سایر منابع:
سایر خبرها
همسفر جاده بی قراری ها
به مادر و پدر و خانواده بدهم. من حتی نمی دانستم او را به کدام بیمارستان برده اند. همه گفتند: برویم به نزدیک ترین درمانگاه به خانه مان . به آنجا رفتیم و دیدیم سرش شکسته، یک ذره استخوان لگنش هم آسیب دیده بود، اما خدا را شکر به خیر گذشته بود. بعد از آن روز دیگر هر جا با هم می رفتیم؛ دستش را از دستم جدا نمی کرد. از آن به بعد خیلی به حرف من گوش می داد. ارادت خاصی به هم داشتیم. همیشه می گویم ...
خاطره پسر شهید برونسی از آخرین گفت وگو با پدرش
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف درباره اوست و مجموعه ای از خاطرات مرتبط با زندگی و خُلقیاتش در آن جمع آوری شده اند. خاطراتی که هم جذاب و خواندنی اند و هم عمیق ترین احساسات و عواطف خواننده را درگیر می کنند. یکی از این خاطرات، که از زبان پسرش ابوالحسن برونسی روایت می شود، ...
طلبه شهیدی که طاقت آتش جهنم را نداشت
که در هفت تپه خوزستان و بر اثر بمباران هوایی دشمن در 30 مهر ماه 1365 در 20 سالگی به شهادت رسید. ضمن اینکه برادر کوچکتر این شهید طلبه، عابد سروی بود که بعد از چند بار اعزام به مناطق غرب کشور، در 13 مرداد 1366 شهید شد. محمد سوری پدر این شهدا از کارمندان فرمانداری بود که علاوه بر تشویق فرزندانش برای اعزام به جبهه، گاهی آنها را همراهی می کرد و در جبهه حضور داشت. یکی از نکات قابل توجه درباره ...
سرلشکر شهید سید محمدرضا دستواره
طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه؛ مادر این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال حلال... . کلام شهید: شهادت مزد و اجر انسانی است که در راه خدا قدم برمی دارد آنچه که برای ما مطرح است؛ انجام خدمتی خالصانه، زیاد، پرکار و فعال در راه رضای خدا و در راه رساندن پیام شهیدان به گوش ...
سخنان تکان دهنده مادر 2 شهید درباره وضعیت عفاف و حجاب/ من عزادارم و کاش کور بودم و رنگ امروز را نمی دیدم!
. آیا امروزه ما واقعا این شکلی هستیم؟ الان جوانی که می خواهد ازدواج کند چه بر سرش می آید؟ دختر، پسر، خانواده... اینها اسلام است؟ ما خودمان به خودمان ظلم می کنیم. خدا الکی به کسی مقام نمی دهد. الکی کسی را بالا نمی برد. شاعر می گوید: ملا شدن چه آسان....آدم شدن چه سخت است. ما همه انسانیم که باید آدم شویم. تو را به خدا به حجابتان رسیدگی کنید. کسی که معتاد است ضرر به خودش می زند. ولی ما با بی ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان، جاویدنام علی دیابی
به گزارش خبرنگار ایرنا ، علی دیابی یکم مهر 1338 در روستای زمان آباد شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیا آمد و در فعالیت کشاورزی هم به پدرش کمک می کرد. او سال 1358 ازدواج کرد و حاصل این پیوند 2 فرزند پسر شد. سال 1360 در کارخانه آجر سفالین سمنان مشغول به کار شد و به خاطر شغلش از روستا به شهر اقامت کرد و از طرف بنیاد مسکن انقلاب اسلامی قطعه زمینی به او واگذار و مشغول ساخت آن شد، اما ...
شهیدی که جان حاج قاسم را نجات داد + عکس
پشتی ام نگاه کردم. هیچ چیزی در آن نبود! غسل شهادت کردم و فقط با توکل و امید به خدا آمدم." شما نگاه کنید، انسان چقدر می تواند متواضع باشد! سردار، سابقه 8 سال جهاد در دفاع مقدس را داشت، بعد از آن هم چندین سال در شرق کشور و در بیابان های سیستان وبلوچستان در درگیری با اشرار زحمت کشیده بود اما می گفت هیچ توشه ای ندارم! مِهر مادران شهید، مرهم خستگی های سردار کسی نبود که از محبت ...
تعداد فرزندان بنیامین بهادری
...، اما چون در آن زمان نگران بود که این اسم در آن سال ها با موانعی برای ثبت رو به رو شود به پیشنهاد یکی از دوستان در شناسنامه نام من وحید نوشته شد اما در همه جا بنیامین نامیده شدم. بنیامین در ادامه صحبت هایش گفت:امشب من به اینجا آمدم تا از طرف پدرم کاری کنم. او خودش همیشه اذان های خوبی می گفت و من از او شنیده بودم آرزو داشت تا در حرم امام رضا (ع) که من هیچ وقت با این تشریفات به اینجا ...
غوغای تازه مریم امیر جلالی در این عکس | مریم امیر جلالی همانند دختر 20 ساله شد
ای شلوغ بزرگ شده و دارای 4 خواهر و 4 برادر است که خودش فرزند یکی مانده به آخر خانواده است. پدر مریم امیرجلالی بازنشسته ارتش است. خانم بازیگر پدرش را صبورترین فرد زندگی اش می داند و می گوید: “پدر من فردی بسیار مقتدر و باجذبه بود اما از طرفی بسیار افتاده و برای تمام اهل محل ارجمند بود. من بارها به پدرم غبطه می خورم اما خوش به سعادتش که در زمانی از دنیا رفت که خیلی از مشکلات را ندید و رفت. پدرم 63 سالش بود که از دنیا رفت. مادر مریم امیرجلالی متولد اراک بوده که پس از ازدواج به تهران آمد. ...
گزارش جالب گل به خودی استاد اسدی توسط نجم الدین شریعتی وسط برنامه + فیلم
دیگر بیشتر از آن متصور نیست ، مادرم را بعنوان یک مادر و پدرم را بعنوان یک پدر و برای هر کدامشان یک جایگاه ویژه ای قائل هستم. اینطور نیست که بگویم کدام را بیشتر دوست دارم من هر کدامشان را در این جایگاهی که هستند بی نهایت دوست دارم و هیچ وقت کم نمی گذارم. نجم الدین در دومین تجربه خود سال 1385 اجرای برنامه پرسش و پاسخ دینی بنام زلال احکام را برعهده گرفت که خیلی زود مورد توجه ...
اظهارات عجیب یک قاتل؛ کشف جسد مقتول در فاضلاب
27 اسفند سال 1400 پسر جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدید شدن پدر 55 ساله اش خبر داد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: پدرم هر روز ساعت 7 صبح به محل کارش می رفت و عصر هم به خانه برمی گشت، اما روز گذشته ساعتی پس از خروجش از خانه با او تماس گرفتیم که تلفن همراهش خاموش بود و بعد با محل کارش تماس گرفتیم و متوجه شدیم اصلاً سرکار نرفته است. به گزارش همشهری، با این شکایت مأموران ردیابی ...
تجاوز فجیع مرد تهرانی به 2 دخترش
رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر 14 ساله ای به نام دنیا آغاز شد. وی که به پلیس آگاهی رفته بود از پدرخوانده 45 ساله اش به نام شاهین شکایت کرد. وی گفت: چند سال قبل وقتی کودک بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من همراه مادرم زندگی می کردم تا اینکه یکسال پیش مادرم با شاهین ازدواج کرد. او همیشه رفتارهای عجیبی داشت و من از او وحشت داشتم تا اینکه آخرین بار در حضور مادرم مرا آزار داد. ...
انگلیسی حرف زدن فرزندان بنیامین بهادری خواننده وسط برنامه + فیلم
بر شهرت تمام نشدنی بنیامین بود که هنوزم او را با این آهنگ می شناسند. بنیامین سال 1388 در 27 سالگی با نسیم حشمتی ازدواج کرد. آشنایی این دو از سال 1379 شروع شد تا اینکه بعد از مدت ها دوستی سال 88 باهم عقد کردند و ثمره این زندگی در 9 اردیبهشت 1390 دختر بنام بارانا به دنیا آمد. بنیامین بعد از دو سال از فوت همسر اول خود در اواخر اسفند 1394 وقتی 33 ساله بود برای بار دوم با دختری بنام شایلی محمودی ازدواج کرد. مراسم این ازدواج در کشور آمریکا برگزار شد و حالا ثمره این زندگی دو پسر بنام بن سان متولد 1396 و شایمین متولد 1397 می باشد. ...
عروس 11 ساله زیر کتک های داماد 30 ساله راهی بیمارستان شد / آرزوهایم از دست رفت
شرط کرده بود مدام در مسیر استان محل سکونت همسرم سرگردان بودم. با وجود این مادر شوهرم با این بهانه که من دختری نوجوان هستم و تجربه ندارم همواره در زندگی ام دخالت می کرد.آن ها به خاطر سن وسالم حتی برای رفت وآمدهای من به خانه پدرم تصمیم می گرفتند و بدون اطلاع من جهیزیه ام را ازمشهد به شهرستان آوردند. از سوی دیگر وقتی فهمیدم شوهرم دارد و موضوع را به مادرشوهرم گفتم، او موسی را تشویق کرد تا ...
رویای درختی که تعبیر شد
... عزم کشتمند جدی است، او عضو کمیته انقلاب شده و علی رغم مخالفت پدر و مادر ولی برنامه اش برای رفتن جبهه را با دوستانش ریخته و عزمش جزم جزم است. او راهی جبهه می شود و سرانجام 22شهریورماه خواب پدر تعبیر و در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل و نام او و رشادتهایش در کنار سایر شهدای استان ایلام به ثبت می رسد. کشتمند شریفی سال 1344 در روستای جانجان از توابع شهرستان ...
کارآفرینی با دورریختنی ها
تایی را همراه خودش به محل کارش برد تا به همکارانش نشان بدهد. پرسید: اگر اینها را بفروشم اشکالی ندارد؟ من هم گفتم: نه. وقتی خانه برگشت، همه را فروخته بود و دست خالی بود. بعد از آن، سفارش همکارانش آن قدر زیاد شد که تا عید چند هزار تخم مرغ رنگ کردم و فروختیم! برای اینکه کار ها آماده شود، زن و شوهر شبانه روزی کار می کردیم و تا نیمه شب بیدار بودیم. همان سال چندتایی از تخم مرغ ها را که مانده بود برای یکی ...
شهیدی که اعزام به سوریه را به پشت میز نشینی ترجیح داد
می بوسید و می گفت همه پدرها اینقدر بچه هایشان را دوست دارند یا من اینطوری هستم؟ واقعا از جان و دل به پسرش وابسته بود و او را دوست داشت. قبل از شهادت مدام سفارش همسرش را به ما می کرد می گفت حق همسرم را ادا کنید مبادا بعد از من حق او ضایع شود، خیلی به فکر خانواده اش بود. اگر در طول روز چند بار هم من را ملاقات می کرد باز هم هر بار دست مرا می بوسید و می گفت مادر خیلی برای من ...
سرلشکر شهید سید موسی نامجو
این حادثه ناگوار را از رادیو شنیدیم. با شنیدن این خبر، عرق سردی بر پیشانی ام نشست. از یک طرف، سفارش شهید مبنی بر گریه نکردن در شهادتش، و از طرف دیگر، غم از دست دادن همسرم و پدر فرزندانم، آتشی در دلم روشن کرده بود. نمی دانستم چه باید بکنم و ساعت ها مبهوت بودم. سرانجام با خود گفتم: وظیفه دارم از این پس برای بچه های شهید، هم مادر و هم پدر باشم. با توکل به خدا، تا امروز چراغ زندگی یادگار های آن شهید ...
مداحی و ماجرای شهادت شهیدمحمدرضا تورجی زاده +صوت و عکس
؛ در راه وظایفی که بر عهده ام گذاشته شده از ایثار جان و . . . هیچ دریغی ندارم. زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب تر شده ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید. خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم ...
شوق لطف خدا
. اما بالاخره نرم شد و قبولم کرد، آخر مادر بود. نه تنها مامان قبولم کرد، بلکه سمیه هم قبولم کرد. یادم می آید ماه رمضان سال بعد بود که تمام افطاری ها کنار سمیه، سر سفره افطار نشسته بودم؛ درحالی که از شوق لطف خدا لبریز بودم.
رفاقت مادربزرگ و نوه تا پای شهادت
گفت و گو با خانواده شهیدان نصرت عرب نژاد خانوکی و المیرا حیدری نژاد از شهدای حادثه تروریستی کرمان فاش نیوز - مادرم بچه ها را امام زمانی تربیت کرد. وجود ما را با عشق و حب امام حسین (ع) عجین کرد. به نظرم مادرم مزد ولایی بودن هایش را از خدا گرفت و در بهترین جا در کنار خاک پاک شهیدان مأوا گرفت. آن ها افتخار خانه ما شدند جوان آنلاین: 13 دی 1402، گویی همه ایران آمده بودند، خیمه ...
می خواست مدافع حرم شود شهید دفاع از امنیت شد
وقتی به پادگان محل خدمتش رفتیم، همه دوستانش گریه می کردند و از دلتنگی های شان برای مان می گفتند. پویا پسر سربه زیری بود، اگر گاهی حرفی به او می زدیم، سکوت می کرد تا طرف مقابل آرام شود. برای شهادت انتخاب شد مادر شهید در پاسخ به سؤال چگونگی شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: من خانه بودم، پدرش گفت: پویا حین انجام مأموریت همراه با بچه های نیروی انتظامی با متهم درگیر شده و پایش آسیب ...
ضدانقلاب علی را هنگام نماز شهید کرد
گفت و گو با خانواده شهید جمعلی اکبری آری فاش نیوز - مادرمان مرحومه نوش آفرین محمودی عالمی سال 1392 وقتی 114 ساله بود از دنیا رفت. این مادر پیر سال ها در فراق یوسفش مدام مویه می کرد و به زبان مازنی شعر می گفت. 14 سال آخرعمرش نابینا شده بود. تا بود یاد جمعلی را فراموش نکرد زینب محمودی عالمی جوان آنلاین: صالح آباد در دوران دفاع مقدس عقبه دو جبهه میمک و مهران بود و ...
روزی که خبر شهادت پدر را به پسر رساندم
، دلم را به دریا زدم و گفتم راستش را بخواهی ایلخان پدر بزرگوارت به شهادت رسیده است. ایلخان با همان خونسردی و آرامش عجیب گفت: پدرم به فدای امام حسین (ع) مگه خون پدرم از خون شهدای دیگر رنگین تر است؟ از این همه آرامش ایلخان واقعاً تعجب کردم و خودم هم نفس راحتی کشیدم، چراکه بعد از 24 ساعت توانسته بودم بار سنگین دادن خبر شهادت پدر به پسر را از روی شانه هایم بردارم و مأموریتم را انجام بدهم. منبع: روزنامه جوان ...
خدا شهادت را به پسرم و صبر را به من هدیه داد
گفت و گو با مادر اولین شهید روحانی مدافع حرم محمدمهدی مالامیر فاش نیوز - وابستگی من به محمدمهدی طوری بود که حتی وقتی جلوی من راه می رفت، مدام می گفتم آرام جانم. وقتی برای سوریه رفت می گفتم آرام جانم می رود. اما وقتی خبر شهادتش را شنیدم، بی تابی نکردم. این نشان دهنده صبری است که خداوند از قبل می دهد. من شاکر این لطفی هستم که خدا به آقا محمدمهدی کرد و شهادت را نصیب شان کرد ...
100 قصه دیگر از لابه لای تاریخ/ وصلت های سیاسی
از پانصد تومان شما بدهکار نشوید. (همان: 52) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) بدون هیچ گونه تشریفات اجرا شد از آن پس آقای ری شهری مانند یکی از اعضای خانواده آقای مشکینی در منزل ایشان و به قول معروف داماد سرخانه بود. (همان: 53) یک سال و نیم بعد با انتقال به قم داماد دید که به تدریج شرایطی پیش آمده که احساس کردم ادامه این وضع به مصلحت نیست با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد ...
خاطرات خواندنی رزمنده ای از سرزمین دلیران تنگستان و دشتستان
زین الدین بود. روزی بعد از نماز آمدند تعدادی از هدایای مردمی را بین ما توزیع کردند. هدایا 200 گرم آجیل بسته بندی شده بود که آن ها را آوردند و بین همه توزیع کردند و یک بسته هم به من دادند. بسته را باز کردم. به یک کاغذ رسیدم. کاغذ خیلی کوچکی بود. نوشته بود: برادر رزمنده! تو را به خدا این نامه را با دقت و چندین بار و تنهائی بخوان تا به عمق آن پی ببری.... آن را بوسیدم و درون جیب گذاشتم. گفتم ...
بابا حسن و ساک های پر از پول!
کمی نزدیک تر شلیک شده بود آمبولانس و همه ما منفجر می شدیم و اثری از ما باقی نمی ماند. به هرحال خدا نمی خواست که ما به فیض شهادت نائل شویم و زنده ماندیم. فرار از بیمارستان آمبولانس، ما را به بیمارستان صحرایی منتقل کرد و بعد از انجام عمل جراحی به بیمارستان اندیمشک و ازآنجا به بیمارستان قم منتقل شدیم. در بیمارستان قم، بازاری های این شهر خیلی از ما پذیرایی کردند. خانواده هایمان ...