سایر منابع:
سایر خبرها
طنز؛ بچه لوس منطقه و داداش یکه بزنش
داداش یکه بزنی داشت که گنده لات محل بود. همیشه اسباب بازی های ما را می شکست یا موهای مان را می کشید. ما هم خیلی دل مان می خواست از خجالتش در بیاییم اما فوری می پرید می رفت دم در خانه می ایستاد و پشت داداش یکه بزنش پنهان می شد. ما هم خدا خدا می کردیم یک روز در پشت سرش بسته بشود و ما همان جا گیرش بیندازیم. عموحسام گفت الان منظورت من بودم یا اردوغان؟ موسیو شیطان به سوال او اهمیت نداد و در ...
وقتی فرمانده دیگر دعای شهادت نکرد
...> از طرفی هم در روحیه ایشان تغییرات زیادی ایجاد شده بود، چون من به حاجی خیلی نزدیک بودم، خیلی زود از خواسته های هم باخبر می شدیم، لذا زود به تغییر روحیه ایشان پی بردم، چند بار هم با گوش هایم شنیدم که در آخر مراسم دعا می کرد: خدایا! به رزمندگان ما طول عمر باعزت عنایت فرما! به من هم طول عمر عنایت کن تا بیشتر بمانم و بیشتر خدمت کنم! وقتی این صحبت ها را شنیدم برایم سؤال پیش آمد، به خودم گفتم ...
هدف دشمن؛ جلوگیری از رشد فکری در ایران
از این چی؟ از آزادی نعمتی بالاتر چی که الآن نصیب ما شده است و بسیار از چیزها شده و بسیار از چیزها می شود، یک مهلتی می خواهد؛ پنج ماه. رژیم ما یک رژیم متولد پنج ماهه است، یک بچه پنج ماهه می تواند چه باشد؟ یک تولد پنج ماهه است. شما بگذارید یک چند سال از او بگذرد، آن وقت ببینید چه خواهد شد. ان شاء الله موفق بشویم به آنکه می خواهیم به یک رژیم اسلامی، به یک رژیم انسانی، موفق بشویم به این، آن وقت معلوم ...
خطرزلزله7ریشتری چگونه به خیرگذشت؟
گفتم خدا به همه ما رحم کند. دیگر معلوم نیست بتوانم پیش خانواده ام برگردم. دمای هوا از 43 درجه گذشته و تلی از گرد و غبار، صبح منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی ماهشهر را تیره کرده است. رئیس ایستگاه آتش نشانی منطقه با لباس کار روی کاناپه کوچکی می نشیند تا جزئیات آتش سوزی روز عید فطر را شرح دهد. پنج روز پس از اطفاء آتش، هنوز با بیان برخی جملات چهره آفتاب سوخته اش ملتهب می شود: ساعت 5:17 دقیقه عصر روز 16 ...
بهاره رهنما : مادرم بهترین مدل شخصیتی برای من بود
بهاره رهنما را بیشتر مردم ایران به اجرای نقش های کمدی و جدی می شناسند و مخاطبان خاص هم با رُک گویی او آشنایی دارند. همین چند روز قبل و در زمان درگذشت استاد عباس کیارستمی بود که در اینستاگرامش جواب یکی از بازیگرانی که زنده یاد کیارستمی را به نوعی مصادره به عده ای خاص کرده بود، داد و تحسین خیلی ها را برانگیخت. بهاره رهنما خانمی پرانرژی است که هم صحبت شدن با او انگیزه زندگی باحال را در آدم به وجود می آورد، البته اگر این انگیزه را بتوان حفظ کرد، می توان انتظار داشت مثل رهنما زندگی هیجان انگیزی هم داشت. در برنامه دورهمی گفتید انرژی زیادی دارید و برای این انرژی برنامه ریزی می کنید،برنامه ریزی شما چگونه است که به نتایج مثبت هم می رسید؟ چون می دانم انرژی زیادی دارم، برای شبانه روزم برنامه های بیشتری در نظر می گیرم. سال هاست دفترچه ای دارم و اول هفته کارهایی را که باید تا آخر هفته به سرانجام برسانم، در آن می نویسم. برای برنامه ها و کارهایم از کسانی که تجربه بیشتری دارند، مشاوره می گیرم و معمولا به همه کارهایم می رسم. برنامه ریزی هایتان بیشتر هفتگی و کوتاه مدت است یا برنامه ریزی بلندمدت هم دارید؟ در کشور ما که زیاد نمی توان برنامه ریزی بلندمدت داشت، اما من برای دو هفته آینده ام می دانم چه کارهایی را باید انجام بدهم. معمولا اول سال دو، سه تا هدف کلی برای خودم مشخص می کنم که تا آخر سال آنها را به اتمام برسانم یا مقداری پیشرفت داشته باشم. خیلی از ما اول سال برای خودمان برنامه ریزی می کنیم که چه کارهایی را باید انجام بدهیم، اما وقتی پای عمل به میان می آید امروز و فردا کرده و کارها را به تاخیر می اندازیم. عملی کردن تصمیمات به مهارت خاصی نیاز دارد به نظرتان چگونه باید این مهارت را در خودمان تقویت کنیم؟ من هم تمام تصمیماتی را که می گیرم، صددرصد انجام نمی دهم، اما تلاش می کنم مثلا 70 درصد آنها را عملی می کنم. به نظرم این مهارت کاملا به روحیات فردی بستگی دارد، به همین دلیل بهتر است هر کسی توانایی های خودش را بشناسد و از همه مهم تر این که واقع بین باشد. مثلا منم دوست دارم در فیلم های تیم برتون بازی کنم، اما می دانم که امکانش نیست، بنابراین نباید رویاپردازی کنم، باید همه جوانب واقعی را سنجید تا بتوان هدف گذاری کرد و به هدف هم رسید. معتقدم باید از اهداف کوچک شروع کرد، مثلا فراگرفتن یک زبان خارجی یا چیزهای کوچک دیگر. چون در نظر گرفتن زمان کم و محدود برای اهداف بزرگ باعث سرخوردگی و ناامیدی می شود، پس بهتر است اهداف بزرگ را به هدف های کوچک تر تقسیم کرده و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی کنیم. بیشتر مردم درباره بازیگرانی مثل شما این جور قضاوت می کنند که مثلا خانم بهاره رهنما بازیگر است، اوضاع مالی خوبی هم دارد، ذهنش درگیر مسائل حاشیه ای نیست، برای همین می تواند هدف گذاری و برنامه ریزی کند! آیا امنیت مالی و داشتن پول کافی برای برنامه ریزی و هدفمند زندگی کردن موثر است؟ تا همین لحظه که با شما صحبت می کنم، یک نفر به اندازه هزار تومان هم به من کمک مالی نکرده است! از 17 سالگی کار کردم، دو تا لیسانس و فوق لیسانس دارم. آنهایی که فکر می کنند، من بازیگرم به همین دلیل در رفاه هستم، اگر در زندگی به اندازه من تلاش کرده اند و حالا از لحاظ معیشتی برای رسیدن به اهدافشان با مانع روبه رو هستند، یک جایی از کارشان ایراد دارد. من بازیگر متولد نشدم، در خانواده ثروتمند و پولدار بزرگ نشدم، پدرم کارمند شرکت نفت بود و حقوق زیادی نمی گرفت. به هر جایی رسیدم با تلاش خودم رسیدم. خانم هایی که مدام به زندگی دیگران نگاه می کنند و بدون هیچ تلاشی فقط غصه و غبطه زندگی دیگران را می خورند، بهتر است اول به خودشان نگاه کنند، ببینند چقدر تلاش کرده اند که اکنون منتظر برداشت محصول زحمات خود هستند؟ من حتی در ماه آخر بارداری که حقوق می خواندم، برای همه امتحاناتم به دانشگاه می رفتم، هر روز یکی از اعضای خانواده ام مرا می برد و می آورد؛ چون هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. دخترم که به دنیا آمد، باز هم درس خواندن را رها نکردم. بچه شیرخواره داشتم، اما واحد گرفتم و با نمره های خوبی هم قبول شدم. زندگی ام پر از تلاش است و خدا را شکر اگر وضعیت مالی خوبی دارم، به دلیل تلاش شخصی و تعدد رشته هایی است که در آنها تحصیل کرده ام. همیشه از آدم های توانمند و اساتیدم چیزهای خوبی یاد گرفته و آنها را در زندگی عملی کرده ام. پس انگیزه های درونی قوی هم دارید؟ معمولا انگیزه های درونی قوی هستند. برخی دوست دارند به ...
اینکه نماینده مجلس می گوید ما سهممان را از انقلاب گرفتیم زنگ خطر است
مقولۀ عدالت را پیاده کنند و با توجه به زندگی هایی که بعضی از این آقایان دارند و با توجه به رفتار و سلوکشان و زندگیشان که تغییر کرده و بچه هایشان آقازاده شده اند. ده نمکی گفت: این حرف هایی بود که وقتی در دهه 70 زده می شد، می گفتند که اینها تندرو و افراطی گری است. ولی بعدها و چند سال بعد این حرف ها شد؛ گفتمان غالب جامعه و در تریبون های رسمی زده شد و امروز، همین قصۀ فیش ها و اشرافی گری ...
سهم من از جهاد همسرم حفظ حجابم است
چند ماه استراحت دوباره آذر ماه اعزام شد و بعد از 70 روز به مرخصی آمد و برای آخرین بار راهی شد و بعد از 40 روز در تاریخ چهارم اردیبهشت ماه سال 1393به شدت مجروح شد و به کما رفت و سپس به شهادت رسید. محرم در روند یک عملیات در یک و نیم کیلومتری حرم حضرت زینب(س) به علت برخورد مستقیم ترکش به گلو و دست راستش به شهادت رسید. به نظر شما چه شاخصه اخلاقی در وجود همسرتان بود که شهادت در راه خدا را ...
افشارزاده: شهباززاده پول داد تا از استقلال برود
پیش رفت و تیم منسجمی را داریم و تمرینات منظم است. در بازی برابر خونه به خونه درست است که تعویض ها زیاد بود اما سرمربی شناخت خوبی نسبت به شرایط تیم پیدا کرد. سعی کردیم در اردوی تیم استقلال در ارمنستان از همه نفرات استفاده شود. منصوریان اهداف و تاکتیک ها را پیاده کرده و تیم آمادگی لازم را برای بازی روز دوشنبه دارد. * در خصوص آخرین وضعیت احسان حاج صفی برای حضور در استقلال توضیح دهید؟ ...
باقیات صالحات در نقطه کور جاده
پایگاه را زودتر بسازید تا من و مادر هادی به آرزوی مان برسیم، همین هم شد. تا یک سال بعد با همکاری مسئولان وقت هلال احمر شورای شهر این پایگاه به بهره برداری رسید. چه تعریف و چشم اندازی برای خدمات خیر و داوطلبانه تان دارید؟ هادی ما بچه اهل و خداشناسی بود. او رفت، اما با وقف، نامش را زنده نگه داشته ایم. از طرف دیگر تصور می کنم که جوانان بیش از هر چیز به الگوی اخلاقی، رفتاری و بومی ...
جوانانی که برای خدمت به مادران شهید رکاب می زنند
بعد در سکوت تا خانه شهید رکاب می زند. مسیر سوم: وقتی غافلگیر می شویم بچه ها سر کوچه ای مزین به نام شهید احمدزاده می ایستند تا برنامه ریزی کنند. قرار می شود آرمین عسکری راد میوه و نان را جلوی در خانه شهید، به مادر تحویل بدهد. دوستانش سر کوچه می ایستند تا او مأموریتش را انجام دهد و برگردد. آرمین در مسیر خانه شهید احمدزاده می گوید: یک خار که به دست ما می رود، مادرمان شب و روز ...
سه شنبه های بدون خودرو
برگشتم سمتشو سوالمو تکرار کردم. با اخم گفت: ازهمه رفتارهای آدمیزادی، فقط یه سلام کردنو داشتی که اونم از دست دادی. گفتم:سلام، مودم کو؟ شونه هاشو بالا انداختورفت یه گوشه نشست. بابا بزرگ که کار تکمیل موجودیاش تموم شده بود، سمعکشو گذاشتو برگشت که منو دید. تا گفتم سلام طبق معمول با یک نگاه شاد گفت :سلام به روی ماه چارسود، آ قربونود بره خارسود. پرسیدم: مودم کو؟ گفت:خراب شده بود، حج خانوم صبح کا رفت روضه برد بدد درست کُنِد. من برنامه روضه های مادر بزرگو از برم اما هرچی فکر کردم سه شنبه ها روزای تعطیلش به حساب می اومد، در واقع فقط سه شنبه و جمعه تو خونه بود، واسه همینم گفتم: روضه؟ مگه امروز سه شنبه نیست ؟ دایی جونی وارد بحث شدوگفت : چرا اما چند روزه پیش که رفته بوده پیاده روی زنان عفیفه شهرضایی با چند تا خانوم هم سن و سال خودش دوست شده،امروزمسجد اونا روضه داشتن. داشتم فکر میکردم هر چند خیلی خوبه مامان بزرگ آدم انقدر توی فعالیت های فرهنگی حضور پررنگی داشته باشه اما اگه مامان بزرگ تو چند تا ازاین برنامه ها شرکت کنه تا چند وقت دیگه باید برای دیدنش وقت بگیریم اونوقت دیگه خدا به دادمون برسه با جلسه ها و مأموریت هاش. خلاصه تو این افکار بودم که بابا بزرگ گفت: ناراحت نباش حالا بیا با ما بریم بیرون. ...
گفت وگوبامادری مهربان، قهرمانی گمنام
بیمارستان شهدا، یه سرباز زخمی رو آورده بودن.خیلی گریه می کرد. یه بچه 15 -16 ساله بود اهل زنجان. من رفتم پیشش گفتم من هفته ای دوسه روز میام اینجا. تو هرکاری داری به من بگو برات بکنم. چیزی می خواستی، لازم داشتی به من بگو فقط ناراحت نباش. احساس غربت نکن. چند باری که رفتم این بهتر شد و بعدم رفت. گاهی هم بهم زنگ می زد. یه سه چهار سال اصلاً زنگ نزد. ازش بی خبر بودم.بعد یه دفعه یه روز زنگ زد. گفتم کجا بودی ...
می خواستم بازیگر باشم صداپیشه شدم
. چندسالتان بود؟ از 14- 15 سالگی روند درمان شروع شد و چند سال طول کشید که در این مدت صدای من رو به بهبود می رفت. در چند سال بعد از آن بخش های مختلف این درمان را کشف می کردم و هربار به پیشرفت تازه ای دست می یافتم. می دانید متوجه شدم خوراک، بوها و گرد و غبار روی حنجره مؤثر هستند و بعد فهمیدم که هم لارنژیت دارم و هم سینوزیت، به همین دلیل مراقبت های ویژه ای لازم بود که هر دوی این ها ...
نوجوانان چینی در کمپ های ترک اعتیاد به اینترنت چه می کنند؟+ تصاویر
چه راه هایی برای فرار استفاده می کنند. یک بار با آب نمک کاری کردند تا چارچوب دور پنجره زنگ بزند. هر روز چند قطره می ریختند. 6 ماه طول کشید، اما بالأخره قاب پنجره ضعیف شد. بعد ملحفه هایشان را به هم گره زدند و توانستند فرار کنند. وی ادامه می دهد: ماه اول، هم از ما و هم از خانواده شان متنفر هستند. هنوز هم فکر می کنند بازی کردنشان در خانه هیچ اشکالی نداشته است. در این مدت، خیلی تلاش می کنند ...
گفتگوی جنجالی با یک جواد یحیویِ عصبانی
... من می رفتم در استودیو پلاتوهای 8 برنامه را می گفتم و می آمدم. بعد قرار بود فردایش با شهاب بگیرند و دوباره پس فردا من می دیدم سه روز من را آفیش نمی کنند. می پرسیدم، می گفتند برنامه شهاب پیش نمی رود. بعد شهاب من را دید می گفت چطوری می روی 8 برنامهرا می گویی و می آیی؟ می گفت من یادم نمی ماند، تپق می زنم و ... سرعت را پایین بیاور تابا هم برویم. حضور ذهن و تمرکز و حاضرجوابی اجرا را نداشت. امروز از ...
منصوریان: هر جا می رویم پرسپولیسی ها هم می آیند!
بدهم که در حال تلاش است تا تیمش را با سرعت به زمین شماره 2 آزادی برساند. این را هم بگویم من با کریم باقری 20 سال رقیب بودم اما در همین تعداد سال دوست خانوادگی هستیم و با هم رفت و آمد می کنیم. نمی دانم چرا هر جا را ما می خواهیم پرسپولبیسی ها هم می خواهند. به گزارش فارس سرمربی استقلال تأکید کرد: هر روز باید با اعضای تیم تدارکت مان به همراه 3 وانت به یک زمین تمرین دیگر برویم و محل تمرین را ...
خوشبختانه پرچم دار ما همیشه خندان است
. معمولا کسانی که موقع افتتاحیه در دهکده هستند علاقه مندند در رژه حضور پیدا کنند چون به هرحال یک افتخار و خاطره خوش برای ورزشکاران است. بنابراین ما با توجه به این شرایط گفتیم تا جایی که امکان دارد مثلا بچه های تیراندازی که روز بعد از افتتاحیه مسابقه دارند، در رژه حضور نداشته باشند. چون شرکت در مراسم رژه هفت، هشت ساعت زمان می برد و باعث خستگی آنها می شود. به همین خاطر توصیه مان این بوده که بچه ها ...
کفشی که شهید تاکام برای پیرزن خرید/ واکنش پدر شهید بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندش
بر سر خود حمل می کرد، از پاشنه ترک خورده پایش خون جاری شده بود، خیلی دلم به حال او سوخت . سعی کردم آرامش کنم و به او گفتم: خدا بزرگ است، غصه خوردن تو که مشکلی را از پیرزن حل نمی کند . چند روز بعد وقتی برای انجام کاری به ساری رفته بود، از پس انداز اندک خود، یک کفش محلی (کلوش) برای آن پیرزن خرید و توانست با این کار دل او را شاد کند. شهید سید باقر تاکامی فرزند سید علی ...
حجت الاسلام اکبری: تخریب قبور اولیای الهی، تجاوز به حقوق تمام مسلمانان است
دنیا موحد نخواهد بود. اگر انسان به پدر، مادر و معلمش احترام کند شرک است؟ بنده یک بار به علمای وهابیت گفتم شما اگر از هر ایرانی، پیر، باسواد یا بی سواد بپرسید آیا وقتی به زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله او را چون خدا می دانید؟ نه او را به عنوان خدا نمیدانند. چطور شما بچه تان را می بوسید این شرک نیست؟ یا اگر نزد پزشک می روید مگر شرک است؟ پس بنا بر قبور هم در دنیای غیر مسلمانان ...
عباس در امریکا هم روزه هایش را می گرفت
.... یادم هست شهید بابایی اعلام می کرد دو روز دیگر ماه رمضان شروع می شود و از الان روزه هایتان را بگیرید. یا زنگ می زد امشب شب تاسوعا و عاشور است به عبادتتان برسید. اگر در آسایشگاه بودیم مراسم مذهبی مان را در اتاقی کوچک می گرفتیم و خیلی آرام عزاداری می کردیم. یا اگر امکان عزاداری نبود خیلی آرام کنار هم می نشستیم و ادعیه می خواندیم. شهید بابایی روضه حضرت علی اکبر را برایمان می خواند. اصلاً ...
ورزش پهلوانی و زورخانه ای در مسیر ناکجا آباد
مسوولان باید به این ورزش توجه ویژه داشته باشند، افزود: چند روز پیش به همراه یکی از سردارانی که از تهران آمده بود، به پادگان شهید درویش رفتیم و زورخانه ای را در آن جا افتتاح کردیم که باعث خوشحالی کل پرسنل نیروی انتظامی شد که این نشان از اهمیت این نوع ورزش دارد. وی با اشاره به این که ورزش پهلوانی و زورخانه ای به لحاظ روانی نیز به بسیار می تواند روی فرد تاثیرگذار باشد، خاطر نشان کرد: به عنوان ...
می گفتند سیدحکیم ماهی 100 میلیون می گیرد و به سوریه می رود!/سید می گفت با این کنایه ها دلتان نلرزد
مادر ایشان و پدر و مادر من هم بودند که صحبت کردیم و یک دیدن بود. عقد کردنمان هم خیلی سریع بعد از آشنایی اتفاق افتاد. بعد از این که عقد کردیم، همسرم گفت: شما در زندگی چیزی از من نمی خواهی؟مالی چیزی نمی خواهی؟ می بینی که من چیزی ندارم. با همان سن کم گفتم: نه . با همان سن بچگی، عقدمان کردند. وقتی عروسی کردیم سنم تقریبا 14 سال و چند ماه بود. از خاطرات دوران عقد بگویید. سید حکیم را در این ...
ویتامین جی خونمان پایین است
درمان کنیم. غیر از آن آرسنیک ته سیگار در سال، آب 7 برابر شهری به بزرگی تهران را غیرقابل استفاده می کند. تهران در سال، یک میلیارد مترمکعب مصرف آب شرب دارد. ته سیگارها در سال 7میلیارد مترمکعب آب را از بین می برند. ببینید ما چقدر مؤثریم. من فقط چند تاکار کوچک را گفتم. بیایید تصمیم بگیریم در هفته یک روز از گوشت قرمز استفاده نکنیم. گوشت قرمز، 51درصد متان دنیا را تولید می کند. صنعت بسیار آب بری است که ...
عشقم به پرسپولیس را به هیچ چیز نمی فروشم/دل شکسته رفتم
بزرگترین اشتباهات فوتبالی ام را انجام دادم. بهتر بگویم که بچه بودم و جوگیر شده بودم و مصاحبه ام بعد از بازی که با برنامه نود داشتم و حرفهایی که علیه آقای دایی زدم کاملا اشتباه بود و باید به حساب جوگیر شدنم گذاشت و هزار بار بعد از آن ماجرا اعلام کردم که اشتباه کردم و پشیمانم و از آقای دایی هم عذرخواهی کردم و دستش را هم می بوسم. علی دایی همیشه اسطوره بوده و هست و نیازی به تعریف و تمجید من ندارد و ...
تحقق آرزویی که عباس دوران داشت
بود “صدام می خواهد کنفرانس غیرمتعدها را در بغداد برگزار کند و اگر این خواسته محقق شود، عراق اعتبار سیاسی پیدا کرده و این به ضرر ما است؛ لذا باید محل برگزاری این کنفرانس تغییر یابد و تنها راهکارش هم اقدام نظامی است.” در همین اثنی یک روز من و دوران، توانگریان، خطیبیان و جوانمردی به همراه چند نفر دیگر در اتاق جلسات نشسته بودمی که شهید یاسینی فرمانده پایگاه وارد شد و گفت بچه ها اخیرا صدام ...
مادری که هویتش را عوض کرد تا پسرانش به سوریه بروند/ با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم/بچه داری ...
دشمن می آید در خانه مان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟! گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت می دهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی می گفت اگر تو رضایت نمی دادی او نمی رفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمی کردم، مگر بچه ام می خواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟! بهترین جا را انتخاب کرده بود. ...
قتل همسر دوم توسط آدم کش های اجاره ای / قاتل به افغانستان گریخت
ازدواج کرده که این خیالی بیش نبود. من و همسر دومم با هم زندگی می کردیم. اما با توافق او چند روزی هم برای سرکشی به خانه همسر اولم می رفتم و به فرزندانم سر می زدم. از چه زمانی مشکلات بین شما شروع شد؟ اوایل زندگی مان با هم اختلاف نداشتیم. حتی ثمره زندگی مان یک پسر دو ساله و دختری پنج ساله است، اما از یک سال و نیم پیش به یک باره اخلاق و رفتار همسرم تغییر کرد. کمتر به من و زندگی مان ...
درددل های حاج رسول رستگاری ؛ خاطره ساز برای آزادگان کشورمان و اکنون اسیر تخت بیمارستان
جنگی نصب می شد و حاج محمد امینی نسب راننده آن بود، کمرش را آسیب زد. شکمش پاره شده بود و روده هایش آویزان شده بودند. وقتی به هوش آمد، خودش را در آمبولانس و همراه چند مجروح دیگر دید. چیزی نگذشت که باز هم یک انفجار، آمبولانس را منهدم کرد و او به همراه مجروحان روی خاک ها افتاد. چشمش را که باز کرد، فهمید زنده است ولی مجروح کناری اش شهید شده بود. باز هم از حال رفت و این بار چشمش را در بیمارستان صحرایی ...
سهم من از جهاد همسرم حفظ حجابم است
در راه خدا را نصیبش کرد؟ شهید از قصدشان برای رفتن به جمع مدافعان حرم به شما حرفی زده بود؟ از کنایه هایی که به مدافعان حرم زده می شود، نصیب شما هم شده است؟ بله، خیلی حرف ها شنیدم. خیلی ها گفتند که برای چی اجازه دادی برود؟ چرا باید تنهایی بچه های شهید را بزرگ کنی و از این حرف ها. حرف همیشگی من هم این بوده، آن حلاوتی که در 13 سال زندگی با محرم چشیده ام با همه عمر زندگی من ...
اسم حزب الله لبنان را متوسلیان پیشنهاد داد
می خورد می رفت طبقه بالا، اتاق حاج احمد یک اتاق سه متر در سه متر و قدیمی بود، سقفش هم چوبی بود و روی آن را پلاستیک زده بودند، راه که می رفتی لمبر می خورد، یک طاقچه هم داشت که قرآن، مفاتیح و یک ضبط روی آن بود، ما نشستیم... بعد از صرف شام سرگرم تعریف خاطرات بودیم که زنگ خانه را زدند، حاج احمد هیچ وقت نمی گذاشت اسلحه برداریم و از او محافظت کنیم. سال 60 و 61 هم بکش بکش بچه های سپاه بود، من در پادگان ...