سایر منابع:
سایر خبرها
رازی که جز پس از ظهور، آشکار نمی شود / امام صادق (ع) و تعلیم دعای غریق در عصر غیبت
بَینَ یدَیه ... . [12] خدایا! مرا از یاران و مدافعان و از کسانی قرار ده که برای برآوردن خواسته هایش می شتابند و پیرو خواسته وی هستند و در پیشگاه او به شهادت می رسند. به همین خاطر ٬ است که امام صادق ٬ بیان می دارند: مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَی هَذَا الْأَمْرِ مُنْتَظِراً لَهُ کَانَ کَمَنْ کَانَ فِی فُسْطَاطِ الْقَائِم. [13] هر کس از شما در حال انتظار امام عصر ...
دختر جوان: مرا به بیابان های شرق تهران برده و اذیتم کردند
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، ششم فروردین امسال دختر جوانی سراسیمه با مراجعه به ماموران پلیس آگاهی راز جنایت های سیاه دو پسر شیطان صفت را فاش کرد. او به ماموران گفت: ساعت 10 شب در میدان هفت تیر منتظر تاکسی بودم که یک پراید شیشه دودی مقابلم توقف کرد. پس از گفتن مسیرم سوار شدم که دو سرنشین پراید با تهدید و کتک مرا به بیابان های شرق تهران برده و درآنجا پس از سرقت پول و طلاهایم ...
ترکی دیگر دربی را داوری نمی کند
خود گفته است: از 7 باری که برای قضاوت در دربی انتخاب شدم فقط دو بار آن را با میل و رغبت خودم رفتم و عین 5 بازی را مخالف بودم اما هربار به من تکلیف شد که داور این بازی باشم. هر بار هم من برای صیانت از جامعه داوری و حفظ شان جایگاه داوری قضاوت این بازی را قبول کردم. دیگر تمایلی به قضاوت در دربی ندارم و این کار را به جوان تر می سپارم. قبلی بعدی توضیحات نمایش از جمعه, 29 جولای 2016 18: ...
توطئه خانوادگی برای کشتن شوهر
بدهیم ولی من مانع شدم و گفتم نزد پلیس می رویم و خبر می دهیم که پدرم گم شده است. وقتی مأموران متوجه قتل شدند، از مادر و خواهرم خواستم که به پلیس بگویند آنها نیز در قتل پدرم مشارکت داشتند و هر سه نقشه قتل را طراحی کرده ایم. محسن انگیزه خود را هوسرانی پدرش اعلام کرد و گفت: از اینکه می دیدم مادرم را اذیت می کند و رفتار مناسبی با او ندارد، کینه اش را به دل گرفته بودم. عصمت همسر مقتول ...
منظور کمال کامیابی نیا از سبک شادی عجیبش چه بود؟
اتفاقاً چند روز قبل از غیبت دو روزه ام در تمرینات، آن پست های اینستاگرام را پاک کرده بودم و غیبتم هیچ ارتباطی با پاک کردن پست اینستاگرام خودم نداشت. فعلاً هم قصد ندارم اینستاگرام خودم را فعال کنم تا تمرکزم را از دست ندهم. یعنی تا آخر فصل اینستاگرام تعطیل؟ نه، تا آخر فصل که نه، هر زمانی که تمرکزم به شکل کامل برگشت، حتماً اینستاگرامم را دوباره فعال خواهم کرد. محمود خوردبین ...
من بی گناهم، پسرم قاتل است
زنی که عاشقش شده بود صحبت کرد و به من گفت می خواهد با آن زن ازدواج کند. من خیلی ناراحت بودم و نمی دانستم باید چه کنم. روز حادثه با پدرم سر این موضوع درگیر شدم و پدرم به سمت من آمد و من هم یک ضربه چاقو به او زدم، بعد مادرم جلو آمد که از او خواستم دخالت نکند. وقتی پدرم را کشتم، خیلی عصبی و ناراحت بودم؛ به مادرم گفتم باید جنازه اش را از خانه بیرون ببرم اما توضیح ندادم چطور این کار را می ...
تجاوز به بهانه جا به جایی فرش
کنم یک تخته فرش را از زیرزمین خانه شان به داخل اتاقش ببریم. من هم برای کمک به او درخواستش را قبول کردم. وقتی وارد خانه آنها شدم با پسر دیگری روبه رو شدم. همان لحظه متوجه شدم که آنها قصد آزار و اذیتم را دارند. ابتدا مقابل آنها مقاومت کردم، اما با چاقو به پهلویم ضربه ای زدند که زخمی شدم. نخستین بررسی ها نشان داد شخصی به نام جابر آن روز در خانه بوده و این کار را انجام داده است. ...
جوانان بدانند راهی زیباتر از راه قرآن وجود ندارد
اما متأسفانه اهمیت کمی به قرآن می دهیم و باید همگی عامل به قرآن باشیم. قریب بیان کرد: از سال اول راهنمایی، وارد مسابقات استانی شدم و در آن زمان برنده اول مسابقات اداره اوقاف به خانه خدا مشرف می شد و از آنجا که من علاقه زیادی به زیارت خانه خدا داشتم در این مسابقات موفق به کسب رتبه اول در استان و رتبه سوم در کشور شدم در نتیجه از رفتن به این سفر روحانی محروم شدم بعد از این قضیه، بخش نامه ای ...
پیشنهاد بی شرمانه همسایه به دختر جوان
و بعد هم درسم را می خوانم. در تمام این سال ها شاگرداول بوده ام و ذره ای کم نیاوردم. چادرم را هم محکم روی سرم نگه داشته ام تا کسی فکر نکند چون فرد بی اراده ای هستم و... . چندروزقبل مادرم از همسایه مان مقداری پول قرضی خواست تا هزینه ثبت نام پیش دانشگاهی ام را جور کند. زن همسایه با پررویی تمام مرا برای پدر شصت ساله اش خواستگاری کرده و می گوید: شما که سروته ندارید، شر این دختر را زودتر کم ...
عشق دوران نوجوانی، بهانه ای برای کلاهبرداری بزرگ
فراهم بود. وقتی دختری نوجوان بودم مانند خیلی از دختران دیگر و در اوج هیجانات نوجوانی، عاشق پسر همسایه شدم. احساس می کردم همه خوبی های دنیا در وجود جلال خلاصه شده است اما مدتی بعد از آنکه خانه بزرگ تری خریدیم و از آن محله رفتیم، دیگر جلال را نمی دیدم و کم کم او را فراموش کردم. در دانشگاه قبول شدم و در رشته روان شناسی درس خواندم. پس از اتمام تحصیلات، با جوانی به نام مهرداد ازدواج کردم. این ...
در دل های عاشقانه یک مادر با فرزند شهیدش/ حمیدرضا بازگشتت را حس کرده بودم
...> _من گریه نمیکنم.اینجا عروسیه... گریه میکند.ماهم گریه میکنیم.چشم روشنی میگوییم. معلوم است بچه هایش زودتر بهش اطلاع داده اند. فارسی ترکی میگوید: دو سه روز پیش(همان موقع که شهدا وارد همدان شدند) حمید رضا با لباس سفید اومد نشست پایین تخت.دستش رو گرفتم نرم و لطیف بود.حرفی نزد و بلند شد رفت اتاق دیگه.بلند شدم رفتم دنبالش نبود. عروسش آرام در گوشم گفت: اومدم دیدم مامان با ...
جلیل لیاقت شهید شدن را داشت ...
نمی کردم که او را از دست داده باشم. مادر آهی از ته دل می کشد و در ادامه می گوید: از آن زمان به بعد بیشتر از همیشه تنهایی را حس کردم. حتی بیشتر از زمانی که همسرم را ازدست داده بودم. وقتی پیکر جلیل را آوردند او را شهید خطاب نکردند... بالاخره با پیگیری هایی که طی 4 سال از بنیاد شهید انجام دادیم این اتفاق افتاد و فرزندم با عنوان شهید جلیل حیدری درگلزار مطهر شهدا درکنار سایر شهدا است. ...
زیارتگاهی که صدها شمع و چراغ در آن روشن است
تبسم گونه اش را فراموش نمی کنم، گویی اجداد مطهرش(ع) را زیارت و ملاقات کرده بود که چنین تبسمی بر لب داشت، جنازه پاک سید قاسم بدون غسل و کفن در خاک شد. *خاطره ای از دوست شهید از سال 1361 که وارد حوزه علمیه امیرالمومنین حضرت علی(ع) آمل شد با او آشنا شدم، همیشه با وضو بود، کم اتفاق می افتاد که از فیض خواندن نماز شب محروم شود، در حوزه قم هم در کنارش بودم، مقید به زیارت حضرت ...
آیا ارزشش را داشت میثم این کار را با خواهر خود بکند؟
به خاطر تماشای تلویزیون با خواهرم درگیر شدم و او با چاقوی آشپزخانه از اتاق خارج شد و به سمت من حمله کرد که چاقورا از او گرفتم و دوباره داخل اتاق حبسش کردم. اما بعد درحالی که بسیار عصبانی شده بودم، به داخل اتاق رفتم و او را با انداختن کش به گردنش خفه کردم. قصد داشتم برای صحنه سازی خواهرم را حلق آویز کنم اما موفق به این کار نشدم. در همین زمان پدرم وارد خانه شد و به داخل ...
وقتی دشمن در کمین ما نشسته، قلم ها باید بیدار باشند!
کارمندی بانک من ابتدا معلم بودم؛ اما گرفتاری های سیاسی برایم پیش آمد که کار به محاکمه کشید. در مشهد محاکمه شدم ولی نتوانستند مرا محکوم کنند. آنها سعی داشتند مرا خائن به وطن معرفی کنند که به نتیجه نرسیدند و بنابراین آزاد شدم. آن زمان کارمند و معلم ابتدایی بودم. بعد از آن مدتی در خارج از کشور به دنبال ادامه تحصیل رفتم و پس از مدتی به ایران آمدم و استخدام بانک تجارت شدم. همان سال نخست، کارمند ...
مشکلات حفظ قرآن برای روشندلان/ اگرچه این راه سخت بود اما پایان لذت بخشی داشت
.... این دانش آموز حافط قرآن با اشاره به خاطراتش در راه حفظ اظهار کرد: سال گذشته در مسابقات دانش آموزی سراسر کشور در رشته حفظ عمومی شرکت کردم و در زمان اختتامیه مسابقات همراه با دوستم در ردیف صندلی های عقب نشستیم و هنگام معرفی رتبه های برتر، اسم مرا صدا زدند، من همینگونه مات و مبهوت ماندم چرا که انتظار نداشتم رتبه ای بیاورم به طوری که وقتی به محل اعلام برنده ها رفتم نفس نفس می زدم و گویی قلبم از جا کنده می شد. ...
اقدام زشت وغیر انسانی پسر جوان در اتاق خواب
رفتاری های پدرم خسته شده بودم. شب قبل از این ماجرا او بار دیگر سر غذا با مادرم درگیر شدم او با زنان زیادی در ارتباط بود و قصد داشت مادرم را طلاق دهد. صبح که بیدار شد قصد داشتم او را تهدید کنم تا دست از بد رفتاری بردارد. به همین خاطر برای ترساندن او چاقو برداشتم اما پدرم شروع به داد و فریاد کرد که با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم. وقتی مادرم بیدار شد و سعی کرد مانع درگیری شود یک ضربه ...
مراد و هیولا؛ یکی تروریست و دیگری قهرمان ملی!
هم می خواند. من دیگر مثل قبل او را نمی دیدم، چون بیشتر سر تمرین بودم اما هر وقت که در خانه همدیگر را می دیدیم، سر یک موضوع با هم می خندیدیم. او آدم شادی بود. زندگی خوبی داشت و مشکل خاصی هم نداشت. نجیم سال 2011 در کالج ثبت نام کرد و تصمیم گرفت رشته الکترومکانیک بخواند؛ همان رشته ای که مراد امروز آن را دنبال می کند. نجیم در پارلمان اروپا در بروکسل به عنوان نظافتچی استخدام شد و مدتی بعد ...
قرآن را حفظ می کنیم، در حالیکه حافظ اصلی ما قرآن است
اساتید در سطح بالایی قرار دارند که در این میان می توان به تهران و مشهد اشاره کرد که از نظر صوت و لحن با دانش اموزان خود خوب کار کرده اند و از استان ما بسیار برتر بودند. قداح با بیان اینکه سال گذشته در مسابقات قرآن آموزش و پرورش موفق به کسب رتبه دوم حفظ در استان شدم، اضافه کرد: من کار خود را از کودکی با آموزش های پدرم آغاز نمودم ایشان به عنوان استاد و مرد قرآنی مشوق و راهنمای من در این مسیر ...
با جوان ترین ایرانی گلزن لیگ قهرمانان اروپا از پا قدم خوب پدر و مادرش تا علاقه کی روش به او
مادرم ظهر بازی به شهر رسیدند ولی نشد همدیگر را ببینیم چون من در اردوی تیم بودم ولی در استادیوم آنها را دیدم و قلبی هم که بعد از گل نشان دادم، برای پدر و مادرم بود. مادرم همیشه بازی های من را با استرس نگاه می کند و بعد از اینکه گل زدم، در ورزشگاه گریه کرد. بعد از بازی او و پدرم را دیدم که واقعا خوشحال بودند. انگار همه دنیا را به من داده بودند. تو در کنار دایی، هاشمیان و کریمی چهارمین گلزن ...
مرد نجار برای دوستش قبر می کند
به گزارش ایران ، سحرگاه بیست و یکم مرداد سال 94 پسر جوانی در تماس با پلیس راز جنایت مرد همسایه را در خانه ای واقع در خیابان 13 آبان تهران فاش کرد. این جوان گفت: زمانی که با صدای بیل و کلنگ همسایه از خواب بلند شدم به سراغش رفتم و او درحالی که رفتار عادی نداشت به من گفت لوله آب ترکیده و مجبور به کندن کف آشپزخانه شده است. اما وقتی خودم کارگر گرفتم تا پیگیر ترکیدگی لوله آب شوم با کندن زمین در ...
پهلوان خرامه ای از زندگی خود می گوید
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صدای خرامه ، عباس ایزدی یا همان عباس نانوا متولد سال 1329 یکی از نام آوران عرصه پهلوانی است که بسیاری از مردم خرامه او را می شناسند، او بخش زیادی از عمر خود را در راه پهلوانی گذرانده است که گزیده ای از زندگیش را از زبان خودش می خوانیم: پهلوان عباس و روزی که متوجه شد زورش زیاد است... 15 ساله بودم که مرحوم پدرم مقدار 35 من جو ...
اقدام زشت زن بیوه با تازه داماد ساعتی پس از شب عروسی
او یک ازدواج ناموفق را تجربه کرده و حدود 4 سال از من بزرگ تر بود. وقتی ماجرای شیما را برای ازدواج مطرح کردم چشمان پدر و مادرم از تعجب گرد شده بود. من اولین فرزند خانواده بودم و آن ها آرزوهای زیادی برایم داشتند. پدرم در میان بهت و حیرت فریاد کشید مگر دیوانه شده ای پسر؟! سپس مادرم شروع به نصیحت کرد که این گونه عاشقی ها فقط به درد همان فیلم فیلم های هندی می خورد و زندگی واقعی چیزی غیر از ...
اشعار آیینی ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
، درد پهلو این ها همه ارثیه های مادرش بود * ابوحنیفه نعمان بن ثابت: یکی از پیشوایان اهل سنّت و شاگرد امام صادق (علیه السلام) است که اذعان کرده : لو لا السّنتان لهلک نعمان: اگر آن دو سالی که از خدمت امام صادق (علیه السلام) استفاده کردم نبود، هلاک می شدم. محمد فردوسی جّدا همۀ عمر پریشان تو بودم جّدا همۀ عمر پریشان ...
بعثی ها دخترش را کشتند تا به ما کمک نکند
پیغام دادم بیا برای شهدا کار کن، خدا شفایت می دهد. فردایش آمد، با درد شدید. به ساحل که رسید، افتاد. بردیمش بیمارستان. دو روز بعد رفتم سراغش. تا من را دید، زد زیر گریه. خوب خوب شده بود. قرار بود عملش کنند. می گفت وقت عمل یک آقایی با چند تا جوان دور و برم را گرفته بودند. انگار، می شناختم شان. ناراحت بودم. گفتند: تو ما را از غربت نجات دادی، ما هم تو. را تنها نمی گذاریم. بعثی ها دخترش را کشتند تا با ما همکاری نکند. ول کن نبود. گفت: فدای سر شهدا ...
بغض حافظ ناظری در جشن تولدش +عکس
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران، یادآوری رامبد جوان برای حمایت از تولید داخلی و نوید راه اندازی کمپینی با این عنوان آغازگر خندوانه ای دیگر بود. در ادامه هم کمدین جدید خندوانه رضا احسان پور آمد و با شعار ساندویچ کثیفش می چسبد ، خاطره رفتن به یکی از همین ساندویچی های کثیف را با آب و تاب فراوان و به شکل تصویری توضیح داد. اما اتفاق جذاب شب گذشته حضور حافظ ناظری آهنگساز و خواننده به نام کشورمان در این برنامه بود. وی پس از این که در جایگاه مهمانان حاضر شد ابتدا از 16 سال زندگی در خارج از کشور گفت و اظهار کرد که از 19سالگی این هجرت را انجام داده است. ناظری در مورد دلیل اینکه توانسته این هم سال از کشور و خانواده اش دور بماند، گفت: وقتی انسان هدفی داشته باشد همه چیز را برای رسیدن به آن تحمل می کند. من در این 16 سال 10 سال ایران نیامدم و حدود 9 سال پدر و مادرم را ندیدم. حتی جالب است که در این مدت 9سال مریض هم نشدم و همه این ها نتیجه وجود همان نیرویی است که گفتم. وی درباره پدرش اظهار کرد: پدر من شبیه هیچ کسی نیست و هنرمندی است که از لحاظ تفکر و همه چیز متفاوت است و من شانس این را داشتم که به واسطه او در منزلی بزرگ شوم که مثل دانشگاه بوده و مدام میزبان شعرا، فلاسفه و هنرمندان بزرگ بوده است. ولی هر دو ما لیدر هستیم و رهبری می کنیم به همین جهت وقتی که با هم همکاری داریم گاه اتفاقاتی میافتد که به خاطر تفاوت دو نسل متفاوت است و این مورد گاه با موضوعات مختلفی خود را نشان می دهد. یکی دیگر از صحبت هایی که در ادامه این گفتگو مطرح شد به کم کاری فعالان موسیقی ما برمی گشت، موضوعی که حافظ راجع به آن عنوان کرد: من خودم را جزو خوش شانس ترین هنرمندان می دانم. چون ایرانیم و مردمی داریم که بی توقع حمایتت میکنند، این در حالی است که در کشورهای دیگر دوبار که اثر و اجرای بدی از خواننده مورد علاقه ات ببینی دیگر به کنسرتش نمی روی ولی اینجا به لطف مردم این طور نیست. با همه این ها من فکر میکنم هنرمندان ما تنبل اند و دنبال تحقیق، مطالعه، نوآوری و ... نیستند. در حالی که پیام هنر مهم است و نباید به آن تنها به چشم پول نگاه کرد. اینگونه وقتی شما حرف جدیدی برای گفتن در کنسرتت نداری نباید بیایی و این یکی از مسائلی است که زیاد به چشم می خورد. وی ادامه داد: خیلی ها به من می گویند کم کار می کنی و فقط یک ناگفته دادی و تمام، اما نمی دانند 15 سال روی این ناگفته مطالعه و فکر شده است. پس از این او در پاسخ به رامبد در مورد خواسته اش اظهار کرد: خواسته های من مثل پوست مار هستند، مدام نو می شوند و در یک موضوع نمی مانم چرا که نباید به چیزی که بدست می آوریم بسنده کنیم. این نگاه باعث می شود تا ابد مدام بالا و بالاتر بروی. اما در 10 ثانیه لبخندی که برگزیده این بارش حسن رفیعی شده بود ناظری سعی کرد متفاوت این کار را انجامد دهد و با چشمش این خنده را به مردم برساند. حافظ ناظری همچنین در ادامه گفت که من خیلی موسیقی گوش نمی کنم چرا که دائم در مغزم آهنگ است و حتی برای خواب باید نیم ساعت چراغ ها خاموش باشند تا این سرو صداها آرام شوند! جوان هم در این راستا از او خواست تا یکی از همان صداهای داخل مغزش را بیرون بریزد و این بهانه ای برای اجرای قطعه کوتاهی از وی شد. در این بین رامبد از شکل گیری ناگفته ای پرسید که با یک کمپانی معروف کار شده و ناظری هم بیان کرد: .جهان غرب از ایران تصویر درستی ندارد و ما باید کاری کنیم تا این نگاه تغییر کند. این همان نیرویی بود که من را آن جا کشاند. او در ادامه از بتهوونی گفت که هنگام تهیه موسیقی کلاسیک و در دوران دانشکده، مدام عکسش را روی سی دی های کمپانی سونی تجسم می کرد و او را به این فکر وا می داشت که آیا می شود روزی عکس یک ایرانی روی این سی دی ها نصب شود. وی اضافه کرد: چند سال بعد این اتفاق افتاد و آن زمانی بود که با پدرم کنسرتی داشتیم و از ما خواستند تا پروژه ای را با هم انجام دهیم. کار به این جا که رسید گفتم باید برای کشور بهترین کار را ارائه دهم برای همین سعی کردم با کمک سونی بهترین ستاره های دنیا را برای ایران جمع کنیم، به همین دلیل ساخت این مجموعه و ارائه آن 5 سال طول کشید. من با دقت و سختگیری که داشتم کاری کردم که همه قطع ارتباط کردند. بهترین موسیقیدان ها می زدند و می گفتم فلان جا مشکل دارد و این دست حساسیت ها تا این حد وجود داشت تا بالاخره بعد از 5 سال منتشر شد و توانست در مجله بیلبوردی که هر 7 هفته پر بازدیدهای موسیقی کلاسیک جهان را معرفی می کند جزو سه موسیقی برتر کلاسیک جهان قرار بگیرد. حافظ همچنین از توانمندی های انسان گفت و اظهار کرد: اگر آدم واقعا به خودش و درون خودش باور داشته باشد امکان ندارد به جایی نرسد. خود من واقعا از زیر صفر شروع کردم، همیشه مثل سرباز و جنگجو بودم، الان روزی 22 ساعت کار می کنم. حال بازهم می گویم هیچ وقت یاس و ناامیدی ...
اولین فرمانده شهید کهگیلویه و بویراحمد که هنوز بازنگشته است
برای پیراهن کهنه و فرسوده ای که به تن داشت ناراحت شدم و در اولین فرصت به شهر رفتم و پیراهنی را برایش خریدم. وقتی آن را آوردم و به او دادم شاد و خوشحال شد، اما همین که چشمش به برادرش افتاد و جامه کهنه او را دید، آن را از تن درآورد و به وی بخشید. گفتم:عبدالله، این را تازه خریده ای بگذار بر تنت بماند، برای برادرت هم می خرم. او با حالت خاصی جواب داد: پدر جان، پیراهن برادرم خیلی کهنه است، در حالی که من یک ...
توطئه انتقام از هوو بوی مرگ می داد
ساله ای به نام احمد در تماس با پلیس از ربوده شدن وی توسط 3 مرد ناشناس خبر دادند. با ارجاع پرونده به شعبه دوم بازپرسی دادسرای امور جنایی کرج، تحقیقات در این باره آغاز شد. پسر احمد که شاهد آدم ربایی بود به بازپرس گفت: با پدرم در مقابل خانه ایستاده بودیم که ناگهان یک دستگاه خودروی پژوی مشکی توقف کرد و چند مرد ناشناس پدرم را با زور و تهدید سوار کرده و بردند. فریادهای من هم به جایی نرسید و قبل ...
مسجدی که امام زمان (عج) در آن نماز خواند/ صاحب این مسجد کیست؟
می کشند و در این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: به مولایت بگو: ما از او دست بر نمی داریم؛ مگر آنکه اقرار به کفر خود کند، یا از گناهش توبه نماید که خداوند توبه پذیر است. وقتی صعصعه ماجرا را به علی(علیه السلام) گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسر صوحان! اخبار این گروه قبلاً به من رسیده است. نه دروغ می گویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی در پیش دارند ...
دختر جوان: مرا به بیابان های شرق تهران برده و اذیتم کردند
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، ششم فروردین امسال دختر جوانی سراسیمه با مراجعه به ماموران پلیس آگاهی راز جنایت های سیاه دو پسر شیطان صفت را فاش کرد. او به ماموران گفت: ساعت 10 شب در میدان هفت تیر منتظر تاکسی بودم که یک پراید شیشه دودی مقابلم توقف کرد. پس از گفتن مسیرم سوار شدم که دو سرنشین پراید با تهدید و کتک مرا به بیابان های شرق تهران برده و درآنجا پس از سرقت پول و طلاهایم ...