چهارشنبه ۰۹ خردادساعت ۰۹:۲۰May 2024 29
جستجوی پیشرفته
ملیت ۱۳۹۵/۰۵/۰۵ - ۱۰:۳۱

یک روز در سالن تحویل جسد پزشکی قانونی تهران

میان جمعیتی که نیمی ایستاده و نیمی نشسته، زنی پریشان و مضطرب آدم ها را کنار می زند و نزدیک می شود. گوشه چادرش را در دست گرفته و صورتش مثل گچ سفید شده. لب هایش را به هم فشار می دهد و به متصدی می گوید: سارا، دخترم از دیروز صبح که رفته دانشگاه دیگه برنگشته. دوستاش ازش خبر ندارن. ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)