سایر منابع:
سایر خبرها
مادری که پیکر بی دست فرزند شهیدش را در آغوش گرفت/تنها وصیت پسرم استقامت و پیروی از ولایت فقیه است
خانواده ی انقلابی تربیت می شود و زنجیره این نسل می شود حاج خانم مقداری از خودتان قبل و پس از ازدواج برایمان بگویید؟ در دوران جوانی در خانواده ای متدین و پایبند به آرمان های انقلاب زندگی می کردم، خدا را شاکرم زندگی خوبی در کنار پدر و مادرم داشتم، زندگی که سرشار از مهر محبت به دور از هرگونه غم غصه بود. دست تقدیر در زمانی که قصد ازدواج را داشتم، همسری متدین شجاع ، با شهامت و انقلابی را ...
پژاک یا داعش هر که باشد از ما سیلی می خورد
پرداخته و از همسر و برادر شهیدش می گوید. از همسر شهیدتان بگویید. گویا یک شهید واسطه ازدواج شما شده است؟ حجت متولد اول خرداد سال 1364 بود. بعد از دو دختر متولد شد و اولین پسر خانواده شان بود. نام مستعارش محسن بود. مادر ایشان هر کدام از فرزندانشان را به یکی از ائمه متوسل کرده و سپرده بود. مادرشوهرم تعریف می کرد که هنگام تولد محسن روزه دار بوده و او را از همان ابتدا به حضرت ...
انکار معصومه از تکه تکه کردن مرد هوس باز در حمام
در جایگاه ویژه ایستادند و برای زن جنایتکار حکم قصاص خواستند. معصومه در دادگاه سناریوی تازه ای را به عنوان انگیزه جنایت مطرح کرد و گفت: من صاحب یک شرکت بودم و در سال 83 در زمینه کاری با علیرضا آشنا شدم. او پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد. ولی به او گفت صیغه یک مرد هستم و اگر به من علاقمند شده باید از شوهرم طلاق بگیرم و به عقد دائم او دربیایم. علیرضا هم قبول کرد. به همین خاطر ساعت 12 شب سوم ...
محمدی: چرا وقتی قیصر از حریم اش دفاع می کند کسی ایراد نمی گیرد/ کی مرام: مشکل با امکان مینا ایدئولوژیک ...
افراد آن نزدیک می شدم . برای رسیدن به حرفه خبرنگاری با افراد ژورنالیستی که در آن دوره زندگی می کردند و افراد مهمی بودند صحبت کردم برای رسیدن به عاشقانه مهران با پدر و مادرم در این حوزه صحبت کردم. گاهی اوقات حس میکنم نکند در سینمای ایران ، بازیگری اینقدر جدی نیست و من زیادی همه چیز را جدیی گرفتم. اما باز سعی میکنم پشیمان نشوم و سر پروژه بعد دوباره برای رسیدن به نقش همانقدر تلاش میکنم. لحظه ...
ارتوپدی ایران جزو 5 کشور اول جهان است
در این صورت به راحتی می گذرد. من هم به ایشان گفتم من کلا از پزشکی بدم می آید، از خون بدم می آید و نمی توانم تحمل کنم. گفت تو بخوان اگر بعد از 1 سال نخواستی بیا و هر رشته ای که خواستی انتخاب کن. به دانشگاه پزشکی اصفهان رفتم و آنجا ثبت نام کردم. یک سال اول از پزشکی متنفر بودم سر کلاس ها حاضر نمی شدم که از دانشگاه اخراجم کنند که نکردند در سال دوم که عشق وارد زندگیم شد کم کم علاقه به این رشته پیدا ...
عباس غزالی: ازدواج از من یک آدم دیگر ساخت
آموخته بودم چرا که سنگینی مسئولیت های مختلفی روی دوشم بود اما ازدواج این مسئولیت را بیشتر کرد. شاید بهتر باشم بگویم ازدواج از شما یک مدیر می سازد. من هم احساس می کنم پس از ازدواج مدیرتر شده ام. ازدواج برگی از زندگی است و من دوست داشتم پیش از آنکه سنم بالا برود آن را تجربه کنم و از این تصمیم و از انتخابم راضی هستم و خدا را شکر زندگی خوبی دارم. سفر رفتن بهترین کار دنیاست ...
بیماری عجیب شهره سلطانی را بشناسید
در خانه بنشینم و کار نکنم. این بود که اضطراب بیشتری هم سراغم آمد. تورم زبان و حلقم باعث شده بود صدایم درنیاید، به راحتی نتوانم صحبت کنم و شاید باورتان نشود بعد از مدتی لکنت زبان هم گرفتم. به علاوه چهره ام تغییر کرده بود و چاق هم شده بودم. در نتیجه دچار شوک فشار روانی شدم که همه اینها افسردگی را هم برایم به دنبال داشت. روزهای سختی را گذراندم اما دیگر نمی خواستم این روزها ادامه پیدا کند. گرچه هنوز ...
خاطره شهرام ناظری از بازداشت چند ساعته
بند می ترواد مهتاب می درخشد شب تاب را می خوانم قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود. - بسیاری در سی سال گذشته غیر از شبیه هم خواندن و کوتوله بودن چیزی ارائه نداده اند. نتیجه هم این می شود که دیگر هیچکس امضاء خودش پای ساز و آوازش نیست. - سی وهفت سال است به صداوسیما نرفته ام. این خیلی سخت است چون قرار بود آنجا خانه ما باشد. در حالی که استخدام رسمی این سازمان بودم، چرا ...
10 سال زندان به خاطر بدهی 2 میلیونی به خواهر!
.... وقتی شنیدم قرار است خواهر کوچک ترم ازدواج کند، با خوشحالی اعتیادم را ترک کردم و به خانه مادرم برگشتم اما آنها اجازه ندادند در جشن عروسی شرکت کنم و حتی تلفن هایم را جواب نمی دادند. زخمی بودم. دنبال راهی برای انتقامجویی و جلب توجه! بنابراین یک شب که آنها به مراسم پاگشا دعوت بودند، پنجره را شکستم و وارد خانه شدم. مقداری از طلاها را برداشتم و سراسیمه به خانه دوستم رفتم. طلاها را به برادرش امانت ...
ارتباط غیر اخلاقی در پارتی ها و عاقبت عقد بی سر و صدا برای دختر جوان
بود و عنوان می کرد دیگر امنیت جانی ندارم و نمی توانم با آتیلا زندگی کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: 3 سال قبل خیلی اتفاقی با آتیلا در خیابان آشنا شدم. آن روزها شیفته محبت بودم اما در اوج هیجانات دوران جوانی راه را به خطا رفتم و به جست وجوی محبت در خیابان ها پرداختم. این بود که تنها یک لبخند خیابانی مرا درگیر دلباختگی های دروغین کرد و رابطه ام هر روز با آتیلا نزدیک تر شد. پدرم چند سال ...
33 سال انتظار برای پاگشایی از مسئولان بنیاد شهید!
آمد از تشکیل انجمن اسلامی و در خصوص مسائل روز صحبت می کرد. ما به گمان اینکه حرف های شنیده از اطرافیان را بر زبان می آورد، به سخنانش اهمیت نمی دادیم. در 16 سالگی برای نخستین بار حرف از اعزام به جبهه را در خانه مطرح کرد و با مخالفت شدید مادر و پدرم رو برو شد. در چنین شرایطی دیگر حرف از جبهه نمی زد، تا اینکه یک روز به صورت پنهانی ثبت نام کرد و رفت. پدر و مادرم با دریافت حکمی مبنی ...
مردی به لطافت بهار و سرسختی زمستان
در پادگان را شکستند و داخل پادگان رفتند وخوشبختانه من به لحاظ جثه فیزیکی که از سن و سالم بالاتر نشان می داد بعد از یکماه آموزش به جبهه اعزام شدم. خانواده با اعزام شما در آن سن کم مخالفتی نداشتند؟ زمانی که برای اولین بار به جبهه اعزام می شدم ماه رمضان بود. به پدرم گفتم قصد دارم یک دوره آموزشی از طرف بسیج ببینم که ایشان هم قبول کردند و مادرم هم پذیرفتند. برگه آموزش و فرم اعزام ...
حمیدرضا صدر، اشراف زاده ای از جنس فوتبال
صد واقعی جایی در کردستان مشغول کشاورزی یا شکار است و من که اینجا هستم در رگ هایم خون کرد واقعی جاری است... ؛ به هر حال زبان و لهجه کردی همیشه تکانم داده و مرا پرتاب کرده به دوردست ها. چجوری اهل کتاب و مجله و قلم شدید؟ کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط. انگلیسی را از کجا یاد گرفتید؟ هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت. پدرم ...
وعده تهمت زنندگان به مدافعان حرم با حضرت زهرا (س)/هیچ نگرانی برای همسر و فرزندانم ندارم
این انتقال صورت بگیرد. البته برخی فکر می کنند که اگر به این سفر نمی رفتم الان سالم بودم و می دانم قطعاً به همسر و پدر و مادرم هم خیلی طعنه خواهند زد. جواب این افراد یاوه گو همان جواب قرآن است که اگر قرار بود مرگ من الآن فرا برسد، من اگر در خانه هم بودم با پای خودم به قتلگاه می رفتم. پس این سفر قرار نیست لوح ازلی حق را دچار تغییر و نقصان کند. بلکه همه چیز در راستای حکمت خداوند متعال است ...
مرد برادرکش در یک قدمی چوبه دار
او را نداشتم، فقط می خواستم کاری کنم آرام شود. برادرم وقتی مواد می کشید دچار توهم می شد و فکر می کرد دیگران می خواهند به او آسیبی وارد کنند، آن روز هم فکر می کرد من و پدرم می خواهیم به او ضربه بزنیم و به ما حمله می کرد. من بودم که گردن برادرم را گرفتم و پدرم در قتل او نقشی نداشت. بعد از قتل خیلی ترسیدم و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که از پدرم کمک بگیرم تا جسد را از خانه دور کنیم و ...
بخش اول از سلسله واکاوی های مسائل اجتماعی؛ بحران جنسی و جامعه ی ما
هنگامی که چنین نگرشی حاکم باشد برقراری ارتباط جنسی یک امر طبیعی بوده و همراه با نگرش تبعیض آمیز و خشونت جنسی نسبت به زنان خواهد بود. به این ترتیب داشتن روابط خارج از چارچوب ازدواج و یا خانواده در جامعه کاملاً طبیعی و مجوزهای آن نیز توسط فرهنگ پدر سالارانه از قبل صادر شده است. نکته ی ششم؛ علی رغم اینکه موضوع “ازدواج موقت” هنگامی که تحت شرایط قانونی و عرفی باشد؛ می تواند در موارد متعددی ...
گفتگو با مادر شیک، مدرن و سنتی سینمای ایران
. مجموعه هایی مانند در پناه تو، خانه ابری و جراحت از جمله سریال هایی هستند که قاسمی در برهه های زمانی مختلف در آنها ظاهر شد. مجسمه، شام آخر، دختر شیرینی فروش و مارال از جمله نقش آفرینی های ممتاز قاسمی در عرصه سینما بوده اند. در این بین بازی در نقش زنی میانسال و متشرع در مارال او را به سیمرغ بلورین بهترین بازیگری جشنواره نوزدهم فیلم فجر رساند. قاسمی که ...
صبح روز کنکور یکی از آرام ترین روزهای عمر من بود+عکس
گالیکش و دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه تیزهوشان گنبدکاووس سپری کردم. سال دوم دبیرستان باوجود مخالفت های زیاد که شد بنا بر علاقه ای که داشتم به رشته ریاضی و فیزیک رفتم. سال دوم و سوم دبیرستان در مرحله اول المپیادهای ریاضی قبول شدم. شغل پدر و مادر شما چیست؟ پدرم فروشگاه لوازم خانگی دارد و مادرم خانه دار است. صبح روز کنکور چه احساسی داشتید ...
ماجرای نام گذاری روح الله و برآورده شدن حاجت مادرش/ همسر شهید: می گفتم چه وقت بر می گردی، برای من از ...
...، من را هر لحظه نگران تر می کرد. خاله همسرم با من تماس گرفت و وقتی متوجه شده بود من از جایی خبرندارم تلفن را قطع کرد، پدر شوهرم زنگ زد و گفت: می گویند روح الله مجروح شده است، با پدرم تماس گرفتم و پدرم من را مطمئن کرد که روح الله مجروح شده، و من خودم را راضی کردم که حتماً همسرم مجروح شده است، پدرم و برادرم به محل کارم آمدند و من را به خانه بردند و شلوغی دم در و دیدن چشمان گریان اقوام و بغض مادر ...
لحظه دیدار امام و عراقی پس از 14 سال دیدنی بود
...> *خبر شهادت شهید عراقی را چگونه شنیدید؟ منزل ما در خیابان زمرد (شهید ناطق نوری) است. حاج مهدی مسئول مالی روزنامه کیهان بود و آن روز صبح می خواست با حاج حسین مهدیان به روزنامه کیهان برود. من صبح از خانه رفته بودم بیرون. بیرون که بودم، از خبر شهادت حاج مهدی و فرزندش حسام باخبر شدم. خانواده اش خیلی متاثر بودند، چون تمام طول زندگی حاج مهدی به مبارزه و زندان گذشته بود. همسر شهید عراقی واقعا ...
حوصله این طور حاشیه سازی و جر و بحث ها را ندارم!
و حرف از یک پیکان دلتنگ می زند، همان پیکانی است که پدرم با آن روزگارمان را در زمان جنگ و بعد از جنگ مدیریت می کرد و نان حلال به خانه می آورد. این صحبت ها جرات و جسارت ویژه ای می خواست ولی خیلی راحت آن را عنوان کردی و پایش ایستادی. درباره پدرت، ترانه شاه مقصود و آن روز ها کمی بیشتر از آنچه تاکنون گفته ای، بگویید. از این پدر ها آنقدر زیاد است در دنیا که من اگر بخواهم از پدر خودم حرف بزنم ...
زندگی در کنار آقا محمد برایم افتخار است/دولتمردان به فکر اشتغال فرزندان ایثارگران باشند
مشترکمان را شروع کردیم. البته زندگی ساده و بی آلایش من و همسرم در کنار پدر و یکی از خواهران آقا محمد شروع شد و من همسرم در یکی از اتاق های کوچک خانه پدر همسرم زندگی می کردیم. من از مشکل اعصاب و روان همسرم اطلاع داشتم و بعد از ازدواج شاید هر روز منتظر بودم که برای اولین بار شاهد آن باشم، ولی این اتفاق چند ماهی به درازا کشید. گاهی پیش خودم فکر می کردم شاید حال همسرم خوب شده است. ولی اطرافیان ...
روایت مهران غفوریان از گریه اش با رقصیدن در یک فیلم سینمایی
های کارگردان سر صحنه هستم. اما در یکی از فیلم ها یک بار کارگردان از من خواست یک سکانس کامل را برقصم و من قلبا دوست نداشتم. اما خیلی خوب رقصیدم اما شب که به خانه بازگشتم از شدت ناراحتی گریه کردم! اگر فیلمنامه و قصه ایجاب می کرد که من آنجا برقصم اصلا ناراحت نمی شدم اما کارگردان صرفا برای پرکردن فیلم خود و جذابیت آن این خواسته را داشت و این نمونه بازی کارگری بود. غفوریان همچنین به نمونه ...
چرا اردوغان به سوریه لشکر کشید؟/ خطای راهبردی ترکیه در بحران سوریه
عقاید و ارزش های دینی می فرمایند: بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران، بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعه بنیان های فرهنگی فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکی از مسئولان یک مرکز مهم سیاسی در امریکا گفته به جای انداختن بمب، دامن های کوتاه برایشان بفرستید! راست می گوید؛ اگر برای کشوری شهوات جنسی و آمیزش بی رویه زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند ...
زندگی عجیب یک مداح بهبهانی که در کودکی یک بار مُرد و دوباره زنده شد / از شفاعت یک امامزاده تا کمک به راه ...
سختیهای من آغاز شد . از این سختیها بیشتر توضیح بدهید ؟ بعداز اینکه بنده رو به منزل آوردند سردردهای وحشتناک شدیدی به سراغم آمد ، یکسالی از این ماجرا گذشته بود که من از الان خاطرات رو خودم به یاد دارم ، یادم هست که پدر و مادرم هر روز با پارچه خیس بالای سرم بودند ، من که در تب میسوختم گریه آن دو رو می دیدیم ، با گریه فقط پارچه خیس روی پیشانی من میگذاشتند ، خیلی سختی کشیدم ، خیلی سخت ...
سهراب مرادی: از روی ناچاری وزنه بردار شدم
پیانو می زدم و آهنگسازی می کردم. وی ادامه داد: موسیقی سنتی را دوست دارم اما تاکنون سنتی نخواندم و فقط گاهی وقتها برای دل خودم می خوانم. شعبانخانی گفت: 27 سال دارم، ازدواج نکردم و عاشق نشدم. درواقع دوست ندارم که عاشق شوم. مهران مدیری درباره برگزاری کنسرت از او پرسید. وی گفت: بعد از اولین آلبومم کنسرت برگزار می کنم. آرزو دارم کنسرتی خاطره انگیز شود. در پایان شعبانخانی ابراز خوشبختی کرد و گیتار خود را به موزه دورهمی اهدا کرد. منبع: باشگاه خبرنگاران ----------------------------------------------------------------------------- ...
آیا این کشتی گیر جایگزین حمید سوریان می شود؟
کسانی در این موفقیت مشوق و حامی شما بود؟ بهترین مشوق من پدر و مادرم بودند ، گاهی اوقات وقتی قصد کنار گذاشتن کشتی را داشتم پدرم به من روحیه می داد تا این ورزش را ادامه دهم ، چون آن زمان که روستا بودم حتی در سرمای شدید من را به محل تمرین می آورد و واقعا دوستشان دارم. همچنین جا دارد از مربی خوبم روح الله دهملایی که بسیار برای من زحمت کشید قدردانی کنم صحبت تان با مسئولین ...
پاسداری که بی تابی ریحانه هم او را از پرکشیدن باز نداشت
...، ایمان و نجابت همسرش بسیار اهمیت داشت. پویا پاسدار بود و نظامی بودنش کمی پدر و مادرم را دچار نگرانی کرده بود. پویا از اول من را با شرایط سخت زندگی نظامی آشنا کرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن می توانی با سختی های شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید. و ادامه داد: من لباس مقدس سبز سپاه بر تن دارم و شاید روزی لازم باشد تا جانم را در این لباس فدا کنم. و ...
خورشید خراسان
دیدم و گفتم : می خواهم مانند همان چیزهایی را که پدرتان خبر داد، به من خبر دهید. فرمود: پدرم در زمانی بود که شدت و تقیه مثل این زمان نبود... از منزل که بیرون آمدم ، در ظاهر همه پسرانم و از جمله علی را وصی خود قرار دادم ؛ اما در باطن فقط علی را وصی نمودم ... مرا در این سال می گیرند و علی پسرم همنام علی ابن أبی طالب است و به او فهم و علم و نصرت و ردای عظمت أمیرالمومنین داده شده است ؛ وی حق تکلم و ...
درسم خوب بود از سهمیه ایثارگری پدرم استفاده نکردم
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آنچه در ادامه می آید گفت وگویی با سجاد قاسمی رتبه دوم کنکور سراسری رشته علوم انسانی و فرزند آزاده غلامعلی قاسمی است که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم؛ ابتدا خودتان و پدرتان را معرفی بفرمائید؟ سجاد قاسمی فرزند آزاده علی قاسمی هستم که در سال 1376 در استان قم متولد شدم و پدرم آقای علی قاسمی عضو هئیت علمی دانشگاه شهر قم هستند و به ...