حکایت پدری که به تنهایی از فرزند معلولش پرستاری می کند
سایر منابع:
سایر خبرها
پسرجوان: دختر 16 ساله مرد ثروتمند را گرفتم ولی او...
بازی می کردم و هیچ پس اندازی نداشتم. خلاصه 4 سال بعد با شریکم نیز درگیر شدم و شراکت را به هم زدم. دراین شرایط محمد یک تعمیرگاه جدید راه اندازی کرد و من هم به دنبال دختری رفتم که از یک ماه قبل در تعمیرگاه عاشق او شده بودم. باران برای تعمیر گوشی به مغازه آمده بود و من با شماره تلفنی که در اختیارم گذاشت به این عشق خیابانی ادامه دادم. از طرف دیگر خانواده باران به شدت مخالف ازدواج ...
انگار گاهی مادری کردن بیشتر به پدر می آید!
هست بعد از رسیدن به صحن مبارکِ حضرت فقط گوشه ای از شلوغی جمعیت دوزانو نشستم و ساعت ها درد دل کردم و اشک ریختم! دلم که آرام گرفت از صحن خارج شدم، زهره و بابا سردرگم هر کدام جایی را نگاه می کردند تا مرا پیدا کنند، من هم با لبخند صدایشان کردم و گفتم: مگر آدم در خانهٔ پدرش گم می شود؟! این خاطرات امشب در ذهنم مرور می شود، آن هم چنین شب مبارکی که غم در آن راه ندارد؛ اما دل تنگ این ...
این چه نذری بود کردی مادرِ من؟!
بعد از 6 ماه به رحمت خدا رفت. خلاصه زندگی افتاده بود، دست مادر. مشخص نبود چه بر سرم آمده و برای همین از سر ناچاری نذر می کند اگر روزی من پیدا شدم و برگشتم، خواهرم را به ازدواج یک فرد نابینا و سن بالا که در روستا داشتیم، درآوَرَد. بعد از چند سال خبر آزادی ما رسید و آزاد شدیم. شب اول نه، شب دوم مادرم گفت: کرامت! من چنین نذری کرده ام و این فرد نابینا هم چند ماه قبل از آزادی تو با یک خانم ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
چند ماهی به خاطر کاری در دانمارک بودم، وقتی برگشتم ساعت 3نیمه شب دلم هوای آن خانه را کرد، رفتم دیدم کوبیده و به جای آن آپارتمان ساخته اند. خیلی غصه خوردم و همانجا این شعر را بداهه سرودم. پیداست به مادربزرگتان علاقه خاصی داشتید، چون علاوه بر رسم زمونه، نامشان را در چند شعر و آلبومتان هم آورده اید؟ بله. مادر پدرم را بی بی جان صدایش می کردم و تقریبا در همه کارهای من حضور دارد. قطعات بی بی ...
درست مثل حسین (ع)/ آرزوی پدری که برای دختر سه ساله اش مستجاب شد
به ما می داد، همیشه در هر مناسبتی سنگ تمام می گذاشت و به هر بهانه ای برای من هدیه می گرفت و غافلگیرم می کرد. احترام خیلی خاصی به پدر و مادرهایمان می گذاشت و پدر و مادر برایش جایگاه خاصی داشتند؛ به بچه ها یاد داده بود که هربار به خانه پدربزرگ و مادربزرگشان می رویم، اول دست آنها را ببوسند و خودمان برای انجام آن پیش قدم می شدیم . وقتی از آخر مجلس شهدا را چیدند گفت ...
چگونه پدر را شاد می کنید؟
گفتم شاید دوباره کسی دیگر بمیرد و عروسی عقب بیافتد. به خانواده برادرزاده ام گفتم اگر کسی ناراحت شد با من. چون می دانم که پدرم از عروسی خوشحال می شود. زهره محتشمی پور کارشناس خبری که دو سال است غم پدر بر دلش سنگینی می کند، گفت: هر مدتی که بگذرد، جای پدر، همیشه خالی است. فرقی نمی کند پدر یا مادر. این داغ همچون زخمی است که هیچوقت التیام نمی یابد و این زخم در مناسبت هایی مثل روز پدر دوباره سر ...
ازدواج عجیب دختر 10 ساله با مرد 50 ساله
افسردگی و ناراحتی های روحی و روانی برای من به همراه نداشت اما چاره ای جز صبر و تحمل نداشتم. 3 سال بعد اولین فرزندم که پسری شیرین زبان بود، به دنیا آمد اما تولد فرزندم نیز تغییری در زندگی مشترکم به وجود نیاورد. با گذشت زمان از اکبر صاحب 2 فرزند پسر دیگر شدم اما به 20 سالگی که رسیدم دیگر تحمل آن زندگی برایم بسیار سخت شده بود چراکه من تنها 20 سال داشتم و همسرم 60 سال و او به هیچ عنوان مرا درک نمی کرد ...
یادداشت های علم، جمعه 29 فروردین 1348: تمام شب ناراحت بودم
بیدار شدم. تمام روز در منزل ماندم، نه هوس سواری در سر بود و نه دیدن دوست! هر ساعت به اخبار جهان گوش دادم. خبری از ما هنوز نبود. عصر دیدن والاحضرت ها رفتم، فرحناز و علیرضا مریض هستند. پرستار علیرضا گفت، ممکن است بچه سوزنی خورده باشد. وای که چه بر من گذشت، و این غصه سربار غصه دیگر شد. من بچه های شاه را مثل بچه های خودم دوست دارم... لینک کوتاه کپی لینک ...
بلای بی عفتی و مرگ از بیخ گوش دختر 11 ساله تهرانی گذشت / فرار دختر عاشق پیشه به خانه مادر و پسر شیشه ای
به گزارش رکنا، وارد اداره فقدان که شدم اولین چیزی که از دور توجهم را جلب می کند دختر بچه ای است که با مانتو و شلوار فرم مدرسه در مقابل میز افسر پرونده ایستاده و نگاهش را به زمین دوخته است . کمی آن طرف تر زنی که به نظر می رسد مادر دختربچه است روی صندلی نشسته و آرام آرام اشک می ریزد . به آنها نزدیک می شوم و بعد از پایان کارهای اداری پرونده ، از مادر و دختر می خواهم تا علت حضورشان در ...
مجازات قصاص برای قاتل پسر دستفروش
تسلیم مرگ شد. نخستین تحقیقات تیم جنایی نشان می داد مقتول در پارک دستفروش بوده و بساط قلیان اجاره می داده است. مهیار هم در حال عبور از داخل پارک بوده که این درگیری رخ داده است. در ادامه مأموران موفق شدند متهم را شناسایی و بازداشت کنند. وی پس از دستگیری به قتل اعتراف کرد و در تشریح ماجرا گفت: شب حادثه همراه دوستانم برای تفریح به پارک رفته بودیم که متوجه شدیم مقتول با دختری درگیر شده است ...
پدر خوب مسائل خانواده را فدای مسئولیت اجتماعی نمی کند
ملایر فعالیت داشتم. سال 1368 در رشته تخصصی جراحی عمومی دانشگاه علوم پزشکی ایران قبول شدم و سال 1372 فارغ التحصیل شدم و چند ماه در شهر شهریار کرج کار کردم و بنا به درخواست نمایندگان جهت عزیمت به ملایر دوباره به ملایر آمدم و در شهرستان جهت راه اندازی و مسئولیت بیمارستان غرضی و تأمین اجتماعی به ملایر برگشتم. 13 سال مسئول این بیمارستان بودم و بعد از آن استعفا دادم؛ همچنین چند دوره عضو ...
پسر خوش لباس بادیگارد باند سرقت بود
باتوجه به ظاهر من شک نمی کرد و آنها هم به کارشان ادامه می دادند. چه شد که این ایده به ذهنت خطور کرد؟ من هرچند وقت یکبار گل مصرف می کردم، تا اینکه فروشنده ای که از او گل می خریدم دستگیر شد. بعد از مدتی که دوباره او را دیدم گفت به خاطر سرقت دستگیر شده بعد هم آنقدر از هیجان سرقت گفت که دلم خواست آن را تجربه کنم، چون برای من که وضع خوبی دارم و هر تفریحی انجام داده ام هیجان سرقت می توانست ...
آبرو و زندگی ام بر باد رفت
خودت را معرفی؟ عماد، 36 ساله هستم. مجردی؟ نامزد کرده بودم که با این افتضاحی که به بار آمد، نامزدم گفت دیگر سراغش نروم و زندگی ام با او تمام است. چه افتضاحی؟ من طلاهای سرقتی را به خانه خواهر نامزدم برده بودم که پلیس بعد از دستگیری به خانه آنها رفت و طلاها را کشف کرد. آنها همدستت بودند؟ چه همدستی؛ طلاها را بردم آنجا که کسی شک نکند. بنده های ...
قتل فجیع شوهر در اتاق خواب ؛ سرانجام عشق زن 30 ساله به پسر 22 ساله | نمی دانستم شوهر و بچه دارد
از دوستانم برداشتم و با او تماس گرفتم. بعد از 10 ماه ارتباط تلفنی شیرین را دیدم و با آنکه 8 سال از او کوچک تر بودم به او علاقه مند شدم. بعد از چند ماه او به یکباره به من گفت که دروغ گفته و متأهل است و دختر کوچکی هم دارد. با شنیدن این حرف ها شوکه شدم و نمی دانستم باید چه کاری انجام دهم. وی ادامه داد: از طرفی شیرین مدعی بود همسرش مرد بداخلاقی است و مدام او را کتک می زند و قصد دارد از او ...
گفتگو با جوان دشتستانی که در 18 سالگی پدر شد؛/ مسئولین فقط شعار فرزند آوری می دهند
به بچه دارشدن فکر می کنید؟ -الان دو بچه داریم و برای بچه سوم زود است. محل زندگیتان در خانه پدر است یا جدا زندگی می کنید؟ -چون تنها فرزند پدر و مادرم هستم و پدرم نیز بیمار است و حتی خودمان نیاز به کمک در نگهداری فرزندانمان داریم در خانه پدری زندگی می کنیم و دلم نمی آید پدرم را تنها بگذارم و گاهی در کارهای خانه به او کمک می کنم وگرنه مشکلی برای جداشدن نداریم. ...
من سارق حرفه ای گوشی تلفن همراه هستم
خودت را معرفی کن؟ هادی، 16 ساله هستم. درس می خوانی؟ تا دوم راهنمایی خواندم و بعد ترک تحصیل کردم. معتادی؟ نه. قرص می خورم. سابقه داری؟ خیر. اولین بار است دستگیر شدم. چگونه دزد شدی؟ ما چند دوست بودیم که بیکار در پارک قرص می خوردیم. یکی از دوستانم پیشنهاد داد در اتوبان و خیابان از خودروها موبایل سرقت کنیم که پول خوبی دارد؛ من ...
ناگفته های همسر شهید مدافع حرم فاطمیون محمد رضایی
هم می نوشتیم که همدیگر را دوست داریم و همین طور آشنا شدیم. وقتی شما می دیدید ایشان پدر و مادر ندارند مخالفتی نداشتید؟ نه، چون ما همدیگر را دوست داشتیم. خودم فرزند شهید بودم، پدر و مادر خودم هم در افغانستان شهید شدند و خودم هم پدر و مادر نداشتم. پدر و مادرتان چطور شهید شدند؟ در همان ولایت دایکُندی سر ظهر دشمن حمله می کند به خانه ما و می خواستند خانه را ...
سوگ نامه ای برای نادر
کردی ویک شکم سیر غذای انسانیت دادی راستی نادر من دیشب جات خالی باوجوداینکه تمام روز را استراحت کرده بودم ودرتنهایی خودم رها بودم و مثل هر شب برای قدم زدن دور پارک ملت مشهدازخانه خارج شدم و پیاده روی رفتم و دوساعتی قدم زدم وهواهم خوب نبود و آلوده بودنفسمم خوب بالا نمی آمد و قدم هایم سنگین بود گویا حس غریبی داشتم نمی دانم چرا زیاد حال نداشتم وقتی برگشتم خونه طبق عادت فضای مجازی را نگاهی کردم و در ...
افشای راز هولناک جسد تکه تکه شده در فشم
دستان قوی ای دارم. بعد از قتل به بچه ها چیزی نگفتم. آنها را به خانه یکی از اقوام بردم. بعد هم کیسه و گونی تهیه کردم و بدنش را تکه تکه کردم، بعد کیسه ها را در ال نودم گذاشتم و سمت فشم رفتم. گونی ها را کنار رودخانه و محل های دیگر گذاشتم. در ادامه زن متهم به همسرکشی محلی را به ماموران نشان داد که قسمتی بزرگ از اعضای بدن همسرش را در آن قرار داده بود. این زن در مورد زندگی خود نیز ...
اشک ها و لبخندها
به گونه ای رقم خورد که در کنار این بچه ها قرار گرفتم. این مددکار بیان می کند: من در سال 91 از مرکز فتح المبین جدا شدم. اوایل امسال همایشی در سالن همدم بود که دوست داشتم بچه ها را ببینیم اما اجازه این کار را نمی دادند. چون من با مرکز آشنایی داشتم، از درب پشتی بخش مراقبت های ویژه وارد بخش شدم. بعد از ورود یکی از بچه ها من را دید و تمام بچه ها مانند دانه های اسفند بودند و با زبان بی زبانی ...
کار کثیف دعانویس شیطان صفت یا خواهرزاده زنش/گفت کاری میکنم کنکور قبول شوی و مرا به خانه شومش کشاند
مرد شوهرخاله من بوده و در کار رمالی و دعانویسی است. او به من و دوستم گفت می تواند کاری کند که ما در امتحانات نمره بالایی بگیریم و در کنکور هم با رتبه خوبی قبول شویم. ما هم فکر کردیم راست می گوید. او به این بهانه یک روز مرا به خانه اش کشاند. وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم خاله ام در خانه نیست، بعد او به من تعرض کرد. از شدت ناراحتی تا مرز خودکشی رفتم. افسرده شده بودم و حالم بد بود. مادرم مرا پیش دکتر ...
هفت خط معتاد!
وجودم را فرا گرفته بود!حدود یک سال بعد با دختر دیگری آشنا شدم اما این بار نیز کارمان به مشاجره و درگیری کشید ولی نمی توانستم به همین راحتی از همسر دوم نیز جدا شوم . این عشق های خیابانی زندگی ام را نابود کرد اما اشتباهاتم را نمی پذیرفتم. از سوی دیگر نیش و کنایه های اطرافیانم به شدت آزارم می داد به همین دلیل راهی خانه مادربزرگم شدم و به منطقه طبرسی شمالی رفتم.آن جا بود که روزی فرشید را درخیابان دیدم ...
قتل خونین داماد به دست برادر زن / روی خواهرش غیرتی شد
تا در کنار برادرم کار کنم چون با دیگر برادرانم ارتباطی ندارم! *چرا؟ مشکلی با آنها داری؟ نه! ولی همسرانشان به من رو نمی دهند و دوست نداشتند به خانه برادرهایم بروم! *با برادر بزرگ تر که در چابهار بود رابطه خوبی داشتی؟ نه! او هم پول هایم را به باد داد. آن زمان 72 میلیون تومان سرمایه داشتم که به چابهار رفتم ماشینم را فروخته بودم ولی برادرم آن ها را به قول ...
عشق های دردسرساز مرد جوان زندگی اش را ویران کرد
وقتی بعد از گذشت 10 سال، دوست دوران نوجوانی ام را دیدم برای دقایقی او را به آغوش کشیدم و به یاد آن روزها دوباره سیگار لای انگشتانم گذاشتم اما خیلی زود به پاتوق فرشید رفتم و زمانی به خود آمدم که ...
اگر پدری معتاد یا بی مسئولیت بود، احترام بگذاریم؟!
گروه زندگی- فاطمه زهرا نصراللهی: یکی دو روزی بیشتر به روزی که به نام پدر مزین شده، نمانده است. به مناسبت این روز قصد داریم از اهمیت نقش پدر در تربیت بچه ها برایتان بگوییم. در سبک تربیت فرزند دینی، پدر واسطه امر خدا در خانواده است. چون مجرای رسیدن رزق از خدا به خانواده است. رفتاری که بچه نسبت به این رازق کنونی دارد، فردا نسبت به رازق اصلی خواهد داشت. فهم کودک در هفت سال اول از طریق حواس و تجارب ...
سرقت های عجیب بچه پولدارهای تهرانی / انگیزه همه دزدان فقط پول نیست!
. می دانید چرا؟ چون عاشق موتور و سرعت هستم. وقتی نوجوان بودم پشت موتور می نشستم و در خیابان های پایتخت ویراژ می دادم. حتی در مسابقات هم شرکت می کردم. همین شد که افتادم در کار سرقت موتور. اما چه شد که افتادم در کار سرقت؟ همه چیز از روزی شروع شد که دوستانم گفتند بیا برویم سرقت. من هم نتوانستم نه بگویم. اولین موتور را که دزدیدیم، از هیجان سرقت خوشم آمد و همین شد که ادامه دادم. مدتی بعد دستگیر شدم و ...