سایر منابع:
سایر خبرها
آن روسری که پرچم زنان تبریز شد
عیوض مغازه اش را باز کند دیگر نمی توان جلوی کسی را گرفت. دست کرد توی جیبش و یک شاهی درآورد، داد به من و گفت برو به خانه میرزا جواد و بهش بگو چند نفر از بازاری ها دکان هایشان را باز کرده اند، عیوض هم دارد دکانش را باز می کند. از بازار تا خانه میرزا راه زیادی نبود. دوان دوان رفتم در خانه شان و به پسرش گفتم به میرزا بگو شقان می گوید عیوض دارد مغازه اش را باز می کند، بعدش هم باید به زینب ...
میخواهم شهید شوم ولی نگران مشکلات روی شانه های دین هستم
...، دیدم گوشه ای نشسته و عمیقاً به فکر فرو رفته است. گفتم: بیدار شدم دیدم نیستی نگرانت شدم . گفت: یوسف! مهم ترین اتفاق زندگی ام فردا رقم خواهد خورد و من توفیق دیدار امام و مقتدایم را پیدا می کنم، چطور ممکن است خواب به چشمانم بیاید، فقط مانده ام که اگر با نگاه امام مواجه شدم چه باید بکنم . و من شاهد بودم که در طول دیدار با امام، حاج رحیم فقط به امام می نگریست و اشک می ریخت ...
روایت متروکه ترین قطعه بهشت زهرا/قبرهایی که نشانی درستی ندارند (+عکس)
...، 22بهمن 57 در آن قرار دارد تا یادمانی که به احترام شهدای حج خونین و مراسم برائت از مشرکین ساخته شده. صفحات جدیدتر این کتاب همین روزها نوشته می شود.بخشی از قطعه 26،29،50، 53 که این روزها میزبان مزار و یادمان شهدای مدافع حرم شده . بهشت زهرا اما یک نقطه تلاقی عجیب هم دارد. درست در همان خیابانی که یادمان شهدای 72 تن، شهدای ترور اوایل انقلاب، در آن ساخته شده ، و روبروی قطعه 24 که تعداد زیادی از ...
ما خادمان خواهر خورشید هشتم ایم
به گزارش بینا میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها به عنوان روز دختر در تقویم ما ثبت شده است. نگاهی به حرم این بانوی بزرگوار، به عنوان بانویی از تبار ائمه علیه السلام، دیدگاه مردم به ایشان و نوع تعاملات زوار و خدام ایشان به این بزرگوار، موضوع صحبت ما با دو نفر از زنان خادم حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیهاست. خودتون رو معرفی کنید و بفرمایید چه کار می کنید؟ نسیم: نسیم فاطمی هستم ...
هوا و هوس باعث شد جان دخترم را بگیرم
...> یادم نیست، فقط یادم می آید رفتم عطاری و گفتم سر فرزندم درد می کند. خب روز دوم عیدی که داروخانه و درمانگاه باز نبود و از طرفی هم پولی نداشتم. ما مستمری دریافت می کنیم و همین پول خرج نگهداری از مادر پیرم می شود. مادر همسر سابقم نیز تنها 50 هزار تومان ماهی برای نگهداری سارا به من می داد. به همین دلیل رفتم عطاری و وقتی موضوع را گفتم مغازه دار به من یک قرص داد که گفت فرزندم را خوب می کند و من هم نمی ...
فرار محیط بانان از شکارچیان
بالا رفتم و لای شاخ و برگ ها پنهان شدم؛ ولی شکارچی نتوانست از درخت بالا بیاید؛ پس از کوششی بیهوده، کوشید از همان پایین به سویم نشانه رود؛ ولی باز هم نتوانست مرا ببیند و بزند؛ بیش از 1 ساعت همان پایین ماند. سپس وانمود کرد که رفته است؛ ولی من می دانستم گوشه ای کمین کرده است؛ برای همین، همان جا روی شاخه ها چرت زدم تا شب شد. خرسند در برابر پرسش من که چرا سنگ انداز داشت، می گوید: راستش یک بار ...
کرامات و معجزات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از زبان خادمین حرم
دچار شده بود هر چه برای معالجه به پزشک مراجعه کردیم، نتیجه نگرفتیم. اکثر دکترها راجع به علت درد پای ایشان، اظهار بی اطلاعی می کردند. یکی از روزها که همه درها را به روی خود بسته دیدم، سراغ روپوش خود رفتم تا برای آمدن به حرم آماده شوم. دیدم روپوشم کثیف است. به همسرم گفتم: چرا رو پوش مرا نشسته ای؟ گریه اش گرفت و گفت: دیگر توان ایستادن ندارم. چندین سال است شما در خدمت ...
آیا مهدی بوترابی باید هزینه ی گناهی ناکرده را بپردازد؟
– از فرماندهان ارشد جهادی حزب الله لبنان که بعدها در زمستان سال 2013 توسط اسرائیلیها در بیروت به شهادت رسید – آن را مدیریت می کرد و علی هم پسر بزرگش بود (که قبل از پدر در نبرد دلاورانه تابستان سال 2006 میلادی به شهادت رسید) ولی حاج رضا را تطبیق ندادم و گفتم: سید جان محله ما پر است از حاج رضاها! کدامشان؟ سید که داشت عصبانی می شد گفت بابا جانِ من چیفتن! دیگه... ...
یکی کن با خودت (ما را) !
نبوده است ... ای دوست !... ای صاحبِ حرم!... دست های مرا در دست محبوب بگذار!... ای که دست هایت، دست خدایند! / در زیارت نامة امام رضا (ع) گفته شده است: (ادامه)... کنار ضریح، بایست و بگو!... یگانه گی و یکتایی خداوند را باور دارم... (ناتمام) . دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف مَفاتیح الجَنان ، چاپ اول (بی تاریخ) از شرکت اسوه . صفحة 824. 5 بست پایین: دوگانه های طبع شوق ...
تسبیح حضرت زهرا(س) هدیه آسمانی
...، انسان با گفتن الله اکبر به نهایت عجز خود اعتراف می کند و به ناتوانیش به درگاه الهی بارها اقرار می کند. جمیع بن عمیر گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم، حضرت از من پرسید: جمله الله اکبر یعنی چه؟ گفتم: یعنی خدا از همه چیز بزرگتر است، حضرت فرمود: مطابق این معنی، خدا را چیزی تصور کرده و سپس مقایسه با سایر اشیاء کرده ای و او را بزرگتر از آن چیزها تصور نموده ای. عرض کردم: پس معنی ...
راز جسد سوخته مادر و 2 دخترش
بطری ضربه ای به سر همسرم زدم که کف آشپزخانه افتاد. هر کاری کردم بهوش نیامد. دقایقی بعد متوجه شدم او نفس نمی کشد و فوت شده است. خیلی ترسیده بودم، نمی دانستم باید چه کاری انجام دهم. به سرعت و پیش از این که بچه ها از خواب بیدار شوند، جسد همسرم را بغل کردم و به سمت حیاط خانه رفتم. جسد را در صندوق عقب انداختم. صبح که شد و بچه ها بیدار شدند، سراغ مادرشان را گرفتندکه وانمود کردم او بیمار شده و ...
به خاطر خانواده ام دزد طلای مادربزرگ ها شدم!
به خانه های مردم می رفتم و کلفتی می کردم تا لقمه نانی پیدا کنم ولی خرج و مخارج سنگین زندگی باعث شکستن کمرم شد. دیگر توان نداشتم. چه شد به فکر سرقت افتادی آن هم از زنان سالخورده؟ یک روز از سرکار به خانه باز می گشتم که پیرزنی را دیدم. آن زن جلوی در خانه اش نشسته بود و خیابان را نگاه می کرد. من همه حواسم به طلاهای او بود. در آن لحظه با خود فکر می کردم که این طلاها ممکن است هیچ ...
مردی که برای ماندن نیامده بود
غروب آخرینش فرا رسیده است؛ باید قبول کرد که غروب آفتاب در یک هوای صاف آن هم وقتی در میان بچه های گردان 505 محرم باشی، دو چندان زیباست به سراغش رفتم؛ بعد از سلام و احوالپرسی نامه ای به من داد و گفت: یوسف به دهلران می روی؟ گفتم: بله. گفت: این نامه را به مادرم برسان و بگو که هدایت فردا می آید. من هم روز بعد 11 مرداد با کمی تأخیر قبل از رسیدن به روستای بیشه دراز که محل سکونت ایشان بود ...
یک هفت و هفت صِفرِ ساده!
بدهم که هم ناراحت نشود و هم مرا و توان و استعداد هنری ام را درک کند و... در افکار خود غوطه ور بودم که زنگ تلفن روی میز به صدا درآمد و جناب مدیر، گوشی را برداشت:" الو!... بگو!..." از آن طرف خط می توانستم صدای بسیار نگران یک مرد میانسال را بشنوم:" آقای مدیر! منم کمالی؛ کارگردان!" - می شناسمت آینه دِق؛ بگو باز چه مرگته؟! - آقا به دادمون برس؛ یکی از پروژکتورها درحین ...
یادی از مسجد ترک ها در کرمانشاه، پایگاه صلواتی غرب کشور
. به عقل جن هم نمی رسید که اصغرِ حاج تقی آن گند را می زند. ناموس از شدت ناراحتی خیلی به حال و هوش نبود. باید می رفتم طرف را پیدا می کردم. فقط او می توانست سرِ گاو را از خمره بیرون بکشد. نور چراغ قوه، کار خودش را کرد. دیدمش. غرق در خواب بود با دهان باز. صدایی شبیه ناله های قبل از مرگ یک بچه گوسفند زخمی از گلویش بیرون می آمد. مثل کسی که گنج پیدا کرده باشد ذوق زده نشستم کنارش. از شدت ...
درمیشیان می توانست از من اجازه بگیرد/ دوست داشتم بازیگر شخصیتم زیبا و باهوش باشد
و به گفته قاضی قیصری غیرممکن هم بود. ولی مصصم شده بودم که حکم قصاص را بگیرم و بارها لحظه قصاص را در ذهنم تداعی کرده بودم، گاهی از خود سوال می کردم که آیا می توانم این کاررا انجام دهم یا خیر، به خودم می گفتم اگر نتوانستی به لحظه نابیناشدنت فکر کن. با خودم کشمکش های زیادی داشتم و می دانستم اگر لحظه ای تردید کنم، صحبت ها و استدلال هایم برای گرفتن حکم ضعیف می شدند و نمی توانستم ...
همه چیز داشت ولی شهادت را انتخاب کرد
.... من خواب دیدم دارم کربلا حرم شش گوشه اباعبدالله حسین(ع) را زیارت می کنم و زیر گنبد حضرت ابوالفضل(ع) ایستاده بودم که ناگهان از بالای گنبد آب سرازیر می شود و من به خاطر این آب سر تا پا خیس شده ام و خیلی خوشحالی می کردم. حتی برادر هاشم هم شب 30 اردیبهشت خواب دیده بود یک جیپ آمده و چهار نفر درونش نشسته بودند. هاشم و سه نفر دیگر که برادر هاشم می رود جلو و با ناراحتی می گوید چرا این دو ماهه زنگ نزدی ...
نمونه ای از قساوت جاهلی در برخورد با دختران
. سرانجام گفتم: راستش را بگو، این دختر کیست؟ گفت: به خاطر داری هنگامی که به سفر رفتی باردار بودم؛ این، نتیجه همان بارداری است و دختر تو است. آن شب را با کمال ناراحتی خوابیدم، گاهی به خواب می رفتم و گاهی بیدار می شدم، صبح نزدیک شده بود، از بستر برخاستم و کنار دخترک رفتم، در کنار مادرش به خواب رفته بود، او را بیرون کشیدم و بیدارش کردم و گفتم همراه من به نخلستان بیا، او به ...
FunVax ویروسی که توان عبادت و شور معنوی را می گیرد
مطرح کنم، حدود 10 سال است قصد بازگو کردنشان را دارم، اما تا به حال فرصت مقتضی برایش پیدا نشده است. وی ادامه داد: چندی پیش در "برنامه عصر" میهمان آقای کرمی بودم و در آنجا بحث بیوتروریسم مطرح شد. بعد از آن، به "برنامه راز" رفتم و در آن درباره بی توجهی مسلمین به برخی موضوعات از جمله آلوده بودن آب زمزم و معماری های موجود در سرزمین عربستان صحبت شد. طالب زاده افزود: حدود 9 سال پیش ...
آب زمزم مسموم بود زائران ایرانی مریض می شدند
، گفت: مسائلی که امروز می خواهم مطرح کنم، حدود 10 سال است قصد بازگو کردنشان را دارم، اما تا به حال فرصت مقتضی برایش پیدا نشده است. وی ادامه داد: چندی پیش در برنامه عصر میهمان آقای کرمی بودم و در آنجا بحث بیوتروریسم مطرح شد. بعد از آن، به برنامه راز رفتم و در آن درباره بی توجهی مسلمین به برخی موضوعات از جمله آلوده بودن آب زمزم و معماری های موجود در سرزمین عربستان صحبت شد. طالب ...
بشارتی:بزرگان نظام و مراجع تقلید از روحانی راضی هستند
برای ثبت در تاریخ می گویم که درست است که من با آقای ناطق دوست بودم اما این رفاقت کمترین تاثیری در انتخابات نداشت. در انتخابات مجلس پنجم در سال 75 ولی ظاهرا اعتراضاتی از سوی نامزدها وجود داشت؟ بشارتی: آقای ناطق نوری وخانم فائزه هاشمی در تهران به ترتیب رای اول و دوم را آوردند. خانم فائزه هاشمی به من زنگ زد که شما عدالت را رعایت نکرده اید و من در حوزه ها اول بودم چرا مرا دوم ...
روز شهادت پسرم شیرینی دادم
زیارت امام رضا(ع) نیامدم خیلی حرف های نگفته و بغض های نترکیده دارم می خواهم با آقا حرف بزنم و یک هفته ای پیش آقا باشم. افغانستان که بودم دلهره عجیبی داشتم نمی دانستم که به خاطر شهادت پسرم گفتند به ایران بیایم. پنجشنبه شب رسیدیم مشهد، جمعه صبح زود رفتم حرم را زیارت کردم، حاج آقا گفتند برویم نماز جمعه را به جماعت بخوانیم که من قبول نکردم یک حسی می گفت الان علی اصغر می آید پشت در می ماند گفتم ...
این هیچ از آن هیچ ها نیست!
کش بده... چشمم افتاد به مش باقر که یک گوشه توی سایه ایستاده بود. رفتم نزدیک و سلام کردم. گفتم: اوغور بخیر مشتی! صبح آبیاری کردی؟ بر خلاف دیشب تحویلم گرفت و احوالپرسی گرمی کرد. مش باقر شب ها که خواب آلود می شود اوقاتش تلخ است اما روزها خیلی سرحال و باحال است. شاید این هم از اثرات آفتابی است که کدخدا می گفت! از مش باقر پرسیدم: مشتی! تو که اهل اخبار هستی و سرت توی حساب است، بگو ...
لحظه های دار زدن شیخ فضل الله از زبان محافظ او
شریفتان قدم رنجه فرمایید و بیایید اینجا البته می دانید در شرع مقدس حفظ جان از واجبات است. گفت میرزاتقی خان از قول من به امام جمعه بگو تو حفظ جان خودت را کردی کافیست لازم نیست حفظ جان مرا بکنی! آن شب هم گذشت. شب چهارم بود. فردا و یا پس فردا و یا پس فردایش درست یادم نیست. روز پنجم یا ششم، آقا مرا خواست. رفتم توی کتابخانه. گفت فرزند! تو جوانی، جوان رشیدی هم هستی ? بیست و هفت، هشت ساله بودم ? من حیفم می ...
اشعار آیینی ویژه ولادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها
طلوع نو بهار تو ٬ مبارک باد بر هستی تو ای معصومه ی زهرا ! جهان بادا گل افشانت رضا اسماعیلی بانوی واجب السلام ، سلام بانوی واجب السلام ، سلام بر تو در اوج احترام ، سلام ای کریمه سلام بر کرَمَت همه دلهاست راهیِ حرمت ای حریمت بهشت هر دو جهان حرم اهل بیت در ایران زائرانت مسافر توحید ...
نقد اسماعیل زرعی بر مجموعه داستان(جهنم به اجبار) نوشته ی : شهلا شیخی
شده است: (یک روز داستان نویس محترم که شاعر هم هست، شعری برای ما نُه نفر خواند. هشت نفریم البته. رفتم تو فکر ِ شعرش و تو فکر ِ خودش که حال و هوایش عوض شده بود. صدایش رعشه ای داشت که لو می داد ته دلش چه خبر است؛ همین طور آه ِ عمیقی که بعد از هر مکث، از سینه بیرون می زد. هفته ی قبل، داستانی خواند که در آن خود را مبرا از هر توطئه ی عشقی خوانده بود. در رنج نامه ای که شکل داستان ِ عینی زیبایی یافته بود ...
حجت الاسلام شهاب: تمام تلاش اهل بیت(ع) دعوت به حق بوده است/ماجرای شب اول قبر شیخ انصاری +گزارش تصویری
، فکر می کند چون چند بار به حج و کربلا رفته ام دیگر مومن هستم. شیخ انصاری وقتی مرد ملازمش می گوید: در شب اول قبرش خوابش را دیدم و گفتم آقا آن طرف چه خبر ؟ شیخ گفت: مو را از ماست بیرون می کشند من همه را جواب دادم ولی این را به مردم بگو، تا می توانید در دنیا به مردم نان برسانید. که فقط به خاطر عبادت و نماز و روزه و حج و زکات کسی را بهشت نمی برند . این به معنی این نیست نماز نخوانیم . بعضی ها از آن طرف غش ...
می خواهمت، می خواهمت... از جان شیرین ، بیشتر
به قبله و رو به قبر مطهر امام رضا(ع) بایست و بگو... (ناتمام) . دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف مَفاتیح الجَنان ، چاپ اول (بی تاریخ) از شرکت اسوه . صفحه 824. 5 بست پایین: دوگانه های طبع شوق *** پا به راه تصمیم گرفته کارسازی نکند/ با آرزوی دوساله بازی نکند تصمیم سفر گرفته و می خواهد/ از دور ، زیارت مَجازی نکند *** جدا مانده غمگین شده و به زور قانع شده است/ با آن همه شوق و شور، قانع شده است پولش به سفر نمی رسد... ده سال است/ با آه و سلامِ دور قانع شده است. ادامه دارد ...
دستاورد سفرهای قبله عالم!
، بسیار بدگل است، بزک کرده بود، سفیدآب زده بود. ابروی نازکی سیاه جعلی درست کرده بود، گردنبندهای الماس برلیان خوب داشت، نشسته صحبت کردیم. این زن زیاد حرف می زد.متصل و طور غریبی حرف می زند. مثل اینکه گریه می کند، ما را برد این اتاق آن اتاق گرداند، اسباب های خوب داشت، بعداً هر طور بود از چنگش خلاص شده رفتم خانه ولیعهد دیدن زنش که دختر ملکه انگلیس است دست راست زن ولیعهد یعنی ساعدش جای زخم کهنه داشت ...
مصطفی زودتر از همرزمانش به پابوس امام رضا(ع) آمد
تاریخ انتشار 95/5/11 به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، این روزها که از دیار شام و عراق و یمن، خبرهایی به گوش می رسد، این روزها که دوباره باب شهادت باز شده است، باز هم شهید می دهیم؛ به رسم شهدایی که در امتداد راه شهدای انقلاب و دفاع مقدس، به امام حسین(ع) اقتدا کردند و اکنون شهید مدافع حرم شدند. بهانه ای فراهم می شود تا مفتخر شوم به دیدار با همسر یکی از شهدای غیور مدافع حرم؛ شهید مصطفی ...