سایر منابع:
سایر خبرها
برای تربیت فرزندان فقط عشق کافی نیست
مشابه این قبیل موضوعات درون من نهادینه شده. یک دوست عزیزی این مسئله را سالها قبل دریافت، سال 85 ناصر طهماسب، سر یک ماجرایی این موضوع رادریافت و به من گفت. گفت به فلانی بگو بیاید و دوبله فلان نقش را بگوید. من گفتم ممکن است صدای او به این نقش نخورد. گفت حالا بیاید ببینیم، اگر نخورد می گوییم برود! گفتم: خب به او برمی خورد، زشت است. او یک هنرمند است، بیاید و بنشیند و حرف بزند و ما به او بگوییم به تو ...
انتخاب رشته، دغدغه جدید آموزش و پرورش برای دانش آموزان
است که وزارت آموزش و پرورش در حال ایجاد آن است، انتخاب رشته ای که مشاور مدرسه می گوید: فلانی باید این رشته را بخواند و فلان دانش آموز آن رشته را. ابتدا انتخاب رشته در رشته های ریاضی و تجربی و اگر هم نشد انسانی و بالاخره فنی. حالا اگر دانش آموزی از قافله ریاضی و تجربی جا بماند چه؟ آن باور غلطی که دانش آموزان ضعیف در رشته های انسانی و کاردانش تحصیل می کنند؛ اینجا نمایان می شود ...
بلد نیستم دانش آموزان را تنبیه کنم!
از چند لحظه یکی از دانش آموزان میز را هل داد و افتاد روی دست من. من هم برای اینکه در کلاس اتفاقی نیفتاد باهمان وضعیت چراغ را در حیاط بردم تا به شیرآب برسم در عرض 5 دقیقه تمام دستم تاول زد. بدون آنکه کیفم را بردارم خانه رفتم دستهایم را شستم و یک پارچه رویش پهن کردم. مادرم وقتی دستهایم را دید جا خورد. گفتم چرا چیزی نمی گویی.فوری رفتیم بیمارستان سوانح سوختگی و گفتند سوختگی عمیق است. تمام تاول ...
خاطره ای از دوران مدرسه
. گفتم: زهر مار نه. اجازه ی دستشویی می خواهم. بچه ها خندیدند. نگاهی به من انداخت و گفت: می خواهی بروی ماشین آن مردک زبان اجنبی را درست کنی، می دانم اینها همه بهانه است. ولی به تو بگویم که محال است از درس های من نمره بگیری. حالا هر معلمی هر کاری می خواهد بکند، این پنبه را از گوشت بدر کن. توصیه و سفارش هم قبول نمی کنم. سه تا صفر برای هر کدام از درس هایی که با من داری، کارت را یکسره می کند. احساس کردم ...
یادم رفته بود یک "زن" هستم
... - با این که مادرت تو رو معتاد به دنیا آورد تو روی برگشت نداری؟ - آره من هم خیلی اذیتشون کردم. با فرارم از خونه، با مواد مصرف کردنم. همه جا کارتن خوابی کردم؛ نعمت آباد، خلازیر... همه جا. خیلی دوران سختی بود. سمیه چند سالی مدرسه رفته اما چیزی یاد نگرفته. به قول خودش همیشه معتاد بود و از مدرسه بدش می آمد. این روزها در مرکز، کلاس های دوره اول ابتدایی را می گذراند. شب ها ...
معلم خوشتیپِ ورزشکاری که دانش آموزان را عاشق حجاب می کند
ها ادای بابا پنج علی (در سریال پایتخت) رو در آوردم و با لحن اون گفتم: الکی می گی. با دیدن این عکس العمل همان دانش آموز خندید و گفت: خانم خیلی با حالی ما گفتیم که الان ما رو پرت می کنی بیرون. و خندیدن او باعث خنده بقیه بچه ها شد. من هم گفتم: خب شما لازمه سنتون اینه که شیطنت کنید، اگه شیطونی نکنید غیرطبیعی هستید. آن دانش آموز خیلی خوشحال شد و بعد از آن ماجرا برای مشکلاتش دوباره با من ارتباط گرفت ...
رمزگشایی از پروژه محرمانه افراطیون/ بددل ها را بیشتر بشناسیم
اتفاق خواهد افتاد، ظرف کمتر از سی سال آینده. سی سال آینده، چیزهایی که ما امروز به آنها مدرسه یا دانشگاه می گوییم، نخواهند بود. پس چه خواهند بود؟ پیشنهاد ما این است که کاربری فعلی دانشگاه ها تغییر یابد؛ هر دانشگاهی که زودتر در مسیر این اتفاق بیفتد، در دگرگونی های آینده پیشروتر خواهد بود، و در این میدان اندکی پیشرو بودن، می تواند به معنای تمایز بودن و نبودن باشد. پیشنهاد ما این ...
هدایت دانش آموزان امروزی به مراتب نسبت به گذشته سخت تر است
دانش آموزانی در مقطع دوم متوسطه درس داشتم. مجبور بودم ده دقیقه زودتر از مدرسه به منزل بروم. زنگ آخر بود. همین که زنگ تفریح خورد با عجله به کلاس رفتم. هیچ کس در کلاس نبود ولی صدای صحبت از کلاس شنیده می شد. الناز پشت میزی پنهان شده بود و با کسی صحبت می کرد. نزدیک تر رفتم. آوردن تلفن همراه به مدرسه توسط دانش آموز ممنوع بود. الناز با تلفن با کسی صحبت می کرد. او را که دیدم گفتم: قطع کن و ...
جملات زیبا در مورد زندگی
1_ یادت باشه تا خودت نخوای هیچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه 2_ یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی 3_ یادت باشه خدا همیشه مواظبته 4_ یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری .... 5_ منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش ...اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند❕ 6_ زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که ...
در برزخ عشق و رنج
تأثیرگذار باشد. وقتی به دوران دانش آموزی خودم می نگریستم پی می بردم که چقدر رفتار و اخلاق معلم برایمان مهم بود. به یاد می آوردم که وقتی یکی از معلمان محبوبم در مقطع دبستان از مدرسه ی ما به روستای مجاور منتقل شده بود در یک روز زمستانی از رودخانه گذشتیم و کیلومترها راه را با پای پیاده طی نمودیم تا خود را به آن معلم رساندیم. وقتی به آن معلم گفتیم این همه راه را آمده ایم تا تو را ببینیم هاج و واج مانده بود که ...
به یاد دکتر یدالله سحابی همیشه اصلاح طلب
متعاقب آن در اوج فعالیت در دانشگاه به دلیل امضای نامه ای در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت در سال 1333 همراه 11 استاد دیگر از جمله مهندس بازرگان از دانشگاه اخراج شد. پس از آن در دورانی که امیدها به یاس تبدیل و تنها گاهی صدای گلوله شنیده می شد او رو به تعلیم و تربیت نسل جدید آورده و در سال 1337 دبیرستان کمال را با شعار تحکیم دین از راه ترویج علم تاسیس کرد که سرانجام در سال 1352 به عنوان مرکز تبلیغ ...
از معلمی تا شهادت
...: با چشمان پر از اشک از مراسم شبهای قدر برایم می گوید که قرار بود حاج عباس برود روحانی بیاورد چندین بار رفت روی پله ها و برگشت و گفت من رفتم و ما هم گفتیم برو به سلامت و باز گفت من دارم می روم و این بار گفتم حاجی برو دیگر دیر می شود و رفتند حاج آقای خدابنده لو را برای مراسم شب قدر آوردند تا ساعت چهار صبح گریه کردیم حاج عباس بعد از آن شب از شدت جراحات ترکش و فشار جانبازی بستری شد و سه روز بعدش به ...
روایت سخت ترین لحظه یک مادر
همکار محمد حسین بود خبر می دهند. روز تعطیل از سمنان به سمت تهران راه می افتد و به خانواده می گوید فکر کنم محمد حسین زخمی شده. برادرم و همه فامیل در سمنان و شاهرود از طریق تلگرام با خبر می شوند. همان روز الهه تعریف کرد دیشب خواب دیدم محمد حسین شهید شده. گفتم خب خوبه خواب زن برعکس میشه محمد حسین زنده است. ** بدترین لحظه زندگی یک مادر پای تلویزیون بودیم. حالا همه فامیل به من زنگ می ...
معلمانی که سرمشق عشق و ایثار شدند
روستای گیو از توابع خلجستان زلزله آمده بود، او خیلی سراسیمه به مردم کمک می کرد و تلاش زیادی در این خصوص انجام داد. وی می افزاید: یکبار قبل از اعزام به جبهه، در روستای گیو و در زیر کرسی نشسته بودیم. به او گفتم: داداش تو یک انسان بسازی بهتر است، به خاطر بیماری پدر از رفتن به جبهه امتناع کن. ولی او گفت: بابا هم خدا را دارد، کشور و مردم در خطر هستند باید به جبهه ها بروم. چند روز بعد رفت و ...
چه کسانی منتخبان تهران را ممنوع المصاحبه کردند؟/ تجزیه عراق در صورت تداوم بحران سیاسی
بلندمدت نیست، بلکه در میان مدت و حتی در کوتاه مدت این اتفاق خواهد افتاد، ظرف کمتر از سی سال آینده. سی سال آینده، چیزهایی که ما امروز به آنها مدرسه یا دانشگاه می گوییم، نخواهند بود. پس چه خواهند بود؟ پیشنهاد ما این است که کاربری فعلی دانشگاه ها تغییر یابد؛ هر دانشگاهی که زودتر در مسیر این اتفاق بیفتد، در دگرگونی های آینده پیشروتر خواهد بود، و در این میدان اندکی پیشرو بودن، می تواند به معنای ...
سخنان شنیدنی امام خامنه ای درباره شهید مطهری+فیلم
بود - خیلی آهنین - از میانه ی راه به فلسفه و حکمت شبیه میشد، اما از نزدیک عین عرفان بود، بله، و واقعاً انسان برایش قابل توجه است که تصور بکند یک کسی که مثلاً آن ظرافتهای فلسفه ی هگل را با پتک منطق میکوبد و آن طور سخت، منبر هم میرود و بعد برای حضرت امام حسین علیه السّلام روضه میخواند و خودش سرِ منبر در حالی که حالا استادهای دانشگاه، دانشجوها هم شاید پای منبر او هستند او شروع میکند زار زار گریه ...
شهید والامقام شهید رقیه رضایی لایی
شهادت بود. در حسرت این آرزو، رو به خانواده کرده و گفته بود: “...باید با آب زمزم غسل شهادت کنم !” وصیت نامه شهید: .... الهی تو را هزاران بار شکر می کنم که مرا شیعة اثنی عشری قرار دادی تا ولایت اهل بیت عشق به خاندان رسالت ظلمت کدة قلبم را منور سازد و باز هزاران بار تو را شکر می کنم که مرا از آنانی قرار ندادی که با دوری گزیدن از صاحبان امر که قرآن کریم از آنان به اولی الامر یاد می کند ...
به مسئولان بگویید شهدا را زندانی نکنند
همسرت آشتی کن که وی دارای فرزند پسری خواهد شد و نامش را محمد بگذار که باعث سعادت دنیا و آخرت تو خواهد شد و هم چنین خداوند فرزندان دیگری را نیز نصیب تو خواهد کرد اما آگاه باش که تو را مصیبتی عظیم پیش رو است و باید صبر پیشه کنی. با شنیدن این سخنان ترس بر من غلبه کرد و جرات برگشت به سمت صدا را نداشتم اما پس از آرام شدنم صاحب صدا را جستجو کردم ولی کسی را نیافتم. همان روز بی درنگ به وطن ...
آن خانه ای که همواره باید بلندآوازه باشد، خانه علم است/ مرحوم مطهری یک عالم و متعلم و مرشد و هادی و ...
. به من می گفتند که تو شامّه ات تیز است. بنده بعضی از چیزها را سالها قبل حدس می زنم که بعضی ها بعد از اینکه واقع شد، باز هم متوجّه نمی شوند و باز هم می گویند خبری نشده است، خوب حالا من چکار کنم که نمی شود؟ خاکریز هفتم انقلاب در قهدریجان اصفهان بود بنده قضایای قهدریجان و سیدمهدی هاشمی را در کجا گفتم؟ چند سال قبل از اینکه امام آن را کشف بکنند. و جناب آقای ری شهری حفظه الله تعالی ...
زنی که ذوب می شود!
... ببخشین... اگه ممکنه به اندازه همین پول، دارو بدین!" - هفت هزار و هفتصد تومن ؟!... این که حتی پول یه آمپول و سرنگ هم نمی شه!... عجیبه والا!... تو که پول نداری، چرا وقت مردم رو می گیری خانم؟! سکوت بر داروخانه حاکم است و دو انسان بر خود می لرزند؛ کودکی از وحشت آمپول و مادری از شرم حضور. در زیرتیغ نگاه جمعیت حاضر در داروخانه، انگار زنی از خجالت، ذوب می شود... ...
ریچارد لینکلیتر؛ فیلمسازی که هرگز ناامید نمی شود
و نزدیک غذاهای گوشتی هم نمی شود) می گوید: در حال حاضر نه. خب، اگه باشه هم پسربچگی نیست! فعلا ایده ای ندارم، اما هرگز نگو هرگز. بعد از اسلکر ، به او به عنوان سخن گوی نسل اکس نگاه کردند، اما لینکلیتر هرگز نسل اسلکر را آنطور که بقیه می دیدند، ندید. او می گوید: اسلکر برای من و بقیه دنیا دو معنای متفاوت دارد. دنیای اسلکر همان دنیایی بود که من فهمیدم دارم در آن زندگی می کنم. جنبش زیرزمینی دهه ...
مراسم سالگرد ارتحال آیت الله کوهستانی برگزار می گردد
! اکنون در حالتی هستم که دوری تو مرا بی تاب کرده؛ بدان حد که در حال نماز، به یادت می افتم... و اشک از دیدگانم جاری می گردد. از این رو، دوست دارم هر چه زودتر باز گردی . گام بزرگ مهم ترین خدمت و جهاد علمی آیت اللّه کوهستانی در عرصه علم ودین، تأسیس حوزه علمیه در زادگاهش کوهستان بود. او وقتی از نجف بازگشت، همه دغدغه اش این بود که چگونه وظیفه خود را انجام دهد. سرانجام با توکل به ...
حکایت تلخ بیکاری کارگران
که به ما سخت نگذره تو این حال و هوا یهو پسرک نگاه به ساعتش کرد و گفت: وای مدرسه ام !!! الآنه که ناظم گوشمو بِبُره و خداحافظی نکرده رفت مرد قد بلند که از ظاهر آراسته اش معلوم بود تحصیل کرده است رو کرد به صاحب دکه و گفت: می بینی حاجی، چقدر داد زدیم بابا این همه کارخونه واسه چی؟ می گفتن شما با پیشرفت شهر مخالفید و نمی خواهید جوونامون سر کار برند؟ میگفتیم: اگه برا ...
آمریکا خطاب به هاشمی : تکلیف ما را معلوم کنید!
...> نماینده ویژه: بگذریم حاج آقا ... من پیام شما رو به آمریکایی ها دادم. به آمریکایی ها گفتم که دوره زورگویی ها تمام شده هاشمی: عه عه عه عه ... چرا گفتی؟؟؟؟ نماینده ویژه: خودتون گفتین بهشون بگم هاشمی: حالا من از روی عادت یه چیزی گفتم تو باید بری بذاری کف دست اونا؟! نماینده ویژه: خب من چه می دونستم شما همین طوری یه چیزی گفتی هاشمی: اونا چی گفتن؟ نماینده ویژه: هیچی ...
داستان گراهام سونس؛ شاه شکست خورده سال های سقوط (بخش نخست)
نزدیک به خود نگه می داشت. سال ها بعد به او گفتم که با شنیدن اسم او و دیدن بازی او بزرگ شده ام اما هرگز تلاش نکردم که شبیه به کسی باشم. آنطور بازی می کردم که خودم می دیدم. سونس می پذیرد که در آن سن، بی فکر تر بود. پانزده سال داشتم که به تاتنهام رفتم و فکر می کردم که قرار است فوق ستاره شوم. لجباز بودم و خیلی زود در اتاق بیل را زدم و گفتم چرا من را در ترکیب اصلی قرار نمی دهی . در هفده سالگی ...
90/ فوتبالیست های زشت این شماره : فابیو کاپلو
کاپیتان تیمش نیز اینگونه حرف زد: دیروز رفتم خونه! تلفن زنگ زد، گوشی را برداشم و گفتم بله چه کسی داره حرف می زنه لطفا؟ صدایی آن طرف تلفن گفت : شما! منظورم این است که در وسط زمین من حرف می زنم و تو فقط حرف های منو منتقل می کنی. در نظرسنجی ، زشت ترین تیم لیگ برتر با اکثریت آرا عنوان سر مربیگری این تیم به فابیو رسید. همچنین جزو معدود مربیانی است که در عین زشت بودن ، بیشترین دستمزد ...
محمودها همشون پر کار هستن
نکنید من از خودم نوشتم. یکی نوشته ما آخرش نفهمیدیم شما وزیر چی هستین؟ یکی دیگه نوشته آقای واعظی خواهشا یه فکری هم برای این کارگرهای افغان در کشور بکنید که برگردن کشورشون ... و یکی هم تو این مایه ها گفته که اینترنت رو درست کردین که حالا رفتین سراغ گندم و از این حرفای عجیب و غریب. یعنی به قول جناب خان این وزیر یکی از کلیدی ترین اعضای کابینه دولت روحانی هست که من موندم اگه نبود، دولت این خلاء ...
داستان های خواندنی با محوریت مباحث اخلاقی تا چگونگی برقراری ارتباط با خداوند به زبان داستانی
هر چه زودتر خود را برای نماز جماعت به مسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاک کودکان را برنجاند. بلال در جستجوی پیامبر صلّی الله علیه و آله از مسجد بیرون آمد، وقتی جریان را فهمید خواست بچه ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند. آن حضرت وقتی متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: تنگ شدن وقت نماز برای من از این که بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است. پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزی برای ...
آتنه فقیه نصیری به دلیل بیماری نمی تواند راه برود (+عکس)
است دیگر برایش سخت می شود که کارهای معمولی را انتخاب کند. اما بعد از آن مریضی من پیش آمد. هرچند که باید بگویم بیماری من قبل از شمعدونی شروع شده بود؛اما خودم باورش نمی کردم. ضمن این که بعد از مرخص شدن از بیمارستان فکر کردم پزشکان تشخیص اشتباه داده اند و بیماری من تمام شده، اما قبل از عید یک حمله دیگر داشتم که برایم باورکردنی نبود. بیماری ام. اس به شکلی است که تو متوجه نمی شود بیماری از کجا ...
مصطفی زمانی: بازیگری مثل ریاست جمهوری جای تجربه کردن نیست
را هم خیلی دوست ندارم. *این خاطرات مربوط به چه سالی است؟ من تا آخر دوره ی راهنمایی بهترین شاگرد مدرسه و استان بودم. همه روی من حساب ویژه ای باز می کردند. ولی عاشق فوتبال بودم. گاهی اوقات هفت – هشت ساعت کنار ساحل و خیابان با یک جمع پنج – شش نفره فوتبال بازی می کردیم. بی رحمانه عاشق فوتبال بازی کردن بودم اما چون بدن نحیفی داشتم نمی توانستم حرفه ای بازی کنم. یکی- دوبار هم امتحان ...