سایر منابع:
سایر خبرها
نوع دوستی در آسمان
ما تلفن نداشتیم و شماره همسایه مان را توی فرم نوشته بودم. چند ماه بعد زنگ زدند و خبر دادند که آزمون قبول شده ام و باید در آزمون های پزشکی و مصاحبه شرکت کنم. همان موقع هم با آن همسایه مهماندار در ارتباط بودید؟ بله، درباره آزمون ها سؤال می کردم و توضیح می خواستم. آن موقع واحد پزشکی هما با حضور 10پزشک فوق تخصص، بسیار ریزبین بود و معاینه دقیقی انجام می داد. خرداد سال 1371بود که ...
تهمت "جنگ برای پول"، داغ بر دل خانواده های مدافعان حرم است/ دخترم، هنوز منتظر بازگشت "بابا" است
همسرم یک نوع رفتار همراه با سکوت از خود نشان می داد که انگار می دانست قرار نیست از ماموریت برگردد حتی بعضی از خرید هایی که آن زمان شهید انجام داد را هنوز داریم و در منزل استفاده می کنیم. وقتی شهید به شما اعلام کرد که می خواهد به سوریه برود، شما چه گفتید؟ لطفا اجازه بدهید اول در خصوص مسئله ای که خیلی من را آزار می دهد صحبت کنم، چون وقتی مسائل مالی پیش می آید و می گویند همسرت ...
پوگبا: مادرم گفته بود به یونایتد برخواهم گشت
را بخواهید نمی دانم چطور این بازگشت را توصیف کنم. من به کارینگتون برگشته ام. به خانه، انگار که فقط رفته بودم تعطیلات و حالا برگشته ام. خوشحالم که همه را می بینم، همان آدم ها اینجا هستند. فکر می کنم سرنوشت مرا به اینجا برگردانده. مادرم هم اولین کسی بود که به من گفت به یونایتد برخواهم گشت که خیلی باورم نمی شد. این یک چالش بزرگ است که به جایی که از آن کارم را شروع کردم، برگشته ام. مادرم می گوید همیشه ...
مصاحبه با اودره توتو، به بهانه تولد 39 سالگی اش
دارد که انواع نقش ها را امتحان کند و در ژانرهای مختلف سینمایی از کمدی رمانتیک "املی" گرفته تا فیلم مهیج "چیزهای زیبای کثیف" بازی کرده است. توتو که زاده روز نهم اوت 1976 در بومون فرانسه است، قبل از آنکه اولین تجربه ورودش به هالیوود را با فیلم "رمز داوینچی" همراه با تام هنکس بدست آورد، در چند فیلم فرانسوی بازی کرد. به عنوان یک مدل نیز به خاطر سلیقه خوبش در لباس پوشیدن، بسیار مورد توجه قرار ...
پرچم فاطمیون؛ یادگاری خانواده شهدا برای خبرگزاری تسنیم/ مادر شهید افغانستانی: حضرت زینب(س) هم به ما صبر ...
سوریه پرداختند. جانباز مدافع حرم اسحاق میرزایی با اشاره به نحوه مجروحیتش گفت: در 19 فرودین ماه با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه چشم مجروح شدم و چشم چپم تخلیه شد. الان دید چشم راستم الحمدلله خوب است اما چشم چپم را از دست دادم. جانباز حسن فدایی هم در مورد نحوه مجروحیتش گفت: من در عملیاتی در حلب بودم اول دستم مورد اصابت گلوله مستقیم قرار گرفت. تاریخ این مجروحیت متعلق به 18آذرماه است. چند ساعت بعد ...
زیباترین چهره با زخم های تلخ جنگ
آقا رخ داده است. برای همین خود ایشان فقط هفته ای یک بار از خانه بیرون می روند. حتی برخی واکنش ها آن قدر روی ایشان تأثیر گذاشته بود که یک بارسکته قلبی کردند. از شرایط سختی که گذراندید، چه چیزی به خاطر دارید؟ محمد رضا محمد زاده فرزند ارشد شهید: یادم هست در یکی از عمل های جراحی پدرم، تکه ای گوشت از بالای سر ایشان برداشته بودند که به دستشان پیوند بزنند. برای این کار باید دست ایشان را ...
ترفند مرد متجاوز برای جلوگیری از شکایت توسط دختر 14 ساله
...، بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کردند. پس از یک هفته ردی از دختر گمشده در خانه یکی از دوستانش پیدا شد و او با حضور در دادسرای جنایی حقایق تازه ای را پیش روی قاضی قرار داد. وی گفت: چند وقت پیش خواهرکوچکم را به پارکی در نزدیکی خانه مان برده بودم که در آنجا با مردی حدودا 40ساله به نام محمد آشنا شدم.او شماره موبایلش را به من داد و گفت اگر کاری داشته ...
رزمندۀ افغانستانی که به عشق امام در 8سال جنگ بدون مرخصی در جبهه ماند
خانوادگی خود گفت: نام خانوادگی قبلی من محبی بود. در جبهه که بودم به دلیلی فعالیت زیاد و بدن آماده ای که داشتم من را با محمدعلی کلی مقایسه می کردند و با نام کلی خطابم می کردند که کم کم به محمدعلی کلی معروف شدم. این رزمندۀ افغانستانی سپس به ماجرای آمدنش به ایران و حضور در جبهه های عملیاتی اشاره کرد و گفت: ما در افغانستان در روستایی زندگی می کردیم که فقط یک رادیو داشت و شب به شب به مسجد می رفتیم ...
ماجرای پیر مردی که دختر جوانی را به خانه اش برد
دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغرزاده برگزار شد که دختر جوان در این جلسه حضور نداشت. سالار در این جلسه با قبول اتهامش گفت: بعد از پی بردن به خیانت دختر مورد علاقه ام، تصمیم به سرقت گرفتم. خیلی زود هم دچار عذاب وجدان شده و خودم را تسلیم کردم. در ادامه دوست سالار به عنوان متهم در جایگاه قرار گرفت و اظهار کرد: من از نقشه سرقت بی خبر بودم. سالار به من گفته بود قضیه ناموسی است. من هم برای کمک به سالار به آنجا رفتم. من فوق لیسانس آی تی هستم و نیازی به این پول نداشتم. پس از دفاعیات این دو متهم، ادامه رسیدگی به پرونده به روز دیگری موکول شد تا دفاع دختر جوان هم گرفته شود. ...
نابینایی که گاوداری را مثل ساعت می چرخاند!
بتوانیم از این وضعیت سختی که در آن قرار داریم خارج شویم. روح الله 10 سالی هم هست که ازدواج کرده است و دختر 7 ساله اش مهرماه امسال به مدرسه خواهد رفت. همسر او با چشمانی بینا زندگی در کنار یک نابینا را انتخاب کرد و امروز به داشتن مردی که دنیای اطرافش تاریک است اما برای آنها مصداق روشن بینی است، افتخار می کند. روح الله از آشنایی و ازدواج با همسرش این گونه می گوید: وقتی به خواستگاری همسرم ...
روشی که با آن حتما پسر دار می شوید
؟ درضمن بارداری چهارمم است و سه دختر دارم. پاسخ دکتر شیرین نیرومنش، متخصص زنان و زایمان: زمانی که مدتی می گذرد و با وجود اقدام به بارداری، حاملگی رخ نمی دهد، باید از نظر علت ناباروری مورد بررسی قرار گیرید. در صورتی که سن بیمار زیر 30 سال است و بیماری در خانم یا آقا وجود دارد، شاید حداکثر تا یک سال باید صبرکنند و اگر بارور نشدند، باید از نظر ناباروری معاینه شوند. اما اگر خانم یعنی ...
باید پسردار می شدم! داستان واقعی مخاطب نی نی بان
به اینکه فرزند اولم دختر بود با اصرار شدید همسرم مبنی بر داشتن پسر روبرو بودم. زیر نظر پزشک رژیم پسر دار شدن را آغاز کردم. استفاده از آن همه مواد که گرمی ایجاد میکرد عوارض زیادی برایم به دنبال داشت و همسرم جز در روزهای تعیین شده حاضر به نزدیکی نبود و تحت فشار روانی شدیدی قرار داشتم و در این مدت 2بار جنین سقط شد. بعد از آخرین سقط که در مهر ماه اتفاق افتاد در اثر فشار شدید عصبی رفتارم کاملا خارج از ...
زمانی که به خانه رفتم از رابطه مخفیانه شوهرم با یکی از بستگان نزدیکم آگاه شدم
پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که توانستم بر خودم مسلط شوم به واقعیت پی بردم. این زن جوان با بیان اینکه شوهرم از همکاران خواهرم است و به واسطه او به خانواده مان معرفی شده بود ، اظهار کرد: بارها از خواهرم پرسیدم که ...
شوهرکشی با کمک خواستگار سابق
بیرون آمد. میله ای که در دست داشت، خونی بود. از من کیسه ای پلاستیکی خواست تا جسد مرتضی را انتقال دهد. حسن ماشینش را جلو درِ حیاط آورد. من هم کمکش کردم تا جسد مرتضی را داخل ماشین که پراید مشکی بود، قرار دهد. بعد حسن خودش همه وسایل مقتول را جمع کرد و همراه جسد برد. حدود ساعت چهار صبح، حسن از خانه ما خارج شد و به من گفت: فعلا هیچ گونه ارتباطی با هم نمی گیریم تا آب ها از آسیاب بیفتد. ...
سرنوشت دردناک قربانیان تزریق ژل فاسد
صف قربانیان این عمل زیبایی قرار گرفتم. از همان روز همه زندگی ام را باختم. جوانی و زیبایی ام را از دست دادم. حالا در گوشه این خانه افتادم. آرزوهایم همه رنگ باخت. پزشک معالج موادی به صورت ما تزریق کرد که تاریخ گذشته بود. مواد در صورتمان مثل مار می خزید. چند روز پس از این جراحی رفتم تا مواد را از صورتم بیرون بکشد اما عفونت کرد. هنوز درد آمپول بزرگی را که داخل گونه ها و پوست صورتم کرد، فراموش نمی کنم ...
قتل همسر معشوقه برای اثبات عاشقی
نداشتن در ارتکاب جنایت به کارآگاهان گفت: با هماهنگی که از قبل با لیلا داشتم او زمینه قتل را آماده کرده و گفته بود که در ساعت 2:30 بامداد پیش او بروم و عشقم را به او ثابت کنم ، به منزل آنها رفتم . در حالیکه مقتول داخلِ خانه خواب بود ، تا ساعت 3:30 بامداد در حیاط با هم صحبت می کردیم ؛ بعد به همراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش ، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم ...
مهیار منشی پور، معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
.... - یکی دو بار بعد از زلزله هم آمدم. 9 سال می شود که نیامده ام. آمده ام که دخترم ایران را ببیند. چهار ماه قبل دختر شش ساله ام را به سفارت ایران معرفی کردم و برایش شناسنامه و پاسپورت گرفتم. پاسپورت خودم را هم تمدید کردم و دخترم را به ایران آوردم تا با کشورم و اقوامش آشنا شود. می خواهم ایران را که دارد جلو می رود و بهتر می شود ببیند. خیلی جالب است که الان به دخترم می گویم بیاییم دو سال ...
کودکان و نوجوانانی که می توانند ستاره های دنیای بازیگری باشند
او در سریال برادر مورد توجه قرار گرفت. او با کمک گرفتن از مادرخود به سوالات ما پاسخ می دهد و درخصوص اینکه از چه زمانی کار خود را شروع کرده است، به بانی فیلم می گوید: با تیزر تبلیغاتی از 5 سالگی کار خودم را شروع کردم که یکی از آن ها پخش شده و یکی از آن ها پخش نشده است. دوست دارم درسم را ادامه دهم و در کنار آن بازیگری را هم ادامه دهم. پوریا پورسرخ و نسرین نکیسا را در بازی دوست دارم. در ادامه ...
همسرکشی با همدستی خواستگار سابق
کارآگاهان گفت: با هماهنگی که از قبل با لیلا داشتم او زمینه قتل را آماده کرده و گفته بود که در ساعت 2:30 بامداد پیش او بروم و عشقم را به او ثابت کنم ، به منزل آنها رفتم . در حالیکه مقتول داخلِ خانه خواب بود ، تا ساعت 3:30 بامداد در حیاط با هم صحبت می کردیم ؛ بعد به همراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش ، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم و او آن را در خانه ...
فرمانده عملیات گروه های تکفیری: دنباله رو خوارج بودیم
به گزارش دولت بهار، با سامان محمدی دقایقی را به گفت وگو نشستیم و او هم به سوالات ما در مورد اقدامات تروریستی و مسائل عقیدتی گروه پاسخ داد. محمدی فرمانده عملیاتی بوده و بسیاری از عملیات ها را فرماندهی کرده است. این تروریست پس از حدود پنج سال متواری بودن سرانجام دستگیر شد. شما در گروهک تکفیری ای عضو بودید که ماموستا برهان عالی را ترور کرده است، ابتدا می خواهیم بدانیم که برهان عالی را به چه عل ...
رخشان بنی اعتماد: سال ها خودتحریمی کردم
بازی در این فیلم تصمیم جدی اش را گرفت که بازیگر شود. خیلی ها بر این باور هستند که باران کوثری به خاطر مادرش بنی اعتماد و پدرش جهانگیر کوثری وارد این حرفه شده است، نکته ای که خود باران هم بارها در جاهای مختلف به آن اشاره کرده است، در این مراسم هم دوباره به این موضوع اشاره کرد و توضیح داد: واقعیت این است که من برای بازی در این نقش در خانه حتی دعوا کردم تا مادرم سن دختر این نقش را کم کند که ...
شوهرکشی با کمک خواستگار سابق
آنها رفتم . در حالیکه مقتول داخل خانه خواب بود، تا ساعت 3 و 30 دقیقه بامداد [در داخل حیاط] با هم صحبت می کردیم؛ بعد به همراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم [و او در خانه مخفی کرده بود] ضربه ای به سر مقتول زدم؛ همزمان با من، لیلا نیز یک بالشت را روی صورت مقتول فشار می داد تا صدایش در نیاید چون پدر و مادر لیلا در منزل کناری ...
گفت وگو با مهندسی که رتبه اول کنکور تجربی شد
با عنوان کسی که پدر و مادرها او را بر سرما می کوبند. الان موجب انبساط خاطر مردم شدم! در دبیرستان هم که بودم برای استعداد تحصیلی بیشتر رشته های تجربی برای من می آمد؛ ولی چون از کودکی با پدرم ریاضی کار می کردم و خودم هم مدام در المپیادهای ریاضی شرکت می کردم و رتبه می آوردم خیلی به ریاضی علاقه داشتم، به این سمت سوق داده شدم. بعد از اینکه کنکور دادم هم به دنبال رشته ای بودم که بیشتر ریاضی داشته باشد و ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند/چشمانشان به قدری جاذبه داشت که نمی شد به ایشان نگاه کرد
.... دست مان هم که به دامن شما نمی رسد. ضمن این که سنخیتی هم با شما ندارم و تقاضای دیدار شما را ندارم ولی این انتظار را دارم که در این دوره ی وانفسا یکی از دوستان خودتان را در مسیر من قرار دهید که با او همدم و همنشین شوم و از این غربت نجات پیدا کنم . به اتاقم رفتم و در را از داخل بستم. نمی دانم چه مقدار گذشت ولی در یک حالت خواب و بیداری متوجه شدم که درب اتاق را با مشت می کوبند. تعجب کردم. پیش ...
بنی حسینیان: تلخ ترین خاطره ام بُریدن سرِ تراکتور بود!/ درخشان: ما را به بیمه خبرنگاری امیدی نیست
سپردند اما در شرایط فعلی نمی توانند یک دختر را به دست پسر 30 سال دهند! سلمانی: در زمان جنگ میانگین سنی فرماندهان 25 سال بود اما حالا مدیران ما 60 ساله هستند و به خاطر میز و قدرت حاضر نیستند عرصه را به جوانان واگذار کنند. روز خبرنگار آمد و رفت تا بار دیگر پایِ دردِ دل اصحاب رسانه بنشینیم و از دغدغه هایی را که دارند صحبت کنیم، انتظار می رود مسئولین چنان همتی از خود نشان دهند که سال بعد حرف ها و مشکلات امروز را تکرار نکنیم! ...
این سوژه، روی لبه تیغ است
...> نه، اصلاً. آنچه دلخواهتان بود نوشته شد؟ بله. البته تا اسفند 1394 هیچ کس متنم را نخوانده بود و از این تاریخ بود که به دوستانم دادم که بخوانند. پیش از این در کار پژوهشش بودم و به فراخور تحقیق نیز جسته وگریخته با دوستان صحبت می کردم که می خواهم این کار را انجام بدهم و همه هم از ابتدا موضع می گرفتند اما این متن، صرفاً از منظر خودم نوشته شده است. چه جرقه ای سبب نوشتن متنی درباره مصدق ...
شوهرکشی با کمک خواستگار سابق
صحبت می کردیم؛ بعد به همراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم و او در خانه مخفی کرده بود، ضربه ای به سر مقتول زدم. هم زمان با من، لیلا نیز یک بالش را روی صورت مقتول فشار می داد تا صدایش درنیاید چون پدر و مادر لیلا در منزل کناری زندگی می کردند. بعد از اینکه کار مقتول تمام شد شوکه شده بودم؛ حتی یک لحظه می خواستم آنجا را ترک کنم ...
شوهرکشی با کمک خواستگار سابق
. میله ای که در دست داشت، خونی بود. از من کیسه ای پلاستیکی خواست تا جسد مرتضی را انتقال دهد. حسن ماشینش را جلو درِ حیاط آورد. من هم کمکش کردم تا جسد مرتضی را داخل ماشین که پراید مشکی بود، قرار دهد. بعد حسن خودش همه وسایل مقتول را جمع کرد و همراه جسد برد. حدود ساعت چهار صبح، حسن از خانه ما خارج شد و به من گفت: فعلا هیچ گونه ارتباطی با هم نمی گیریم تا آب ها از آسیاب بیفتد. بعد یک روز همراه ...
برای شهید مصطفی حسینی و سیزده روز آخر حیاتش
.... رفت وآمد مرتضی شَکَم را بیش تر می کرد. ته دلم خالی شده بود. دیگر دستم به کار نمی رفت. بوی سوختگی خانه را پر کرده بود. صدای چرخیدن کلید در قفل و به دنبال آن باز شدن در، حکایت از ورود حاجی آقا به منزل داشت. دوید به طرف آشپزخانه، اجاق گاز را خاموش کرد و آمد دم در اتاق: مگه بوی سوختگی رو نمی فهمی ... چت شده زن، چرا مثل ماتم زده ها بُغ کردی؟ سکوت و باز سکوت، جواب همیشگی ام بود. در ...
گپی با ماهور الوند ، دخترِ فیلم دختر
من نباید با کار پدرم باشد. به این دلیل که فکر می کنم اگر قرار است من جایگاهی در این سینما داشته باشم، از طریق خودم و کارم باشد، نه با برچسب این که دختر سیروس الوند هستم و در فیلم پدرم بازی می کنم. در حقیقت با این کار به دنبال این بودم که حاشیه ها را تا جای ممکن کم کنم، چون به هر حال از بین که نمی توانم ببرم، ولی دلم می خواست نشان بدهم که با فیلم دیگری کارم را شروع کردم و راهم از پدرم جداست، با این ...