سایر منابع:
سایر خبرها
تازه ترین نشست از مجموعه شب های بخارا را به پرویز شهریاری اختصاص یافت
گفتار ملایم و نکته سنجی او معمولا مخاطب را جلب می کرد و حس اعتماد و تحسین پدید می آورد. در سال های پایانی عمر، کمتر می دیدمش، ولی همچنان جویای حالش و نگران اوضاعش بودم. چون همیشه خود را مدیون او می دانم. از او بسیار آموختم و همکاری با او راه زندگی مرا نشانم داد، راه ترویج دانش و آگاهی را." دومین سخنران این جلسه، دکتر جلیل مستشاری با اشاره به متنی از خالق مجلۀ آشتی با ریاضیات ، به توصیف ...
بهای سنگینی که برای زندگی شیشه ای داد
گرفت وی در پایان خاطر نشان کرد: یکی از دوستان صمیمیم که او نیز در بحبوحه روزگار گرفتار مواد مخدر شده بود و من خیلی وقت بود که از او اطلاعی نداشتم گذر زمان ما را بار دیگر به هم رساند این بار هر دو درمانده بودیم روزی من به داخل شهر رفته بودم زمانی که برگشتم دوستم در زیر پل از مصرف زیاد مواد جان داده بود و تنها اشک هایم توانست تسلی قلبم باشد. انتهای خبر/ ...
نقش مهران مدیری در مجری شدن یک خانم
باز شد خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود: سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام پلاک 14 داشت و من نقش خواهرزاده اش را در 9 سالگی بازی کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست. بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ ...
چارچوب های بیهوده را شکسته ام
ام دستم آمد او که سال ها در ایتالیا به طور حرفه ای کار کرده است، یادآور شد: البته در آن سال ها خیلی هم افسوس خوردم چون خارجی بودم و هیچ آشنایی نداشتم و فکر می کردم اگر ایران بودم پدرم با یک تلفن می توانست کمکم کند. اما الان از این روند خیلی خوشحالم چون اندازه خودم را فهمیدم که کجا استعداد دارم، کجا ضعف دارم و... قد وقواره خودم بیشتر دستم آمد. اگر همان ها را در ایران انجام داده بودم، نمی ...
تصویر/ بازیگر مجرد ایرانی که مادر شدن را تجربه کرد
پرجنب و جوش شدم؛ البته این شیطنت من محدود به زمان حضور در مدرسه بود و در منزل همچنان دختری ساکت و آداب دان بودم. در راه بازگشت از مدرسه با همکلاسی هایم سر و صدا راه می انداختیم و زنگ درها را می زدیم. همکلاسی های زرنگ و مودبم را اذیت می کردم و مدافع سرسخت فوتبال بودم که در آن زمان خیلی جلب توجه می کرد. علاقه ای به درس خواندن نداشتم اما همیشه در دل رویای پزشک شدن را می پروراندم و البته این اتفاق آرزوی ...
جانباز مدافع حرمی که کلیپ دیدار او با رهبر انقلاب رسانه ای شد
خود با رهبر انقلاب بگویید شجاعی: یک روز به ما زنگ زدند و گفتند که بیت رهبری از ما خواسته تا به یکی از هتل های اطراف حرم برویم. اصلاً نگفتند می خواهیم با آقا دیدار کنیم. من بودم و مادر و سه نفر از خواهرانم. همسر و فرزندم در یک سفر زیارتی بودند و نتوانستند با ما همراه شوند. سر و وضع درستی هم نداشتم. همه لباس هایم در منطقه جا مانده بود. وقتی داخل هتل شدیم، گفتند باید برویم حرم. به ایست و بازرسی ...
الهام حمیدی از ماجرای ورشکسته شدن تا زندگی در برج معروف + تصاویر
، اجاره خانه تبدیل به دغدغه بزرگی می شود. واقعیت این است که مستاجر بودن بسیار سخت است و امیدوارم در ادامه سال با تغییراتی که در دولت و اقتصاد ایجاد شده شرایطی فراهم شود که همه بتوانند صاحب خانه شوند چون واقعا داشتن سرپناه و محلی برای زندگی خواسته بزرگی نیست. بالا بودن مخارج زندگی زندگی که فقط داشتن خانه نیست. خرج های دیگری هم دارد. به هر حال ما هم از راه های دیگری مثل دعوت شدن به ...
فقر و تنگدستی مانع خرید جهیزیه برای دخترمان شد/ گاهی اوقات حتی پول خرید نان را نداریم + تصاویر
این خانه را بنا کردیم از نعمت حمام محرومیم . برای استحمام باید فرشهای داخل اتاق را جمع کرده و پنجره ها را بپوشانیم و شوهر و پسرم از خانه خارج شوند تا در وسط اتاق بتوانیم استحمام کنیم . باتوجه به اینکه بهداشت امری بسیار مهم و ضروریست و ما هم باید از آن برخوردار باشیم اما متأسفانه در فاصله زمانی زیاد باید استحمام کنیم . حدود 10 سال است که با این مشکل روبرو هستیم اما ...
دعا کنید رضا هم برگردد
تبریک بگویید چراکه پسرم به آرزویش رسید و لیاقت او چیزی جز شهادت نبود. وی بیان کرد: بنده از چندین سال پیش همه روز دعای امام زمان (عج) را بعد از نماز زیر آسمان با حال خوشی برای ظهور آقا می خواندم، بعد از شهادت رضا چند روزی بود که خواندن این دعا کم ر نگ شده بود و حال سابق را نداشتم لذا رضا به خواب یکی از بستگان آمده و گفته که به مادرم بگویید دعای امام زمان (عج) را همیشه بخواند. ...
به چپ و راست کاری ندارم فیلم خودم را می سازم
دولت خاتمی اجازه اکران نداد یا مساله حوادث سال 88 که حیرت زده بودم. اوضاع خیلی پیچیده شد. حتی در حلقه خانواده هم این تفرق رخ داد. یعنی موضوع از بیرون به داخل خانه هایمان کشیده شد. اوضاع چنان در انتخابات88 توفانی و پیچیده شد که من میلی برای حضور نداشتم. سعید آجورلو: وارد هم نشدید. نه وارد نشدم ولی برای خودم نظری داشتم که آشکار گفتم. در جلسه ای که برای تبلیغ آقای موسوی دعوت شدیم گفتم من سال ...
در خواب چفیه اش را تحویلم داد
... همسر شهید تمایلی به صحبت بیشتر درباره شهید خود نداشت و میگفت که خود شما شهید داده اید، من چه بگویم ولی با درخواست و اصرار ما شروع به معرفی شهید خود می کند ومی گوید: شهیدعلی احمد یک سال سابقه حضور در سوریه و دفاع از حرم اهل بیت (س) را داشت و یکبار هم مجروح شده بود. او سنگ کار بسیار ماهری بود و درآمد خوبی از این طریق داشتیم و به راحتی می توانستیم امورات خود را سپری کنیم ولی شوق ...
بازگشت به زندگی از دره مرگ +عکس
و پایم بشدت درد می کرد و خیلی تشنه بودم و قدرت حرکت نداشتم. زیر لب شهادتین گفتم و گمان کردم نفس های آخر را می کشم. امیدم را برای همیشه از دست داده بودم. تا حدود 40 دقیقه قدرت حرکت نداشتم. زمانی که به خودم آمدم دیدم روی تنه درختی افتاده ام. با دیدن این وضع خدا را شکر کردم. امید به زندگی به من بازگشت. به چشم دیدم خدا معجزه کرده و نجات یافته ام. بعد چکارکردی؟ مدت کوتاهی که گذشت ...
اردیبهشت بود که پرواز کردی
شعرش را اداره می کرد و می نوشت و تصحیح می کرد و خیلی ها از خوان پر برکت ادب و شعر و منش او بهره می گرفتند. کوتاه سخن اینکه اگر این چند خط را ننوشته بودم، دچار عذاب وجدان می شدم، من هم مانند خیلی های دیگر از خواندن اشعار استاد لذت برده ام و می برم و با بعضی از آن ها زندگی می کنم و این چند خط عرض ارادتی است، به آن روح بلند که آبروی شعر خراسان بود. ...
پیرزن حیله گر
بروید و به مردم بگویید که من از روی رمل می توانم جای آن ها را پیدا کنم. روز بعد صبح زود زن های روستایی و مردها فریاد برآوردند که چیزهای آن ها گم شده است. یکی گفت: - دزیده اند! دیگری فریاد زد: - مال مرا هم برده اند! در این موقع بچّه ها سر رسیدند و پرسیدند: - این سرو صدا برای چیست؟ - دزد به ما زده و مالمان را برده اند. یکی از آن ها گفت: - بروید پیش ...
ناگفته هایی از مبارزه بی امان آیت الله کاشانی با دولت هژیر
،فقط سیدی بود با ایمان اش. نه توپ داشت، نه تفنگ، نه پول. غیر از اراده وایمان، هیچی نداشت!مخصوصا ازمال دنیا.. *ظاهرا در ادامه سخن با آنها،یک چیز دیگر هم گفته بودند.... بله، ولی دل ام نمی آید بگویم! آقا فرستاد پی دکترها و آمدند و به زخمی ها و آنهایی که ضعف کرده بودند، رسیدگی کردند. *عکس هایشان هست. مرحوم کرباسچیان، مرحوم خاقانی و... درطبقه بالای منزل آیت الله کاشانی ...
پژمان جمشیدی، یکی از آن 50 کیلو آلبالو
... (می خندد) بعد از بازی در اتوبوس تیم نشسته بودم با پدرم تماس گرفتم تا ببینم چقدر به من افتخار می کند. ایشان از من پرسید نتیجه بازی چی شد؟ گفتم یعنی چی؟ مگر بازی را نمی دیدید؟ گفتند دقیقه 87 برق قطع شد! گفتم من گل زدم و بازی را بردیم. فکر کردم فقط برق منزل ما قطع شده. به دوستانم هم زنگ زدم و آنها هم ناراحت بودند پرسیدند نتیجه چه شد! این چه مسخره بازی ای بود که تلویزیون درآورد! ...
مصدق السلطنه چطور مصدق همه زمانها شد؟
... نصرت الله خازنی در بخش دیگری از خاطرات مصدق می گوید: دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت. اگر به فرض می فهمید که من مشروب می خورم محال بود مرا نگه دارد. اگر به فرض می شنید که پکی به تریاک می زنم محال بود مرا تحمل کند. یک بار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شب ها به منزل او می رود و به زن اولش می گوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت ...
ملاک های ازدواج امیر حسین مدرس از زبان خودش
معطوف به آن می شود. من برای کارم مطالعه، فکر و ایده پردازی می کنم و درکل وقت زیادی می گذارم تا کارم با به بهترین شکل انجام دهم. طبیعتا این روال؛ کلی انرژی طلب می کند و ممکن است تا مدتی نتوانم به خانه و خانواده ام رسیدگی کنم. حتی ممکن است کارم در شهرستان باشد و برای مدتی کلا از خانه دور باشم؛ به همین خاطر دوست داشتم همسری کنارم باشد که در نبودم غصه نخورم و با خود بگویم درست است که من در خانه حضور ...
همه می توانند شهید شوند/ هرکدام از زخم های جانبازی ام نشانه است
حبیب الله عبداللهی متولد چهارم تیرماه 1367 در مشهد مقدس است. پدرش قاری قرآن آستان قدس رضوی بود. مداحی و روضه خوانی هم می کرد تا اینکه او برای اولین بار در 8 سالگی میکروفون دسته عزاداری را از دست پدر می گیرد و از آن روز پایش به مداحی باز می شود: به یک مداح در طول زندگی اش فقط یک بار میکروفون می دهند. اگر همان یک بار را دادند دیگر کار تمام است و نمی توانید دیگر از او پس بگیرید. تازه اگر خراب کند ...
شهابی به رنگ نور/ داستان شهیدی که از پای جامانده اش خبر داد
خبرگزاری مهر - گروه استان ها: دیدار ماهانه مسئولان تبلیغات اسلامی استان سمنان و شهرستان شاهرود از خانواده شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم، این بار ما را به سوی منزل شهید شهاب الدین ادریسی می کشاند شهیدی که حوزه و درس و علم را رها کرد و بعد از هشت ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل در نوروز 65شهد شیرین شهادت را نوشید. درب کوچک منزل شهید ادریس آبادی گشوده می شود و فضای خانه با عطر خوش آمد ...
آزار و اذیت زن جوان با دست بسته توسط دوستان شوهرش
...> زمان همچنان در حال گذر بود و دیری نگذشت که در گذر شتابان روزگار، مادر لقب گرفته و صاحب فرزند پسری به نام رضا شدم. شوهرم از لحاظ مالی چندان مشکلی نداشت و به قول معروف تا حدودی دستش به دهانش رسیده و من هیچگاه با شرایط زند گی و شغلش مشکلی نداشتم و این تنها ظلم و بدزبانی او همراه با ضرب و شتم، دشنام و الفاظ رکیک بود که زند گی ام را دگرگون و به جهنّمی ترسناک تبدیل کرده بود. همسرم با سایر ...
چماق دار
کاخ شاه افتاد و دانست که برای بردن او آمده اند فریاد برآورد که: آیا بدبختی بزرگی که بر سرم آمده است کافی نیست و بدبختی و مصیبت دیگری هم باید ببینم؟ چه وقت و زمان خوبی برای شکنجه دادنم پیدا کرده اند ... این کار هم بی گمان به دستور چماق دار است. دل او از این همه بدبختی و بی چارگی خنک نشده است که فکر کرده است شکنجه و عذاب دیگری به من بدهد؟ زن بدبخت تا کاخ شاه راه خود را با اشک دیده تر کرد و فضا ...
زن پزشک در دادگاه: همسرم با دختری در ارتباط بود/من با چه تضمینی به زندگی ام برگردم که باز هم کتکم بزند؟
کرده بود و وقتی مرا برای همسری برگزید به خودم بالیدم. اما افسوس که این خوشی ها و افکار شیرین دوام چندانی نداشت. حالا هم وقتی به گذشته و زندگی مشترکمان نگاه می کنم افسوس می خورم. چرا که حدود 5 سال است به خاطر بدرفتاری و بی توجهی های همسرم با دو پسرم زندگی می کنم. در این مدت او حتی نپرسید امورات زندگی مان چگونه می گذرد. با این حال خودم بسختی کار کرده ام و توانسته ام یک پسر پزشک به جامعه ...
تاثیر معنوی آیت الله بهجت بر حزب الله لبنان
شیخ بهجت به شما پیام داده اند که از امروز به بعد، به این دعا پایبند باشید: اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء؛ خداوندا! مرا در زره مستحکم خود که هرکس را که بخواهی در آن قرار می دهی، بگذار . سه بار صبح و سه بار شب. پرسیدم: چیزی شده است؟! دلیلی دارد؟! گفت: من نمی دانم. فقط گفتند که برو این ذکر را به فلانی بگو یا به او برسان. قاعدتاً ماهیت دعا به جنبه امنیتی، حفاظت، پاسداری و ...
دندانپزشک شد تا درد مردم را بهتر لمس کند
همسرم دو مطلب را با تو در میان می گذارم مطلب اول شاید برایت کهنگی داشته باشد اما همواره خدا را در نظر داشته باش و هیچگاه حجاب را سبک نشمار، حجاب سنت توست، حجاب آبروی بانوی اسلام فاطمه (س) است و به امانت باید نگهداری آنرا آنگونه که فاطمه (س) می خواست حفظ کنی نه آن طور که خودت می خواهی. - دلم می خواهد که پسرم محمد راه مرا ادامه دهد دلم می خواهد که بعد از من وقتی بزرگ شد اسلحه ...
شمه ای از اخلاق و صفات نورانی امام سجاد علیه السلام
بود هزار برده را در راه رضای خدای عزوجل و به خاطر نجات از آتش دوزخ آزاد کرد، در حالی که قوت خانواده اش از روغن زیتون ، سرکه و خرمای خشک بود و لباسش چیزی جز کرباس نبود و هرگاه چیزی از آبستن دستش زیاد می آمد، قیچی می طلبید و آن را قیچی می کرد. و از فرزندان و اهل بیتش هیچ کس در لباس پوشیدن و فقاهت بیشتر از علی بن حسین علیه السلام به او شباهت نداشت . روزی پسرش ، امام باقر علیه السلام بر آن حضرت وارد شد ...
امپراتور آجیل و خشکبار
مردم معمولا خودشان در خانه میوه خشک می کردند و یا خشکبار مانند گردو، بادام و... را به صورت فله می خریدند و پوست می کندند و استفاده می کردند و مثل امروز آجیل فروشی وجود نداشت. پدر بزرگم باغدار بود و از سال ها قبل میوه خشک می کرد و همین بود که پدرم به فکر راه اندازی مغازه ای برای فروش آجیل و خشکبار افتاد، انواع برگه، سنجد، مغز بادام، گردو، نخودچی و کشمش و ... می فروخت و علاوه براین ها ذرت هم بو می ...
50 سال زندگی در بیمارستان
مال امروز و دیروز نیست. من در 29 سالگی ازدواج کردم که به وقت خودش خیلی دیر بود. علتش هم این بود که می خواستم از نظر اقتصادی مستقل باشم. اگر پدرم می خواست خرج ازدواج مرا جفت و جور کند به بقیه بچه ها چیزی نمی رسید. تمام مخارج ازدواج و تشکیل زندگی را بنا به خواست خودم، شخصا تامین کردم. هم همسرم را سخت پیدا کردم و هم با آن اوضاع درآمدی، وسایل ساده زندگی را با مکافات خریداری کرده بودم. خانه ما در خیابان ...
جوان مردترین شاه زادگان
: - چرا حرف نمی زنید؟ ... حرف بزنید ... خاموشی شما بیش از بیش بر نگرانی و تشویش من می افزاید ... خواهش می کنم جواب مرا بدهید ... سودانا به ناچار شمه ای از آنچه گذشته بود به زن خویش شرح داد. مادر در زیر بار گران غم از پای درآمد و بی هوش بر زمین افتاد. شاه زاده او را بلند کرد و در میان بازوان خود نگاه داشت تا به خود آمد و سپس به مهر و نرمی بسیار به وی گفت: - آیا به یاد داری که روزی ...
همسایه دیوار به دیوار رنج
تا مخارج زندگی را تأمین کنم از مادر آموختم. آه سردی کشید و افزود:حیف که مادر زود ما را ترک کرد. 11 سال داشتم که مادر از دنیا رفت و من و خواهر کوچکترم در خانه خواهرمان که تازه ازدواج کرده بود زندگی کردیم. حمله طالبان و آشوبی که در افغانستان به راه افتاد باعث شد تا آواره پاکستان شویم و روزهای سختی را بگذرانیم. 17 سال داشتم که با پسر خاله ام ازدواج کردم و پس از 6 سال زندگی پر فراز و نشیب ...