سایر منابع:
سایر خبرها
پاسداری که فیش حقوق و پاداشش را حضرت زینب(س) صادر کرد +تصاویر
فرودگاه بیاییم. گفت : من از این لوس بازی ها خوشم نمی آید. با آژانس رفت، پشت سرش آب ریختم، انگار از همه دنیا دل کنده شدم. نمی دانم چه حسی بود داشتم. برگشتم توی خونه دیدم گوشی شون جا گذاشتن. زنگ زدم دفتر آژانس تا به راننده شون اطلاع بدهند . یک ربع بعد برگشتند. رفتم گوشی را دادم . آخرین لحظه، آخرین نگاه بین ما رد و بدل شد. من هم به مدرسه رفتم و هر نیم ساعت به نیم ساعت زنگ می زدم، ببینم ...
چادر، عشق به اهل بیت را برایم به ارمغان آورد
...> اون موقع به این فکر می کردم که بالاخره دعای پای صبحگاه مدرسه (زیارت کربلا نصیب ما بگردان) اجابت شده و امام حسینی که هر سال کلی براش عزاداری می کنیم و بابام عاشورا و تاسوعا براش نوحه می خونه رو قرار است از نزدیک ببینم.بماند!!! وقتی مشرف شدیم به حرم امام حسین(ع) و اون حال و هوا و مکان مقدس رو دیدم از این که مخالف آمدن بودم پشیمان شدم و روزه آخر من رو به زور و با چشم گریان به ایران ...
عزت و شخصیتم را مدیون چادرم هستم/در شلمچه عهد بستم از چادر حضرت زهرا (س) حفاظت کنم
در سال اول دبیرستان بودم که در کلاس های پایگاه تابستانی مسجد ثبت نام کردم و حضور مداوم دراین کلاس ها باعث شد دیگه خیلی با دوستان دوران راهنمایی ارتباطی نداشته باشم و در حقیقت اون خوشی هایی که باهاشون داشتم دیگه برام بی معنی بود و جای خودشو به چیزای بهتر داده. به طور مثال چه کار هایی؟ به طور مثال به جای اینکه هر روز به پارک با دوستانم بروم، هرشب تصمیم گرفتم که به مسجد بروم و ...
از فیلم های کیارستمی چه می دانیم؟
...: بهتره که بی سوادها با باسوادهاازدواج کنن پول ندارها با پول دارها ازدواج کنن. خونه ندارها با خونه دارها که بتونن همدیگر را روبروا کنن. کسایی که دو تا خونه دان که نمیشه سرشون رو بزارن توی این خونه پاشون را تو اون خونه. آخر فیلم هم به طاهره التماس می کند و بعد عصبی می شود: برای حسین زن قحط نیست هرجا بروم به من زن می دن ولی بخاطر سر و سامان خودت می گم! طعم گیلاس/ 1376 عباس ...
درمان سوختگی به شرط پرداخت هزینه ویزیت!
سوختن دستان محیا هیچ عکس العملی از سوی پدرش نشان داده نشد چراکه مصرف مواد مخدر جایگزین نوازش های پدرانه اش شده بود. وی بیان کرد: بعد از سوختن دستان محیا برای درمان دستان دخترم در ساعت 10 صبح روز یکشنبه بیستم تیر ماه سال جاری به درمانگاه قائم شهر محمدیه مراجعه کرده و تا ساعت پنج غروب منتظر حضور پزشک و رسیدگی به دستان محیا بودم. مادر سیده محیا حسینی گفت: با وجودی که دستان محیا ...
همسرم فحاشی کرد، او را کشتم
از دست دادم. مژگان ناراحت شد، مدام به من می گفت باید کار پیدا کنی، من هم چند جا رفته بودم، ولی نتوانستم کار پیدا کنم. او قهر کرد و به خانه مادرش رفت، بچه ام را هم با خودش برد. چند بار دنبالش رفتم اما نیامد. او زن من بود. عاشقش بودم و نمی خواستم طلاقش بدهم. می گفت باید من را طلاق بدهی. با خودم گفتم می روم و دوباره حرف می زنم و راضی می شود برگردد. وقتی به خانه مادرزنم رفتم، مژگان نبود ...
بازخوانی پرونده هایی از جنس کابوس
آمد و شش روز در منزل ما بود و پس از آن دوباره به زادگاهش رفت این در حالی بود که دیگر من بدون شنیدن صدای آن زن نمی توانستم زندگی کنم و هیچ گاه هم فکر نمی کردم همه حرف های او دروغ هایی در فضای مجازی است. وی می گوید: آن زن دوباره به مشهد آمد و بین ما صیغه محرمیت جاری شد تا این که با خودروی پرایدم به خمین رفتم و شب ها را داخل چادر مسافرتی می خوابیدم. آن جا بود که فهمیدم آن زن نه تنها متاهل ...
توضیحات لادن طباطبایی درباره مهاجرت به آمریکا + تصویر
در کنارم هستند. حرف زدن با اونها و پست گذاشتن براشون، برای من مثل درددل کردن با یک دوست قدیمیه. برخی از دوستان از میانه راه به ما پیوستن. آنقدر محبت داشتن که پستهای قبلی رو تک به تک خوندن ( دمشون گرم واقعا) و در جریان ماوقع هستند. تعداد زیادی هم مرتب اضافه میشن، که من رو حیرت زده میکنند، چون من چند ساله فعالیت بازیگری ندارم، و خیلی از حجم فالورها حیرتزده و شرمنده ام. مطلب ...
بالارفتن نرخ ناامیدی در دانشگاه ها/ لشگر شکست خورده!
چی حرف بزنه آخه. صبح ها پا میشم میام دانشگاه بین هر کلاسمم یه ساعت فاصله است، می روم سرکلاس و بعد میام می شینم اینجا. فقط می رم سرکلاس که غیبت نخورم و حذف نشم. شبم که می رم خونه، خسته و کوفته می افتم می خوابم می پرسم قصد کارکردن نداری؟ فندک را می گیرد زیر سیگارش و می گوید: کجا برم کار کنم آخه؟ کار نیست. تو فامیلامون هرکی رو می بینی یا بی کاره یا خودش یه کاری راه انداخته. الحمدلله بابامون ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (281)
علی و خانواده اش تبریک عرض میکنیم. پولاد جان یعنی اگر استاد روز تولد ِ پدر در صحنه حاضر نمی شدند رفاقتشان به اینجا نمی کشید؟! 42 سال پیش در همین روز وقتی آتیلا، اولین فرزندِ ناصر خان حجازی به دنیا آمد و اسطوره ی جوان برای اولین بار پسرش را دید. یک هفتگی؟ برای اون سِن اش؟! نوزاد هفت روزه مگر سِن دارد؟! مگر تا هفت روز بند ناف نوزاد می افتد اصلاً؟ (خودم میدانم ربطی به ...
دوستان فوق العاده صمیمی!/ سه داستان کوتاه طنز
فرصتی برای آدم می ذاره؟! توکه خونه ما رو بلدی؛ همین کوچه دوازدهم؛ یه خونه مونده به آخرین در؛ اون خونه آبی!... باورکن خیلی خاطرت رو می خوام! – نوکرتم! تومثل داداش خودمی؛ هرروز دلم برات تنگ می شه! – خب، از دیدنت خوشحال شدم...کاری نداری؟! – نه قربون معرفتت! یه سری به ما بزن؛ درخدمت باشیم! دومی به رسم ادب، دستش را چنگولی تکان می دهد و بای بای می کند ...
بهزیستی هیچ حمایتی از فرزندانم نمی کند
را به من داده به جای آن شوهر و مادر و خواهر های خیلی خوبی به من داده است. مرآت- آیا با این دو فرزند معلول به مسافرت هم می روید؟ ما هرسال عید مسافرت می رویم و برای من اصلا سخت نیست در روز تاسوعا ما به زنجان هم رفتیم چون مراسم های آنجا ثبت جهانی شده است و وقتی برگشتیم همه گفتند تو چطوری توانستی هر دو را با هم ببری البته خدا توانش را به من داده است و انشالله توان بهم بده تا ...
نقشه جم و من و تو از زبان مدیرانشان
لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. وی همچنین اشاره کرده است که تا سال2020 کلمه مادر را در ایران بی معنا خواهد کرد. وی همچنین در مصاحبه ای با صدای آمریکا این مضامین را تکرار کرده است و وقتی مجری برنامه از وی پرسید: برنامه آینده شما چیست؟! گفت تا سال 2020 کاری میکنیم که مردهای ایرانی خودشون زنهاشون رو برای نمایش دادن از خونه بیرون بفرستن. مجری برنامه گفت: مگه میشه ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (128)
مودب نباش عزیزم. 11. انقدر که دانشگاهای ما روابط پنهانی داره، سریالای ترکیه ای نداره. 12. بهترین دوره واسه خودکشی اون بازه ی زمانی سه چار ساله ای بود که صدای زنگ موبایلا صدای خندیدن اون بچهه بود. 13. کی از ویژگی های اینستاگرام اینه که صفدر آقا پشمک فروش صبونه نوتلا با تست میل میکنه، شام سوشی. 14. کاش الان یک پسر و یک دختر 3 ساله داشتم.دست دخترم می خورد به ...
طنز/یکی هِی می خواهد مرا روشن کند!
باری ندارم و وقتم کاملا آزاده، از صبح تا شب، همین جوری توی خیابونا قدم می زنم و ساختمون های قشنگ مردم رو متراژ می کنم! سعی کردم جلوی خنده ام را بگیرم، اما مگر می شد این حرف ها را شنید و نخندید!... چند لحظه سکوت کردم و بعد گفتم:" خیلی جالبه!... خب قرار بود بنده رو روشن کنی؛ پس چی شد؟! " جوان که اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده بود، بعد از چند سرفه کوتاه، سینه اش را صاف کرد و ادامه داد:" اول ...
علاج غم از ریشه
گلایه دارد، درصدد است تا برای آگاهی آنها و بالا بردن سطح فرهنگی شان هم تلاش کند. وی یکی از خاطرات خوش اش را از توجه و کمک رسانی به یکی از خانواده ها به یاد می آورد و می گوید: 20روز قبل از عید، مادری آمد و با گریه و زاری گفت که شوهرش معتاد است، 2بچه دارد و شوهرش جلوی بچه ها مواد مصرف می کند. آن مادر خیلی ناراحت و کلافه بود و تقاضای کمک داشت. تصمیم گرفتیم شوهرش را برای ترک اعتیاد به کمپ بفرستیم. ...
بدحجابی؛ عشوه گری یا بی خبری!
مادر حجاب کامل چادر به سر دارد اما دختر جوان حجاب و پوشش مناسبی ندارد. از مادر سؤال می کنم، مادر که ظاهراً دیگر جوابگوی دخترش نیست می گوید: ما مادرها دیگر فرزندانمان را تربیت و بزرگ نمی کنیم بلکه رسانه ها و فضای مجازی آن ها را تربیت می کنند. وی اضافه کرد: من خودم از وضع پوشش دخترم راضی نیستم ولی هر کاری می کنم و حرفی می زنم قبول نمی کند و در جوابم می گوید وقتی انواع لباس ها و مانتوها در ...
این صورتک های سخنگو
ها پدیدار شود. علاوه بر این نوع کنش ها و واکنش های آن ها نیز کوچک ترین منطقی ندارد؛ به خصوص شخصیت مرتضی با این که خودش باعث حضور دوست دخترش نزد آذرخش شده، فردای آن روز مدام به او می تازد و از نفرتش به آذرخش حرف می زند، اما در ادامه در چرخشی ناگهانی دوست آذرخش می شود؛ یا نسیم که لحظه ای پس از قهر مرتضی با او، با سرخوشی هرچه تمام تر مدل عروس می شود و خوش حالی می کند و انگار هیچ درکی از شرایط ندارد که ...