زن جوان: نعیم جلوی همسرانش به من تعرض کرد/ به هوش که آمدم برهنه بودم
سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم را کشتم چون با دوستم که به خانه ام راهش داده بودم، ارتباط پنهانی داشت
بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت، متهمان بازداشت و در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار داده شدند. 7 سال قبل با دختر خاله ام برای تعمیر تلفن همراهم به پاساژی رفتیم. با شوهرم آنجا آشنا شدم او برنامه نویسی می کرد. بعد از 4 سال دوستی باهم ازدواج کردیم و صاحب دختری دو سال و نیمه هستم. مهناز دوست دوران دبیرستانم بود او رابطه خوبی با شوهرش نداشت و می خواست طلاق ...
خاطره همسر شهید سیدرضی موسوی از خواستگاری اش/ به من گفت شما زن سومم هستی...
من نشست و در دلم گفتم: خدایا می شود یک روز او را قسمت من کنی؟ البته اگر لیاقت زندگی با او را داشته باشم؟ حتی چند باری وسوسه شده بودم که به سید بگویم دوستش دارم. اما بعد می گفتم خدایا چه بگویم؟ بگویم پسرخاله من تو را دوست دارم؟! اما نمی توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه خودمان. -من تا به حال هر چه از خدا خواسته ام به من داده و گویا این بار هم نجوای درونی مرا شنیده بود. چند سال بعد پدرش و ...
به خانه مجردی او رفتم و سه روز او من را روی تخت انداخت و ... /از من فیلم سیاه گرفته بود
ابراز علاقه کرد و رابطه دوستانه ما با هم شروع شد. من چند بار به خانه او رفتم اما او به مواد مخدر معتاد بود و گاهی اوقات رفتارهای عجیب از او سر میزد که باعث تعجبم میشد. آخرین بار که با آنجا رفته بودم محسن تاثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت.او دست و پایم را با طناب بست و مرا روی تخت خواب انداخت .او به شدت مرا کتک زد.او اجازه نداد ازخانه اش بیرون بروم. او 3 شبانه روز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات ...
دوستم آمد در خانه ما زندگی کند اما شوهرم... | او گلوی فرزندم را گرفته بود و می خواست خفه اش کند | روایت ...
بچه طلاقم و در دوران کودکی پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادر بزرگم از من نگهداری می کرد. تهران زندگی نمی کردم و ساکن شهرستان بودم. چند سال قبل از به خانه دختر خاله ام در تهران آمدم و برای خرید تلفن همراه به مغازه موبایل فروشی رفتیم که با کیوان آشنا شدم. او فوق دیپلم برنامه نویسی داشت و در آنجا کار می کرد. 7سال با او دوست بودم و سه سال قبل با هم ازدواج کردیم. وی ادامه داد: کیوان هم بچه ...
تلافی غیراخلاقی زنی که شوهرش با زنان زیادی در ارتباط بود!
شدم احمد این بار با یکی از بستگانش ارتباط دارد. این درحالی بود که او پی به ارتباط خیابانی من و رامین نیز برده بود و با شکایت همسرم، به تحمل ده ها ضربه شلاق محکوم شدم اما نمی توانستم بدون مدرک پرده از ارتباطات خیابانی همسرم بردارم. تنفرم از او شدت گرفته بود که فهمیدم زن دیگری را به عقد موقت خودش درآورده است. تصمیم به طلاق گرفتم اما احمد برای شکنجه دادن من حاضر به طلاق نیست. کد خبر : 225273 08 بهمن 1402 - 14:39 0 ...
زن30ساله: از دوره راهنمایی با پسرها تریاک می کشم
را رویش کشیدم و از ترس بدون آن که کفش های دخترم را بردارم ، او را به آغوش گرفتم و از خانه فرار کردم. به خاطر این که خیلی خمار بودم همه ماجرای قتل را برای مرد ضایعات فروش بازگو کردم که در سرمای آن روز مرا به داخل اتاق برد تا هنگام مصرف مواد مخدر دختر کوچکم از سرما نلرزد و ...
قتل شوهر خیانتکار به دست زن معتاد در مشهد
بدون آنکه کفش های دخترم را بردارم، او را به آغوش گرفتم و از خانه فرار کردم. به خاطر اینکه خیلی خمار بودم ابتدا به کنار دیواری در نزدیکی پمپ بنزین جاده کلات رفتم و بعد هم ماجرای قتل را برای مرد ضایعات فروش بازگو کردم که در سرمای آن روز مرا به داخل اتاق برد تا هنگام مصرف مواد مخدر دختر کوچکم از سرما نلرزد و ... این زن جوان در حالی که بیان می کرد دلم برای دختر 3 ساله ام می سوزد با دستور سرهنگ گلزاری (رئیس کلانتری بانوان) در اختیار کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت. منبع: خراسان ...
پیدا کردن گمشده ها،تخصص خانم کارآگاه
...؛ نظر خانواده تان درباره شغل تان چیست؟ من از کودکی عاشق هیجان بودم و پای تماشای فیلم هایی می نشستم که در ژانر اکشن و پلیسی بودند. کتاب های پلیسی می خواندم. فیلم و سریال های خانم مارپل، شرلوک هولمز، پوآرو را تماشا می کردم. حتی الان هم به تماشای این فیلم ها می نشینم تا از آنها ایده بگیرم برای کشف سرنخ در پرونده ها. خانواده ام وقتی علاقه مرا دیدند نه تنها مخالفتی نکردند بلکه تشویقم کردند تا ...
رسوایی زن جوان با دوربین مخفی خانه آقای مدیر/متوجه تغییر رفتار همسرم شده بودم+جزییات
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از فرتاک نیوز؛ زن 37 ساله که به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد قدر اعتماد و محبت را ندانستم درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از آن که دیپلم گرفتم و نتوانستم وارد دانشگاه شوم در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم. پدرم نیز اگر چه یک کارگر ساده ساختمانی بود و درآمد مناسبی نداشت اما تلاش می کرد تا نان حلال سر سفره خانواده اش بگذارد ولی او هر سال که بر سنش افزوده می شد نگرانی در چشمانش موج می زد چرا که می ترسید من نتوانم شوهر مناسبی پیدا کنم و با این شرایط در خانه بمانم به همین دلیل وقتی در 22 سالگی پسر همسایه مرا خواستگاری کرد پدرم با خوشحالی وصف ناپذیری مقدمات مراسم خواستگاری و عقدکنان را فراهم آورد. با آن که او نظر مرا درباره سعید نپرسیده بود اما حس نگرانی او به من هم تلقین شده بود به گونه ای که احساس می کردم نباید این فرصت ازدواج را از دست بدهم. خلاصه خیلی زود سر سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم. او پسر بدی نبود ولی شغل درست و حسابی نداشت به همین دلیل گاهی به عنوان شاگرد در یک تعمیرگاه خودرو یا صافکاری کار می کرد و گاهی هم در کارواش یا تعویض روغنی مشغول کار بود. اگر چه در اوایل زندگی با همین درآمد اندک روزگارمان را می گذراندیم اما با به دنیا آمدن اسماعیل مخارج زندگی ما بیشتر شد و در تنگنای مالی قرار گرفتیم. آن زمان سعید شاگرد مکانیکی بود و از صبح تا شب در تعمیرگاه خودرو کار می کرد ولی برای آن که بتواند درآمد بهتری کسب کند به ناچار شب ها را نیز به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی در حال ساخت مشغول کار شد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با تغییر رفتارهای همسرم متوجه شدم او در دام اعتیاد افتاده است چرا که به همراه افرادی که به تازگی با آن ها دوست شده بود به بهانه بیدار ماندن در سرکار و در همان اتاقک نگهبانی مواد مخدر مصرف می کرد. اعتیاد همسرم به جایی رسید که از محل کارش اخراج شد و بساط استعمال مواد مخدر را در خانه پهن کرد این در حالی بود که فشار مالی شدید زندگی ما را سخت تر کرد و من مجبور شدم برای تامین بخشی از هزینه های زندگی به امور نظافتی در منازل مردم بپردازم و هفته ای چند روز سرکار بروم. با وجود این درآمدم کافی نبود چرا که همسرم بعد از اخراج از کار مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و من هم آرام آرام استعمال مواد مخدر را تجربه می کردم به همین دلیل در پی شغلی بودم که بتوانم برای درآمدزایی بیشتر همه روزهای هفته را کار کنم . در این وضعیت روزی یکی از افرادی که امور نظافتی منزل آن ها را انجام می دادم به من پیشنهاد کرد پرستاری از فرزندش را به عهده بگیرم آن زوج میان سال مدیر بودند و نمی خواستند دخترشان را به مهدکودک بفرستند این بود که در کنار امور خانه داری و نظافتی، مراقبت از دختر خردسال آن ها را نیز در حدود 20 ماه به عهده داشتم با آن که آن زوج میان سال با شیوه های گوناگون به من کمک مالی و غیرنقدی می کردند اما من که نتوانسته بودم اعتیادم را کنار بگذارم همواره با خودم فکر می کردم چرا آن ها که تمکن مالی خوبی دارند حقوق ماهانه مرا اضافه نمی کنند. با آن که همواره در این افکار غوطه ور بودم اما به دلیل لطف و محبت زیادی که به من داشتند جرئت نمی کردم این موضوع را ابراز کنم و به کارم ادامه می دادم تا این که یک روز هنگام مرتب کردن اتاق خواب، چشمم روی جعبه طلا و جواهرات درون کشوی میز خیره ماند وقتی داخل جعبه را نگاه کردم برقی از چشمانم پرید اما خیلی زود در جعبه را بستم و نگاهم را از آن دزدیدم ولی وسوسه عجیبی بر وجودم حکم فرما شده بود و نمی توانستم بی خیال آن همه طلا بشوم. چند بار دیگر به درون جعبه نگاه کردم و آن را بستم فکر سرقت طلاها مانند خوره به جانم افتاده بود در مدت دو روز بارها طلاها را بیرون کشیدم و نگاه کردم بالاخره همه اعتماد و محبت های آن زوج را زیر پا گذاشتم و یک زنجیر طلا به همراه یک حلقه انگشتر را سرقت کردم و بقیه طلاها را درون جعبه قرار دادم چند روز بعد وقتی فهمیدم کسی متوجه سرقت نشده است. دوباره مقدار کمی از آن ها را ربودم همه چیز خیلی طبیعی بود تا این که برای سومین بار یک پلاک و انگشتر دیگری را برداشتم اما عصر همان روز وقتی صاحبکارم به منزل آمد با حالتی پرخاشگرانه از من خواست طلاها را سرجایش بگذارم اما من با بیان این که تحمل تهمت های ناروا را ندارم با او درگیر شدم که دقایقی بعد پلیس از راه رسید و فیلم دوربین مدار بسته را مقابل چشمانم گذاشت تازه فهمیدم صاحبکارم به طور مخفیانه در اتاق دوربین مدار بسته نصب کرده بود و حالا در برابر یک رسوایی بزرگ قرار گرفته بودم که ... با توجه به سرقت های مشابه در منازل شهروندان و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد) بررسی های بیشتر درباره این ماجرا به افسران ورزیده دایره تجسس سپرده شد. ...
این مرد بی غیرت روی هر چی نامرد را سیاه کرد/ خواسته های غیر متعارف از همسر جوانش+جزییات
رفتارهای غیرمتعارف و بی شرمانه همسرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها ...
ناگفته های پرونده شهلا جاهد | شهلا در آخرین جلسه بازجویی چه گفت؟
همشهری آنلاین ؛ الهه فراهانی : زهرا غفاری درباره پرونده شهلا جاهد می گوید: آن روزها، شهلا تازه به اتهام قتل لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی دستگیر شده بود. تقریبا هر روز در اداره آگاهی از او تحقیق می شد و هر بار در اتاق بازجویی کنار شهلا می نشستم تا کارآگاهان مرد در حضور یک پلیس زن از شهلا تحقیق کنند. آن زمان شهلا هنوز به قتل اعتراف نکرده بود و با حاشیه سازی و دروغ بافی سعی داشت خودش را بیگناه ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
2شبکه داشت، در سریال آسانسور که خودم کارگردانش بودم، در نقش فردی به نام امیر نجاتی بازی کردم، تکیه کلامم این بود که هر جا می رفتم می گفتم نجاتی هستم... امیر نجاتی . یادم هست از فردای آن روز همه در خیابان به من می گفتند امیر نجاتی. اما اوج این قضایا به شعر رسم زمونه باز می گردد. پس از پخش این شعر و آهنگ بود که همه با آن انس و الفت گرفتند و حتی در روستاهایی که اسم رسول نجفیان را نشنیده بودند، شناخته شدم ...
شهید سیدرضی موسوی به روایت همسرش؛ وقتی خواست خدا و خواست بنده یکی می شود
او را بشناسیم. اگر هم قرار باشد حماسه ای بسراییم مقدمه جدا نشدنی اش وصف خانمی است که حتی گمنام تر از مرد خود بود و راه را برای همسرش هموار می کرد. مهناز سادات عمادی نه تنها مانعی نبود؛ بلکه بعضاً موانعی هم که سر راه شهید موسوی قرار می گرفت را با سیاست و محبت یک زن ایرانی، چنان برطرف می کرد که گاهی سید هم متوجه آن ها نمی شد. به قول سید رضی، سادات خانم! وقتی شروع به صحبت کرد آن ...
خانم ها این 5 مورد را هرگز با همسرتان در میان نگذارید
پرداخته ایم. به مسائلی اشاره می کنیم که یک زن نباید در مورد آن ها با همسرش صحبت کند. 1.بیزاری از خانواده همسر ممکن است به دلایل مختلف گاهی از خانواده همسرتان خوش تان نیاید. اخلاق و رفتار آن ها را دوست نداشته باشید. یا آن ها شاید با رفتار شان بخواهد شما را اذیت کنند. یا شاید شما اخلاقی داشته باشید که نتوانید خودتان را با آن ها سازگار کنید. بنابراین به هر دلیلی که از خانواده ...
می خواستم به معتادان کمک کنم اما قاتل شدم
بودم که مادرم را بعد از مدت ها می بینم، اما مادرم گفت برایش کاری پیش آمده و به شهرستان برگشته است. خیلی ناراحت شدم که چرا مادرم حاضر نشده بعد از مدت ها مرا ببیند. مغزم کار نمی کرد، ناگهان وسوسه شدم و به سراغ مواد فروشی رفتم که همیشه از او گل می خریدم. مقداری مواد خریدم و مصرف کردم. بعد برگشتم کمپ و دوباره با جوان معتاد درگیر شدم و او را به باد کتک گرفتم. به خودم که آمدم دیدم مقتول ...
بار شبانه و راز قتل دختر زیبای تهران
فلور زیباترین دختر در میان زن های بار های شبانه تهران بود و فقط با همان جوان ثروتمند دوستی داشت. حمیدرضا با دیدن فلور به او اشاره کرد که بلند شود و به سر میزش بیاید، اما فلور اعتنایی نکرد و رو برگرداند حمیدرضا که عصبانی شده بود رفت به طرف فلور و دستش را گرفت تا سر میز خودش ببرد، اما مرد جوان به اعتراض از جایش بلند شد و با حمیدرضا دست به یقه شدند. در این موقع دو گردن کلفتی که مراقب شاهزاده بودند جلو رفتند و ضمن کتک کاری آن جوان ثروتمند را از سالن بیرون انداختند. از آن شب به بعد، این شاهزاده بود که به دیدن فلور می آمد و مرد دیگری جرئت نمی کرد به فلور نزدیک شود. ...
آخرین گفت وگوهای دو دوست در جبهه
.... هنگامی که حرف می زد، گل ها را پرپر می کرد و مرا نگاه می کرد و دست تکان می داد. این آخرین دیدارمان بود. نامه می داد و تلگراف می زد که خیلی زود می آیم؛ ولی نیامد. سعید حسینی 25 دی 1365 شهید شد. روز 8 بهمن هم مسعود شهید شد و 13 بهمن تشییعش کردیم. مثل اینکه گلوله مستقیم تانک نزدیکش خورده بود و همه جایش از بین رفته بود. فقط سرش سالم بود. وقتی رفتم پیکرش را ببوسم، دیدم چشمانش باز است ...
زن داداشم با مرد غریبه به ترکیه فرار کرد! / برادرم افسرده شد و ثروتش را به باد داد!
برادرانم خیلی نسبت به من سخت گیر بودند. آن ها همیشه می گفتند: ما غیرتی هستیم. در واقع پدر و مادرم در خانه هیچ کاره بودند و فقط برادرانم حق داشتند. برادرانم یک تعمیرگاه خودرو اجاره کرده بودند و در آن کار می کردند؛ کارشان هم خوب گرفته بود. آن ها خانه و خودروهای مجلل خریدند تا این که برادر بزرگم ازدواج کرد. من که خواهر نداشتم رابطه خوبی با زن داداشم (آرزو) داشتم و با او درددل می کردم وهمه جا ...
استخدام کارآگاه خصوصی راز سارق منازل را فاش کرد
...، بازپرس دادسرای ویژه سرقت، دستور تحقیقات را صادر کرد و متهم دستگیر و در بازرسی از خانه ارشیا مقداری وسایل سرقتی نیز کشف شد. متهم در تحقیقات اولیه، به جرم خود اعتراف کرد و گفت: مهناز را خیلی دوست داشتم و عاشق او بودم. می دانستم که اگر متوجه شود که سارق هستم آن هم سارق سابقه دار، قطعاً دور مرا خط خواهد کشید. به همین دلیل به دروغ به او گفتم مهندس هستم و هربار که سر قرار با او می رفتم لباس ...
خودکشی زن تهرانی برای خرید نان در جنت آباد!
روبرو شدند که خودش را از طبقه 4 خانه به پایین پرتاب کرده و با تایید عوامل اورژانس حاضر در محل به کام فرو رفته بود. تحقیقات تیم جنایی از همان دقایق ابتدایی توسط ماموران و بازپرس کشیک قتل انجام آغاز شد، که در جریان آن همسر وی به عنوان تنها فردی که قبل از مرگ همسرش با او در ارتباط را پیش روی بازپرس ویژه قتل قرار داد. همسر زن 63 ساله به بازپرس گفت: چند دقیقه قبل از اینکه همسرم ...
رسول نجفیان: می توانستم برج داشته باشم
یلدایی را اجرا کردم. یادتان هست از چه زمانی مردم شما را شناختند و به اصطلاح معروف شدید؟ سال 1364 که تلویزیون فقط 2 شبکه داشت، در سریال آسانسور که خودم کارگردانش بودم، در نقش فردی به نام امیر نجاتی بازی کردم، تکیه کلامم این بود که هر جا می رفتم می گفتم نجاتی هستم... امیر نجاتی . یادم هست از فردای آن روز همه در خیابان به من می گفتند امیر نجاتی. اما اوج این قضایا به شعر رسم زمونه باز می ...
کتک های شوهر خانم مجری ایرانی منجر به طلاق شد+ عکس گریه دار
مدتی قبل درباره داستان طلاق اولش مطلبی را در اینستاگرامش منتشر کرد. ستاره ستادات قطبی پس از ازدواج دومش مشهور شد و حالا مدتی است خاطرات تلخ زندگی مشترک با همسر سابقش را تعریف می کند. این مجری زن ایرانی نوشته است: یکبار به خاطر کتک های همسر سابقم کمر و پهلوهام سیاه شد و چندبار صورتم زخمی شد. دیگه رفتم پزشک قانونی و شکایت کردم و براش دیه نوشتند 8 میلیون تومان شد ...
شرح سوز معلمی از خانه مشیری نی ریز تا بالاده کازرون
آنجا می روم دیگر رها نمی کنند. صبح و ظهر و شب مرا دعوت می کنند به خانه شان. از جمله خود دکتر ملک زاده به مناسبت پنجاهمین سالی که به بالاده رفته بودم جشنی گرفت و همه دانش آموزان قدیمی را دعوت کرد. حتی عکس دانش آموزان متوفی را گذاشته بودند آنجا. البته آن زمان خانم من بیمار بودند و من نتوانستم بروم. خیلی اصرار کردند که مرا به آنجا بکشانند. حتی گفتند ما پرستار ...
تو که این همه پدر ما را درآورده ای، این هم رویش!
خانواده ها دعوت کرده بودند، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم. آن ها جنوب زندگی می کردند. دیگر نمی توانستم بمانم تهران. خسته بودم از این همه دوری منوچهر. 32 روز آمده بود ماموریت، بهش گفتم: باید ما رو با خودت ببری. قرار شد برود خانه پیدا کند و بیاید ما را ببرد. شروع کردم اثاث ها را جمع و جور کردن. منوچهر زنگ زد که خانه پیدا کرده. یک خانه 2 طبقه در دزفول. یکی از بچه ...
اوضاع وخامت بار آوارگان در نوار غزه؛ زنانی که حتی فرصتی برای گریه کردن نمی یابند /گزارشی از العربی الجدید
آن شد. یکی از زنان مجبور شد به من کمک کند تا بچه ام را به دنیا بیاورم. من از این تصور که فرزندم در مکانی شلوغ، کثیف و سرد به دنیا می آید، بسیار غمگین بودم و هزار بار آرزوی مرگ کردم تا اینکه از هوش رفتم سپس در راهروی بیمارستان از خواب بیدار شدم، جایی که مردم مرا آوردند، روی زمین دراز کشیده بودم و منتظر نوبتم برای ورود به اتاق زایمان بودم، پس از زایمان به پناهگاه بی و در پیکرمان بازگشتیم در حالی که ...