سایر منابع:
سایر خبرها
هدیه ای که "شیخ اعظم" به "دشمن" خود داد
...: آهسته حرف بزن کسی نفهمد، برو بخانه ات ولی صبح به نزد من بیا صبح شد، در فکر بودم بروم یا نروم و اگر نروم چه خواهد شد که بالاخره به خودم جرات داده و رفتم دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو سلام کردم، مخفیانه کیسه ای پول به من داد و فرمود: برو با این پول کاسبی کن. من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم و کاسبی کردم، از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازارم و هر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم. ...
حضرت ابراهیم(ع) چگونه ملکوت آسمان ها را دید+پاسخ امام باقر(ع)
، خود را در خانه آن حضرت دیدم، آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم، من عرض کردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت. *حضور جنیان در خانه باقر آل محمد(ص) سعد اسکاف می گوید: روزی با حضرت باقر(ع) کار ضروری داشتم، به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم، امام فرمود: عجله نکن!، من در حیاط منزل امام(ع) مدتی جلو آفتاب ماندم تا اینکه بعد از ...
اخلاق و فضائل امام محمد باقر(ع)
: اینها را پیش از این برایتان آماده کرده ایم. روش امام باقر(ع) این بود که هرگاه برادرانش به منزل وی می رفتند، تا به آنان طعام و لباس نیکو و مبلغی پول نمی داد، نمی گذاشت خانه اش را ترک کنند. بردباری مردی نصرانی خطاب به امام باقر(ع) گفت: تو بقر هستی. امام(ع) با ملایمت و خونسردی فرمود: من باقر هستم. مرد (که همچنان بر اسائه ی ادب مصر بود) گفت: تو پسر زنی آشپز هستی. امام(ع ...
اقدامات ساواک برای شکنجه امام
، اما دنباله قضیه را نگرفتند! به این ترتیب حرف هایم را درمنبر می زدم تا روز عاشورا. شب یازدهم محرم بود که شنیدم حضرت امام در مدرسه فیضیه سخنرانی تندی کردند و به شاه هشدار دادند که: کاری نکنی که بدهم تو را از مملکت بیرون کنند! از طرفی شنیدم مرحومان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در روز عاشورا در تهران دسته راه انداختند و مأموران رژیم هم به آنها تیراندازی کرده و خلاصه ماجرای 15 خرداد پیش آمد. بعد ...
کراماتی از شکافنده علوم آل محمد(ص)
...> او می گوید: در این هنگام امام باقر علیه السلام فرمود: ای ابابصیر! نزدیک بیا. من نزدیک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روی چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و هرچه در شهر بود همه را دیدم. آن گاه به من فرمود: آیا می خواهی که این چنین باشی و در روز قیامت حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا می خواهی به حال اول برگردی ...
ماجرای تکان دهنده مرحوم کشمیری از زن استخاره گیر
که زنی را بالای سر خود یافتم. مشخص بود که زنی بادیه نشین و غیر تحصیل کرده است. آن زن به من نهیب زد و گفت: یعنی چه که می گویی آیا کسی از من مسلط تر به استخاره هست؟! او و حرفش را جدی نگرفتم. بعد از مدتی به خود آمدم و حرف های آن زن را با خود مرور کردم. تصمیم گرفتم او را پیدا کنم و از دلیل رفتار وگفتارش بپرسم. با اندک جست و جویی در صحن، او را در گوشه ای در حال گرفتن استخاره برای ...
بازخوانی جنایات پزشک آدمکش رضا شاه!
نمودند و روز 18/7/21 فرخی را به آن اطاق انتقال دادند و دستور دادند که کسی حق ندارد به اطاق حمام داخل شود و درب را قفل کردند و کلیدش را همراه خود بردند و نزد پایور نگهبانی بود و هر وقت که برای معاینه و دادن دستور دوایی لازم بود به پایور نگهبانی اطلاع داده و با حضور آنها غذا و دوا داده می شد و مجددا درب را قفل و کلید آن را با خود می بردند تا روز 18/7/24 ساعت 17:30 برحسب دستور یاور بردبار، رئیس زندان ...
کرامات و روایات امام محمد باقر (ع)
که صدای امام بلند شد و فرمود: داخل شو. به محضر آن حضرت شرفیاب شدم و عرض کردم: به خدا قسم قصد ناروایی نداشتم، غرض از این کار شناخت میزان آگاهی شما بود و می خواستم از این راه بر باورم افزوده شود. امام باقر فرمود: اگر گمان شما این باشد که این دیوارها جلو دید ما را می گیرد، همان گونه که مانع دید شماست، بنابراین فرقی میان ما و شما نخواهد بود. مواظب باش که دیگر چنین عملی از تو سر نزند . خبر ...
رساله قدیمی به زبان کودکان برای آموزش دین
وصیّت مرا قبول نکنی و به جا نیاوری در روز محشر و عرض اکبر داخل آن جماعت خواهی بودن که خدای تعالی امر به ملائکه خواهد فرمود که بگیرید او را پس بند کنید بر غل و زنجیر هفتاد ذرع و بکشید. پس اگر سر از اطاعت شرع شریف بپیچی و پای از این جاده بیرون نهی تو را چون دزدان در غل و زنجیر خواهند کشید و سر زنجیر به دست ملائکه غلاظ و شدّاد خواهد بود. نه طاقت عذاب داری نه تاب شکنجه، و نه راه گریز و نه جای ستیز. یاد ...
استاد منوچهر ستوده درگذشت
زمانی که آمریکایی ها پایشان به ایران باز و مدرسه ابتدایی آمریکایی در تهران تاسیس شد، پدرم ریاست این مدرسه را به عهده گرفت. تا سن چهار سالگی در محله سرچشمه زندگی می کردم. پدرم در چهارراه حسن آباد، کوچه مسجد مجدالدوله منزلی خرید و من هم وارد این خانه شدم. در سن هفت سالگی به مدرسه ابتدائی آمریکائی رفتم و شش ساله ابتدائی را در این مدرسه گذراندم. سال تحصیلی 1307 شمسی مخلص شش ساله ...
زندگی اجتماعی امام باقر (ع)
مکه بمانم؟ ) امام فرمود: به سوی طلبکار باز گرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونه ای زندگی کنی که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبی از ناحیه دیگر بر عهد تونباشد، زیرا مؤمن هرگز خیانت نمی کند. (20 ) رعایت حقوق و نیازهای روحی همسران زاهد نمایان و تنگ نظرانی که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود می بینند و با ترک شؤون زندگی و رفتارهای اجتماعی در صدد راهیابی به ...
نمونه هایی از رفتار امام علی(ع) با ایرانیان
الغارات می نویسد: یک روز جمعه علی(علیه السلام) بر روی منبری آجری خطبه می خواند. اشعث بن قیس کندی که از سرداران معروف عرب بود، جلو آمد و به اعتراض گفت: " این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و مانع آنها نمی شوی." علی(علیه السلام) در حالی که خشمگین بود، فرمود: "لَیُبَیَّنُ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ الْعَرَبِ؛ امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است." آنگاه فرمود: "مَنْ یُعْذِرُنِی مِنْ ...
تایید سلامت روانی قاتل سپهر 10 ساله
عصبانی باشم خودم را ناراحت می کنم. ظرف توی خانه ام را می شکنم یا خسارتی وارد می کنم که بقیه نخواهند تاوان آن را بدهند آن روز هم اشکان اگر از چیزی ناراحت بوده چرا باید چاقو به دست سر کوچه بایستد و منتظر پسربچه ای که چند دقیقه پیش برای خرید نان از خانه بیرون رفته بماند و گلوی او را ببرد و فرار کند. آن وقت باز هم به یاد نیاورد که چه کار کرده. اما بعد برود و چاقو را در ناصرخسرو بفروشد و مخفی شود. لیلا ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (246)
...." و دوباره میخوابه. 13. معمولا حساب رو توی بانک باز میکنن نه روی آدما جهت یادآوری عرض کردم. 14. یک بار سهراب سپهری یک لیوان شیر کاکائو رو میبینه می گه: بابا تو رو حضرت عباس آب را گِل نکنید. 15. بهترین جا واسه تبعید زنبورای مجرم، گل های قالیه. 16. اسم مادر مادر بزرگ من ننه خورشیده،بعد اسم گروه تلگرام خانواده رو گذاشتن The children of the sun. ...
ارائه الگو از حضرت زهرا(س) یا مصادره به مطلوب کردن ابعاد شخصیتی ایشان؟!
: باز هم بیا و سؤال هایت را بپرس، تو هر قدر سؤال کنی، من ناراحت نمی شوم (11). - خطابه حضرت در مسجد مدینه از پشت پرده در روزهای پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در زمانه غصب فدک و خیره سری معاندان، زهرای مرضیه به مسجد می رود تا از حق بگوید و وظیفه روشنگری خود را ادا کند. در این حرکت، طی این فاصله اندک میان خانه امیرمؤمنان علیه السلام تا مسجد، زهرای مرضیه سلام الله علیها در احاطه ...
لبخند رضایت آقا از خواندن این کتاب +عکس
و پیگیری هایی که کردم بالاخره قدم خیر خانم مرا به عنوان یک دوست در خانه خود پذیرفت و اولین دیدارمان رخ داد. اولین دیدارتان چه زمانی شکل گرفت و چه خاطره ای را در بر داشت؟ اردیبهشت ماه سال 1388 برای اولین بار با یک جعبه شیرینی به منزل وی رفته و به احوالپرسی و گفت وگویی صمیمی دست زدم که آغازی بر دوستی ما بود. این را هم خدمت تان عرض کنم که در آن زمان اصلا فکر نمی کردم دیدار پیش ...
از کنایه دختر و پسر جوان تا تصور داشتن ماشین شاسی بلند
عوض کنم که الحمدالله با گفتن الآن خانم تو منتظرت هست و بهتر است او را تنها نگذاری بحث تغییر کرد و نهایتاً آن جوان با خنده ای گفت: اون دوستمه!! فقط یه سؤال از شما می پرسم و الان میرم... سؤالش در مورد امام زمان(عج) بود، از من پرسید: من امام زمان(عج) رو خیلی دوست دارم، اما راستش گاهی اوقات خجالت می کشم از اینکه دستم تو دست یه نامحرمه، به نظرتون چه کار باید بکنم؟ من نیز چند دقیقه ای از نوع ...
پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السلام
پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت. دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی (12)... محمد بن منکدر -از صوفیان آن روزگار-می گوید: در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از ...
پرتویی از سیره و فضایل باقرالعلوم(ع)
هرگز ستم روا نمی دارد.او خداوندی است که جز او معبودی نیست.اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد. احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود ...
ماجرای آشنایی جناب سرهنگ با شهید آوینی
پادگان حمید رسیدم از نگهبان و انتظامات خبری نبود. جلوتر رفتم دیدم سربازی با وضع نامرتب وسط بلوار نشسته و مشغول میوه خوردن است. غیرت نظامی ام به جوش آمد.گفتم سرباز این چه وضعی است مگر انضباط تعطیل شده است؟ از جای خود بلند شد و گفت مثل اینکه خبر ندارید. کسی در پادگان نیست. همه از خط مقدم برگشته و عازم شهرستان ها هستند. استاندار خوزستان نیز شب را در پادگان گذرانده است. در پاسدارخانه آقای غرضی را با ...
ناگفته های دختر شهید صیاد شیرازی از صیاد دل ها
به گزارش فارس، قصد عزیمت به آشیانه ای را کردیم که در آن بر روی هر جویای حقیقتی، باز است؛ وقتی برای اجازه ورود، در منزل را به صدا در آوردیم، خواهر صاحبخانه که مسافری از خراسان بود، در را به رویمان گشود. آنجا منزل امیر سپهبد علی صیاد شیرازی بود که 11 سال پیش در چنین ایامی در مقابل دیدگان فرزندش با گلوله های کور منافقان به شهادت رسید. وارد خانه شدیم، صاحبخانه در منزل نبود و جای ...
روایتی از بادیگارد های جمهوری اسلامی
آمده را وقتی برای حفاظت و یک کار کم تحرک و نگهبانی دم منزل یک شخصیت قرار می دادند آن هم با 4 ساعت بی خوابی در شب و یا ایستادن دم درب منزل آن مسئول کمی خسته کننده بود حالا در این وانفسا یک غذایی مثل تخم مرغ آب پز و از این قبیل مواد خوراکی به آن ها می دادند و به لحاظ جسمی کم می آوردند، در آن زمان با مسئولین مربوطه صحبت کردم و این موضوع حل شد. اما در بحث حفاظت هم نقطه نظراتی داشتیم که به مرور محقق شد ...
متن سخنرانی آیت الله صادق لاریجانی در همایش قوه قضاییه
خود شورای تأمین بوده . خیلی وقت ها با مشورت با دستگاه های امنیتی بوده. علی ایحال من خواستم این خبط و اشتباه را تذکر بدهم که تکرار نکنند دیگر این حرف را که دستگاه اجرایی مثل فرض کنید وزارت ارشاد مجوز داد کسی حق لغو ندارد. این حرف غلط است. هر کسی وظیفه خودش را باید انجام بدهد. دستگاه قضایی و نیروی انتظامی هم همین طور. من مطلب آخر که می دانم همه خسته شدید عرض می کنم و تمام می کنم. مطلب دهم ...
بایدها و نبایدهای اقتصادی از دیدگاه امام محمد باقر علیه السلام
جهاد اقتصادی، بسیار مهم و برجسته است. امام باقر علیه السلام در عرصه جهاد اقتصادی، سخت اهل کار و تلاش بود و پیروانش را از بی کاری و سستی و تنبلی به شدت باز می داشت. شخصی به نام محمد بن منکر می گوید: روزی از روزهای گرم به اطراف مدینه می رفتم. امام باقر علیه السلام را دیدم که به طرف مزرعه می رفت. با خود گفتم: سبحان الله! بزرگی از بزرگان قریش، در چنین ساعتی و در چنین حالتی به طلب دنیا می رود ...
روزنامه های شنبه
بسیار سخت است. از اینکه پدرم با تلاش زیاد و کار کردن در کنار آتش زندگی را اداره می کرد به او افتخار می کردیم. بعد از خدمت سربازی از آنجاکه شغلی نداشتم به محلی که کارگران فصلی جمع می شدند می رفتم و به عنوان کارگر ساختمانی کار می کردم. یکی از روزها وقتی منتظر کار بودیم شهردار وقت کوهسار به میان ما آمد و پیشنهاد کار داد. بلافاصله پذیرفتم و از آن روز به بعد در مجموعه فضای سبز شهرداری کوهسار مشغول به کار ...
پادشاهی که عاشق عکاسی بود+ عکس
بار[عام] دادی تا نیم روز، شب نیز با ندما و شعرا بودی .... در عهد فتحعلی شاه که آداب و رسوم دربار ایران دگربار زنده شد و مقام دیرین شاه در کانون یک نظام پایدار تثبیت شد، تعلیم و تربیت شاهزادگان قاجار مشمول هر دوجنبۀ این سنت گردید. وقتی لسان الملک سپهر وقایع نگار دربار می گوید ناصرالدین جوان هنر رزم و بزم را کامل آموخته بود در واقع ولی نعمت آتی خود را آگاهانه در کنار پهلوانان افسانه ای ایران جا می ...
حماسه مردم آمل در استقبال از فرزند ملت (بروز می شود)
نخواهد رفت مستضعفانی را که احمدی نزاد دستشان را میبوسید و هرگز یادمان نخواهد رفت که چون به روستایی میرفت در سکوی جلوی ان خانه با صاحب خانه گفتگو میکرد نه خبری از تجمل بود و نه خبری از ریا دیگران هر چه میخواهند بگویند بگذار بگویند تفکر احمدی نزاد همچون اب رفته به جوی است هرگز به نقطه صفر بر نمیگردد تفکر او رو به جلو است و با این همه بد خلقی دیگران که از روی حسد است هرگز نمی ایستد احمدی نزاد بعد از ...
آوینی و دشمنانش/ بازخوانی تقابل عناد آلود سیمای سازندگی با شهید آوینی
انتظار بارانند.... ما ساه دلان از سیما انتظار نابجایی داشتیم! و به قول شاعر: خود غلط بود آنچه می پنداشتم؟ آن روز صبح "رضا " را دیدم همراه "نادر " و "محمد "! هر سه شوکه و کلافه! هر سه نفرشان شب چهارشنبه 20/8/71، آن هم به طور اتفاقی شاهد نمایش فیلمشان؟!، فیلمشان؟ چه عرض کنم، لاشه تکه تکه و لت و پار شده باقیمانده از مجموعه تلویزیونی شان شده بودند، همان "خنجر و شقایقی " که برای گرفتن و ...
فرهنگ در رسانه
.... چون خیلی مهم است که تداوم بازی حفظ شود. چون در غیر این صورت بازی جلو دوربین لو می رود. ضمن اینکه آقای روستایی خیلی تأکید می کردند که بازی ها رئال باشد. همچنین به دلیل نقشم، من حضور دائم در فیلم داشتم. در تمام مدت فیلم برداری از حس وحال فضای فیلم منفک نشدم. حتی اگر شب ها به منزل خودم می رفتم، باز هنوز سمیه بودم و با احوالات ِ سمیه شب را به صبح می رساندم. همین نکته تأثیر زیادی روی کارم گذاشت ...