سایر منابع:
سایر خبرها
فرمانده ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
را بپوشم. هرکجا پدرم می رفت من هم دنبالش می رفتم و اصلاً خبر نداشتم که پدرم فرمانده تیپ 18 جواد الائمه (ع) را برعهده دارد. با آنکه پدرم از لحاظ سواد تا سوم دبستان بیشتر درس نخوانده بود، ولی سواد علمی بالایی داشت و به قرآن و نهج البلاغه اشراف داشت و سخنرانی های قهاری برای رزمندگان داشت. تمام فیلم و صدای شهید بعد از گذشت 40 سال از شهادت ایشان موجود است. از صدای سخنرانی های پدرم نوار های کاست بسیاری ...
کلاس انشا سنگ بنای نوشتن و خواندن است/ جور مردم شهر را در کتابخوانی می کشم
متاسفانه امروزه مادران و پدران امروزی نهایتاً تا کلاس اول و دوم همراه بچه ها در خواندن و نوشتن هستند و دقیقاً زمانی که باید کار اصلی را شروع و ادامه دهند، ترک میکنند؛ هرچند مشغله های زندگی تنها بهانه جدایی پدر و مادر از رسیدگی به پیگیری در امور مطالعه دانش آموزان است. - نقش معلم در کتاب خواندن بچه ها چگونه است؟ امروزه نقش معلمان دوره ابتدایی در کتابخوان کردن دانش آموزان بسیار ...
عاملان قتل خیابانی در یک قدمی میز محاکمه
دو متهم این پرونده شناسایی و بازداشت شدند و پس از انتقال به پلیس آگاهی و در همان بازجویی های اولیه به درگیری اعتراف کردند. کیوان در توضیح ماجرا به مأموران گفت: شب حادثه برای خرید از مغازه دوستم از خانه خارج شدم، وقتی جلوی مغازه اش رسیدم مقتول با دو نفر دیگر که داخل خودرو بودند به طرز مشکوکی داخل مغازه را نگاه می کردند. دوستم گفت احتمالاً اینها می خواهند خفت مان کنند. دقایقی بعد من و ...
حامی امام و ولایت باشید
از وصیت نامه شهید: برادر جان، ناصر و مجید، امیدوارم که مرا حلال کنید و پیرو امام( قدس سره ) امت باشید و تا آخرین قطره خون، امام( قدس سره ) و اسلام را رها نکنید و به پدرم هم بگویید اگر تو پدر من هستی، امام( قدس سره )، ولی من است، مرجع من است، ناصر جان، اسلحه مرا امیدوارم که بر زمین نگذاری و اما تو مجید جان، در سنگر مدرسه به مبارزه با خائن ادامه بده تا بتوانی در آینده به کشور خدمت بکنید. انتهای پیام/ ...
الفبای عشق
می گفتی، محبت را می آموختی و زندگی را هجی می کردی، و من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و امروز به احترام نامت قیام می کنم، در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم. تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه ها و لغزش گاه های زندگی نیفتم . معلمی، عشق و هنر معلمی، ارزش بسیار والایی در نزد بزرگان ما دارد. آنان به هر شیوه ممکن، از معلمان و مقام پرارج آنان یاد کرده ...
دروغ بزرگ زندگی زناشویی را به طلاق کشاند: زنی که با روسری قرمز به راز همسرش پی برد
، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می شدم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی ...
معلمی که برای محمدجواد پناهی خاطره ساز شد
...> پناهی گفت: بعد از اینکه سوره های کوچک قرآن را از چهارسالگی نزد پدرم فراگرفتم همزمان با آموزش خواندن و نوشتن در جلسه گلشن رضوی زیرنظر مرحوم استاد جعفر ذکرگو که قاری و مؤذن مسجد گوهرشاد بود، به آموزش قرائت قرآن پرداختم و در این راه قدم نهادم و تجوید قرآن را نزد وی آموختم. همچنین، دوره راهنمایی در آموزش قرآن من بسیار تأثیر گذاشت، زیرا دو نفر از معلم هایم، شهید تدین و مرحوم جعفری، برای حفظ قرآن و ...
به احترام معلم برپا ...
بازنشستگی هم در خانه و برای بازماندگان از تحصیل و حتی نخبه هایی که قصد جهش تحصیلی داشتند، کلاس های رایگان برگزار می کند. در چندین جشنواره و بدلیل تدوین الگوهایی برای خواندن و نوشتن، روش های تربیت بدنی در کردستان و ارزشیابی توصیفی در کرمانشاه و ... حائز رتبه های برتر شده اما توضیحات بیشتری درباره این موفقیت های شغلی ارائه نمی دهد و با نگاهی گذرا از آنها یاد کرده و فقط می گذرد : معتقدم روش های ...
رفتارهای غیرمتعارف و بی شرمانه همسر زن جوان | خواسته های شرم آور+جزییات
نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام ...
خاطرات نفس گیر از نخستین روز عملیات بیت المقدس
اصفهان بستری بودم. در این مدت، خانواده و دوستان و آشنایان را از وضعیتم مطلع نکردم. دوست نداشتم که بی جهت نگران شوند و به اصفهان بیایند. روز اول خرداد بود که از بیمارستان مرخص شدم. از طرف واحد تعاون بسیج، یکدست لباس و مبلغی پول به من دادند. برایم بلیت گرفتند و من با اتوبوس، راهی تهران شدم و در تهران، مستقیم به خانه رفتم. من روز 10 اردیبهشت 1361 مصادف با اولین روز عملیات بیت ...
روایت معلمی که طبیب دوار روستاست
جامعه ارتقا یابد. در کنار این آموزش ها به بیان مباحث تدبر و تفسیر و احکام برای دانش آموزان نیز می پردازم و برای علاقه مندان جلساتی پیش بینی می شود. ایکنا- درباره تألیفات خودتان توضیح بدهید. بنده در ایام فراغت به مطالعه و پژوهش می پردازم و علاقه دارم همواره نکات جدید بیاموزم، بعد از آنکه موفق شدم در رشته علوم قرآن و حدیث به تحصیل بپردازم به نوشتن کتاب روی آوردم. بایدها و ...
کدام بانوان گیلانی نخستین مدارس دخترانه را تاسیس کردند؟
مدرسه نمره یک پسرانه در یک خانه استیجاری راه اندازی شد. پوراندخت خدیو یکی از شاگردان مدرسه سعادت نسوان رشت (تاسیس 1296 خورشیدی) در خاطرات دوران تحصیلش می نویسد فراشی به نام مراد مامور بود که هر روز سر خیابان بایستد تا پسرهای مدرسه شاهپور با گلوله های برفی به جان ما نیفتند و درس خواندن ما را مسخره نکنند. مدرسه شمسیه (1327ه.ق) نیز یکی دیگر از مدارس دخترانه بود که پیش تر به همت شیخ ...
خانم دانشجوی پزشکی خام خواستگار مقیم آمریکا شد و خانواده اش را زیر پا گذاشت + نظر کارشناسی
به گزارش زیرنویس، دختر 30 ساله که برای مشورت های تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت ...
نگذارید خون شهدا پایمال شود
دهیم باید عمل کنیم. پدر و مادر عزیزم می دانم که مرا خیلی دوست دارید من هم شما را خیلی دوست دارم؛ ولی خدا را از شما بیشتر دوست دارم و از شما می خواهم که بر علیه کافران و منافقین داخلی بشورید و شعار شهید بهشتی که فرمود: مرگ بر آمریکا، مرگ بر سازش کار این شعار را فراموش نکنید. نگذارید که خون شهدا پایمال شود جبهه ها را گرم نگه دارید و ادامه دهنده راه شهیدان باشید و ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام عبدالحسین امین زاده
حضور یافت. شهیدی که آش پشت پای خودش را خورد مادر شهید امین زاده نقل می کند: در حال توزیع آش در بین همسایه ها بودم که عبدالحسین کاسه آخر را گرفت و به طرف من آمد و گفت: مادر! تو می گویی جبهه نروم! آخر چرا؟ مگر یادت رفته می خواهم بروم جبهه؟ تا حالا هر بار پدر رضایت نامه اعزام به جبهه را امضا کرد، رفتم و برگشتم، چرا اجازه نمی دهی؟ به او گفتم: اگر خدا بخواهد می روی. فکر کردی این آش ...
جنایت فجیع در هواخواهی یک دوست در جوادیه تهران + جزییات
زدم که روی زمین افتاد. خسرو ضربه ای به شهرام نزد.اواز سوی شهرام به شدت کتک خورده بود.من نمی دانم چرا شهرام دوستم را خفت کرده بود. خسرو نیز در بازجویی گفت: من نقشی در درگیری نداشتم.محمود وقتی دید شهرام مرا کتک زده خیلی عصبانی شد و او را با چاقو زد. محمود حتی از شدت خشم می خواست سر مقتول را ببرد که مانع شدم و با پا سر مقتول را تکان دادم تا محمود متوجه شود شهرام فوت کرده و زنده ...
فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (11 اردیبهشت)
دوران نوجوانی شاگرد نانوا بود و به همراه مادرش زندگی سختی را سپری می کرد. گفته می شود او در اوقات فراغت خود به مکتب خانه ای که نزدیک نانوایی بود می رفت و خواندن و نوشتن را از همان جا فراگرفته است. او در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود شرکت می کرد و نیز زمان برای کسب درآمد به کارهای سخت و طاقت فرسا می پرداخت. خانه حافظ در محله شیادان شیراز بود. این شاعر بزرگ در دوران جوانی بر تمام علوم ...
مطهری امام
علی آقا شیرازی هم اتفاق غریبی است . او خود می نویسد : تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد نهج البلاغه کرد... از آن پس چهرۀ نهج البلاغه در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می ...
چرا مشکلات حل نمی شود؟
پر از لباس را برد می دانستم. آن چمدان پر از شال کشمیر، نخ پنبه و شیفتون تا شال زمستانی، تابستانی، ساحلی و شال گردن است. همه فامیل حسن انتخاب سمیرا در شال را معرکه می دانستند. چهار ماه شده است. دیگر خانه هیچ عطری نداشت. همه پرندگانی که روی گل سرخ ها نشسته بودند. در رویای خواندن آواز نبودند. من تنهای تنها مانده ام و دوشب بعد بی اختیار سوار ماشین ام شدم. سویچ انداختم ماشین روشن شد و حرکت کردم. به ...
معتاد کشی ساقی محل
ی شما را زد؟ او گفت: گدا و فرزندش مرا جای دیگری زدند و با خودرو به این جا آوردند! من هم بلافاصله با شنیدن نام گدا به در منزل او رفتم که دیدم جلوی در منزلش خیس است یعنی آب ریخته بودند. وقتی زنگ منزل را به صدا درآوردم پسرش گفت: پدرم خانه نیست! ولی ناگهان پدر او (ع-ز) از در پارکینگ بیرون آمد و با اخم به من گفت: با چه کسی کار داری؟ گفتم: من از بستگان حسین هستم او این جا آمده است؟ گدا در ...
هرچیز از تو پرسید فقط بگو حسین ...
قبر و تا پیکرها برسند امیررضا زیارت عاشورا خواند و این وسط آقای قراجه ای هم رسید و چهارزانو نشست روی سنگ قبر مجاور. ما مشغول مقدمات و شیخ مهیای ذکر تلقین، منقلب شد و به ذکر خاطره ای از پدرم و پدر مصطفی پرداخت که شبی از شب های جنگ، شام را مهمان خانه شان بودند و انگشت به حسرت گزید از این که خدا بعد قریب 40 سال، پسرهای آن دو شهید را در یک قبر قرار داده بود.قبل از مصطفی باران آمد و رحمت خدا حسابی خانه ...
مرد کارخانه دار با نوزاد خود از ایران رفت
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از رکنا، زن 30 ساله ای که برای شکایت از شوهرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، با این ادعا که شوهرم فرزند شیرخواره ام را از من جدا کرده و به خارج از کشور برده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اگرچه پدر و مادرم تبعه کشور افغانستان هستند اما من در ایران متولد شدم و تا مقطع دیپلم درس خواندم بعد هم به امور خانه داری مشغول شدم ...
سمانه 27 ساله در پاتوق مردان کثیف چه می کرد ! / با پای خودم آمدم !
جوانی مرا دید و زمانی که متوجه شد پول هایم به سرقت رفته است، مرا به خانه خودش دعوت کرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم بی درنگ با او همراه شدم ولی او مرا به خانه ای مجردی آورد که چند جوان دیگر هم درآن جا مشغول استعمال مواد مخدر بودند. در همین حال من که از شدت خماری پلک هایم را نمی توانستم بالا نگه دارم، بلافاصله به جمع آن ها پیوستم و از مواد مخدر صنعتی آن ها استفاده کردم ولی روز بعد ...
بنّای عارفی که زمان و مکان شهادتش را می دانست...
زننده ای دارد. سریع از خانه زد بیرون و برگشت پادگان. سرهنگ به خاطر این کار تنبیهش کرد. هجده توالت را باید به تنهائی می شست. بعد از گذشت یک هفته از مدت تنبیه سرهنگ آمد و گفت: حالا دوست داری برگردی خونه من کار کنی یا نه؟ عبدالحسین گفت: اگر تا آخرین روز خدمتم مجبور باشم همه کثافت های توالت را توی بشکه خالی کنم و به بیابان بریزم، باز پا توی خانه شما نمی گذارم. بیست روز دیگر این تنبیه را ادامه داد تا این ...
روایتی از هنرآفرینی هنرمندان نصف جهان در قطب عاشقی عالم، کعبه
ادعیه را با آوازهای ایرانی خواند و این والاترین خدمت ایشان بود. اذان گفتن در کعبه، به سبک شیعیان مراتب با اشاره به اینکه سال 1354 و عید غدیر، در حال خواندن اشعاری در حضور تعدادی از علما و اصفهانی ها که مقابل خانه کلبه و ناودان طلا دور هم جمع شده بودند، بودم، ادامه می دهد: آن شب امام موسی صدر، مهمان شاه عربستان بود و حین طواف صدای من را شنید، فردای آن روز از ایشان دعوت کردیم ...
روایتی کوتاه از زندگی معلمی کارآفرین؛ سخت و آسان
.... پدرم آن زمان در روستای ملاقاسم بستان آباد مشغول کشاورزی و دامداری بود. پس از نقل مکان به تهران تحصیلاتم را در رشته ریاضی ادامه دادم، در دوران تحصیل همه فکر و ذکرم متمرکز در درس بود و کنار آن هرازگاهی به والیبال علاقه داشتم و در مدرسه بازی می کردم. تا اینکه سال 1351 دیپلم گرفته و پس از یک سال هم ازدواج کرده و به کرج رفتم. سال 53 نخستین فرزندم به دنیا آمد و پس از دو سال ...
حاجی می گفت: می توانیم چند بار اسراییل را شخم بزنیم
کنسولگری ایران در دمشق به شهادت رسید. این، روایتی است از آنچه علی، از شهید حاجی رحیمی تعریف می کند. کسی که بعد از حاج حسن در حقش پدری کرده و حالا این جوان را دوباره با داغ پدر مواجه کرده است. داغی که شاید بعد از پاسخ ایران به اسرائیل، قدری آرام گرفته باشد. مثلاً می خواهی شهید شوی؟ روزهای آخر آذر ماه 1400 است. می خواهند حاج حسن را در قبر بگذارند. رسم است که یکی از پسرها داخل ...