سایر منابع:
سایر خبرها
اگر هدفش شهادت بود گوشه هیئت می نشست و کاری با موسیقی و جشنواره فیلم نداشت
مسئله نبود. رفت به آبادان و در مناطق محروم یک گردان زرهی مرزی را مهیا کرد. این برایش مهم بود. اگر دنبال درجه بود همینجا در تهران می ماند و روز به روز ترفیع می گرفت. در 8 سال دفاع مقدس حضور داشت. در جنگ وظایف خود را انجام داد و موقعِ به دنیا آمدن دو تا از فرزندان خودش یعنی محمدحسین و عباس حضور نداشته است. من خوش شانس بودم که بعد از جنگ به دنیا آمدم و پدر بالای سرم بود. جنگ که تمام شد سلاحش ...
کودکان خطرناک دنیا را بشناسید +تصاویر
پشت میله های زندان می گذراند. جاشوا فیلیپس جاشوا اهل فلوریداست و زمانی که 14 سال داشت، در سال 1998 همسایه 8 ساله شان به نام مَدی را قتل رسانده بود. مدی که گم شده بود، همه به همسایه دیگر آن ها که سابقه زندان داشت شک کرده بودند و در این راه حتی جاشوا مشغول کمک به پلیس و خانواده مدی شده بود. در روزهایی که همه دنبال مدی می گشتند، مادر جاشوا وقتی خانه را تمیز می کرده ...
سرنوشت شوم نابغه ریاضی کشور!
ایران آنلاین /قبل از حضور پلیس، مرد قاچاقچی فرار کرده بود و "زهره" 24 ساله در حال فرار دستگیر شد. لاغر اندام، با صورتی چروکیده و آرایشی غلیظ، انگار که سال هاست به دنبال کسی است تا سرنوشت تلخی را که برایش رقم زده اند، باز گو کند: 16 ساله بودم، دختری چادری، درس خوان و مودب! سال اول دوران دبیرستان نفر دوم المپیاد ریاضی کشوری شدم! زندگی خوب و خوشی را کنار پدر و مادرم ...
عشق خیابانی به یک مرد مرا به زن خیابانی تبدیل کرد
که در آن باز بود، تصمیم گرفتم وسایل داخل خودرو را نیز سرقت کنم که از سوی ماموران کلانتری دستگیر شدم. نغمه آهی کشید و افزود: به مواد مخدر معتاد هستم و سه بچه دارم. چند سال قبل در پی یک عشق و عاشقی خیابانی خاطر خواه شدم و به خاطر او از خانواده ام و همه کس و کارم و شهر و دیارمان گذشتم . با اصرار من بالاخره ازدواجمان سرگرفت و راهی دیار غربت شدم. در حالی به خانه شوهرم رفتم که ...
مرد روستایی را چه کسی کشت؟
، مادر و دو فرزند قربانی برای عاملان قتل تقاضای قصاص کردند. سپس همسر مقتول که در زمان درگیری در صحنه حضور داشت، گفت: روز حادثه من و دخترم و همسرم سوار بر موتورسیکلت در حال رفتن به خانه برادرم بودیم که در بین راه محمد – متهم ردیف اول- در حالی که سوار بر موتور بود از کنار ما رد شد وناگهان با لگد ضربه ای به من زد که تعادلمان را از دست داده و هر سه نفر زمین خوردیم. شوهرم فتحعلی خیلی ناراحت شده ...
احوالات روحانی زندان در ماه عسل
...> علیخانی گفت: شما می توانستید کار دیگری را انتخاب کنید. چرا این شغل را انتخاب کردید؟ نبی گفت: درست است،اما زمانی که من یک زندانی را می بینم، به نظرم آنها اهل برزخ هستند. من وارد زندان شدم برای ساختن زندانیان و برگرداندن آنها به زندگی سالم. شاید اگر من در شرایط خاص دیگری زندگی می کردم، بدون نظارت، مادر، پدر و اجتماع شاید من خودم الان جای آن زندانی ها بودم. در ادامه مستندی پخش شد که قاتل و ...
ابوحنانه ی ملیکا؛ زخمی فتنه 88 و جاویدالاثر مدافع حرم
مرتضی ست. لبخندی می زند و می گوید بله. حنانه دختر بزرگتر شهید مدرسه است و دختر ملیکا دختر کوچک همراه مادر در خانه. اسم جهادی پدر "ابوحنانه" است. تا مادر نام ابوحنانه را به کار می برد ملیکا با شیرین زبانی می گوید "ابوملیکا". مادر خنده اش می گیرد و می گوید: "دوست دارد اسم پدر را به نام او صدا بزنند." حالا "ابوحنانه" ی ملیکا ماه ها است که پیکرش در سوریه جامانده. پدر دی ماه سال گذشته در ...
گفت وگو با چند فحاش فضای مجازی
به صفحه دیگر می رفت. کمی بعدتر نوبت به ایوان زایتسف رسید. این بار بهانه شکست تیم والیبال بود و البته که ایوان نیز در صفحه فیس بوکش که توسط دو ادمین اداره می شد به این حملات گسترده واکنش نشان داد. او نوشت که انتظار نداشت چنین رفتاری را از سوی ایرانی ها شاهد باشد. اما این روند گویا قرار نبود خاتمه یابد. در مرحله بعد و در دور جدید حملات این بار به سوی ایرانی ها اتفاق افتاد ...
ماجرای پسر هندی که در دام زورگیران تهرانی افتاد!
...> نوجوان هندی وقتی 2 جوان زورگیر را مقابل خود دید مقاومت کرد اما دزدان او را زخمی کردند و موبایل گرانقیمتش را به سرقت بردند. ساعت 23شنبه بیست و دوم خرداد ماه، نوجوان 16ساله هندی که سال هاست به همراه خانواده اش در تهران زندگی می کند در راه بازگشت به خانه اش بود که وقتی به خیابان جمهوری حوالی بهارستان رسید ناگهان پسرجوانی از پشت سر به او حمله کرد. نوجوان هندی که وحشت کرده بود داد و فریاد راه ...
نابغه قرآنی دیروز حالا چه می کند؟
متاهل شده ام. فرزند هم دارید؟ بله خداوند به بنده دو فرزند عنایت کرده که دخترم سه ساله و پسرم یک سال و چهارماهه است. در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟ بنده در کنار تحصیل در حوزه علمیه قم در موسسه جامعةالقرآن کریم و اهل بیت(ع) مشغول فعالیت هستم که بخش پژوهش و تحقیقات این موسسه را برعهده دارم. البته افتتاح شعب مؤسسه در شهرستان ها و بازدید از این شعبات هم از وظایف من ...
غیرمسلمانان بر سر سفره افطار مسلمانان کانادا + عکس
...> وی سپس یادآور شد: از زمان آغاز به کار کمپین همسایه خود را ملاقات کن ، تغییر عقیده دادم و در مدت چهار سال گذشته، در بسیاری از شب های ماه رمضان میزبان همسایگان غیرمسلمان خود بودم. این مسلمان کانادایی همچنین خاطر نشان کرد: در طول شش، هفت روزی که از آغاز این ماه مبارک می گذرد، 15 تن از همسایگانم را برای افطار دعوت کرده و آنان نیز قبول کرده اند و بر سر سفره افطارمان حاضر شده اند. ...
روایت نجات دختر 18ساله از مرگ توسط نوجوان 15 ساله
از مرگ نجات دهد. البته خود علیرضا می گوید که دوست ندارد از این کار با عنوان نجات دادن یاد شود. به عقیده اش، او تنها به یک انسان کمک کرده است؛ چرا که به نظرش نجاتگر بودن صفت بزرگی است که به هر کسی داده نمی شود. علیرضا حسین زاده، عضو تیم دادرس، درباره حادثه ای که در منطقه دره سید رخ داد، گفت: در محوطه نشسته بودم که متوجه شدم میان خانواده ای که در نزدیکی ما نشسته بودند اضطراب و هیاهو ...
در سکونتگاه های غیررسمی تهران چه می گذرد؟
به گزارش آفتاب ری ، همه چیز موقتی است. اضطراری، فوری. بااینکه خیلی هایشان سال ها اینجا زندگی می کنند، اما انگار ساکن پناهگاهند؛ نه خانه ای برای ماندن. نه...اینجا در قلعه سیمون. شهرک کامیون داران اسلام شهر را که رد کنی، انتهای جاده ای خاکی، آلونک هایی را می بینی که این روزها شده محل سکونت نزدیک به 200 نفر. می گویند روزی قلعه ای تاریخی بوده. حالا به قول جامعه شناس ها یک سکونتگاه غیررسمی است. ...
گفتگو با - مسعود پزشکیانِ - محبوب
.... پدرم کارمند بود و از ارومیه به آنجا مامور شده بود و در شیر و خورشید مهاباد در بهداری و قسمت داروخانه کار می کرد. دوره تحصیلات ابتدایی و سیکل را در مهاباد گذراندم و برای گرفتن دیپلم به ارومیه آمدیم و در رشته کشاورزی هنرستان به مدت 3 سال درس خواندم. تا دیپلم کشاورزی را گرفتم و بدون وقفه در سال 1352 به خدمت سربازی اعزام شدم. مدت 6 ماه در کرج بودم و چون در رشته هایی که درس می دادند نفر اول شدم ...
مقایسه صحبت های هیلاری و ترامپ درباره حادثه اورلاندو
باره می گوید: - ما به انتخاباتی نزدیک میشویم که میتواند سرنوشت سازترین انتخابات زندگیمان باشد، اما امروز برای سیاسی کاری روز مناسبی نیست. مردم امریکا روز یکشنبه با یک کابوس از خواب بیدار شدند، البته یک کابوس آشنا. در روزهای آتی از قاتل اطلاعات بیشتری بدست خواهیم آورد. در حال حاضر می دانیم که به داعش اعلام وفاداری کرده و این گروه مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفته است. - بخشی ...
روایت نجات دختر 18ساله از مرگ توسط نوجوان 15 ساله
همراه خانواده اش به منظور انجام مراحل تکمیلی درمان راهی بیمارستان شدند. شهرستان اندیمشک یکی از شهرستان های فعال در زمینه آموزش امدادی دانش آموزان در قالب طرح دادرس است و این توان در جمعیت هلال احمر وجود دارد که چنانچه همکاری های لازم از سوی آموزش و پرورش این شهرستان بیشتر شود، آموزش های دادرس را در مدارسی که از این طرح بدون بهره مانده اند، گسترش دهد. رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان ...
حاشیه نگاری خبرنگار ایرنا از سفر رئیس کمیته امداد کشور به ایلام
من و خانواده ام کمک می کردند خیلی سعی کردند مانع کار مادرم شوند ولی مجبور به این کار شدم. او ادامه می دهد: از زمانی که من و برادرم ترک تحصیل کرده ایم خیلی ناراحت هستیم، برادرم هر روز صبح با پدرم برای کارگری می رود و من هم با تکه پارچه هایی که از برخی خیاط های محله مان می گیرم گیر و گل سر درست می کنم و به مغازه داری می دهم، ابتدا فروشم بد نبود ولی مدتی است که جنس های جدید آمده کسی دیگر از ...
درد بی درمان کودکان خمار از گروه سنی هشت ماهه تا 18 ساله
خواب بود و شیشه مصرف می کرد. مادر تن فروش بود، پدر زندان بود و دو برادر معتاد داشت. بعد از اخطارهای بهزیستی، با اورژانس اجتماعی تماس گرفتم و گفتند ما با کودک معتاد کار نمی کنیم و به ما مربوط نمی شود. با سامانه 137 شهرداری تهران تماس گرفتم و گفتند ما با کودک زیر 18 سال کار نمی کنیم. با بهزیستی تماس گرفتم و گفتند به دختر نامه بده بیاید پیش ما و ارجاع بدهیم به بیمارستان اعصاب و روان. من اگر این دختر ...
آتش بس در خان طومان معنا نداشت/ آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین ...
. به گزارش فارس، این مرقومه در ادامه پرونده ویژه روی خط مقاومت داستان زندگی شهید رحیم کابلی به روایت همسر و پسرش است: روایت اول؛ همسر: سمیه اصلانی متولد 1350 شهرستان علی آباد کتول همراه و همقدم 29 سال گذشته رحیم کابلی است. 16 ساله بود که پا به خانه رحیم گذاشت؛ یادآوری خاطرات آن روز چهره غمگین اما صبورش را شادمان می کند: آقا رحیم و داماد خانواده ما با هم در جبهه ...
کمک شهید ابراهیم هادی به نیازمندان
دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند. یکی دیگر از دوستان شهید ابراهیم هادی می گوید: از جبهه بر میگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر، الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟! به چه کسی رو بیاندازم. خواستم بروم خانه ...
پارکبان آملی با مدرک کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری!؟
...! قول های رنگارنگ مسوولین هرچه می گذشت، لحظه به لحظه این مصاحبه برای هردومان سخت تر می شود، او از نامهربانی روزگار و من هم از بغض مانده در گلوی مخاطبم! می گوید مسوولی پارسال به من قول داد تا در سال 95 مرا جذب کند، وقتی چند روز پیش به دفترش رفتم، اول مرا نشناخت، سپس گفت من از این قول ها زیاد دادم، چرا جدی گرفتی! پارکبان باش تا ببینیم چه می شود کرد طبق ...
حمایت مرگبار 50 روستایی از مادر پیر
...: من با حسین مشکل شخصی نداشتم. اما آن روز شنیدم که او با مادرش درگیر شده و مادرش را به شدت کتک زده است. از شنیدن این حرف خیلی عصبانی شدم. برای همین از او کینه به دل گرفتم. وقتی داشتم از محل کارم به خانه برمی گشتم حسین و زن و بچه اش را سوار موتور دیدم و به آنها لگد زدم. بعد از آن هم به روستا برگشتم، اما آن جا بود که دیدم تعداد زیادی از اهالی روستا جمع شده اند. آنها به محض دیدن حسین با چوب و چماق ...
قصه تلخ صبوری زخم خوردگان جنگ در بیمارستان جانبازان اعصاب و روان
در گلو می گوید: موج انفجار در آبان ماه سال 62 به من آسیب رساند، دو سال بعد از آن تاریخ شروع به مصرف دارو کردم و در تمام این سال ها بسیار اذیت شدم . قبل ترها اردو می رفتیم محمد رضا دست به سرش می کشد و ادامه می دهد: پزشک معالجم استادی است که مشکلاتم را حل کرد. خدا را شکر که این مرکز بنا شده تا ما روزانه علاوه بر کار تفریح هم بکنیم و بعد با خیالی راحت به خانه برویم البته قبل تر ...
معیارهای ازدواج سحر زکریا در 42 سالگی!
بتوانم از بودن با دوستانی که به آنها عادت کرده بودم لذت ببرم، وقت منتقل شدن به شهر دیگر می رسید و ما باز باید از آن شهر می رفتیم و این برای هیچ کودکی خوشایند نیست. از دوران کودکی خاطرات جدایی زیاد دارم، اما بعدها متوجه شدم که جدایی هم بخشی از زندگی است. هر چیزی که روزی شروع می شود روز دیگری به انتها می رسد و رفتن و جداشدن بخش لاینفک زندگی است. ما انسان ها باید درس زندگی را بیاموزیم ...
در سوریه تمام آن چه دارید را وسط می گذارید / روش راضی کردن مادرم را از یک شهید یاد گرفتم
فرمودند و به واسطه خوبی های پدر ومادرم است. تقریباً از 8 سالگی این فعالیت را آغاز کردم. فکر کنم نزدیک به 13 سال است که در این کسوت، افتخار نوکری این خانواده را داشتم. آقای عبداللهی! جانباز یعنی چه؟ قاعده بر این است در صحنه نبرد وقتی اتفاقی رخ دهد که منجر به مجروحیت شود، فرد جانباز می شود و در کنارش عده ای پر می کشند و با شهادتشان آسمانی می شوند. با تمام احترامی که برای دوستان ...
وقتی سخنان امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند - هنوز چوب اعتماد به لیبرال ها را می خوری
اسلحه می شدیم- مشخصا این انقلاب یک انقلاب سزارینی می شد، یعنی به زور میوه کال را می خواستیم بکَنیم اما تقدیر الهی اینگونه بود که 15 سال باید صبر می کردیم مانند درخت گردویی که 10-8 سال شما زیر بار آن می نشیند. خود امام روح الله می فرماید ما یک خبطی کردیم، چون جایی می گویند همه چیز آماده بود چرا نشد؟ فرمودند اتفاقی افتاد و عمل ناصوابی انجام گرفت و خداوند 15 سال انقلاب را به تأخیر انداخت. از ...
دردسر عکسی که از خلوت یک دختر و پسر در تلگرام منتشر شد!
داشته باشم، تا اینکه متوجه شدم عکس من و محمد در فضای مجازی پخش شده است. آنقدر شوکه شدم که زبانم بند آمده بود. اگر پدرم می فهمید حتما مرا می کشت، نمی دانستم چه کار باید بکنم، عکسها مربوط به روزی بود که من و مهسا با محمد و سعید در خانه محمد بودیم. احتمال اینکه محمد این کار را انجام داده باشد نبود، من هم این کار را نکرده بودم. پس می ماند مهسا و سعید. مادرم وقتی که آشفتگی مرا دید به ...
وقتی صحبت های امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند/کسانی که الان سر کار هستند 20 سال مسیر ...
می شد، یعنی به زور میوه کال را می خواستیم بکَنیم اما تقدیر الهی اینگونه بود که 15 سال باید صبر می کردیم مانند درخت گردویی که 10-8 سال شما زیر بار آن می نشیند. خود امام روح الله می فرماید ما یک خبطی کردیم، چون جایی می گویند همه چیز آماده بود چرا نشد؟ فرمودند اتفاقی افتاد و عمل ناصوابی انجام گرفت و خداوند 15 سال انقلاب را به تأخیر انداخت. از ایشان پرسیدند چه ناهماهنگی در کار بود؟ امام گفت ...
پدیده فوتبال هرمزگان: تمام فکر و ذکرم ذوب آهن اصفهان است
ماندم و تلاش کردم زیرا به خودم اعتماد داشتم. پس از بازی در تیم نونهالان ذوب آهن و حضور موفق در آن در فصل بعد به تیم نوجوانان ذوب آهن ملحق شدم که دوری از خانواده و سختی های آن، پدرم که استاد دانشگاه بود، مجبور شد خود را زودتر از زمان موعد بازنشسته کرده و به همراه خانواده به اصفهان بیایند و خانه ای را اجاره کنند اما در این مدت پایم شکست و متأسفانه یک سال دور از میادین بودم و اگر خانواده ام کنارم حضور ...
درگیری بر سر یک دختر در پارتی شبانه رنگ خون گرفت
خانه بازگشتم با دیدن پارچه های مشکی و نصب آگهی فوت برادرم بر سر در خانه، دریافتم که در آن میهمانی خانمان سوز، فرهام بر اثر ضربات چاقوی دانیال از پا درآمده و در دم فوت کرده و دانیال نیز توسط پلیس دستگیر و تا اجرای حکم قصاص، روانه زندان شده است. گرچه برادرم همواره، بسیار با من رفتار بدی داشت و پیوسته مورد آزار واذیتش قرار گرفته بودم ولی نمی دانم که چرا با شنیدن خبر مرگش، ناباورانه بغض راه ...