سایر منابع:
سایر خبرها
مرد ناشناس مرد محکوم به اعدام را نجات داد
بدین ترتیب پسر جوان بازداشت شد. او ابتدا منکر قتل بود اما درنهایت لب به سخن گشود و گفت: مقتول همسایه مان بود و بخوبی با خانه اش آشنایی داشتم. روز حادثه درحالی که کمین کرده بودم، وقتی از خانه بیرون رفت به خاطر بی پولی از دیوار بالا رفتم تا مقداری پول سرقت کنم. اما در جریان باز کردن گاوصندوق، ناگهان صاحبخانه سررسید که ناخواسته درگیر شدیم که مردهمسایه ازپادرآمد. بعد هم از محل فرار کردم ...
آزار و اذیت وقیحانه زن جوان توسط 2 دوست شوهرش
پانزده سالگی رسیده بودم که پدرم به اجبار و بدون انکه هیچ نظری از من بخواهد، در برابردریافت مقدار بسیاری پول ،من را مجبور به ازدواج با مردی 30 ساله به نام حمید که ازبستگان دورمان بود، کرد. از آن روزبه بعد بود که لذت و آرامی از زندگی ام برای همیشه رخت بر بست و جایش را به مشکلات و نآرامی های مختلف و نا پایان داد. این زن ادامه داد: پس از عروسی، فقط شش ماه را با خوشی سپری کرده و پس ...
اقدام بی شرمانه مرد متاهل پس از تجاوز به دختر نوجوان
کنارش هستم. ترسیده بودم و از خانه امیر فرار کردم و در این مدت خانه یکی دوستانم پناهگاه من شده بود تا اینکه خواستگار قدیمی ام به من زنگ زد و خواست تا به دیدنش بروم که دستگیر شدم. کارآگاهان وقتی ادعای دختر جوان را شنیدند و مشخص شد که مرد جوان قصد داشته با این داستانسرایی ایدزی فریبا را برده خودش کند. در ادامه کارآگاهان برای دستگیری امیر وارد عمل شده و روز 18 مرداد ماه این مرد شیطان ...
جوانی که گاوداری را بدون چشم اداره می کند
شدند و مرا نزد پزشک بردند. از آن روز درمان های مختلفی روی من انجام شد و بارها به اتاق عمل رفتم و چشمانم جراحی شد اما فایده ای نداشت. سرانجام پزشک ها به پدر و مادرم گفتند که بیماری من درمان ندارد و برای باقی عمرم نابینا شده ام. با وجود آنکه سن زیادی نداشتم اما بخوبی معنای نابینایی را می فهمیدم و درک می کردم. آخرین تصویری که به یاد می آورم و آن را خیلی واضح و روشن به خاطر سپرده ام، چهره نگران پدر و ...
معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
شناسم و با هم ارتباط داریم. زمانی که من به ایران آمدم، فقط کفش ورزشی آورده بودم و وسایل تمرین و حتی شورت ورزشی هم نداشتم چون برنامه ای برای تمرین نداشتم. فقط رفته بودم آنها را ببینم. روزی که سر تمرین رفتم، دو هفته قبل از این بود که می خواستند برای ریو اعزام شوند. احسان با سجاد محمدپور تنهایی تمرین می کرد. گفتم امروز روز تعطیلی شماست؟ گفت نه، ما همیشه همین طور بدون امکانات هستیم و مربی ...
مردی که شاه را کشت
یکی حاج ملاعلی اکبر شمرزادی بود و دیگری حاج امین قرار شد به انبار ببرند، چون یکی از آن بابی ها مایه دار بود، پولی خدمت حضرت والا تقدیم کرد، او را مرخص کردند و مرا به جای او به انبار فرستادند، واضح است انسان از جان سیر می شود. او در جای دیگری در استنطاقاتش درباره سختی های دوره زندان انبار می گوید: چهاردهماه در انبار بودم. یک روز توی انبار بنای داد و فریاد گذاشتم که اگر کشتنی هستم بکشند، اگر بخشیدنی ...
افشاگری مدافع ملی پوش از جلسات مدیران پرسپولیس؛ گفته بودند لیست را خالی می کنند / طاهری قرارداد دوساله ...
احترام به تیم و هواداران آن حفظ شود و تا همیشه هوادار این تیم خواهم بود. قراردادم با پرسپولیس بود نه قرضی من با توجه به اینکه امیدوار بودم به پرسپولیس برگردم قراردادم را با این تیم تمدید کردم. نمی خواستم به صورت قرضی به تیم دیگری بروم. من مشکلی با اینکه نیم فصل بیرون بمانم نداشتم اما مشخص نبود در نیم فصل هم بار دیگر مرا بخواهند. اما آقای طاهری عصبانی شدند که چرا رامین گفته نمی ...
سرنوشت نامراد زندگی با مراد
. مادرش هم آمده بود. از آنجا با مادرم تماس گرفتم و گفتم که دیگر به خانه برنمی گردم. بیچاره مادرم، اشک می ریخت و ضجه می زد که برگردم و فکر آبروی پدرم باشم. من برگشتم و خانواده ام واقعاً آبروداری کردند. یک مراسم جشن عروسی خوب هم برگزار کردیم. قرار بود به خانه مادر شوهرم برویم. اما او یک ماه بعد از ما ازدواج کرد و درگیر زندگی جدیدش شد. زن جوان افزود: در دوران عقد باردار شدم. مانده بودم ...
دور از انتظار !!
مجبور بودم ساعات روز را به تنهایی سپری کنم در این سن خاص افکار و خیالات زیادی را در سر می پروراندم و آرزوهای قشنگی را برای خودم تصور می کردم اما روزی که باز هم در همین رویاهای شیرین غرق شده بودم صدای زنگ تلفن قلبم را تکان داد نمی دانم چرا احساس می کردم حادثه تلخی در حال وقوع است با نگرانی گوشی تلفن را برداشتم و فهمیدم که مادرم در کلانتری به سر می برد وقتی هراسان خودم را به این جا رساندم فهمیدم مادرم به جرم رابطه پنهانی با مرد غریبه دستگیر شده است و ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی منبع: روزنامه خراسان ...
شکستِ بزرگِ محمود استادمحمد و کینه اش از آربی آوانسیان+عکس؛ فیلم و صوت
قدر صاف و صورت به صورت با مقوله تئاتر آشنا شد، مطمئناً خیلی چیزها را از دست داده؛ چیزهایی که به عنوان یک پدر، فرزند، شوهر یا هر چیز دیگری، نرمال جامعه است. او وارد دنیای دیگری شده بود؛ تئاتر برای او سیاره دیگری بوده و مطمئنم که پدرم در آن سال ها اصلاً روی زمین زندگی نمی کرد. هر اتفاق مادی زندگی او مثل روابط خانوادگی، همه برحسب تصادف بوده و فکرشده نبوده است. او تصمیم نگرفته بود که فرزندی داشته باشد ...
ترفند مرد متجاوز برای جلوگیری از شکایت
طریق تلگرام با او در ارتباط بودم تا اینکه جوانی به خواستگاری ام آمد. اما پدرم به خاطر سن کم من و نداشتن پول خرید جهیزیه با ازدواج مان مخالفت کرد و جواب رد به خواستگارم داد. همین باعث عصبانیتم شد و شبانه از خانه فرار کردم. همان شب به محمد زنگ زدم و از او کمک خواستم. او مرا به خانه اش دعوت کرد. چون جایی برای ماندن نداشتم به آنجا رفتم. او به من گفته بود مجرد است اما وقتی به خانه اش رفتم و ...
زیباترین چهره با زخم های تلخ جنگ
از مشهد آن روز چیزهای عجیبی دیدم که در ذهنم باقی ماند و باعث شد تا خیلی جاها درباره اش بنویسم و صحبت کنم. بابا رجب قصر نداشت. خانه چند طبقه هم نداشت. اتفاقاً منزل یک طبقه او در یکی از خیابان های نزدیک به کمربندی مشهد بود.نمی دانم چرا همین که این موضوع را فهمیدم فروریختم و دلم رفت پیش سال هایی که این مرد تمام جوانی اش را برای نسل من گذاشت و رفت. اما چهره مهربان خانم زرندی همسر حاج رجب و ...
محاکمه قاتلی که راحت شلیک می کرد
به گزارش جام جم ، پرونده این جنایت دوم خرداد 88 و به دنبال قتل مردی در حاشیه پل مدیریت تهران تشکیل شد. ماموران با حضور در محل حادثه متوجه شدند مرد سالخورده ای به نام اسماعیل که بازنشسته ارتش بوده، بر اثر تیراندازی فرد مسلحی به قتل رسیده است. به گفته شاهدان، مرد جوان قصد سرقت مسلحانه خودروی پژو 206 مقتول را داشته که او مقاومت کرده بود. دزد مسلح نیز با شلیک گلوله به شکم مرد سالخورده، او ...
کتاب ها از انگیزه میرزا رضا کرمانی در قتل ناصرالدین شاه چه می گویند/ قاتل شاه شهید به روایت یک سند تاریخی
کردند و محض رافت عموم مردم را از زن و مرد مرخص فرمودند و قوروق را برداشتند و با کمال ملاطفت میان مردم گردش و اظهار تلطف فرمودند و مردم مشغول دعا و ثنا و محو زیارت جمال همایون بودند فرصت غنیمت شمرده با طپانچه شش لول که در آستین عبا پنهان داشت از یک قدم فاصله قلب همایون را هدف ساخت و طوری موثر واقع شد که به فاصله شش دقیقه از رسیدن گلوله روح همایون به درجات جنان جاگفت. نجات میرزا رضا از ...
قاتل مرد نمایشگاه دار، قصاص شد
مردی که پنج سال قبل مرد نمایشگاه داری را به خاطر تعرض به دخترش با 78 ضربه چاقو به قتل رسانده بود، سحرگاه دیروز در زندان رجایی شهر قصاص شد. به گزارش ، روز 21 فروردین ماه سال 90 بود که مأموران کلانتری 12 شهرک واوان در حوالی شهرستان اسلامشهر در جریان قتل مرد 46 ساله ای به نام شهاب قرار گرفتند. آن روز مردی به کلانتری رفت و گفت همکارش به نام پوریا به نمایشگاه خودروشان نیامده و ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند/چشمانشان به قدری جاذبه داشت که نمی شد به ایشان نگاه کرد
مادرم با دیدن من گفت مثل این که تب داری! صورتت برافروخته است. اصرار کرد که برویم دکتر. گفتم من الان خسته ام، استراحتی می کنم و اگر لازم شد می رویم. آن روز حال عادی نداشتم. چون از صبح متوسل به وجود نازنین حضرت ولی عصر(عج) بودم و زبان حالم این بود: محبت و ارادت ما به خاندان اهل بیت ریشه دار است و از طرفی فضای غیراخلاقی ای بر جامعه حاکم است و از طرف دیگر عده ای جوان مانند من می خواهند مسیر شما را طی ...
رابطه پنهانی و قتل در اتاق خواب!
.... آن زمان من در مشهد بودم که از طریق گوشی تلفن همراه دوستم شماره این زن را دیدم و با او تماس گرفتم. از آن زمان ارتباط تلفنی ما ادامه یافت تا این که ده ماه بعد او را ملاقات کردم. بهناز و دخترش مرتب گریه می کردند و از آزارهای محسن می گفتند تا این که من عصبانی شدم و شب حادثه همراه دوستانم به آن خانه رفتیم. در خانه باز بود که وارد شدیم. من قصد قتل نداشتم، برای همین هیچ وسیله ای برای قتل با خودم ...
هیچ چیز جز شهادت نمی توانست ما را از هم جدا کند/ بعضی تهمت ها داغ روی داغ ما می گذارد
انگشترشان را به فاطمه اهدا کردند. *بچه ها در مورد مسئله شهادت به باور رسیدند؟ محمدرضا، پسرم که از همان اول که به ایشان گفتم پدرت شهید شده است و با ایشان صحبت کردم و به ایشان توضیح دادم پذیرفت. محمدرضا پس از شهادت پدرش، برایش نامه نوشته که "پدر من می دانم برای دفاع از حرم رفتی و شهید شدی من هم دوست دارم بیایم و از حرم دفاع کنم". البته همان ابتدا که علی آقا شهید شده ...
بلای که پسر جوان بر سر پسر بچه تنها در گندمزار آورد
؟ – یک ضربه. آیا با ضربه ای که به هادی زدی او مرد؟ – نه، او نفس می کشید. چرا پس از زدن ضربه کمکش نکردی یا به کسی خبر ندادی و نگفتی که چه اتفاقی افتاده؟ – ترسیده بودم و فکر نمی کردم بمیرد. چرا پس از زدن ضربه و فرار دوباره برنگشتی ببینی چه اتفاقی افتاده؟! – رفتم. کی و چه وقت؟ – 4 روز بعد. آن ...
ارتباط دختر 21 ساله با دوست پدرش!
دوست پدرم که او هم معتاد بود، رابطه برقرار کردم. حداقل با این رابطه، غم تهیه مواد نداشتم و تقریبا مستقل شده بودم. مادرم که نسبت به حرکات و رفتارم مشکوک شده بود، متوجه کارهایم شد. دیگر جایی در خانه اش نداشتم که فرار کردم و به خانه زنی رفتم که تنها زندگی می کرد. پدرم چندبار قبلا مرا برای تهیه مواد به سراغ این زن فرستاده بود. چندماه از حضورم در خانه او می گذرد. ما برای هزینه های مواد مخدر دزدی می کردیم که این بار قانون به سراغمان آمد. منبع: رکنا ...
فریب با ایدز برای اسارت دختر فراری
از دوستانم بروم که در خواب ... پس از این در حالی که خواب بود، از خانه اش فرار کردم و به خانه یکی از دوستانم پناه بردم. پشیمان شده بودم و قصد داشتم با پدرم تماس بگیرم و موضوع را توضیح دهم که مرد میانسال با من تماس گرفت و گفت بیماری ایدز دارد و مرا هم به این بیماری مبتلا کرده است. او مرا تهدید کرد تا دوباره پیش او بروم، اما من قبول نکردم و در خانه دوستم ماندم. پس از این به شدت ترسیده ...
عمل غیر اخلاقی پسر جوان با عمه اش / آن روز اشکان به خانه عمه آمده بود
... ایران 110 این اخبار را از دست ندید: زن هوس باز مرا به خانه اش دعوت کرد تا با او ارتباط داشته باشم / من پیشنهادش را قبول کردم مردان مزاحم نیمه شب مرا ربودند و بعد از سه شبانه روز در اطراف تهران رهایم کردند زمانی که شوهرم درخانه خواب بود من دوست پسرم را به خانه آوردم +عکس کار زشت دایی با خواهر زاده اش / من محمد را فریب دادم عمل غیر اخلاقی پسر جوان با عمه اش / آن روز اشکان به خانه عمه آمده بود به شکل عجیبی به هوس باز بودن همسرم پی بردم/ او را از روی دستانش شناختم+ عکس ...
کسب 15 رتبه برتر کنکور سراسری 95 توسط دانش آموزان خارج از پایتخت
از چه زمانی شروع کردید؟ افشارزاده: برنامه ریزی ویژه را از ابتدای تابستان سال گذشته شروع کردم، اما سال سوم دبیرستان، نسبتاً جدی تر روند درس خواندن را در پیش گرفتم. ابتدا ترجیح دادم دروس سال قبل را بخوانم تا در پایه قوی شوم اما از تابستان مطالعه برای کنکور را به صورت جدی تر شروع کردم. در این دوران مشاور خاصی هم نداشتم، به جز خواهر بزرگترم که از تجربه او کمک گرفتم، در واقع با ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (293)
.... 4. تنها خوبیه کاروان المپیک ایران اینه که ورزشکارا نرفته تو زمین میبازن میان بیرون که حریفشون خسته نشه. جام اخلاق خداییش حق ایرانه. اوباما و همکارش پس از خوندن نامه اخیر در حال فرار از کاخ سفید 5. اونایی که شیر پاکتی می خرن هم یه روز از شیر نخی شروع کردن. 6. توخیابون پسر مامانشو از صندلی جلو ماشینش بغل کرد گذاشت رو ویلچرو بوسیدش،دوستم گفت چه پسر ...
ارتباط کثیف دختر جوان با یکی از پسران فامیل / فریب هوس بازی هایش را خوردم
سال از عمرم می گذشت و من با آرزو های زیادی که در سر داشتم روزگار سپری می کردم. با این حال خیال پردازی هایم آرامم می کرد. در ذهنم نقشه زیبایی از زندگی ام ترسیم کرده بودم اما با واقعیت فاصله ی فراوان داشت. زن جوان ادامه داد: بعد از مدتی امیدم نا امید شد دیگر تحمل این چشم انتظاری را نداشتم و سعی کردم با خودنمایی کاری کنم که زودتر راهی خانه بخت شوم. اما با این خود نمایی و نامناسب بودن حجابم ...
گریه اش را فقط هنگام خواندن دعای شهادت دیدم
جبهه مقاومت بودید؟ شهید در طول سال مأموریت های داخلی زیادی به مناطق مختلف می رفت. قبل از آخرین اعزام هم چندین بار دیگر قبلاً به سوریه اعزام شده بود. معمولاً سالی یکی دو بار به سوریه می رفت. قلباً راضی بودم ولی این رضایت را نمی تواستم بر زبان بیاورم. وقتی به آقا قدرت می گفتم نرو می گفت اگر بروی و غربت شیعه و حضرت زینب (س) را ببینی هیچ وقت جلویم را نمی گیری. من نه خانه، نه زن و نه بچه ام را ...
برخی اسیر راحت طلبی می شوند
رسند که دیگر از آن لذت نمی برند. شما از اول هدفتان این بود که کارگردان شوید؟ من حرفی برای گفتن داشتم. قبل از این که کارگردان شوم، نویسنده بودم و رمان توپ چنار را هم نوشتم که از اولین دوره جایزه 20 سال ادبیات داستانی جایزه گرفت. اما احساس کردم قلم مرا اقناع نمی کند چون در آن دوره بُرد و مخاطب زیادی نداشت. همان زمان فیلمی کوتاه ساختم که در 20 کشور دنیا به نمایش درآمد و چند جایزه ...
پرچم فاطمیون؛ یادگاری خانواده شهدا برای خبرگزاری تسنیم/ مادر شهید افغانستانی: حضرت زینب(س) هم به ما صبر ...
یک ماشین از دست داده بود. یک هفته قبل از عزیمتش به سوریه در مورد شهادت زیاد می گفت و از ما حلالیت می طلبید. به سوریه رفت و دو ماهی در آنجا ماند. وقتی تلفنی با او صحبت می کردم گفت که قصد دارد به مرخصی بیاید من هم به او گفتم اگر ماه رمضان بیایی خیلی خوب است. او در پاسخ قول داد اول ماه رمضان پیش ما باشد. همین هم شد اول ماه رمضان سال 93 روز تشییع پیکر مطهر ایشان بود. همسرم در یک عملیات در شهر حلب به ...
ماهیت منافقین از همان ابتدا مبتنی بر التقاط بود/امام(ره) قاطعانه پشت دادگاه های انقلاب ایستاد/هوانیروز ...
و حضرت امام(ره) به ستوه آمده اند و منتظر یک ناجی هستند. هنگام فرار از دور یک چوپان را می بیند و می گوید من از مجاهدین خلق هستم و برای کمک به شما آمده ام، چوپان هم می گوید: شما از مجاهدین خلق هستی؟ اجازه بده بروم به پدرم بگویم! او هم خوشحال می شود که این شخص او را تحویل گرفته و آن چوپان هم می رود به پدرش می گوید. بعد این دو نفری او را محکم به درخت می بندند و تا می توانند او را کتک می ...
فرزند چهار ساله ام سراغ بابایش را می گیرد
می رفتند. لطفا از روزحادثه برای ما بگویید و اینکه شما چگونه مطلع شدید؟ روز حادثه پنج شنبه بود که به برادرم و سه همکارش به نام های معمر مرغوبی، محمود احمدی نژاد و کمال حسین پناهی ماموریت داده بودند. ماموریت آن ها دو روزه بود، یعنی روز قبلش هم از ساعت 7صبح از خانه خارج شده بود و ساعت 10 بازگشته بود. شب و قبل از استراحت گفت من باید فردا هم بروم دنبال همکارانم برای ...