ناگفته های تلخ یک دختر مشهدی / کاش به دنیا نمی آمدم!
سایر منابع:
سایر خبرها
شهادت در طریق سلیمانی
. حدود ساعت14:30 بود که با مادرمحمد تماس گرفتم که او پاسخ نداد. با خودم گفتم به خاطر شلوغی متوجه تماسم نشده است. بعد با محمد امین تماس گرفتم. گفتم: کجایی بابا؟ گفت: من پیش مادر نیستم. آنها جایی دیگر هستند و من آمده ام پایین، سمت ماشین مادر و منتظرم او بیاید و بعد به خانه مادربزرگ بیاییم! محمد امین مادربزرگش را خیلی دوست داشت. بعد از تماس من، دیگر محمد امین منتظر آمدن مادرش نشده و خودش مسیر گلزار را ...
بازداشت دختر 13 ساله و پسر نوجوان در خلوتی پارک / رفتارهایشان پلیس را به محل کشاند
به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات دختر 13 ساله ای است که به همراه پسری جوان مورد ظن نیروهای انتظامی قرار گرفته و به مرکز انتظامی هدایت شده بود. این دختر نوجوان که در کلاس هشتم تحصیل می کند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:درکلاس دوم ابتدایی درس می خواندم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم فرزند طلاق نام گرفتم. پدرم به اعتیاد داشت و مادرم نیز نمی ...
عبرت های فرار شاه از کشور
، منزل مسکونی و تلفن منزل ما تحت کنترل ساواک بود. در مراسم هفتم مرحوم شریعتی که به قصد فرار از کشور به سوریه و بعد لبنان رفتم، در زینبیه دمشق توفیق دیدار مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی حاصل شد. طی دو جلسه با ایشان گفت و گوی خصوصی داشتم، به ایشان عرض کردم زمینه انقلاب در ایران فراهم است و به پیروزی مردم منتهی می شود و پدر شما رهبر این انقلاب خواهد شد، چه تصویری برای ارتش و ساواک خواهید ...
آرسن لوپن ایران کیست؟ رازهای جنایت مهدی بلیغ
... دلخوش بودم که پرسیدم کی با هم ازدواج کرده بودید؟ با چشمان خیس و غم زده اش به نقطه ای خیره شد و گفت: در جریان اولین فرارم از زندان قصر، در یکی از جزایر خلیج فارس با هم آشنا شده به بودیم. گفتم شنیده ام دومین بار هم از پنجره همین دادگاه جنایی فرار کرده ای و به لبنان رفته ای حاضری خاطراتت را برای چاپ در روزنامه کیهان تعریف کنی؟ برق تحسین آمیزی در چشمان آبیاش درخشید و گفت: مقدمه ای را ...
آیه استرجاع را خواندم و برای خودم آرزوی صبر کردم
و سر صحبت را باز کن. می دانم آن ها هم حرفی ندارند. گذشت تا اینکه یکی دو روز بعد برگشتیم منطقه و زمزمه عملیات به گوش رسید. در چشم به هم زدنی شب عملیات شد. بچه ها همدیگر را در آغوش می گرفتند و طلب حلالیت می کردند. علی موقع خداحافظی از من خواست انگشتر نگین فیروزه ای را به او بدهم. اگرچه خودم آن انگشتر را دوست داشتم ولی برای دل کندن از یک تکه مال دنیا، آن را در آوردم و دادم به او و گفتم ...
کارخانه کوچک بانوی کارآفرین کردستانی
اختصاصی هاناخبر ، شاید با شنیدن نام کارگر اول از همه به یاد دستان پینه بسته این قشر زحمتکش و مفید جامعه بیفتیم واقعیت این است که شغل کارگری می تواند بدن را در معرض مخاطرات و آسیب های جدی قرار دهد. خانم فریبا ابراهیمی 31 ساله،بانویی که با مدرک کارشناسی بهداشت حرفه ای پشت دستگاه ساخت دستکش می ایستد که کمک خرجی برای مادرش باشد. 1. از چه زمانی تصمیم به راه اندازی یک شغل برای خود ...
آنا نعمتی در حال درست کردن آدم برفی! + عکس
...> آناهیتا نعمتی در سال 1379 وقتی 23 ساله بود با ابوالفضل پورعرب سوپراستار 39 ساله سینما که وی تجربه دو ازدواج ناموفق داشت، ازدواج کرد این زوج در حالی 16 سال اختلاف سنی داشتند که در سال 1380 صاحب فرزند دختری بنام رایکا شدند اما در نهایت این زندگی سرانجامی جز جدایی نداشت. از سال 1385 به بعد بود که تصمیم گرفتم نامم را از آناهیتا به آنا تغییر بدهم و دلیل آن تشابه اسمی با خانم اناهیتا همتی بود بسیاری از خبرگزاری تا اطلاعات فیلم ها و ... همیشه اشتباه می کردند و اطلاعات خانم همتی را به جای من می نوشتند که هنوزم این اشتباهات وجود دارد ...
5 بار محکوم به اعدام شدم/ گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت!
...! شهید در شب ازدواج ما هم آمد و همه او را دیدند! در پایان مراسم که خواستیم از مردم تشکر کنیم گفتیم این شخصی که اینجا بود کجاست؟ یکی گفت برای من چایی گذاشت؛ یکی گفت من را به بالای مجلس تعارف کرد؛ یکی گفت جایش را به من داد. همه یک چیزی از این آدم گفتند و ما تعجب می کردیم که چرا از او عکس و فیلم برنداشتیم. * من محسن فلاح هستم! دو شب بعد من در خواب دیدمش. من فکر می کردم خودم را ...
درخواست شرم آور عروس از برادرش در شب قبل ازدواج
دانست به من کمک می کرد. *چقدر لوازم سرقت کردی؟ چند قطعه لوازم یدکی ماشین سرقت کردم، چیز زیادی نبود در حد 10 تا 15 میلیون بود. *خانواده ات برای رضایت کاری کرده اند؟ پدر که ندارم، از وقتی بچه بودم پدرم را از دست دادم و خرجی خانه با من بود. از همان بچگی کار می کردم بعد هم که در مغازه لوازم یدکی مشغول به کار شدم. حقوق خوبی هم داشتم اما ...
عدالت جنسیتی درک تفاوت های زن و مرد در محیط کار است
همیشه فکر می کردم باید میان ازدواج و کارم یکی از این ها را انتخاب کنم، اما یکی از دوستانم حرف خوبی به من زد و گفت از خدا بخواه همسر خوبی نصیبت کند تا بتوانی کارت را در این فضا ادامه دهی تا حدی که بالاخره دوست داری و برایت خیر است. پیدا کردن حد فعالیت خیلی سخت و بسیار مهم است. من واقعاً به دست خدا سپردم و بعد از ازدواج محدودیتی برایم ایجاد نشد. به هر حال یکسری کارهایم کمتر شد، اما محدود نشدم و توانستم به همان اندازه فعالیتم را ادامه دهم ...
سوپرایز رهبر معظم انقلاب در عروسی حمید و فائزه + عکس های جذاب را ببینید
خانواده ها مخصوصا پدر و مادرم بود. خیلی آرام و با استرس به خانواده ام گفتم که ما نمی توانیم سرویس طلا بخریم و بودجه اش را نداریم. خب معمولا همه پدر و مادرها برای رفاه و آسایش فرزندشان دوست دارند که بچه ی شان از هرچیزی بهترین را داشته باشد. بخاطرهمین اول مخالف بودند ولی من برای خانواده ام توضیح دادم که فعلا نمی توانیم بخریم و اگر هم بخواهیم طلا بخریم باید قرض کنیم و دوست نداریم برای چیزی که ضروری نیست ...
داستان یک بازدید متفاوت از زندان زنان/ اینجا همه چیز به آزادی و امید تمام می شود
در چهار گوشه ها نمی گنجد و هر نوع شادی در برابر آن کم می آورد، شاید از این رو است که برخی حتی در حین استندآپ کمدی که در حال اجرا است نیز بی وقفه اشک می ریزند. شاید باورنکردنی باشد که بسیاری از آنها طعمه قرار گرفته اند، یعنی جرمی را به جای همسر، پدر، برادر و فردی پذیرفته و یا اعتراف کرده اند با این توجیه که تو زن هستی، سریع رهایت می کنند یکی از خانمها آرام آرام جلو می آید و ...
اسارت با لباس های سوخته/ قبولی جبهه با معیار قد و قواره!
آموزش فشرده نظامی می دیدم و پس از پایان دوره از پدر و مادرم برای حضور در جبهه اجازه گرفتم، که آن ها مخالفتی نکردند پس برای ثبت نام و اعزام به جبهه به سپاه مراجعه کردم و با دست کاری فتوکپی شناسنامه و تغییر سن خود ثبت نام نمودم. می ترسیدم قبول نشوم موعد اعزام فرارسید اول مهرماه 1361 برای اعزام به سپاه رفتم همه نیرو ها آماده اعزام بودند، مسئول مربوطه اسم ها را یکی یکی می خواند و ...
سناریوی مرموز ماجرای کشف جسد یک زن در عمق چاه
کیفرخواست صادر و پرونده برای محاکمه به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در این جلسه اولیای دم ازقصاص برادرشان گذشته و او را بخشیدند. سپس متهم در جایگاه قرارگرفت و با رد دوباره اتهام قتل عمدی گفت: آن روز مادرم برای من غذا درست کرد . بعد من مواد کشیدم و حال طبیعی نداشتم. وقتی به خودم آمدم از مادرم خبری نبود. به جست وجو در باغ پرداختم و متوجه شدم قصد داشته به سمت دستشویی برود اما ...
رابعه اسکویی از عکس جنجالی اش در فضای مجازی رازگشایی کرد
.... خیلی اتفاقی وارد این حرفه شدم. **چرا؟ کمی بیشتر توضیح می دهید؟ حدود 30 سال پیش به خاطر فوت مادرم دچار افسردگی شده بودم و به پیشنهاد دوستان در دوره های آموزش گریم شرکت کردم. کلاس کناری گریم، آموزش و تمرین بازیگری و تئاتر بود. یک آقایی که بعد ها متوجه شدم دستیار استاد سمندریان بود، وقتی من را دید گفت چهره ات به یکی از نقش های ما می خورد، بیا و بازی کن. اول قبول نکردم و ...
از کاوش در کوچه های نپنی تا صادراتِ فرا قاره ای معرفی یک مخترع سمنانی
پژوهشم را دوباره استارت زدم. بالاخره به روش ساخت نزدیک شدم. البته در این یک سال فرآیند تولید صنعتی و دوره هایی مانند تهیه نقشه و همچنین طراحی را فرا گرفتم. کتاب های زیادی را خواندم و تقریباً 22 ساعت در روز فعالیت داشتم. زیردست بودن را دوست نداشتم این جوان مخترع ادامه می دهد: روزهای آخر خدمت، خودم را به طرح مورد نظرم نزدیک دیدم؛ اما درگیر حواشی شخصی شدم. پدر انتظار داشت در بخش ...
مجازات مرگ برای مرد 60 ساله که زن جوانش را کشت
ساله به نام داوود زنده مانده است. داوود بعد از بهبودی نسبی تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل همسرش به نام زیبا اعتراف کرد. او گفت: من سال ها قبل وقتی خیلی جوان بودم، ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم. با همسرم اختلاف داشتم و بعد از ازدواج بچه ها، از هم جدا شدیم. مدتی بعد با زیبا آشنا شدم و با او ازدواج کردم. وقتی به خواستگاری زیبا رفتم به من گفتند او قبلا ازدواج نکرده است، اما بعد از ازدواج ...
خانم سبدفروشِ قزوین که کارآفرین شده است
کردم و شب ها با دو دخترم به جاده سلامت باراجین می رفتم و محصولاتم را در آن جا به فروش می رساندم و مردم من را به عنوان خانم سبدفروش می شناختند. این مادر کارآفرین ابراز کرد: چندین سال همین کار را انجام دادم با همه سختی هایی که داشت و از طرفی هم باید به فرزندانم رسیدگی می کردم و به کارهای منزل و سبدبافی هم می رسیدم، حتی در آن زمان به جز کار خودم جای دیگر هم مشغول به کار بودم ولی با تمام سختی ...
فلک ناز؛ پیرزنی که بی بی مریم وار پای مردم یک روستا ایستاده است
...> بلند شدم و کنارش پشت پنجره ایستادم. مرغ و خروس هایش توی حیاط دانه برمی چیدند و حسابی سر و صدا راه انداخته بودند. دل به دریا زدم و دست های مردانه اش را دست گرفتم. اما باز هم خلاف انتظارم دستم را پس نزد محکم دستم را گرفت و مادرانه نگاهم کرد نگذاشت بپرسم که چرا زنِ مرد 50 ساله شده؛ خودش ادامه داد: - نمی شد روی حرف کدخدا حرف زد. زن دوم مردی شدم که 3 تا بچه داشت. هر چه من ترس ...
داستان ترسناک شب های تهران از زبان مامان زری و5 زن آواره در پاتوق ها
. دخترم هم پیش من است. چشم ها کاسه خون می شود: 25 سال مصرف داشتم. همه چیز کشیدم. از 12 سالگی با سیگار شروع کردم. در 14 سالگی با حشیش و الکل آشنا شدم. هروئین، شیشه، اکس، تریاک و... می کشیدم. همه این ها بعد از ازدواج بود. 13 سالگی به اجبار پدر و مادرم ازدواج کردم. جدا شدم و دوباره ازدواج کردم. او خلاف می کرد؛ مواد فروشی: مواد را در میدان امام حسین می فروختم، 20-10 گرم می گرفتم، خرد و بسته بسته می ...
راز سر به مهر
. از این که خانه را از لوث وجود آن مزاحم ها ، پاک کرده بودم به خود می بالیدم . مثل فاتحان یک جنگ بزرگ پشت دار قالی نشستم . کم کم همه از خواب بیدار شدند و سر و کله ی خواهرم نیز پیدا شد . از ماجرای لاستیک ها ، به مادر و خواهرم حرفی نزدم تا اگر برادر هایم سراغ آن ها را گرفتند خودم رابی خبر نشان دهم و بی خود و بی جهت برای خودم درد سر درست نکنم . ...
کانون اصلاح و تربیت بدون سانسور
شهریار درگیر شده بود و با آنها اختلاف داشت. من برای هواداری از دوستم رفتم وگرنه درگیری اصلا به من ربطی نداشت. او همینطور خونسرد و بدون هیچ هیجانی ادامه می دهد: 2نفرشان را با چاقو زدم و رفتم اما بعد برگشتم و برای اینکه ردی به جا نماند جنازه شان را در چاه انداختم اما بالاخره دستگیر شدم و حالا هم اینجا هستم. مرتضی درباره وضعیت زندگی در کانون می گوید: وضعیت اینجا خوب است. در این مدت درس خواندم ...
فاطمه هاشمی به نقل از امام حسین ، اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید؛ ...
ببینم می آید یا خیر؛ چون منزل دخترخاله ام میهمان بود. با مادرم تماس گرفتم و گفت که تا 5-6 عصر آنجا هستم. بعد بابا به من گفت که خودت بیا؛ ای کاش رفته بودم (گریه می کند) گفتم من وقت دندانپزشکی دارم؛ بیایم؟ گفت نه دیگر دکتر داری. من فیلم آن روز بابا را دارم که جلسه کمیسیون انرژی را در مجمع برگزار کرد. همه می گفتند آقای هاشمی چند بار این پله ها را بالا و پایین رفت. ما خیلی هم پیگیری کردیم، ولی آقای ...
ادعای دیگو مارادونا ایتالیایی؛ پدرم را کُشتند!/ ایده ای در این باره دارم اما نمی گویم
خودم قول داده ام که تا آخرین روز برای عدالت مبارزه خواهم کرد. پسر این فوتبالیست بزرگ که سال 1986 در ناپل از رابطه ای خارج از ازدواج بین دیگو مارادونا و کریستینا سیناگرا به دنیا آمد توضیح داد که چگونه با مرگ پدرش کنار آمده است: احساس پوچی هرگز از بین نمی رود. اما محبتی که همه به او نشان می دهد، حداقل تا حدودی درد را کاهش می دهد. من سعی می کنم از جنبه مثبت به مسائل نگاه کنم. مدت زیادی با ...
ناگفته های تلخ یک دختر مشهدی / کاش به دنیا نمی آمدم!
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که به همراه کودک یک ساله اش وارد مرکز انتظامی شده بود تا دادخواست طلاق خود را مطرح کند. این زن جوان درباره سرگذشت خود و تصمیم تلخی که گرفته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: از روزی [...]
اینجا کرمان است میعادگاه نجابت و شهادت
جوان آنلاین: هر حادثه تاریخی در پی خود، ادبیات و تاریخی می آفریند. رویداد تروریستی چهارشنبه 13 دی ماه در جوار گلزار شهدای کرمان نیز، قطعاً واکنش هایی در پی دارد که بخش هایی از آن ها را در گزارش نویسی، داستان نویسی و شعر آینده رصد خواهیم کرد. آنچه در پی می آید، روایتی است که یکی از اهالی قلم کرمان از این واقعه به رشته تحریر درآورده است. این دست نوشتجات را می توان پیش درآمدی دانست، بر روایت جامع فاجعه ای ...
عاشقی هوس آلود به زن مطلقه ! / شکایت زن مشهدی از پسر جوان
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات زن میان سالی است که مدعی بود پسر 21 ساله اش دچار عشقی هوس آلود شده و زندگی را به کام خانواده اش تلخ کرده است. او درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: پسر بزرگم تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد و [...]
مسکوی کوچک افغانستان!
افغانستان میان شیعه ستیزی های آن دوره و سربرآوردن القاعده و بعد هم جنگ در سوریه. در کل راوی روایت هایی بسیار مهم در دل این بخش از تاریخ هستید. چطور به این سوژه ها می رسید؟ من از بچگی دنبال مطالعه و پژوهش بودم. از آنجا که خانه ما محل رفت وآمد بود و پدرم شخصیتی نامدار، افراد زیادی به خانه مان می آمد و من بی سروصدا پای قصه های زنانی می نشستم که با مادرم درددل می کردند و شخصیت ها را از بین آنان پیدا می کردم. مادرم - خدابیامرز - هم بزرگ ترین راوی زندگی ام بود. ...
گفتگو جالب با جهان پهلوان تختی / می خوام زن بگیرم!
تختی در این مصاحبه با مجله اطلاعات هفتگی از آینده ورزشی و زندگی شخصی خود گفته است.
روایت رابعه اسکویی از عکس جنجالی اش در فضای مجازی : 40 کیلو وزن کم کردم ! | شوآف ما بازیگرها را باور ...
که توسط خواهرم که ادمین صفحه است، اداره می شود. چون دوست ندارم کسی وارد حریم شخصی ام شود. نه. اصلا از بچگی دوست نداشتم بازیگر شوم. خیلی اتفاقی وارد این حرفه شدم. حدود 30 سال پیش به خاطر فوت مادرم دچار افسردگی شده بودم و به پیشنهاد دوستان در دوره های آموزش گریم شرکت کردم. کلاس کناری گریم، آموزش و تمرین بازیگری و تئاتر بود. یک آقایی که بعدها متوجه شدم دستیار استاد سمندریان بود ...