سایر منابع:
سایر خبرها
زن تلگرام باز به تشویق دوستانش درخواست طلاق داد و بعد از 2ماه پشیمان شد
لجبازی هایم چشم و گوشم را به روی حرف هایش بسته بودم. اوایل همراهی دوستانم برایم هیجان انگیز بود، اما خیلی زود فهمیدم من مثل آنها نیستم. حالا هم با اینکه رویی برای برگشت به خانه مشترک ندارم، اما می خواهم دوباره زندگی ام را در کنار همسرم شروع کنم و ادامه دهم. رئیس شعبه 268 دادگاه ونک با شنیدن اظهارات زن پشیمان برای مرد عاشق پیشه احضاریه فرستاد تا پس از حضور در دادگاه در این باره تصمیم بگیرد. روزنامه ایران ...
طلاق چهره های مشهور سینما و تلویزیون
تصمیم همسرش به زندگی در خارج از کشور ار دلیل جدایی آنها اعلام کرده بود که چند روز بعد همسرش با انتشار نامه ای جنجالی، پرده از این راز برداشت و دلیل تصمیمش به جدایی را نه زندگی در خارج از ایران که رفتارهای خشن و توهین آمیز گودرزی اعلام کرد و از بی غیرتی مرد ایرانی در ارتباط با او سخن گفت. با این حال گودرزی در گفتگویی با یکی از خبرنگاران داخلی که فایل صوتی آن در فضای مجازی منتشر شده ابتدا ...
توطئه شبانه پدر پس از 11 سال فاش شد/ او پسر معتادش را کشته است
قتل فرزند خود پس از یازده سال اعتراف کرد. وی گفت: چند وقتی بود که پسرم به مصرف مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود به همین خاطر او را به کمپ ترک اعتیاد بردیم تا بلکه او را ترک دهند اما او گوشش بدهکار این حرفها نبود. این مرد ادامه داد: چندین سال بود که به واسطه اعتیاد فرزندم و مراوداتی که داشت مشکلاتی برای خانواده به وجود آورده بود، کلافه شده بودم و سرانجام یک شب تصمیم گرفتم که با اسلحه ای ...
ماجرای تلخ پسر جوانی که با زنان خیابانی در ارتباط بود / در این راه تمام جوانیم فدا شد
نابودی کشاندم . من کارهای خلاف را از همان دوران نوجوانی و درست از زمانی آغاز کردم که با تحریک دوستانم درس و مدرسه را در دوران راهنمایی رها کردم و به دوستی و رفاقت با چند سارق پرداختم که در محله ما زندگی می کردند از آن روز به بعد به همراه آن ها راه خلاف را انتخاب کردم و خیلی زود به سرقت لوازم داخل خودرو روی آوردم. اگرچه در همان دوران نوجوانی به اتهام سرقت دستگیر شدم اما پس از آزادی باز هم به ...
محسن چاوشی: من تافته جدابافته ای از دیگران نیستم
خوانده ام و حرف از یک پیکان دلتنگ می زند، همان پیکانی است که پدرم با آن روزگارمان را در زمان جنگ و بعد از جنگ مدیریت می کرد و نان حلال به خانه می آورد. این صحبت ها جرات و جسارت ویژه ای می خواست ولی خیلی راحت آن را عنوان کردی و پایش ایستادی. درباره پدرت، ترانه شاه مقصود و آن روز ها کمی بیشتر از آنچه تاکنون گفته ای، بگویید. از این پدر ها آنقدر زیاد است در دنیا که من اگر بخواهم از پدر خودم حرف بزنم ...
روایتی دیگر از دیدگاه دکتر قریب نسبت به بیمارانش
خواهم مانند بچه خودم از او مراقبت شود و بعد، از من خواست تا تمام تلاشم را برای زنده ماندن او انجام دهم و حتی مرا تهدید کرد که اگر این بچه زنده نماند، خودم از بخش بروم. او ادامه داد: تا صبح بر بالین آن کودک ماندم و مطمئن شدم که خطر رفع شد، صبح که دکتر قریب به بیمارستان آمد، از او خواستم به دلیل خستگی به منزل بروم و استراحت کنم اما اجازه نداد و گفت: تا ظهر باید سر کارت باشی و بعد بروی ...
حرف های تکان دهنده نوجوانی که بخاطر مواد مادرش را کشت
صاحب کارم دعوایم می شد و از آنجا بیرون می آمدم. حال و هوای نوجوانی و آرزوهای بزرگ برای رسیدن به خواسته هایم مرا بیشتر عذاب می داد که حتما کاری کنم تا زودتر به خواسته هایم برسم. پدرم و دایی ام هر دو معتاد بودند و من می دانستم که به خاطر ذره ای مواد چقدر پول می دهند. با داریوش که دوست دایی ام بود آشنا شدم تا برایش مواد بفروشم با خودم می گفتم که با این کار در عرض چند ...
زجر های یک چریک اسلامی به روایت همسرش
زیر لب می گوید، من که بهت گفتم مادرم زهرا یک کاری می کند و بالاخره هم ما را نجات داد. بعد از چند دقیقه آمدیم و و سوار اتوبوس شدیم. *پاسگاه دیگری هم سر راه داشتید؟ دم غروب بود که به یک پاسگاه دیگر رسیدیم. از اتوبوس پیاده شدیم. چون هوا تاریک بود، من خودم را گم و گور کردم و بعد از تفتیش مسافرها، وقتی همه سوار شدند، من هم همراه مسافران آمدم و سوار شدم ...
سرقت برای خرید بنز
آغاز شد.چند هفته قبل در خانه یکی از دوستانم به نام امیر میهمان بودیم. من همراه سروش به میهمانی رفتیم و ازآنجا امیر که سابقه سرقت هم دارد از پولدار شدن چند ماهه صحبت به میان آورد. اینکه با چند مورد دزدی می توان پول زیادی به جیب زد و... من که با شنیدن حرف هایش وسوسه شده بودم و دلم می خواست زندگی معمولی را کنار بگذارم و کمی هم زندگی اعیانی را تجربه کنم، مشتاق شدم که این کار را انجام دهم. ...
هدیه ای برای تولد خالق نینوا
در شرایطی من را به هنرستان موسیقی فرستادند که همه، فرزندان شان را از این کار منع می کردند. ما شش فرزند بودیم و پدر من که خیاط بود، به سختی مخارج زندگی مان را تأمین می کرد. او می گفت من پولی ندارم که تو را به هنرستان بفرستم، اما مادرم گفت، من این کار را برعهده می گیرم. مادرم یک اقتصاددان بزرگ بود. پدرم خرجی خانه را زیاد نکرد، اما مادرم توانست خرج تحصیل من را تا سه سال بدهد. پس از پایان ...
پس از انتشار مطلبی درباره ازدواج و طلاق هنرپیشه ها به نقل از مجله ای به سردبیری بهنوش بختیاری، یکی از ...
من خبرنگار یکی از مجلات خانوادگی هستم. دو سال پیش وقتی خانم بختیاری هنوز این مجله رو منتشر نکرده بودن به هوای گفتگو به ایشون زنگ زدم. من اون موقع تازه در نشریه مذکور مشغول به کار شده بودم و از سیاست های قبلی و خبرنگارانی که سابقا اونجا کار میکردن هیچ اطلاعی نداشتم(ضمن اینکه کادر به کلی عوض شده بود) خانم بختیاری بعد از دو روز پاس دادن من به تایم های مختلف بالاخره جوابم رو دادن . ایکاش هرگز جواب ...
قدیر روی بیت المال حساس بود و می گفت: باید فردای قیامت جوابگوی همین یک خودکار باشم/ شهادت قدیر با موشک ...
...، متوجه شدم که قدیر از همه چیز و همه جا دل کنده است، بعد از رفتنش انگار همه دنیا روی سرم خراب شد، مثل روز برایم روشن بود که سفر قدیر بی بازگشت است. شب شهادتش خواب دیدم که با عجله آمد از من خداحافظی کرد و رفت وقتی از خواب بیدار شدم به مادرم گفتم : قدیر یا شهید شده یا شهید می شود. چند روز قبل از شهادت عکسی که با سردار همدانی داشتند که برایم فرستاد و گفت؛ من کارهای زیادی اینجا دارم، سردار ...
زجرآور ترین لحظه برای خواهر شهید لاجوردی
فقط یک لحظه از ته دل دعا کردم که مادرم این صحنه را نبینند و خودم هم از شدت فشار عصبی بی هوش شدم. خوشبختانه وقتی دیدند حال من این طور شد، نگذاشتند مادرم بروند و ببینند. *در دورانی که برادر شما مسئولیت دادستانی و بعد هم زندان ها را به عهده داشتند، ترور شخصیت ایشان به شدت قوت گرفت. از آن دوران چه خاطره ای دارید؟ خدا رحمت کند اخوی همیشه می گفتند برای کسی که بنا ندارد از مسئولیت ...
روایت پروانه معصومی از چرایی مهاجرتش به شمال
بود و از باغبان خواسته بود درخت های اضافه را ببرد؛ باغبان اولین کاری که کرده بود، رز را بریده بود چون فکر می کرد درخت است در حالی که گل بود! ییلاقی به نام فرحزاد وقتی کوچک بودم، باغی در فرحزاد داشتیم که من و خواهرهایم را تمام سه ماه تابستان به آنجا می بردند. یک زن و شوهری جوان آنجا از ما پنج نفر که همه هم دختر بودیم، مراقبت می کردند. فرحزاد خارج از تهران بود و مادرم با ما آنجا ...
کتابی ترجمه می کنم که دوستش دارم(مصاحبه)
...،ایرانشناسی، و سسیاحت نامه های جهانگردان به وفور در کتابخانه ما یافت می شد. ضمن اینکه شعر و ادبیات کلاسیک ایران و جهان نیز از علاقه مندی های مادرم بود. مادربزرگم هم علاقه خاصی به رمان ونیز مجلات جدول داشت.بنابراین من در محیطی بزرگ شدم که کتاب ها اولین و بهترین دوستانم بودند. بخش زیادی از اوقات درسی، غیر درسی و حتی شب های امتحانم به خواندن کتاب داستانی می گذشت و هیچوقت هم بابت این مساله ...
چند همسری و تبعات آن
بعد از ده سال اعتراف کرد که همسر و دو فرزند دارد. در آن زمان آنقدر وابسته او شده بودم که دیگر نتوانستم از او جدا شوم و نهایتا با هم ازدواج کردیم... از تنهایی خسته شده بودم پرستو می گوید: چند سالی بود که والدینم را از دست داده بودم. همه خواهر و برادرها هم ازدواج کرده و سر زندگی خود بودند. بازنشسته هم شده بودم و دیگر واقعا تنها شده بودم. احساس بی پناهی می کردم. وقتی به طور ...
بلاتکلیفی؛ سهم همسایگان از نیروگاه اتمی
؛ نیروهایی که علاوه بر حفاظت از محدوده اطراف نیروگاه، در چند سال اخیر وظیفه ممانعت از ورود مصالح ساختمانی (سنگ، سیمان، گچ و...) به هلیله و بندرگاه را هم برعهده گرفته اند. از سال 81 تاکنون ساخت وساز در این دو روستا ممنوع اعلام شده و طبق گفته ساکنان محلی، دردسرهای همراه داشتن سیمان و گچ دست کمی از حمل مواد مخدر ندارد! اما این محدودیت های سفت وسخت که بر جنبه های مختلفی از زندگی این روستاییان از ...
شوخی تلگرامی، بلای جان پسر جوان شد
اینکه مادرش گفته پسرش قصد ازدواج با من را داشته، صحت ندارد. وی ادامه داد: آن شب او به من پیام داد که از زندگی خسته شده است. اصلا رفتارهایش عادی نبود. صحبت از خودکشی کرد و من به شوخی برایش عکسی فرستادم. اصلا عکس دست خودم نبود و این عکس ها در تلگرام پر است؛ عکس فردی که تیغ در دست دارد. همه چیز شوخی بود. حتی زمانی که عکس خودش را فرستاد که طناب دار برگردنش آویزان کرده، من خنده ام گرفت. چون ...
99 ضربه شلاق برای بازیگر معروف
...: مدتی قبل از طریق یکی از دوستانم با بازیگر معروفی آشنا شدم و دوستم گفت که او از من خوشش آمده و قصد ازدواج دارد. من هم گفتم اگر واقعا این نیت را دارد باید به خواستگاری ام بیاید. به این ترتیب یک روز او همراه با مادرش به خانه مان آمد و در حضور پدر و مادرم از من خواستگاری کرد. از آن روز به بعد چند مرتبه با یکدیگر بیرون رفتیم تا اینکه او یک شب از من برای شرکت در مهمانی ای که در خانه اش ...
پرواز کبوتران بر گرداگرد تابوت سرباز امام/ عکس هایی که دیگر در آلبوم خاطرات جایی نداشت
... کمتر مرا مادر صدا می زد و بیشتر از لفظ حاج خانم استفاده می کرد. یک روز در انبار خانه مشغول جابه جایی وسایل بودم که او از جبهه برای مرخصی آمده بود، از صدای زنگ، باز شدن در و یا الله گفتنش، فهمیدم که جمشید است اما چون نمی توانستم دست از کارم بکشم، نیم ساعتی طول کشید تا به اتاق بروم، وقتی وارد اتاق شدم، او را ایستاده مشغول وَر رفتن با کتابخانه اش دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی، پرسیدم ...
سروش جمشیدی: تکه کلام گل من ایده خودم بود نه مدیری
دوربین رفتم و با بی انگیزگی، مثل همیشه فرم های تکراری را پر کردم، چند جمله مقابل دوربین گفتم و ناامید رفتم. دو روز بعد دستیار آقای مدیری با من تماس گرفت و برای من بسیار شوکه کننده بود، من به دفتر ایشان رفتم و آن روز برای من خیلی مهم بود، می دانستم سر مهران مدیری خیلی شلوغ است و مطمئن بودم که برای نقش های کوتاه کسی را نمی بیند.وقتی به آنجا رفتم با روی باز از من استقبال شد و از همان دم در از اصطلاح ...
سفالگری درمانی برای بیمار صعب العلاج مازندرانی/ تجلی روح مقاومت زن ایرانی در روشنی کلبه های کاهگلی
و اصلاً چه شد از میان این همه رشته، سفال را انتخاب کردید؟ برای درمان بیماری ام؛ من از سال 1372 بیمار شدم یک بیماری صعب العلاج که باعث شد از حرفه پرستاری که در آن زمینه هم تحصیل کرده بودم فاصله بگیرم. بعد از سال ها، راه نجات از بستر مرگ را سرگرم شدن و مشغول شدن به کار و هنر سفال گری احساس کردم، زیرا معتقدم گل یک انرژی نهفته در خود دارد که هر بیماری را درمان می کند و همین اتفاق ...
پاتوق خوشگذرانی
دروغین بودم که نتوانستم لحظه ای به عاقبت کارهایم فکر کنم مدتی بعد مادر آتیلا برای جلوگیری از آبروریزی ، بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی، مرا به عقد آتیلا درآورد من هم که به خاطر بارداری شرایط سختی را می گذراندم به ناچار نزد مادرم بازگشتم. آن روز مادرم مرا با آغوش باز پذیرفت و اتاقی را در همسایگی خودش برایم اجاره کرد این گونه بود که آتیلا هم نزد من بازگشت اما اعتیاد و مصرف مشروبات الکلی موجب بیکاری او ...
اقدام زشت با زن مطلقه از سوی چند جوان در پارک
آنقدربا تنفر با من برخورد می کرد که انگار هوویش هستم. پدرم هم از ترس اینکه ما پول از او بخواهیم مدام دعوا راه می انداخت و پایان هر درگیری و اختلاف والدینم، کتک هایی بود که بر سر من آوار می شد. اما این همه بدبختی زندگی ام نبود. پدرم شکاک بود و مادرم نیز همیشه به من انگ بدنامی می زد. بالاخره هم یک روز که از کلاس به خانه برگشتم مادرم در را به رویم بازنکرد. بعد از آن به خانه مادربزرگ و دایی ام رفتم و ...
تقاضای سنگین وزن ترین مردایرانی ازوزیربهداشت
فروشی (پدرم هم ماهی فروش بود)ونون درآرخانواده هم بودم ،مردم بومی اهوازبایدمنوبشناسن چون ازبچگی دربازارماهی فروش هابودم وکارمی کردم. سین:وزن شماموقع تولدچقدربود؟ جیم:اون زمان مثل حالانبودکه وزنی ازنوزاداعلام کنن,ولی یادمه که مادرم وبزرگترها میگفتن خوب بودم ورشدم هم زیادبود. سین:درحال حاضرچندکیلوهستید؟ جیم:320کیلوهستم سین:ازچه زمانی ...
کیهان و خوانندگان
اگر جای دولتی ها بودم واقعا به قدری شرمنده ملت می شدم که نمی توانستم سر خودم را بالا نگه دارم. علیمردانی * سخنگوی دولت برای چندمین بار مدیران حرامخوار را سرمایه نظام معرفی کرد! در حالی که مردم خواستار محاکمه مدیران اشرافی از دستگاه قضایی هستند. رهبر معظم انقلاب در سخنانی دریافت کنندگان فیش های نجومی را حرامخوار دانستند و بازگشت تمام پول ها به بیت المال و مجازات خاطیان توسط قوه قضائیه ...
احمد نجفی: گرفتار جن و جِم شده ایم
باعث می شود که بسیاری به خاطر نفوذ و اعمال سلیقه های شخصی کنار گذاشته شوند. من جوان 22 ساله بودم و الان 40 و اندی سن دارم. همه آدمهایی که در این عرصه فعالیت می کنند، زندگی و همسر و فرزند خود را گذاشته اند. اما طرف الان در سن 70 و 80 سالگی باید به آرامش نسبی داشته باشد. این افراد فقط می خواهند آبرومند زندگی کنند. در واقع قاعده بر این است که ما بستری را برای هنرمند و ورزشکار خودمان فراهم کنیم. مگر ...
شهادت آرزویش بود و همین آرامم می کند
حسن آقا یک روز شهید می شود و خودش هم گفته بود وقتی در این لباس و شغل آمده ام به شهادت ختم شود باز هم خیلی برایم سخت بود. از زمان اعلام خبر تا تشییع و خاکسپاری خیلی برایمان سخت گذشت. به هرحال حسن آقا عزیزترین آدم زندگی مان بود و نبودنش واقعاً برایمان سخت است. بخش مهمی از راهی که شهدا طی می کنند همسر و خانواده شهدا هستند. در زمان حیات در همه حال کنارشان هستند و بعد از شهادت هم وظیفه سنگینی برای ...
28 سال است با خاطراتش زندگی می کنم
عملیات بیت المقدس 2، منطقه ماووت عراق به شهادت رسید و پیکرش 10 روز در منطقه عملیاتی باقی مانده بود. حاج خانم خودتان چند سال دارید؟ کمی از بچه های تان و حسین آقا بگویید. من سال 1329 در تهران متولد شدم. شش فرزند داشتم که پسرم حسین یکی از آنها بود. حسینم سال 48 متولد شد. شغل همسرم نقاشی بود و در محله اسکندری جنوبی تهران زندگی می کردیم. پدر و مادرم سادات طباطبایی بودند و حسین در خانواده ای ...
بخشش داماد قاتل به خاطر نوه ها
ارتکاب این جنایت گفت: من و همسرم 18سال با یکدیگر زندگی کردیم و حاصل زندگی مان 2پسر 7و 12ساله است. من پیش از این 4بار به اتهام خرید و فروش مواد مخدر دستگیر و زندانی شده ام و آخرین بار یک سال پیش از این حادثه از زندان آزاد شدم. وقتی در زندان بودم حرف های نامربوطی درباره همسرم می شنیدم و این حرف ها در ذهنم مانده بود. روز حادثه به همین دلیل عصبانی شدم و همسرم را زیر مشت و لگد گرفتم و او بی ...