان هم تاثیری نداشته و به همان شیوه ...
همسر یکی از خدمه کشتی سانچی: مسئولین برای پیگیری پرونده کشتی سانچی هیچ کاری نکردند فقط همان سال اول در ...
منطق خودم کنار هم گذاشتم به این نتیجه رسیدم چون من آنجا بودم و شنیدم و نمی توانم بگویم این ها صداسازی بوده. البته من هم در خصوص چرای حادثه و اینکه چطور این حادثه پیش آمده ابهامات زیادی دارم، اما در نتیجه کار شکی ندارم. حتی اگر بخواهم خیلی فرضیه ها را هم در نظر بگیرم مثل اینکه نهایت اینکه کسانی که صدایشان بوده از بین رفتند خب بعد از 6 سال چه سودی برای کسی دارد که بخواهند افراد زنده مانده را پنهان ...
آمریکایی ها گفتند دینم را عوض کنم، اما گفتم من شما را مسلمان می کنم/ عاشق وطنم هستم و امتیاز من زن بودنم ...
دعوت نشدن، حب و بغض بود؟ حتما بوده؛ نسبت به من همیشه محبت داشتند.یک روز یک نفر گفت شما وقتی در دانشگاه می آمدید زمین زیر پای شما می لرزید. گفتم الان هم می لرزد. چرا نلرزد؟ من ورزش کردم تا سالم بمانم. برای من سن رقم است و مهم نیست که 81 سال سن دارم. الان هم ورزش می کنم. کرال سینه می زنم. دمبل من 7.5 کیلو است. آنا: شما زمانی به سمت ورزش کشیده شدید که مملکت ما از لحاظ فرهنگی ...
لبخند مردم خستگی را از بین می برد/ بانویی از جنس فاطمه
قضائیه دارم و در این راه سعی دارم که افراد را بعد از کمک ول نکنم و حمایتم ادامه دار باشد. 65 سال سن دارد و وقتی می گویم در این سن با این همه دوندگی خسته نمی شوید، در پاسخ می خندد و می گوید: گره گشایی از کار مردم به انسان انرژی می دهد، لبخند روی لبان آنها خستگی آدم را می برد، من چند برادر و خواهر جوان و همسر جوانم را از دست داده ام اما یک روز درد و قرص ها را رها کردم و به این کار روی آوردم و از آن روز پر از انرژی هستم و هر کسی که از کار مردم گره گشایی می کند، می داند چه می گویم. کد خبر 5986429 ...
روایت مادری که با نظریه عقل سلیم فرزندش را تربیت کرد
کی گفته تربیت بچه ها سخته؟! تربیت بچه خیلی هم راحته تنها سختی اش تربیت خودمان است. اگر قرار است در جایگاه یک مربی، معلم و از همه مهم تر مادر باشیم، اول باید خودمان تربیت شده باشیم این را ما نمی گوییم دکتر مینو اسد زندی صاحب نظریه قلب سلیم و مدرس دانشگاه و پژوهشگر گفته است. در [...]
روایت یقین شهید برونسی از زمان شهادتش
گوشه داد. رو حیاتش رادر حد خودم شناخته بودم. رو همین حساب، کنجکاو شدم. با خودم گفتم: حاجی خیلی داره روی این قضیه مانور می کنه، نکنه واقعا.... یک روز که حال و هوای دیگری داشت، کشیدمش کنار. پرسیدم: حاجی چه خبر شده؟ چی شده که همه اش از شهادت حرف می زنی؟ نگاهم می کرد. ادامه داد: راست و حسینی بگو چی شده؟ یکدفعه گریه اش گرفت، خیلی شدید! جوری نبود که فقط اشک بریزد. شانه هایش ...