سایر منابع:
سایر خبرها
عنایتی دیگر به زائری غریب از دستان با کرامت امامزاده جعفر(ع) پیشوا
کردن که کجایی هستی ؟ اینجا چه می کنی ؟ و... بابا گفتگو و درد دل من برای او باز شد. وقتی از مشکل من با خبر شد ، به من گفت که پسر من شاید بتواند کاری کند . من گرفتاری تو را به او می گویم. شماره ام را گرفت و فردای آن روز جوانی به گوشی همراهم زنگ زد. خودش را که معرفی کرد دیدم فرزند همان پیرمرد است. اول بخاطر کمکم به پدرش بسیار از من تشکر کرد و بعد از من خواست که به محل کار او بروم. او که یک روحانی ...
فرزندان بدون پدر، هدیه توریست های غربی به دختران فیلیپینی + تصاویر
آلمانی است که قبل از متولد شدن، وی و مادرش را ترک کرد اگرچه پدران ناپیدای این کودکان و نوجوانان آنها را امروز در محله های زاغه نشین به حال خود رها کرده اند، اما آنها بسیار به آینده خوش بین هستند. ژان لستر می گوید که می خواهد یک معلم شود و به بچه های فقیر کمک کند تا باسواد شوند. او اینچنین می گوید: معلم می شوم و به همه بچه ها هر طور که شده کمک می کنم تا درسشان تمام شود. بعد از آن، پزشک می ...
مرا با عکاس تایمز اشتباه نگیرید!
...، چندان بدیع نباشد اما پرداخت و پیرایش رضایی از آن، بسیار بدیع و خواندنی است. افسوس که در همین قصه درخشان هم گاهی زبان به شعار آلوده می شود: گفتم: ببخشید پدر، در کلیسای شما از شربت شهادت خبری نیست؟! خندید. دست گذاشت روی شانه ام، گفت: هست اما باید دشمن را کشت، بعد آمد شربت خورد. (ص 20) روبیک زبانی بی آلایش دارد. نه اصراری بر ابداع و خلق یک زبان جدید دارد و نه از ظرفیت های این ...
ملائک روح فرمانده را به آسمان ها بردند
.... هرچه اصرار کردم نپذیرفت و دوباره به جبهه برگشت. چند وقت بعد هم که زنگ زدم به مقر لشکر خبر دادند که او به شهادت رسیده است. ظاهراً نحوه شهادت ایشان بسیار خاص بود؟ بله، آن زمان من هنوز در مرخصی بودم. ولی بعدها از بچه ها شنیدم که در روند عملیات بیت المقدس7، درگیری ها همچنان ادامه داشت که روز سوم تیرماه 67 یک گلوله مستقیم تانک زیر پای قدرت الله اصابت می کند و نیمی از بدنش ...
همه چیز درباره مرگ خودخواسته هادی پاکزاد
هفته نامه تماشاگران امروز - بهنام مظاهری: اتاق من پر از، سکوت بره هاست، سینه ام یه جنگل نعره غمگین اره هاست، این حال برای من یعنی اعتراض ؛ اینها آخرین اشعار در اولین آلبوم مجاز خواننده ای است که تن به مرگ خودخواسته داد. هادی پاکزاد، خواننده، شاعر و نویسنده ای بود که بعد از 14 سال فعالیت در زمینه موسیقی سرانجام در سال 94 موفق به اخذ مجوز برای آلبومی با نام تاریکی شد، اما همین چند روز ...
این بار حبیب مهمان خدا شد ...
سروی س هنر جوان ایرانی ؛ بخش موسیقی: قصه هایی که بر لب مرد تنهای شب ماند این بار حبیب مهمان خدا شد ... به گزارش جوان ایرانی به نقل از موسیقی ما، حبیب محبیان خواننده پاپ صبح امروز درگذشت. جمشیدپور مدیر برنامه های حبیب دقایقی پیش ضمن تائید خبر درگذشت حبیب محبیان به سایت موسیقی ما گفت: خبر متاسفانه صحت دارد و در دقایق آینده جزئیات بیشتری از آن منتشر خواهد ...
ایرانی نبود اما بسیجی تمام عیار بود
...، سه، چهار ماه بعد برگشت. چند روزی ماند و بار دوم که رفت، یک ماه و 10 روز بعد به شهادت رسید. شهید صابری در لشکر فاطمیون فرمانده گروهان ویژه حضرت علی اکبر(ع) شده بود، یعنی در همان چند ماه حضور، فرماندهان مجاب شدند که چنین مسئولیتی به او بدهند؟ مهدی بچه زبر و زرنگ و باهوشی بود. به هرکاری که دست می زد، خیلی زود در آن تبحر پیدا می کرد. در همان بار اولی که اعزام شد، مسئولیت ...
سال تحصیلی 95-94 با 17 مورد خودکشی به پایان رسید
آویز کرد و روز بعد به دلیل آسیب مغزی جان سپرد. 30 تیر 94 در آذربایجان غربی دختری 18 ساله، دانش آموز رشته تجربی در محله شهرک فرهنگیان شهرستان بوکان پس از اعلام نتیجه کنکور سراسری و قبول نشدن در دانشگاه، با پرت کردن خود از طبقه سوم خانه، به زندگی اش پایان داد. 14 شهریور در لرستان 94، امیر دانش آموز 14 ساله یکی از مدارس لرستان، به دلیل نمره پایین در درس ریاضی و ترس از سرزنش شدن ...
سوغاتی بابا برای زینب خانوم/ کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
همه اینها مداح هم بود. هرجای دنیا که بود، ماه محرم حتما می رفت آمل و در تکیه ی محله ی خودشان مداحی می کرد. سلحشوری در کنار اخلاق حسنه اش مربوط به همین ارتباط با اهل بیت است. او هیچوقت مرا کتک نزد. بعد هم تازه داماد می خندد. مدام این پا و آن پا می کند. همین که صدای اذان مغرب می آید تا اولین روز ماه رمضان، افطار شود، فرصت را غنیمت می شمرد و می گوید جایی دعوت است و باید برود. روبوسی مفصلی می کنیم. از ...
بازیگر مرد: نمی توانم به جای دخترم تصمیم بگیرم
کنم چه تاثیری در پیشبرد جریان قصه دارد. شما و همسرتان (خانم مستانه مهاجر / تدوینگر سینما) هر دو هنرمند هستید. دوست دارید دخترتان نفس هم وارد عرصه بازیگری شود؟ هر طور که خودش دلش بخواهد. من نمی توانم به جای او تصمیم بگیرم، اما به هر حال محیط خانواده اش محیطی هنری است و اطرافش پر از کتاب و فیلم است. الان خودش خیلی فیلم دوست دارد و هفته ای یک بار دوست دارد که به سینما ...
بنیاد در آینه مطبوعات
لبخند داشت. حتی اگر از اتفاقی هم ناراحت می شد، ناراحتی اش را با زبان نرم در میان می گذاشت. بین رزمنده ها وقت شوخی شوخ بود، اما وقت نبردها جدی بود. دوستان سید تعریف می کنند سید در زمان عملیات بسیار محکم و جدی بوده است.آخرین دیدارتان چگونه بود؟ در آخرین مرتبه ای که به مشهد آمدند، نزدیک به یک ماه ماندند. اصلا سابقه نداشت که یک ماه بمانند. همیشه دو هفته در مشهد می ماندند، اما این بار از 13فروردین ...
صالحی امیری:احمدی نژاد می آید اما تا آخر نمی ماند/بهترین رقیب برای روحانی رادیکالیسم است/حسن روحانی برای ...
قطار توسعه و عوامل خارج از دولت به هم مربوط است. در بحث برجامیان و نابرجامیان ببینید. اگر روند برجام بر ریلی که قرار گرفته بود و با سرعت مناسب حرکت نمی کرد امروز در چه وضعیتی بودیم؟ عده ای دوست ندارند دولت روحانی چالش ها را حل کند. نکته بعدی این است که مجموعه عواملی که خوشبختانه بعد از برجام شکل گرفت سه عامل سرمایه اجتماعی، اراده روحانی و دولت سختکوش می تواند موتور محرکه جامعه ایران برای رسیدن به ...
روزنامه های پنجشنبه
...... هاشمی رفسنجانی را در حالی مخابره کردند که پیش از آن، خبری مبنی بر کسالت این بانوی محترم رسانه ای نشده بود. آن چنان که آرمان از مصاحبه با فاطمه هاشمی، فرزند بزرگ هاشمی رفسنجانی و عفت مرعشی، مطلع شد، کسالت حادث شده، زخم اثنی عشر بوده است. فاطمه هاشمی به آرمان گفت: مادرم از دو روز قبل، به دل درد شدید مبتلا شد و در نهایت، امروز تحت عمل جراحی قرار گرفت. فاطمه هاشمی در پاسخ به دلیل حادث شدن این ...
دست قهرمان به سبد نمی رسد
علیخانی هم پخش می شود، با شما صحبتی نشده که به این برنامه بروید و مشکلات تان را بگویید؟ خیلی دوست دارم بروم ولی چنین اتفاقی نیفتاده است، دوست دارم بروم و درباره باورهای غلط مردم در ورزش صحبت کنم. خیلی ها می گویند تو که اعجوبه بودی و قهرمان جوانان شدی چرا به این حال و روز افتادی؟ بنابراین ورزش به درد نمی خورد و اجازه نمی دهند فرزندان شان سمت آن بروند. می گویند یک مسئول بین این همه مسئول ...
کشف اسامی مدیرانی که حرام میخورند وقت زیادی نمی خواهد، همت می خواهد و کنارگذاشتن رودربایستی
...: معاون محترم شما یک روز در هفته در بیمارستان مشغول خدمت هستند و ماهانه 60 تا 80 میلیون تومان درآمد دارند. مگر ایشان چقدر در تولید ناخالص ملی نقش دارند که تصمیم دارید این حقوق را به 200 میلیون تومان در ماه برسانید؟ اگر همان موقع به این تبعیضات سریعاً رسیدگی و نتیجه اقدامات کارآمد به مردم گزارش می شد، این همه آسیب به سرمایه اجتماعی کشور که از عوامل رضایت بخشی به مردم و خود یکی از عوامل ...
درگذشت مرد تنها در زادگاه اسفندیار/ مشایی: وقتی درباره هنرمندان حرف بزنم سیاسی می شود
و یادش گرامی. مهدی مدرس: همه یه روزی میریم ... ولی کاش آرزو به دل نریم ... محمد عزیزم تسلیت می گم خدا بهت صبر بده. حامد همایون: من مرد تنهای شبم/صد قصه مانده بر لبم تنها و ... روحش شاد. همیشه یاد این کلام زیبای پروین اعتصامی میافتم؛ این جور مواقع هرکه باشی و به هرجا برسی/آخرین منزل هستی این است. حمیدرضا گلشن: چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را/ برای این همه ناباور ...
خاطراتی از مرحوم سبزواری و سرودن اشعار انقلابی+تصاویر
از زندگی و شعر حمید سبزواری در نشریه الکترونیکی همیاران است، در ذیل از خاطرتان می گذرد: داخل خانه غلغله بود. سر و صدای میهمان ها همه جا پیچیده بود. همه خوشحال بودند. اما خوشحالی عبدالوهاب با بقیه فرق داشت. قمر سلطان بعد از دو دختر و چند بچه دیگر که مرده به دنیا آمده بودند، برایش پسر زائیده بود. بچه را که گذاشتند توی دامن پدر بزرگ، دیگر از سر و صدا خبری نبود. پدر بزرگ توی گوش ...
عاشق دامادمان شدم و او را مجبور به طلاق خواهرم کردم - خواهرم تحمل نکرد و...
...> صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم خیلی کلافه بودم ، انگار تازه متوجه اشتباهم شده بودم به خودم گفتم وقتی خواهرم به خانه آمد از او معذرت خواهی می کنم ، که یکدفعه زنگ تلفن خانه رشته افکارم را پاره کرد و به سمت تلفن دویدم . یکی پشت تلفن داد می زد خودتون رو سریع برسونید کارگاه، خواهرتون در یکی از اتاق های کارگاه با خوردن قرص خودکشی کرده است. پدرم که توی این دنیا نبود با مادرم ...
مصاحبه ای جذاب و خواندنی با خانم موسوی رزمنده زن دوران دفاع مقدس
خانواده هستم،2 فرزند دارم ، و در حال حاضر دانشجوی رشته روابط عمومی دانشکده خبر شیرازم. * جنگ و زن - چه شد که به فکر رفتن به جبهه جنگ افتادید ؟ و در کدام منطقه عملیاتی بودید ؟ وقتی حال و هوای جنگ در گرفت، من و چهار نفر از دوستانم در انجمن اسلامی دبیرستان و بچه های مکتب تصمیم گرفتیم به جبهه اعزام شویم؛ ولی مانع از حضور ما در جبهه شدند، چون هم مجرد بودیم وهم اینکه تخصص خاصی نداشتیم ...
شجاعت در کلام، ترس در نوشتار
...> خوانده اید بگویید؟ از نویسندگان نسل بعدی می توانم به آثار کسانی چون محمدحسینی، حسین سناپور، شیوا ارسطویی، سپیده شاملو و فریبا وفی اشاره کنم. به ویژه درباره فریبا وفی یادم هست داور اولین جایزه ای که او به خاطر نگارش کتاب پرنده من دریافت کرد من بودم و آن زمان به او گفتم کتابش را به خاطر این دوست داشتم که به لحاظ مضمونی اثر نویی در ردیف کارهای آپارتمانی به شمار می رفت. جالب است ...
شفافیت و فیش هایی که یک به یک لو می روند
منتقدان متخصص، انقلابی و وطنخواه پیرامون الگوی قراردادهای نفتی را گزارش می کرد، نمونه جدیدی است. در همین زمینه حقوق و دریافتی های ستمگرانه، وقتی در 11 اردیبهشت در همین کانال نوشتم که مدیر یکی از سازمان های دولتی 35 میلیون تومان در ماه دریافتی دارد، روز بعد از دفتر معاون اول زنگ زدند و از قول آقای جهانگیری نام آن فرد و چگونگی امر را جویا شدند. من ضمن معرفی آن مدیر حریص توضیح دادم که وی ...
راز خانه وحشت
دوستش دارم قبول کردم که هر کمکی از دستم بر بیاید برای انتقامگیری از مرد متجاوز انجام بدهم. چند روز بعد، امیر گفت نقشه انتقام را کشیده و از من خواست با یاسر مرد متجاوز تماس بگیرم و با او قرار بگذارم تا وقتی او به محل قرار آمد امیر نقشه اش را عملی کند و به قول خودش یاسر را گوشمالی بدهد. نقشه امیر این بود که من یاسر را به یک خانه قدیمی بکشانم. می دانستم که یاسر بازاریاب است، به ...
بی تو دلم می گیره تو این سکوت خونه*...
هم آسمونی شد... اومده بود ایران با هزار امید برای فعالیت مجاز. روحش شاد. بهنام صفوی: خیلی دوست داشتم شایعه باشه ولی فقط افسوس... روحش شاد و یادش گرامی. مهدی مدرس: همه یه روزی میریم...ولی کاش آرزو به دل نریم...محمد عزیزم تسلیت می گم خدا بهت صبر بده. حامد همایون: من مرد تنهای شبم/صد قصه مانده بر لبم تنها و.... روحش شاد. همیشه یاد این کلام زیبای پروین اعتصامی میفتم ...
زندگی خواندنی 5 زن غسال در بهشت زهرا
و کجا بزرگ شدی نداره، رو پیشونیت نوشته. اولش سخته اما کم کم باهاش کنار میای و زندگی می کنی. از 18 سالگی دوست داشتم غسال بشم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم بهش برسم. وقتی یکی از اقواممون فوت می کرد میومدم از پشت پنجره غسالا رو تماشا می کردم. اینها حرف های زهرا است. فرزند آخر یک خانواده 6نفره که در رشته کسب و کار درس می خواند و عاشق شغلش است. 26 سال دارد و چهار سال است که در غسالخانه بهشت زهرا ...
من یک ایرانی ام در کتاب درسی عراق
را از تلویزیون دیدم، فهمیدم یک فاجعه انسانی اتفاق افتاده است. وی با بیان اینکه دوره سه ماهه مبارزه با بمب های شیمیایی (ش- م- ر) را با نیروهای سپاه و ارتش گذرانده بودم،گفت: به دلیل اینکه دردهای بمب های شیمیایی را به خوبی حس کرده بودم، تصمیم به حضور و امدادرسانی در حلبچه را گرفتم؛ مادرم در آن زمان گفت پسرم تو مریض هستی و نباید به آنجا بروی اما گفتم می روم و اسفند 1366 به حلبچه رفتم . ...
شیار 143 ؛ رازها و پیامهای جنگ عراق و ایران!
خبری از اسرا و آزادگان بازگشته به وطن و پرس و جو و گشت و گذار وی در میان خانواده های آنها،حتی با پای برهنۀ ناشی از عدم تسلط به حواس و هیجان وی، هیچ نشانی از یونس گم گشتۀ الفت نبوده و هر بی خبری نیز آتش فزایندۀ ای بر آه و دل و جان این مادر دردمند و چشم براه شهید(یونس شیار 143) می افروخت و وی را بیش از پیش، پیر و افسرده و ضعیف می کرد و روز به روز هم بیشتر بی حرف و بی زبان و بی گفتگو به سر می برد ...
دست های رضا دارند تمام می شوند! +عکس+18
صدای آواز و شادی طنین انداز کوچه و محله می شود و همه به یومن این پیوند مبارک به یکدیگر تبریک می گویند؛آری! پدر قصه ی ما تمام نه های ازدواج فامیلی را زیر پا می گذارد و با دختر خاله ی خود ازدواج می کند. و این یعنی شروع یک جنگ نا برابر با زندگی؛ زندگی که هیچوقت روی خوش به ناملایمت ها و کوتاهی های بشر نشان نداده است.EB برگی از صدها بیماری صعب العلاج و خاص است که سال هاست درخت زندگی خیلی ها را خشکانده ...
بخش های خواندنی خلسه با طعم باروت
را می دَرد... می خواست چشم هایش باز باشند تا ببیند وقتی همه چیز پیش چشم های آدم تاریک می شود، آیا زمان هم در ثانیه ها گیر می افتد؟ رضا می گفت بستگی دارد چطور به قضیه نگاه کنی. یک وقت می بینی دختری را دوست داری، ناغافل بهت جواب منفی می دهد. آن وقت تمام دنیا یک دفعه پیش چشم هایت... باد می آید و با خود شمیم گل های وحشی پشت پادگان را آمیخته با بوی زننده باروت در مشام زنده می کند ...
از کار با فرهادی تا بازی درفیلم کارگردانان جوان
، فیلمبرداری و بعد مونتاژ خواندم و بعد کار تدوین انجام دادم. پدرم معتقد بود من دارم وقتم را تلف می کنم و باید بازیگری کنم چون در مملکتی زندگی می کنیم که همه خود را بازیگر می دانند و من فکر می کردم چه کسی می خواهد من را تحویل بگیرد؟ این شد که شغل خودم را ادامه دادم و هر چند وقت یک بار می رفتم برای دوستانم نقش کوتاهی بازی می کردم. بیشتر بازیگوشی بود تا بازیگری اما کم کم متوجه شدم واکنش ها خیلی مثبت است ...
پیرمرد قصه گوی شهدا/ آفرین که داغ ضجه زدن را به دلشان گذاشتی
دیدم سردار باقرزاده است. سردار او را به سالن دیگری می برد. چند دقیقه مانده به آمدن رهبرانقلاب، می فهمد که قرار است با آقا دیدار کند. آقا که به من رسید احوالپرسی کرد و گفت از پسرانت برایم بگو پدر درنگ نمی کند. می گوید چرا از آنها بگویم؟ می خواهم از خودم بگویم. محافظ رهبر او را کمی عقب می آورد. آقا می گوید هرچه دوست داری بگو. پیرمرد هم درخواستش را می گوید. من هیچ وقت فکر نمی کردم بتوانم از نزدیک ...