سایر منابع:
سایر خبرها
قتل مرموز خواهر و برادر خردسال
...: چندی پیش پدرم با وجود مخالفت های ما با زن دیگری ازدواج کرد و از همان زمان اختلافات بین من و پدرم شروع شد تا حدی که چند بار با هم درگیر شدیم. وی افزود: عصر چهارشنبه 13 مرداد بود که دخترم فاطمه هفت ساله همراه برادر کوچک ترش احمد چهارساله برای بازی با دوستانشان به منطقه قدمگاه رفتند اما پس از چند ساعت وقتی بچه هایم به خانه بازنگشتند نگران شده و با مراجعه به محل بازی فرزندانم متوجه ناپدیدشدن آنها ...
بمب نقل و انتقالات پرسپولیس از خانه فرار کرده بود
...> ریاضی که سالها مربی تیم های پایه هما بوده صحبتهایش را اینگونه ادامه می دهد: بعد از حدود 10 جلسه تمرین، علیرضا یک روز به تمرین نیامد. خیلی کنجکاو شدم که بدانم چرا به تمرین نیامده، چون رفتار من طوری بود که با بازیکنان پایه ارتباط مناسبی برقرار می کردم و آنها نیز همیشه مشکلات شان را به من می گفتند. یادم می آید ماه رمضان بود. از حسین فیض که یکی از مربیان بود پرسیدم علیرضا کجاست که او هم نمی دانست. چند ...
فصل طلاق هنرمندان + عکس
. خبرهایش همه جا نفوذ می کند و درباره آن هزاران حرف و حدیث و تحلیل قطار می شود. در همین مدت اخیر بار دیگر و هر بار به بهانه ای قصه جدایی و طلاق برخی از هنرمندان بر سر زبان رسانه ها و مخاطبان شان افتاد که مهم ترینش خبر ناگهانی جدایی حمید گودرزی از همسرش بود که رسانه ای شدن آن بهانه نگارش این گزارش شد. بهانه ای که به چند ماجرای دیگر در ارتباط با خبر جدایی و طلاق برخی دیگر از بازیگران که این روزها در ...
مجاهدی که پیش از شهادت "نمازخوان" شد
ایران احساس کردیم می توانیم در قالب مبلغ در میدان نبرد خدمت کنیم. شما می دانید که اغلب طلبه های حوزه نجف بعد از سرنگونی صدام در آنجا طلبه شدند و با کمبود مبلغ مواجه بودند که در این راستا طلبه های عراقی زیادی از این راهی تبلیغ شدند. من هم الحمدلله تا کنون چند مرتبه اعزام شدم. صدام واقعا تلاش های زیادی را انجام داد تا مردم عراق را از دین و فرهنگ اسلامی دور کند اما همین که فتوا صادر شد مردم عادی ...
آزار و اذیت وقیحانه زن جوان توسط 2 دوست شوهرش
پانزده سالگی رسیده بودم که پدرم به اجبار و بدون انکه هیچ نظری از من بخواهد، در برابردریافت مقدار بسیاری پول ،من را مجبور به ازدواج با مردی 30 ساله به نام حمید که ازبستگان دورمان بود، کرد. از آن روزبه بعد بود که لذت و آرامی از زندگی ام برای همیشه رخت بر بست و جایش را به مشکلات و نآرامی های مختلف و نا پایان داد. این زن ادامه داد: پس از عروسی، فقط شش ماه را با خوشی سپری کرده و پس ...
کسانی که در GEM کار می کنند باید قید همسرشان را بزنند
برای درمان به ایران می آوردم. بعد از آن دفترم را در ایران تأسیس کردم و از سال 1390 به ترکیه رفتم و به مدت چهار سال در آنتالیا بودم. تا اینکه در سال 1394 به آنالیا رفتم تا درباره هتل های آنجا برای کار تحقیق کنم. در آنالیا با یک گروه ایرانی آشنا شدم که کار تولید فیلم و سریال انجام می دادند. افرادی که با GEM همکاری می کنند، به شدت بی سواد و چاپلوس و به قول مهران مدیری پاچه خوار هستند. ...
شهدای مدافع حرم را حضرت زهرا گلچین می کند
النصره به شهادت رسید. قرار بود ماه رمضان من هم به جبهه مقاومت اسلامی در سوریه اعزام شوم که بعد از شهادت برادرم مادرم وضعیت روحی خوبی ندارد و فعلاً اعزام نشدم. ویژگی اخلاقی برادرتان چگونه بود که لایق شهادت شد؟ حسن همیشه لبخند به لب داشت. در صحبت هایش دنبال مسائل خیر بود. نگاه خیر به مردم داشت و دنبال خیر رساندن به دیگران بود. تا آنجایی که از دستش برمی آمد به لحاظ کاری و مالی خیلی دلسوز بود و ...
پسری که سر اعضای خانواده اش را برید (+عکس)
دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می شود که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواسته اند. وقتی به آنجا رفتم با جنازه های خونین پدر،مادر و پدربزرگ میلاد روبه رو شدم. میلا می گفت آنها را با چاقو کشته و حالا برای حمل جنازه ها نیاز به کمک دارد. به دنبال تماس این مرد ماموران به خانه مورد نظر در خیابان کوهسار رفتند و میلاد را بازداشت کردند.این پسر در بازجویی ها گفت: پدر و مادرم با من اختلاف ...
اقدام بی شرمانه مرد متاهل پس از تجاوز به دختر نوجوان
که همراه یک دختر کوچولو به پارک آمده بود آشنا شدم. وی افزود: هر روز که به پارک می رفتم امیر را ملاقات می کردم و وی ادعا کرده بود که دختر کوچولو خواهرش است. دوستی ما ادامه داشت تا اینکه کامران به خواستگاری ام آمد و پدرم به خاطر نداشتن پول جهیزیه جواب منفی به آنها داد و همین کافی بود تا ساعت 2 بامداد در حالیکه اهالی خانه خواب بودند از خانه فرار کنم. پس از فرار به امیر زنگ زدم و او ...
گفت وگو با مهندسی که رتبه اول کنکور تجربی شد
سرما می کوبند. الان موجب انبساط خاطر مردم شدم! در دبیرستان هم که بودم برای استعداد تحصیلی بیشتر رشته های تجربی برای من می آمد؛ ولی چون از کودکی با پدرم ریاضی کار می کردم و خودم هم مدام در المپیادهای ریاضی شرکت می کردم و رتبه می آوردم خیلی به ریاضی علاقه داشتم، به این سمت سوق داده شدم. بعد از اینکه کنکور دادم هم به دنبال رشته ای بودم که بیشتر ریاضی داشته باشد و بهترین دانشگاه هم برای این رشته شریف ...
قتل های خانوادگی؛ ریشه ها، روش ها و پیامدها
چگونه باعث قتل می شود؟ دو برادر بر سر جای خواب با هم درگیر می شوند و همین دعوا منجر به قتل برادر با چاقو می شود این قتل ناشی از نبود فرهنگ صحیح ارتباط در خانواده، فرهنگ غلط استفاده از چاقو و نبود الگوی گذشت و صبر است. یا به این مثال توجه کنید که چگونه فقر اقتصادی منجر به قتل می شود.یک دختر عمو، پسر عمو به دنبال یک عشق عمیق با هم ازدواج کردند اما با مشکلات شدید مالی رو به رو ...
جوانی که گاوداری را بدون چشم اداره می کند
.... از آنجایی که گوسفندها از جثه کوچک تری برخوردار بودند به سختی می توانستم آنها را به آغل ببرم به همین خاطر پدربزرگ چند رأس گاو را به من سپرد تا کارهای مربوط به آنها را انجام بدهم. ساعت 5 صبح از خواب بیدار می شدم و بعداز عبادت سراغ گاوها می رفتم و شیر آنها را می دوشیدم و سپس به گوساله ها شیر می دادم. پس از آن برای گاوهای شیرده علوفه می ریختم و بعد از تمیز کردن آغل سراغ کارهای دیگر می رفتم. ساعت 5 ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
دوباره برگشتم، مترو. تا همین دو سال پیش، چند سالی اینجا کار می کردم. بعد تونستم یه پس اندازی جمع کنم و خودم یه شرکت پخش مواد غذایی زدم. دو سالی کار کردم اما خودت که می دونی، بازار خیلی خرابه. دوباره برگشتم اینجا. منظورت اینکه با پس اندازی که از دست فروشی تو مترو عایدت شد، شرکت زدی؟ (خیلی دوست ندارد به این سوال جواب دهد.) نه؛ خودمم یه چیزی داشتم. شما که یه زن جوون شیک ...
سرنوشت نامراد زندگی با مراد
. مادرش هم آمده بود. از آنجا با مادرم تماس گرفتم و گفتم که دیگر به خانه برنمی گردم. بیچاره مادرم، اشک می ریخت و ضجه می زد که برگردم و فکر آبروی پدرم باشم. من برگشتم و خانواده ام واقعاً آبروداری کردند. یک مراسم جشن عروسی خوب هم برگزار کردیم. قرار بود به خانه مادر شوهرم برویم. اما او یک ماه بعد از ما ازدواج کرد و درگیر زندگی جدیدش شد. زن جوان افزود: در دوران عقد باردار شدم. مانده بودم ...
شهادت نعمتی است که خداوند به همه کس عطا نمی کند
ادامه داد . اما به علت فقر مالی مجبور به ترک تحصیل شد . برای کمک به پدر به کار کشاورزی و دامداری پرداخت . در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در همه راهپیمایی ها حضوری فعال داشت . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وی به عضویت بسیج درآمد و بعد از آن وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد . از این طریق به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید . وی در تاریخ 8 / 1 /60 به درجه رفیع شهادت نایل گردید روایت ...
شکستِ بزرگِ محمود استادمحمد و کینه اش از آربی آوانسیان+عکس؛ فیلم و صوت
بازگشت به ایران، حال خوشی از تئاتر ما نداشت. محمود استادمحمد: خیلی دوست دارم بخندم و خیلی هم دنبالش می گردم. در این سن، هرجایی که به زندگی دقیق می شوم، به هر گوشه ای از آن، خنده ام می گیرد؛ زندگی کمدی ترین پدیده است. بعد از مرگ سعدی افشار گفت دیگر وقت رفتن است آخرین کسی که چند ماه قبل از فوت پدرم از دنیا رفت و او را متاثر کرد، سعدی افشار بود. بعد از فوت سعدی افشار ...
ترفند مرد متجاوز برای جلوگیری از شکایت
مجله اینترنتی کمونه (Kamooneh.com) : وی گفت: دخترم بهاره دیشب به اتاقش رفت تا استراحت کند، اما صبح وقتی بیدار شدیم هرچه صدایش کردیم پاسخ نداد. به اتاقش رفتم و با جای خالی او روبه رو شدم. با موبایلش تماس گرفتم اما پاسخ نداد. احتمال می دهم بلایی سرش آمده باشد.با اظهارات این مرد مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی مرشدلو، بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تحقیقات خود را در ...
گپی با ماهور الوند ، دخترِ فیلم دختر
حدسم هم درست از آب درآمد، چند موقعیت از فیلمنامه مانند رابطه میان دختر و پدر را انتخاب کرده بودند. در ادامه و بعد از یک هفته دستیار آقای میرکریمی تماس گرفتند و گفتند که می خواهند یک بار دیگر مرا ببینند. رفتم و این بار تست های دیگری با حضور عوامل دیگری از فیلم از من گرفتند و آن ها را هم فیلم برداری کردند. بعد این ها باز هم به من گفتند برای تصمیم نهایی تماس می گیریم. در همین اوضاع بود که ...
دختران را فریب می دادم/ پس از آزار و اذیت آنها را در اطراف شهر رها می کردم +عکس
جرایم خود شد اما سرانجام وقتی با مدارک و مستندات پلیسی روبه رو شد چاره ای جز اعتراف ندید و گفت: شغلم آزاد است. از مدتی قبل با همسرم دچار مشکلات خانوادگی شدم و تا پای طلاق هم رفتیم. اما بالاخره با وساطت اطرافیان آشتی کردیم ولی از آن به بعد تصمیم گرفتم از دختران انتقام بگیرم. بنابراین دختران جوانی که با خانواده های خود مشکل داشتند یا در انتظار شوهر بودند را ش ناسا یی کرده و به بهانه ...
دختری را سوار ماشینم کردم و به بیابانی بردم / هر چه التماسم کرد گوش نکردم+ عکس
مرتضی بار اول به کمک یکی از دوستان خود به دختری که نامزد داشت با وجود التماس هایی زیاد، او را مورد آزار و اذیت قرار داد. به این مطلب امتیاز دهید 100% 0% به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز “، مرتضی بار اول به کمک یکی از دوستان خود به دختری که نامزد داشت با وجود التماس هایی زیاد، او را مورد آزار و اذیت قرار داد. او بعد از تعریف کردن ماجرا برای مهدی رفیق قدیمی اش تصمیم ...
زندگی در خانه های شطرنج
ابتدا کارهای مختلفی می کردم اما کم کم علاقه مند شدم و مقدمات را نزد برادرم فرا گرفتم. سال 47 به تشویق مرحوم ناصر استادمحمد که از شاگردهای برادرم و سال سوم هنرستان بود، وارد هنرستان هنر های زیبا شدم. در هنرستان شرایط جدید و خوبی برایم برای کارکردن فراهم شد. در آنجام مرحوم استاد مقیمی بودند که خیلی برای من ارزشمند بودند. شش ماهی پیش ایشان کار کردم که متأسفانه مریض شدند و فوت کردند. بعد آقای عباس ...
عوارض جراحی را با خطای جراحی اشتباه نگیرید
تهران بود و دانشگاه جندی شاپور نیز فقط تا یک دوره ای دانشجو می گرفت، دانشگاه مشهد، اصفهان و شیراز. من قبل از اینکه دیپلم بگیرم، فروردین ماه شیراز امتحان دادم.آنجا قبول شدم و رفتم، ولی دیدم بعد مسافت و راه زیاد است و برگشتم و در تهران امتحان دادم و پزشکی قبول شدم. خانواده برای همیشه بابل ماندند؟ بله خانواده بابل ماندند و من تهران بودم. من اصلاً خوابگاه نرفتم و خانه گرفتم. در خیابان ...
انتخاب کنید همان زندگی را داشته باشید که می خواهید
بود که دیگر مادری در انگلیس ندارم که به او تلفن کنم. همان عصر، هفدهم ژانویه سال 2000، روزی بود که مادرم تصمیم به خودکشی گرفته بود. مرگ مادرم را وقتی متوجه شدم که بعد از تصادف در پذیرش هتل ایستاده بودیم. لیز، مادر فوت کرده. این تنها چیزی بود که پشت خط تلفن شنیدم. درواقع تنها چیزی که لازم بود بدانم. می دانم، صدای خواهرم بود. من را در هتل پیدا کرده و زنگ زده بود ...
جنایت، پایان ازدواج اجباری
همراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مرتضی رفتم و پس از مقداری کشمکش، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم و او در خانه مخفی کرده بود ضربه ای به سرش زدم؛ همزمان با من، لیلا نیز یک بالش را روی صورت مرتضی فشار می داد تا صدایش درنیاید چون پدر و مادر لیلا در منزل کناری زندگی می کردند. بعد از اینکه کار مقتول تمام شد شوکه شده بودم؛ حتی یک لحظه می خواستم آنجا را ترک کنم...؛ از لیلا ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند/چشمانشان به قدری جاذبه داشت که نمی شد به ایشان نگاه کرد
.... رفتم نشستم و بعد از چند لحظه متوجه شدم ناخواسته کنار خانمی نشسته ام. یکدفعه نگاهم به او افتاد و دیدم همان دختر خانم است در آن واحد احساس کردم نفرت دنیا را در دل من نسبت به او ریخته اند و از عکس العمل او که رویش را برگرداند هم فهمیدم همین حالت در او وجود دارد. از روی صندلی بلند شدم و در اولین ایستگاه از اتوبوس پیاده شدم. *بعد از این آشنایی ملاقات های شما با مرحوم شیخ جعفر مجتهدی در ...
شیرین زبانی حافظ برای قوماندان تیپ فاطمیون
یواشکی از پشت پنجره وقتی آمد داخل دیدمش. بعدها می گفت: من می دانستم شما گوشه ای ایستادید و من را می بینید. از حالت خاکی بودن ابو حامد خیلی خوشم آمد، یک جورهایی خواستنی بود و هر کسی او را می دید مجذوبش می شد. ابوحامد نشسته از چپ تصویر نفر سوم مادرم مخالف ازدواج ما بود آقای توسلی حدود سه جلسه رفت و آمد کرد تا بالاخره پدرم گفت من به این جوان دختر می دهم. شد برای ...
دکتر عزیزی نماینده مجلس : امکان ازدواج برای جوانان مهیا شود!
آن را در جامعه ایجاد می کنند. از دیگر مسائل در افزایش سن ازدواج بروز مشکلات روحی و روانی را می توان برشمرد. مشکلات اقتصادی و نبود اشتغال، جوانان را از متحمل شدن هزینه های ازدواج بازمی دارد و تاخیر در این امر حیاتی موجب افزایش مشکلات روحی و روانی و رو آوردن به مصرف مواد مخدر و انحرافات اخلاقی می شود . چشم وهمچشمی بازدارنده ازدواج است امروزه پدیده ناهنجار چشم و همچشمی در میان برخی ...
وقتی از نجف رفت با اندیشه امام رفت
می کرد، تا جایی که مجبور می شدند از ترس ایذا های ساواک، کشور را برای همیشه ترک کنند و به عراق بروند و به حضرت امام بپیوندند. بنده در سال 1346 پس از سخنرانی در مدرسه فیضیه علیه رژیم گذشته، تحت تعقیب ساواک قرار گرفتم. دوستان مرا از آن مجلس فراری دادند و ساواک نتوانست دستگیرم کند. مدتی مخفی بودم و بعد با کمک های مادی و معنوی برخی از بزرگان، به نجف رفتم. در آنجا طلاب ایرانی و غیر ایرانی زیادی و البته ...
طنز؛ رشته مکانیکی داییم قبول شدم!
پدرم سری تکان داد و گفت: رشته مکانیک، تعویض روغنی داییت، خاک بر سرت واقعا! .چند ساعت بعد از یکی از موسسات کنکور به بنده زنگ زدند و گفتند: داداش یه چیزی دستی بهت می دیم، فقط به کسی نگو اینجا کلاس میومدی! . همچنین ناسا در بیانیه ای اعلام کرد که از این به بعد یک عدد به نام بنده ثبت شده؛ یعنی به این صورت که می گویند هفتصد و یک هزار، فریور خراباتی، بی نهایت! .زمانی هم که رفتم مدرک پیش ...
پایان تلخ عشق مخفیانه دختر 17 ساله
رفته بودیم شارژ گوشی تلفن محسن تمام شد و او مجبور شد سیم کارت خود رادرگوشی خواهرم بگذارد آن روز تعداد زیادی تماس های مشکوک و پیامک های عاشقانه به گوشی خواهرم شد وقتی از محسن پیگیر موضوع شدم خیلی راحت و صریح گفت : دیگر مرا دوست نداشته و هیچ اعتمادی به من ندارد و مسائل رابطه ی قبل از ازدواج را مطرح کرد و گفت: ازکجا معلوم به غیر از من دوست پسر دیگری نداشتی ؟! بهتراست به صورت توافقی ازهم جدا شویم ! وقتی ...