سایر منابع:
سایر خبرها
رابطه پیشگیری ازبارداری و بچه دار نشدن/بهترین قرص ضد بارداری/علت پریودهای نامنظم
با سلام و خسته نباشید من 5 ساله ازدواج کردم حدود 9 ماهه اقدام برای بارداری کردم ولی نتیجه ای نداشته حدود سه ماهه نزدیک عادت ماهیانه ام زیرشکمم و کمرم درد میگیرد ماه گذشته هم عادت ماهیانه عقب افتاد درصورتی که قبلا چنین مشکلاتی نداشتم آیا اینها میتواند علائمی برای نزدیک شدن به بارداری باشد این علائم ربطی به بارداری ندارد با سلام من نزدیک به 4 سال پیشگیری طبیعی کردم الان 2 ماه ...
روایتی از داستان زندگی عروس فراری!
کرد خیلی خوشحال شدم و برای اینکه پدرم را راضی کنم هرچه تلاش کردم موفق نشدم بخاطر همین به او گفتم اگر نگذری ما با هم ازدواج کنیم برای همیشه فرار می کنم و وقتی پدرم با تهدید های مرا روبرو شد رضایت داد و تدارک عقد چییده شد. اما کم کم آن طور که من انتظار داشتم اوضاع پیش نرفت تا جایی که رامین یک روز به من گفت که تو خیلی بد سلیقه ای ، مهارت زندگی نداری ، دیگر آن نوازشها و کلمات محبت آمیز قبلی ...
خاطره ای شنیدنی از مرحوم آیت الله ستوده
پیش از پرداختن به مدرسه، مختصری از خودتان بگویید تا مخاطبان بیشتر با شما آشنا شوند. بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی. ممنون که به مدارس سر می زنید و برخی مسائل را -اگر مفید باشد- به دیگران منتقل می کنید. با توجه به فضای خانه و خانواده مان، به حوزه گرایش پیدا کردم. پدرم روحانی بود. تنها فرزندش که وارد حوزه شد من بودم. مسیر هم برای ادامه تحصیلم باز ...
شهادت مرتضی او را برایم جاودانه کرد
آشنا بودم. حوزه درس خوانده بودم و در دبیرستان مسئول بسیج مدرسه بودم. پدرم هم ماه ها در جبهه حضور داشت. مادرم در زمان جنگ برای رزمندگان لباس می بافت. من در این سال ها افتخار همسنگری با آقا مرتضی را داشتم که از آن بسیجی های مخلص بود. شهید حفظ حریم اهل بیت، چه دیدگاهی به این خاندان مکرم داشت؟ از کارهای خیلی خاص آقا مرتضی بردن کاروان زیارتی در پیاده روی اربعین به کربلا بود. بسیار ...
نابغه خردسال خوزستانی:می خواهم دانشمند هسته ای شوم+تصاویر
این نابغه خوزستانی می گوید: از 17 سالگی یعنی مصادف با سال 65 به جبهه رفتم و تا پایان جنگ تحمیلی در آنجا ماندم. در حال حاضر هم با تحصیلات کارشناسی ارشد در رشته عرفان اسلامی به عنوان معلم پرورشی فعالیت می کنم. همسرم حافظ کل قرآن، داور نهج البلاغه و با مدرک تحصیلی دکترا در حال حاضر به عنوان مدیر یکی از مدارس اهواز فعالیت می کند. خانواده 6 نفره داریم که 2 دختر و 2 پسر هستند. فرزند اولم در ...
توت های سفید، توت های بهشت!
، عصر وقتی برای خرید از خانه خارج شدم دیدم بچه های محل مرا با دست نشان می دهند که او مادر علی است! یکی از آنها آمد و گفت: حمیده خانم امروز علی را در حیاط مدرسه در دستانمان چرخاندیم، مدیر مدرسه سر صف با تشویق علی به خاطر چنین خانواده ای که همه اعضای خانواده در جبهه هستند، مورد تشویق قرار داد. در آن سال ها بیش از 50 سال از عمر من می گذشت. *بهشت دشت عباس: شوهرم از جبهه ...
شهید مدافع حرمی که قبر خود را قبل از شهادت نشان داد/به مردم بگو فقط اطاعت محض از رهبری و پشتیبانی از ...
نواب صفوی شاهین شهر ادامه داد. وی به دلیل کمی در آمد خانواده تابستان ها کار می کرد و اوقات فراغت خود را با کارکردن می گذراند. همسر شهید قربانی، خانم زهره محبی برادر زاده ی دوست شهید محمد جواد قربانی است. این همسر دلسوز و فداکار قبل از ازدواج به سوریه رفته بود. آن چند روز گوشه دنج حرم حضرت زینب(س) آرامشگاهش شده بود. مردم می رفتند و می آمدند و او همچنان به ذکر و دعا مشغول بود و لا بلای ...
رایولا: خانه آل کاپون را نخریده ام؛ دوست داشتم مدیر برنامه گاسکویین بودم
می پرسی حالت چطور است، می گوید خیلی بد نیستم، می توانستم بدتر باشم! این به چه معناست؟ من یک هلندی هستم. در هلند ما چیزی را می گوییم که واقعا هستیم. یا خوب یا بد! رایولا در ایتالیا به دنیا آمده است. خانواده او وقتی مینو کودک بود، به هلند مهاجرت کردند. پدرش یک مکانیک بود و با کمک مادربزرگش، توانسته بود رستورانی خانوادگی را به گرداند: خیلی سخت کار کردم. ظرف شستم، سرمیز رفتم ...
همسر شهید: به مادرش می گفت اگر شهید شدم مانند مادر شهید احمدی روشن آرام و صبور باش و به خاطر شهادت من ...
که گرفت به سربازی رفت و بعد از اینکه برگشت رشته کامپیوتر دانشگاه اهواز ادامه تحصیل داد. سید مهدی یک بسیجی بود که انگار مدیریت در وجودش نهادینه شده بود. در دوران دانشجویی هم دغدغه فرهنگی داشت و دوست داشت دانشجویان را با مفهوم درست ولایت و همچنین رعایت حدود روابط زن و مرد و بصیرت افزایی و.. آشنا کند و البته کارهایی هم در این زمینه انجام داد. با دوستانش در یکی از عیدهای غدیر خم در حاشیه های اهواز ...
کراوات شجریان، لباس لیدی گاگا، و کفش خراسان شمالی در گفت وگوی مدآنلاین با کاوه آفاق
فرهنگی به غرب بکنم به زعم خودم و هدفم هم در آن دوره ای که انگلیسی اواز می خواندم این بود که اگر در خارج از ایران روی استیج رفتم از روی پرچمم بفهمند که من یک ایرانیِ معتقد به وطنم هستم. نوید پیشنهاد دیگری هم مطرح کرد این که کفش سفید بپوشم که بند یکی قرمز و دیگری سبز باشد.اما بعد از فکر و مشورت سرانجام دستبند پرچم را انتخاب کردیم. که من گفتم ترکیب سه تا ساق دست سفید قرمز و سبز و همین نهایی شد. ...
بلوک های سیمانی در برابرم گذاشتند
اتفاقی نیفتاد. کجا بودیم؟! اینجا جریان های سیاسی چقدر در ماجرای توقیف نقش داشتند؟ بله؛ روزنامه های آن زمان را دارم که نوشته اند رحیم مشایی به خانه تئاتر کمک مالی کرد. اصلا به من چه ارتباطی داشت؟ من نه عضو خانه تئاتر بودم و نه می خواهم عضو باشم. از ورود به آن پاساژ (اشاره به محل خانه تئاتر) خجالت می کشم. اینکه آقای رحیم مشایی چرا دست به چنین اقدامی زد؟ نمی دانم؛ شاید قصد روشن کردن شعله ای ...
همسرم را با مرد غریبه در خودروی شاسی بلند دید!!
بارها دخترشان را به قتل تهدید کرده و بی شک دامادشان در این ماجرا نقش دارد. ماموران پی بردند که اشکان در تماس تلفنی از پدرش شنیده که می خواهد به ترکیه برود و اگر بازداشت شد باید برای ادامه زندگی به خانه عمویش برود. همین سرنخ کافی بود تا مظنون اصلی این پرونده مشخص شود و ماموران با کاوش های پلیسی سرنخ های دیگری از این معمای پلیسی به دست آوردند و هوشنگ خیلی زود از سوی ماموران دستگیر شد. هوشنگ ...
عاشق دوست مادرم شدم، نیمه شب به اتاق خوابش رفتم
کردم و به خانه شان رفت و آمد داشتم. نازنین ادامه داد: فاطمه خانم پسر جوانی به نام مسعود دارد که با هم احوالپرسی داشتیم و بعضی وقت ها او برایم چیزهایی می خرید تا اینکه شوهرم بخاطر مریضی پدرش به شهرمان رفت و چون در ماشین آنها جا کم بود من تنها ماندم. این زن گریان گفت: تا ساعت 9 شب فاطمه خانم در خانه ما بود تا اینکه رفت من مشغول کار و تماشای تلویزیون شده و ساعت 11 شب به اتاق خواب ...
خاطرات مدرسه کپری
روستا لطف زیادی به من داشتند و با تمام تنگ دستی همواره در امور مختلف همراه من بودند. کودکان مدرسه کپری من استعداد شگرفی در آموختن داشتند و این موضوع همواره برای کار و تلاش بیشتر به من انگیزه کافی می داد. پس از ازدواج مجبور شدم تا برای ادامه زندگی به شهر خودم باز گردم اما در تمام 30 سال تدریس همواره به آن روستای دور افتاده فکر می کردم. پس از بازنشستگی فرصتی یافتم تا ...
آشنایی در تلگرام و افتادن در دام باجگیران
امور جنایی تهران منتقل شد و به قاضی گفت: چند وقت پیش در تلگرام با طناز آشنا شدم. او با من درددل کرد و گفت با پدرش اختلاف دارد. می گفت وضع مالی پدرش خیلی خوب است اما اخلاق و رفتار خوبی ندارد. من هم این موضوع را با یکی از دوستانم به نام حسین درمیان گذاشتم. حسین اهل شهرستان بود و برای تحصیل و کار به تهران آمده بود. او از من خواست تا دختر نوجوان را فریب دهم و کاری کنم که از خانه فرار کند. می ...
واقعیت های چند پهلوی زندگی آدم های در تردید
...، یعنی روزهایی که داستان نویسی را تازه آغاز کرده بودم، مهم ترین چیز برایم پایان داستان بود. تحمل پایان غم انگیز برای قهرمان هایم نداشتم و دوست داشتم داستان هایم به خوبی و خوشی تمام شوند. بعد اما در دوره ای کاملا برعکس شد. وقتی شاهکاری چون بلندی های بادگیر یا دیگر داستان هایی از این قبیل را خواندم که پایان غم انگیز داشتند، انگار دنیا و ایده هایم عوض شدند و رو به تراژدی آوردم... شما را ...
حوادثی از ایران
...، گفت: با خانواده همسرم اختلافاتی داشتم. شب حادثه از طریق پشت بام وارد خانه مادر همسرم شدم، کودک خوابیده بود، او را بغل کردم و با موتورسیکلت به خانه خودم بردم، در آنجا پس از آزار و اذیت کودک، کیانا را خفه کردم، جسدش را به باغ پدرش در روستای صومعه انتقال دادم و در آنجا زیر مصالح ساختمان مدفون کردم. در پی این اعترافات، جسد دختربچه کشف و به پزشکی قانونی انتقال یافت. 40 سال زندان و ...
قول های شب خواستگاری
آمبولانس به بیمارستان منتقل کردیم و من هم به منزل پدرم رفتم. یک هفته بعد همسرم به درب منزل پدرم آمد و شروع به فحاشی وضرب وشتم من کرد، وقتی علت از او خواستم گفت به خاطر این است که از اعتیادش نزد همسایه ها گفته ام. بعد از آن با مخالفت شدید خانواده ام برای بازگشت به منزل همسرم مواجه شدم، اما او دوباره آمده و به شدت اظهار پشیمانی کرده و می خواهد مرا دوباره به زندگی برگرداند، اما من نگرانم و تردیدزیادی دارم ...
بیگاری کشیدن از دختر نوجوان پس از فریب تلگرامی
سهراب را شناسایی و بازداشت کردند. پرویز گفت: من دوست ارسطو بودم. چندی قبل به خانه ارسطو رفتم که متوجه شدم شیما از خانه شان فرار کرده و به خانه او آمده است. ارسطو گفت که پدر شیما پولدار است و قرار است مبلغ 20 میلیون تومان از او اخاذی کند. صبح وقتی از خانه بیرون رفت تا با پدر شیما تماس بگیرد، من شیما را فریب دادم و به ویلای اجاره ا ی ام بردم تا مبلغ بیشتری از پدرش اخاذی کنم. یک روز بعد متوجه شدم ...
به اجبار پدرم در کلاس های داوری شرکت کردم / زبان فاکتوری مهم است
فداکاری زیادی را در این مسیر متحمل شدند. بنده به فوتبال علاقه داشتم و مدتی هم در شهرری در پیکان بازی کردم تا اینکه از طرف فدراسیون دستور دادند که باید یک رشته ورزشی را دنبال کنم. بعد از دیپلم خدمت سربازی رفتم و بعد از 7 سال درسم را ادامه دادم، هم اکنون در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل می کنم. یکی از اصلی ترین گزینه هایی که در سطح بین المللی توانست به من کمک کند تا در انتخاب داوران ...
گفتگو با مردی که دخترش را برای حفظ آبرو کشت/ پشیمان نیستم
فایده ای نداشت و به اجبار از هم جدا شدیم. بار دیگر با زنی آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسر سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چند بار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف می کرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را بر عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی نداشته باشد. دیگر ازدواج ...
خاطرات داود نماینده در دورهمی/بعد از جنگ طاقت ماندن در آلمان را نداشتم
درباره ازدواج خود گفت: حدود سال 54 بود که ازدواج کردم، همکلاسی داشتم که برای ناهار به خانه اش می رفتم و من با خواهر او ازدواج کردم. نماینده درباره آرامش پذیر ترین صدا برایش گفت: من از صدای پرنده بهشتی که احساس پاکی برای انسان دارد آرامش می گیرم. این هنرمند گفت: من زمانی احساس خوشبختی می کنم که رشد و موفقیت دیگران را ببینم. در پایان نماینده بخشی از مسنتد سیاره زمین را به موزه دورهمی اهدا کرد. ...
اعترافات قاتل از جنایت در شاسی بلند
متهم این پرونده جنایی که توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به محل وقوع قتل هدایت شده بود پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی ویژه قتل عمد مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و ضمن تشریح جزئیات و چگونگی وقوع جنایت در بازسازی صحنه قتل گفت: پدرم دندانپزشک و مرد پولداری بود و همه نوع امکانات رفاهی را برای من و برادرم فراهم کرد به طوری که واحد آپارتمانی و خودروی گرانقیمت برایم خر ...
مردی پس ازطلاق همسر چهارم دخترش را کشت !
تا 15 سالگی دخترم صبر کردم و این بار با زنی ازدواج کردم که سه فرزند داشت. همزمان هم یکی از اقوام همسر چهارمم از نسترن خواستگاری کرد. بالاخره هم با اصرارهای دخترم با ازدواجشان موافقت کردم اما همسر چهارمم هم به قصد تصاحب اموالم وارد زندگی ام شده بود و به همین خاطر او را هم طلاق دادم. مدتی بعد دامادم به خانه ام آمد و با ناراحتی گفت:به خاطر ارتباطات نادرست نسترن با مردان، بی سر و صدا طلاقش داده است. اول باور نکردم و با خودم گفتم حتماً دسیسه ای برای فرار از پرداخت مهریه است اما بعد... حسن که با یادآوری خاطرات دخترش سری از تأسف تکان می داد، ...
مادر خوبی برای پسرم نبود
های پلیسی سرنخ های دیگری از این معمای پلیسی به دست آوردند و هوشنگ خیلی زود از سوی ماموران دستگیر شد. هوشنگ ابتدا سعی داشت خود را بی گناه معرفی کند اما وقتی در برابر مدارک پلیسی قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود. او گفت: مدتی بود که با همسرم اختلاف داشتم و به رفتارهایش مشکوک شده بودم تا اینکه تصمیم گرفتیم به صورت توافقی از هم جدا شویم اما سهیلا هر روز بهانه می آورد و رفتارهایش مرا آزار ...
لو رفتن راز ارتباط کثیف مادر با پسرخاله اش از سوی دختربچه
پس چرا عمو بهرام برای من بستنی خرید مامانم هم گفت بخور از شنیدن اسم بهرام شوکه شدم او پسرخاله سهیلا است و وقتی پرسیدم کجا بستنی خوردی دخترم گفت جلوی تلویزیون و همین داغونم کرد. وی افزود:از همام روز خانه ام را زیر نظر گرفتم و تا اینکه امروز صبح دیدم بهرام به خانه ام آمد داشتم سکته می کردم گفتم شاید برای کاری آمده است مدتی صبر کردم بعد آرام بالا رفتم در را باز کردم و دیدم دخترم در حال ...
سهم فاطمه از داشتن پدر یک سال و شش ماه بود/ هدیه شهید به پسرش پس از شهادت
برمی گردم باید بچه داری هم بکنم و من عاشق این لحظه های زندگیمان بودم که خسته از محل کار بر می گشت، بدون گله و با آرامش بعد ناهار ظرف ها رو می شست تا من بتوانم استراحت کنم و به بچه ها برسم. از زمان تولد فرزندانتان بگوئید: فرزند اولمان پسر بود که در 19 دی ماه سال 86 به دنیا آمد و نامش را علی قرار دادیم، خودم خیلی دوست داشتم بچه ام پسر باشد و از خدا می خواستم که اگر فرزندم پسر و ...
دختر فراری در خانه دوستم بود / او را به آپارتمانم دعوت کردم
در یکی از گروه های تلگرام ی آشنا شدم و پس از مدتی احساس کردم خیلی افسرده است و زمانیکه در مورد علت تنهایی و افسرده بودنش سوال کردم شنیدم که مریم با پدرش اختلاف دارد به همین خاطر پیشنهاد دادم تا از خانه فرار کند و به خانه من بیاید. وی افزود: چند روزی که مریم در خانه ما بود فهمیدم پدرش وضعیت مالی خوبی دارد به همین خاطر سناریوی اخاذی را طراحی کردم و با پدر مریم تماس گرفتم و پیشنهاد دادم ...
ای کاش آن روز به پارک نمی رفتم / شرمنده پدرو مادرم شدم
درگیر یک عشق خیابانی شوم. مهرزاد آن قدر با حرف های عاشقانه اش مرا تحت تأثیر قرار داده بود که احساس می کردم تنها در کنار او خوشبخت می شوم. اگرچه او جوانی بیکار و بی پول بود اما پدرش وضعیت مالی مناسبی داشت. وقتی موضوع خواستگاری مهرزاد را مطرح کردم، پدرم بعد از تحقیق کوتاهی درباره او، به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: او سابقه اعتیاد دارد و به درد زندگی با تو نمی خورد. اما ...
نباید دست به چاقو می بردم
داخل جاکفشی گذاشتم. نگران مجید بودم، سراغ او را از بیمارستان گرفتم و گفتند که داخل اتاق عمل است. صبح روز بعد بود که متوجه شدم فوت کرده است. متهم ادامه داد: خیلی به درس علاقه داشتم و تا آن روز اصلاً دعوا نکرده بودم. چاقو را برای دفاع از خودم همراهم بردم، قصد زدن نداشتم ولی در مدت 5 ثانیه ورق زندگی ام برگشت و ناخواسته به جای ادامه تحصیل، بهترین دوران زندگی ام را در زندان گذراندم، اما به لطف ...