سایر منابع:
سایر خبرها
امیررضا و امیرعلی میرجلالی، به توان پدر و مادر
که خانم، سرش بو می دهد و یادش رفت بگوید بوی خوب ! میرجلالی یادش می آید از خاطره ورودش به آسایشگاه فیاض بخش در سال 65؛ وقتی دایی اش او و مادرش را با لندرور به آسایشگاه می برد. خودش می گوید: پاییز بود و آبان ماه. مددکار به استقبال ما آمد. مامانم صبح همان روز، من را در منزل حمام برده و با شامپوی معطر موهایم را شسته بود. وقتی وارد اتاق شدم یکی از بچه ها گفت که خانم، سرش بو می دهد! چون نگفت ...
درس ستاره یونایتد به بازیکنی که مرده بود!
مخالف هیچ توصیه پزشکی ای نیستم اما هنوز برای تصمیم گیری خیلی زود است و اکنون چیزهای بزرگتری در نظرم وجود دارد. قبل از اینکه به فوتبال حرفه ای برگردم باید با خانواده صحبت کنم چون اکنون تمرکزم روی فرزندانم است. او با یادآوری صحنه ایست قلبی خود گفت: “نامزدم و پدرم در ورزشگاه بودند. او به من نگاه می کرد که این اتفاق افتاد. از دیدن من در آن لحظه شوکه شد. او فورا فریاد زد و به گفته خودش این صحنه را تا ...
از کیهان تا آسمان : خطی به روشنای خون
کمک کند. خیلی به ایشان اصرار کردم که توی ماشین بنشیند چون باران شدید می بارید و او می خواست خدمت امام برسد. خوب نبود با سر و وضع خیس آن جا حضور پیدا کند. هر چه من اصرارکردم فایده نداشت. جَکی توی ماشین داشتیم که خراب بود. ایشان گفت: من جک می زنم شما زاپاس رو بردار و بیار. همین طور که مشغول جک زدن زیر ماشین بود جک در رفت و محکم به دستش خورد و خون آمد. گفتم: حاج آقا دیدی چی شد، شما توی ...
مصاحبه آتشین مصطفوی؛ خیابانی خودش را پروفسور می داند ولی اصلا فوتبال نمی فهمد / دست از توطئه ها بردارید!
بچه های پول گرفتند! بچه ها پول نگرفتند؛ شما دروغ می گویید و ذهن مردم را خراب می کنید. شما وطن ناپرست ها و اجنبی پرست ها هستید که فوتبال مملکت را خراب کردید. از سرمربی تا کمک ها تا بازیکنان تا تدارکات همه در خدمت مردم بودند. من دیدم به چشم خودم. ولی خب فوتبال است. گاهی روز خوب فوتبال است و گاهی هم روز بد. در بازی با قطر اگر آن توپ آخر می رفت توی گل دهان شما بسته می شد ولی همان باعث شد الان بتوانید ...
شوهرم با دختر دیگری وارد رابطه شد؛ طلاق تنها راه است
به گزارش تازه نیوز و به نقل از اعتمادآنلاین، مرضیه و همسرش رضا پنج سال قبل آشنا شدند و عاشقانه ازدواج کردند؛ اما اکنون در حالی که پسری سه ساله دارند، زندگی مشترک شان به بن بست رسیده است. مرضیه از زندگی اش می گوید: *چند سال است ازدواج کرده ای؟ پنج سال قبل با رضا آشنا شدم و چهار سال قبل ازدواج کردیم. حالا پسرم سه سالش است. *چطور با شوهرت آشنا شدی؟ ...
سرنوشت وحشتناک زن جوان در مسیر عشق خیابانی به مرد خارجی / شوهرم را تا می توانستم کتک زدم!
خواهرانم را برای خرید به منزل زن توزیع کننده ای می فرستاد که در نزدیکی محل سکونتمان زندگی می کرد و منزلش پاتوق معتادان بود. یک روز که برای خرید مواد رفتم پسر آن زن در خانه تنها بود به همین خاطر او با ترفندی مرا به درون خانه کشید و مورد قرار داد. اگرچه خیلی گریه می کردم اما جرئت نکردم به کسی چیزی بگویم و این راز را پنهان کردم. یک سال بعد زمانی که 16سال بیشتر نداشتم عاشق پسری شدم که تبعه خارجی ...
سبک زندگی خانوادگی احمد توکلی از زبان دخترش | والدینم از کمتر داشتن و بیشتر بخشیدن لذت می برند
این بدان معنا نیست که مادرم نقش نداشته! پدر و مادر آنقدر با هم تعامل و همفکری دارند که نمی توانم نقش آنها را سوای هم ببینم. 6 سالم بود که پدرم برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. درست یادم هست که تیر سال 1372، همان سالی که قرار بود مهرماه به کلاس اول بروم، پدرم رفت و 3 سال بعد در بهمن 1375 وقتی کلاس چهارم بودم به ایران برگشت. البته در این مدت چندبار به ایران آمد و بعد از چند هفته دوباره می ...
زیر این آتش نماز جعفر طیار می خوانی؟!
آتش پوشش ایجاد می کردیم تا بچه هایی که جلوتر رفته بودند بتوانند به عقب برگردند. رضا خوش نژاد که سرعت عمل بالایی داشت، رفت و خیلی زود با چند بسته گونی روی کولش برگشت. همراه با 5 تا از بچه ها به نوبت بالای خاکریز قرار گرفتیم و اجرای آتش پوشش داشتیم؛ تا نیروهایی که شب گذشته جلو رفته بودند، بتوانند خودشان و مجروح ها را به عقب منتقل کنند. هم زمان مشغول پُر کردن گونی و ساخت سنگر رزم در لبه خاکریز بودیم ...
آشنایی با رضا عادلی از شهدای مدافع حرم خوزستان
گویا چیزی را بخاطر می آورد که برای خودش بسیار خوشایند بود لبخندی زد و ادامه داد: به خوبی به خاطر دارم یک سال رضا به زیارت امام حسین (ع) رفته بود و از کربلا تماس گرفت و گفت: مادر پولم تمام شده است، لطفاً 300 هزار تومان برایم بفرست. گفتم: چطور بفرستم؟ گفت: باید به صرافی تهران بفرستی تا بتوانم اینجا از صرافی دریافت کنم. وقت گذشت و شب شد و من نتوانستم پول را برایش بفرستم ...
فیلم های سیاه مرد بقال از زن متاهل / خودکشی در ایستگاه آخر + عکس و نظر کارشناسی
هیچ تغییری نکرد ومن محبور بودم به خاطر دو فرزندم زندگی را ادامه بدهم .... بیشتر خرید خانه برعهده خودم بود در رفت و آمدهایی که به بقالی محل داشتم با مسعود دوست شدم او شماره ام را داشت و گاهی به من زنگ میزد کم کم این زنگ زدن ها زیاد شد تا جایی که او مرا به خلوتگاه خودش برد و با خوراندن مشروب مرا مدهوش کرد .... زماتی که من اختیاری از خود نداشتم با من رابطه برقرار کرد و بعد از ...
زندگینامه پسری که پدرش پیشگو بود| پدر امید عالیشاه همه پول های پسرش را می گیرد
.... وقتی رفتم گفتند فلان روز باید تهران باشی و خودت را به مربی تیم ملی نونهالان زیر 11 سال معرفی کنی. آن زمان آقای بیداریان مربی این تیم. بود. پس فوتبال حرفه ای ات از آن روزی که دفتر مدرسه صدایت زد شروع شد؟ - بعد از آن زمان در تیم های زیر 11، 13، 15 سال و بعد هم نوجوانان که سرمربی اش علی دوستی بود دعوت شدم و در جام جهانی هم بازی می کردم. شروع فوتبال حرفه ای من از تیم ملی ...
در نطق پیش از دستور سفارش هیچ کسی را قبول نمی کردم
اول مجلس؛ آن هم این بود که اصل 90 به پرونده هایی که می رسد تا منتج به نتیجه نشده، حتی مضمون فرمایش این بود؛ حتی بعد از آن نیازی به علنی شدن ندارد. ما که قاضی نیستیم، ما آن جا در زمان آقای شاهرودی؛ خدا رحمت کند، چند شعبه ویژه گرفتیم، یعنی اگر کسی هم تشخیص داده می شد که باید برود به شعبه ویژه، بدون سر و صدا، بسیاری از وزرای سابق که شاید از لحاظ سیاسی هیچ ما باهم همگون نبودیم، اما الان متوجه شدند، ...
شوهرکشی ناخواسته در دعوا به خاطر بچه دار نشدن!
نهایت به قتل همسر خود اعتراف کرد. او گفت: ما سر بچه دار نشدن اختلافات دایمی و دعوا داشتیم. شب قبل هم دعوایمان شد. شوهرم عصبانی شد، به آشپزخانه رفت، ماهیتابه برداشت و به سر خودش کوبید، طوری که دسته ماهیتابه شکست، خودش هم روی زمین افتاد. من از این عصبانی شدم که چرا نتوانستم شوهرم را آرام کنم، چون او داد و بیداد می کرد. در نهایت شال خودش را دور دهانش پیچیدم اما همچنان سر و صدا می کرد. برای همین جوراب را ...
سرنوشت وحشتناک زن جوان در مسیر عشق خیابانی به مرد خارجی / شوهرم را تا می توانستم کتک زدم!
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات زن 43 ساله ای است که با سر و صورتی خون آلود و به همراه دو فرزندش وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن که مدعی بود شوهرش او را کتک زده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من [...]
افشاگری خانم بازیگر از علاقه زیادش به احمدرضا عابدزاده و تعقیب او
به گزارش وقت صبح ، نعیمه نظام دوست بازیگر سینما و تلویزیون در برنامه معرکه درباره علاقه اش به فوتبال گفت: در دوران راهنمایی به فوتبال علاقه مند شدم؛ آن هم به خاطر احمدرضا عابدزاده. در آن سال ها مثل تمام پوسترها و عکس هایش را جمع می کردم. نظام دوست در ادامه گفت: سال ها گذشت و بازیگر شدم و با بسیاری از فوتبالیست ها دوست شدم اما عابدزاده را ندیدم. بارها از دوستان فوتبالی ام خواستم تا من ...
برای استقلال مجانی بازی می کنم!
ن ها جواب داشتم. من وقتی از آن خبرنگار چند سوال پرسیدم، گفتم خب حالا عیبی ندارد و به دید بدی نگاه نکردم. من بعد از بازی های آسیایی فروپاشیدم. چون سال ها منتظر بودم و به خودم باور داشتم که دیگر در بدترین حالب برنز می گیرم. قبل از آن یک سری مسابقات رفتم که خسته بودم و ریو من فشار بود. در نهایت هم روز مسابقه بد کار کردم و تقصیر کسی به جز خودم نبود. من بردهایم را با همه شریک می شوم ولی باخت را نه. بعد که ...
انتقاد غیرمنتظره مایلی کهن از جواد نکونام
ملی فوتبال کشورمان هستند و نتایجی که با این تیم گرفتند، نتایج بدی نبود. خدمت شما عرض کردم، از همان قبل از بازی ها برای ایشان و تیم ملی آرزوی موفقیت کردم و در طول بازی ها هم ذره ای از حمایتم کم نشد. هرچند یکی از دستیاران ایشان، بعد از بازی ها چنان به من تاخت که خودم هم متعجب شدم. آیا من از تیم ملی انتقاد کرده بودم؟ وظیفه ما حمایت از تیم ملی مملکت مان بوده و هست. اما نمی دانم دستیار سرمربی تیم ملی ...
زن جوان، شوهرش را با شال گردن خفه کرد!
حدی که داروهای زیادی در طول روز مصرف می کرد. از شب حادثه بگو. باز هم به خاطر موضوع بچه با هم بحثمان شد. شوهرم عصبانی شد و داد و فریاد راه انداخت. قبل از آن هم مقدار زیادی قرص خورده بود. چند بار به او گفتم ساکت باشد اما باز فریاد می زد. ابتدا روی کاناپه داخل هال نشسته بود و بعد بلند شد و به آشپزخانه رفت. ماهیتابه را برداشت و می خواست خودزنی کند. من هم شال گردنم را ...
بخشش دخترجوانی که پدرش را از روی کینه کشت
نهایت برادر معلول این دختر به همه چیز اعتراف کرد و گفت: پدرم بسیار مرد بدرفتاری بود و خواهرم از دست او عصبانی بود به همین خاطر روز حادثه به من گفت صدای ضبط را بلند کنم. سپس به اتاق رفت و وقتی بیرون آمد، پدرم را کشته بود. خواهرم چند باری در توییتر با اکانتی که به نام پدرم ساخته بود مطالب تندی منتشر کرد و امیدوار بود پدرم را بگیرند و ما از دستش خلاص شویم اما این طور نشد به همین خاطر او را کشت. ...
تا دیروز پدرش بودم، حالا شدم برادرش!
نیازی نبوده مرا صدا بزند. صبح زود با فرمان از جلو نظام نیرو ها را به خط کردم تا بعد از قرائت قرآن و چند تذکر، برویم دو صبحگاهی. حین صحبت، متوجه شدم یکی از نیرو های جدید که سن و سالی هم از او گذشته بود، آخر صف ایستاده است. وقتی دقت کردم دیدم پدر خودم است. تصمیم گرفتم در ادامه صحبت هایم او را به بچه ها معرفی کنم و به او خوش آمد بگویم. برخلاف انتظارم، پدر کبریت زد و ...
می گفت مسئولیم پس خواب بر ما حرام است
بودیم و همدیگر را می شناختیم. 17 ساله بودم که به نورعلی در سال 1350 بله گفتم. تقریباً 40 سال با ایشان زندگی کردم که ماحصل زندگی مان شش فرزند سه دختر و سه پسر به نام های مهناز، زهرا، فاطمه، فرج الله، روح الله و حسین است. شغل شهید قبل از انقلاب چه بود؟ قبل از انقلاب حاج آقا کار کشاورزی می کرد و هنگامی که خشکسالی شد، سمت اهواز رفت و چند سالی به عنوان پیمانکار در یک پروژه راه سازی ...
عاشورای دوم، تبریز، مسجد قزللی و محمد تجلا
ناراحت نشود گفت تصادف کردم. راستی چرا فامیلی شما با شهید تجلا فرق می کند؟ فامیلی اصلی ما زنوزی عراقیان است، آن سال ها ماموران ساواک خیلی ما را اذیت می کردند. یک روز پدرم گفت: محمد احساس می کنم چند نفر از ماموران ساواک از پشت درخت ها مرا تعقیب می کنند برادرم بعد از این حرف رفت اسم شناسنامه اش را به محمد تجلا تغییر داد و به پدر هم گفت وقتی باهم بیرون رفتیم از من فاصله بگیر. ...
گپ وگفت صمیمی با استاد حسینی گرگانی/ اکثر شب ها در خواب مباحثه می کنم / نیم قرن تدریس و تبلیغ خالصانه
مدرسه ی قدیمی که چوبی بود، نشسته بودم. یک طلبه ی مشهدی به نام آقای اسکندری – خدا رحمتش کند – سؤالی از کتاب عوامل ملا محسن کرد و من هم جواب می دادم. بعد گفت: آقا! حیف است که شما در گرگان بمانید. شما به مشهد بیا و یا به قم برو. خلاصه با تشویق این آقا، به سمت حضرت رضا امام رئوف(ع) اشتیاق پیدا کردم. به پدرم – خدا رحمتش کند – و والده ام گفتم که می خواهم به مشهد بروم. این ...
من هم به دنبال شهادتم!
مادر را هرگز از دست نمی دادم. آن روز قرار بود در خانه خودم مراسمی بگیرم. به منزل مادرم رفتم و او را برای جشن ولادت حضرت زهرا (س) دعوت کردم، او به من گفت: من برای زیارت مزار حاج قاسم ثبت نام کرده ام و قرار است همراه کاروانی به کرمان بروم. من خیلی تشنه زیارت ایشان هستم. اگر کاروان زودتر حرکت کرد، من همراه کاروان می روم و شاید نتوانم شما را ببینم. من هم گفتم: اشکالی ندارد. بعد هم که مادر راهی کرمان ...
عکس تغییر چهره بازیگران خردسال بچه های آسمان بعد 27 سال ! / نمی شناسیدشان !
متولد 10 آذر 1365 در تهران، شهرت او در 9 سالگی با فیلم بچه های آسمان شروع شد. از معدود بازیگرانی است که می توانست آینده درخشانی داشته باشد او زمانی آنقدر مشهور شد که عکسش وارد کتب درسی هم شد، اما حالا نقاش ساختمان است. بعد از بچه های آسمان نیز در فیلم کوتاهی به اسم کیف بازی کرد، ولی دیگر متاسفانه پیشنهادی دریافت نکرد. از میان 6 هزار دانش آموز انتخاب شدم میرفرخ ...
سوار بر اتوبوس کتاب تا پلاک 140
شدم فهرست نویسنده های حوزۀ ادبیات پایداری از سال 59 تا 85 را استخراج کنم. خداراشکر خروجی کار هم خوب از آب درآمد و توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید. به تدریج کار به گونه ای پیش رفت که همه من را به عنوان یک نویسنده و فعال حوزۀ دفاع مقدس می شناختند. بعد از فهرست واره نویسنده ها یک ایدۀ دیگر آمد به ذهنم. من در هنگام جمع آوری فهرست نویسنده ها کتاب های آنها را هم می دیدم. در بین کتاب ها ...
ملیکا و مبینا حمایت مادرانه می خواهند+ فیلم
...> اما این گزارش ، تقاضا دارم برای خواندن این گزارش ابتدا این فیلم را ببینید: کد ویدیو دانلود فیلم اصلی این فیلم باعث شد تا گزارش زیر را من به واسطه یک بانوی خیر بنویسم، زنی که بعد از دیدن این فیلم از قم به کرمان آمد تا این دختر بچه را پیدا کند و شاید بتواند کمکی به او و خانواده عزادارش کند. همه چیز از آن روز سرد شروع شد مادر مثل همیشه دختر ها را با ...
ماجرای مجروحیت رحیم صفوی در جریان قیام 29 بهمن تبریز
مرا با همان لباس بیمارستان و به کمک آسانسور به زیرزمین بیمارستان منتقل کردند و از آنجا با یک دستگاه موتورسیکلت فراری دادند.مرا به منزل مهندس رضا آیت اللهی که در آن زمان، رئیس کارخانه سیمان صوفیان تبریز بود، بردند. همسر ایشان که پزشک عمومی بود، پای مرا پانسمان کرد؛ ولی از عهده بیرون آوردن گلوله برنمی آمد. پای من هم به شدت ورم کرده بود و خونریزی داشت. به ناچار تا یک هفته در منزل ایشان بستری شدم. بعد ...
بیشتر هزینه تیراندازی با ورزشکار است
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هرمز به نقل از ایسنا ، فاطمه امینی سومین دختر تیراندازی بود که توانست سهمیه المپیک را در 23 سالگی بگیرد. او در آخرین مسابقه آسیایی در تفنگ بادی فینالیست شد و با کسب رتبه ششمی مسافر پاریس شد. او بر حسب علاقه و پیشنهاد خانواده از 16 سالگی وارد این رشته شد و توانست بعد از حدود 8 سال از شروع فعالیتش سهمیه المپیک بگیرد. هانیه رستمیان، شرمینه چهل امیرانی، فاطمه ...
خلاصه داستان قسمت 345 سریال ترکی خواهران و برادران
که رابطه شونو بهم زده. یامان میره به دم در خانه سوزان که او با دیدنش میگه اینجا چیکار میکنی؟ او میگه خودت چی فکر میکنی؟ من نباید این حرفو از خودت میشنیدم؟ سوزان وقتی میفهمه که او فهمیده بارداریشو جا میخوره سپس یامان بهش میگه که وقتی ثریا فهمید بارداره انگشترو پس داد وای من اصلا ناراحت نشدم حتی یه ذره چون تو بهم بی محلی میکردی به اون پیشنهاد دادم. سپس بعد از کمی حرف زدن سوزان به داخل دعوتش میکنه تا ...