سایر منابع:
سایر خبرها
فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله(ص) که 11بار زخمی شد/ نخستین فرمانده لشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
. در طول جنگ، یازده بار مجروح شد و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهید می شوم و چنین هم شد. اهل ولایت بود و به اهل بیت (ع) ارادت می ورزید. در مسئولیت هایی که به عهده می گرفت، جدی و پر کار بود. نسبت به حفط بیت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمی کرد. پدرش می گوید : هر گاه با ماشین به منزل می آمد، ماشین بیت المال را خانه می گذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی اش ...
جنجال تازه مهران مدیری
قاچاق ممکن است به قیمت از دست رفتن جان صدها نفر تمام شود. عوارض ناشی از مواد غذایی قاچاق دامن خیلی ها را گرفته است. آدمکشی راه و روش های مختلفی دارد اما حداقلش این است که تکلیف آدم با کسی که اسلحه را گذاشته روی پیشانی ات و می خواهد شلیک کند روشن تر است. *** در این قسمت از برنامه طنز دورهمی همچنین آیتم های نمایشی طنز با موضوع قاچاق کالا پخش شده که در بخشی از آن سه نفر از شخصیت های ...
فراستی: فروشنده درباره فحشاء و تجاوز است
.... رفتیم و در میز نقد به کارگردان گفتم: تو یک پلان مثبت در فیلم نداری! از رهبری و انقلاب و ... صحبت کرد. گفتم: ربطی ندارد، اینها را در فیلم ات نداری. دوستانی که آن زمان بودند شاهدند چنان جوی راه انداختند که فیلم، فیلم نظام است و نقد هیس! منتقدانِ زمان پشت من آمدند که تو روی مین برو تا ما حرف بزنیم. منتقد هفت افزود: لذا من وظیفه ام می دانم به عنوان منتقد تا با فیلم خوب یا بد مواجهه شوم و ...
خاطره جالب ربیعی از دفاع مقدس
جنرال موتور) که چند ماه در جبهه بود (فقط به این جرم) وقتی در ماه مبارک رمضان به خانه محقر و کوچکش در محله نواب برگشت، تروریست ها در زمان افطار به بهانه دادن آش، به خانه او تهاجم کردند و خانه اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه ای در خانه تیمی تروریست ها کشف می شد، اسباب کشی با اثاثیه ای که همه آنها در یک وانت جا می شد، شروع می شد؛ یادش بخیر هر بار در این اوضاع به خانه می رفتم، نرگس درک کرده ...
مادران شهدا فاتحان قله های صبر و سرافرازی
پیوست او که روزی به من گفت دخترم هم نیمه شهید بود زیرا وقتی کماندوها در خانه مان هجوم آورند تا یکی از پسرهایم را دستگیر کنند به علت ترس و بیماری بعد از مدتی فوت کرد. از سوی ژاندارمری به او گفته بودند که باید پول تیر برای کشتن پسرت را بدهی و حق گریه هم نداری. خانواده شیخ ربیعی نیز با تقدیم سه شهید محمد تقی، مهدی و هادی حق بزرگی بر گردن ما دارند محمد تقی آرپیچی زن، مهدی ضد ...
مهران رجبی: دوست دارم در فیلمی با موضوع امام رضا (ع) بازی کنم
دستهایمان خالی وچشمهایمان پر از تمنای نیاز است به دادمان برس یا علی بن موسی الرضا...اینجا همه میهمان تو هستند هر کسی که در ایران است میهمان توست میزبان خوبی هستی قرنهاست که میزبان دل شکستگان و خستگانی هستی که از دور و نزدیک قصد قربت می کنند تا بیایند و معطر کنی وجودشان را از نگاه محمدیت (ص) ...اینک در ایام دهه ی ولایت و امامت و شادمانی اهل بین علیهم السلام چند دقیقه ای با مهران رجبی به گفتگو ...
گلایه آرپیچی زن 15 ساله کردکوی از بی مهری مسئولان
به گزارش دولت بهار، مهمان خانه ای شدم که نیاز نیست صاحب خانه برایم بگوید که هست و چه کرده است. عکس های روی دیوار، تانک، آرپیچی، تصویری از شهید کاوه، پسربچه نوجوانی که با آرپیچی درون دستانش ژست گرفته است، همه و همه فریاد می زنند تو به مکان مقدسی آمده ای، جایی که یک جانباز با کوله بار رشادت هایش میزبانت شده است.نگاهم را از پسرک13، 14 ساله درون عکس برمی دارم و به مرد میان سالی که آرام در کنار همسرش ...
قاتل ستایش نی ریز، چگونه دختر 6ساله را در بیابان کشت؟
مرا معرفی کند،کسی را پیدا نکردم تا مرا بشناسد. این مرد شیطان صفت گفت: بار دیگر به طلافروشی رفتم، خانمی آنجا بود و گفت فرزند چه کسی هستی من خودم را معرفی کردم. او را نمی شناختم اما آن زن خانواده ام را می شناخت. بعداز آن که آن زن به طلافروش گفت مرا می شناسد طلافروش گوشواره را 255 هزار تومان خرید. بعد از آن موتور را خانه یکی از بستگانم گذاشتم. می خواستم برای کار به سرحد بروم. کنار جاده منتظر ...
سفر به سبک هیچ هایک ، منتظر خطر نباشیم
بیروت گم کردم هدیه گرفتم. ماجرا از آنجا شروع شد که به سفارت بیروت رفتم و ماجرای گم شدن مدارکم را توضیح دادم. یکی از کارمندان سفارت که از افراد مومن سفارت بود من را به خانواده اش معرفی کرد و مهمان خانه شان شدم. یک هفته گذشت تا اینکه یک نفر به صورت کاملا اتفاقی متوجه شد مدارکم را گم کرده ام و فردی را به من معرفی کرد که تعدادی مدارک را در شهری غیر از بیروت پیدا کرده ...
12 سال سرگردانی بعد از قتل مادر و خواهر
می گوید: در این مدت نتوانسته دایی و خاله اش را پیدا کند تا از آنها نیز بابت قتل مادرش رضایت بگیرد. 22 تیر سال 83 بود که این پرونده پیش روی پلیس قرار گرفت. آن روز وقتی صدای انفجار از یک خانه ویلایی در پاکدشت شنیده شد، همسایه ها با ورود به این خانه با صحنه هولناکی در حمام خانه روبه رو شدند. جسد مادر و دختر در داخل حمام روی زمین افتاده و به آتش کشیده شده بود. پسر 20 ساله ...
احسان کرمی و وسوسه استیج!
باشند که با یک مجری مواجه شده اند. اساسا به شدت پرهیز دارم که در جایی به جز رادیو و تلویزیون مجری دیده شوم. در تئاتر تمام تلاشم این بود که هرجا می خواهم به مجری بودن نزدیک شوم، از این فضا دور شوم. همه دغدغه من این است که خودم را در چیزی تکرار نکنم. یعنی اگر قرار است در کلاه قرمزی بخوانم این عزیزم ببخشید باشد که می خواند نه من. به نظرتان در این عرصه با رقیب هایی که سابقه و شهرتی بیش از ...
روایت سی و یک سال چشم انتظاری پدر برای دیدن فرزندش/ رضایت مشروط مادر برای اعزام علی اکبر به جبهه
بتواند از زمین بلندش کند، من به او می گفتم: داداش علی اکبر تو در سرت چند چشم داری که مراقب همه هستی! اخلاق خاص و عالی داشت از این کمک رسانی ها نه تنها نمی ترسید بلکه لذت می برد می گفت: کاری که برای خدا باشد ترسی ندارد، باید در کار اشتباه از خدا بترسم. قاسم تاجیک یکی از دوستانش تعریف می کند: روزی در مسیر رفتن به سرکار – صنایع دفاع- در ماشین با راهپیمایی مردم برخوردیم، علی دستانش را گره کرده ...
آقای مدیر بعد از اینکه مرا به خلوتگاهش برد، اخراجم کرد
شدم کسی با من تماس نگرفت. این زن ادامه داد: وقتی برای پیگیری به دفتر شرکت رفتم متوجه شدم مدیرعامل از صدها نفر مثل من برای کار پول گرفته و متواری شده است. 40 بار شیشه عوض کردم مرد میانسالی که خانه اش را در حوالی پیروزی به مرد کلاهبرداری اجاره داده بود نیز گفت: هر روز تعداد زیادی کارگر و افراد جویای کار به جلوی خانه ام آمده و اقدام به شکستن شیشه ها می کنند. ...
سلام سوپراستار سینما و تلویزیون به رینگ بوکس!
...> با اکثر آنها دوست هستم اما رفت و آمد خانوادگی ندارم. * برای تقویت روش های مسابقه ای فیلم تماشا می کنی؟ با تماشای فیلم تمرین و مسابقات آقایان روزبهانی در بوکس حرفه ای، علی اکبری در UFC و بوکسورهای صاحب نام خارجی نحوه گاردگیری را تمرین می کنم. * نظرت درباره راه اندازی بوکس بانوان چیست؟ خیلی خوشحال می شوم که بوکس بانوان راه اندازی شود. چون معتقدم پتانسیل ...
داستان پادشاه جوان و عارف پیر
. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت : ” جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته ” شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: ” پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او ...
تصور نمی کردم لیاقت نام همسر شهید نصیبم شود/ دخترم پدرش را عمو صدا می زد
برای آرام کردن من ادامه می داد: تمام ثواب کارهای من برای شماست . هر بار که با حرف هایم سعی می کردم تا او را از رفتن باز دارم، بعد از دقایقی از سخنی که بر زبان آوردم، پشیمان می شدم. دلبستگی ها مانع رسیدن به هدفش نشد بی تابی و دلتنگی هایم را در نامه یا تلفنی بازگو می کردم. به همین جهت پیشنهاد داد تا وسایلمان را جمع کنیم تا برای زندگی به جنوب کشور برویم. خانواده دوستان و ...
عکس های جدید و زیبای هستی مهدوی فر + بیوگرافی
هم خیلی دوست دارم هستی مهدوی فر و سردار آزمون عاشق سفرم به خصوص سفرهای کویرگردی اما متاسفانه مدتی است که پیش نیامده. به طور کل دوست دارم سوار ماشینم شوم و مثلا از بندر ترکمن تا آستارا را بروم یعنی خط شمالی ایران را طی کنم بازیگران مورد علاقه در میان مردها، حمید فرخ نژاد را خیلی دوست دارم در میان خانم ها به نظرم هنگامه قاضیانی واقعا ویژه ...
نقشه های شوم! نقشه های وحشیانه! اول مهرم را نابود کرد
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت: به مدرسه می روی امروز تا یاد بگیری بابا چند بخش دارد! همان بابایی که دوست داشت تا دم در مدرسه، دست تو را بگیرد و کلی در راه برایت خوراکی بخرد! وای که چقدر نقشه های خوب کشیده بود برای اولین روز مدرسه رفتن تو! اما دشمن هم بیکار نبود! او هم نقشه کشیده بود! نقشه های شوم! نقشه های وحشی! جوری باشد که تو اصلا نتوانی مدرسه بروی! مثل خیلی از طفل معصوم های شام! مثل خیلی از ...
مدیر شرکت یک ساعت بعد از اینکه مرا به خلوتگاهش برد، اخراجم کرد
شدم کسی با من تماس نگرفت. این زن ادامه داد: وقتی برای پیگیری به دفتر شرکت رفتم متوجه شدم مدیرعامل از صدها نفر مثل من برای کار پول گرفته و متواری شده است. 40 بار شیشه عوض کردم مرد میانسالی که خانه اش را در حوالی پیروزی به مرد کلاهبرداری اجاره داده بود نیز گفت: هر روز تعداد زیادی کارگر و افراد جویای کار به جلوی خانه ام آمده و اقدام به شکستن شیشه ها می کنند. ...
حضور همیشگی مادر شهید خوید در برنامه های مربوط به شهدا و ایثارگران
می گوید: وضعیت حجاب خوب نیست، افراد زیادی برای دفاع از کشور و انقلاب در جنگ شهید شدند و همین حالا هم در حال جنگ هستیم و شهید می دهیم که به عنوان یک مادر شهید انتظار دارم وضعیت حجاب بهتر شود. وی با اشاره به اینکه دشمن از راه بدحجاب کردن زنان قصد تسلط بر فرهنگ، نظام و انقلاب را دارد، افزود: امر به معروف و نهی از منکر از وظایف همه است و من به عنوان یک مادر شهید نیز این رسالت خودم را انجام می دهم که البته گاهی با بی مهری هایی هم مواجه می شوم. انتهای پیام/ فارس ...
ادامه نقد فروشنده با خاطره گویی فراستی!
... صحبت کرد. گفتم ربطی ندارد اینها را در فیلم ات نداری. دوستانی که آن زمان بودند چنان جوی راه انداختند که فیلم، فیلم نظام است و نقد هیس! منتقدان زمان پشت من آمدند که تو روی مین برو تا ما حرف بزنیم. لذا من وظیفه ام می دانم به عنوان منتقد تا با فیلم خوب یا بد مواجهه شوم و مواجهه ام را اعلام کنم و از آن نترسم. افخمی رشته کلام افخمی را ادامه داد و ادعا کرد: فشار روی منتقدین فروشنده آنقدر زیاد ...
فریادهای جانسوز و لبخند شیرین فرزندشهید مدافع حرم با دیدن تمثال پدر+تصاویر
هنوز فکر بیداری نیستند. همین طور که مشغول تماشا هستی، صدایی توجه ات را جلب می کند "بابا بابا بابای من اینجاست " نگاهت را که به طرف صدا بر میگردانی می بینی پسر بچه کوچکی با دیدن ماکت پدر شهیدش به تصور اینکه پدرش انجاست به طرف تپه ای حرکت می کند و مدام با گریه فریاد می زند بابای من اینجاست همه مات و مبهوت می مانند وقتی محمد حسین کوچولو به ماکت پدر می رسد و متوجه می شود تنها یک عکس بیشتر ...
سرمقاله های روزنامه های سوم مهر
چند ماه در جبهه بود (فقط به این جرم) وقتی در ماه مبارک رمضان به خانه محقر و کوچکش در محله نواب برگشت، تروریست ها در زمان افطار به بهانه دادن آش، به خانه او تهاجم کردند و خانه اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه ای در خانه تیمی تروریست ها کشف می شد، اسباب کشی با اثاثیه ای که همه آنها در یک وانت جا می شد، شروع می شد؛ یادش بخیر هر بار در این اوضاع به خانه می رفتم، نرگس درک کرده بود که آرام ...
سرمقاله های روزنامه های کشور
تهران) ترور می شد. حتی کارگری (شهید صفدری کارگر کارخانه جنرال موتور) که چند ماه در جبهه بود (فقط به این جرم) وقتی در ماه مبارک رمضان به خانه محقر و کوچکش در محله نواب برگشت، تروریست ها در زمان افطار به بهانه دادن آش، به خانه او تهاجم کردند و خانه اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه ای در خانه تیمی تروریست ها کشف می شد، اسباب کشی با اثاثیه ای که همه آنها در یک وانت جا می شد، شروع می شد؛ یادش ...
بازی های دردناک نازنین و زینب
آنها هرگز فکرش را هم نمی کردند روزی برسد که نازنینشان با درد از خواب بیدار شود و با اشک روزش را سپری کند. سال ها گذشت و دختر دیگری هم به خانواده آنها اضافه شد؛ دختری که امید داشتند با شور، سرزندگی و سلامت خود همه را امیدوار کند که زندگی برایشان ادامه دارد اما باز هم تکرار و تکرار روزهای سخت گذشته. دختر کوچک هم بیمار شد؛ بیماری ای که اجازه راه رفتن و کودکی کردن را از او گرفته بود. زوج جوانی که ...
آرزوی کوچکترین شهید دانش آموز جنگ تحمیلی
گوید و ادامه می دهد: چند روزی گذشت و احمد هیچ نمی گفت. یک روز که برای خرید رفته بودم دیدم اتوبوس رزمنده ها در حال اعزام به جبهه است. کنار خیابان به تماشا کردن ایستادم و دیدم احمد داخل یکی از همان اتوبوس ها برایم دست تکان می دهد. دلم داشت از جا کنده می شد. به داخل اتوبوس رفتم تا برای بار سوم مانع رفتنش بشوم اما احمد در حالی که غرور مردانه خاصی در کلامش موج می زد گفت مادر جان قبلا حرف هایم را زده ...
بررسی “وقایع” از فعالیت کودکان و نوجوانان شهر اراک در اوقات فراغت/تابستان خود را چگونه گذراندید
بگیرم و الان ناجی هستم.” او می گوید:” ورزش در اوقات فراغت من نقش مهمی دارد و به نظرم هر چقدر که در این زمینه خرج کنیم باز هم کم است.” سینا که یکی از دوستان محمد حسین است می گوید:” بازی های رایانه ای را به همه چیز ترجیح می دهم. هرروز جمعه بیش از 7 ساعت بازی می کنم. انگار نوعی اعتیاد است آخر شما نمی دانید اگر لحظه ای از این بازی غافل شوم دشمنان می آیند و دهکده ام را تسخیر می کنند. ” ...
فرصت های انتخابانی جریان انقلابی/ کرایه از که می خواهید؟!
در دکه یک یخ فروش در جنوب شهر تهران) ترور می شد. حتی کارگری (شهید صفدری کارگر کارخانه جنرال موتور) که چند ماه در جبهه بود (فقط به این جرم) وقتی در ماه مبارک رمضان به خانه محقر و کوچکش در محله نواب برگشت، تروریست ها در زمان افطار به بهانه دادن آش، به خانه او تهاجم کردند و خانه اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه ای در خانه تیمی تروریست ها کشف می شد، اسباب کشی با اثاثیه ای که همه آنها در یک ...
سرخط ...
کردند و خانه اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه ای در خانه تیمی تروریست ها کشف می شد، اسباب کشی با اثاثیه ای که همه آنها در یک وانت جا می شد، شروع می شد؛ یادش بخیر هر بار در این اوضاع به خانه می رفتم، نرگس درک کرده بود که آرام بگوید باز هم باید اسباب کشی کنیم؛ (او در 15 ماه 11 بار اسباب کشی کرد). باز هم یادش بخیر، سال 61 بود که محمد مقدم1 به سپاه تهران آمد و گفت: صادق، مسئول اطلاعات منطقه سه ...
قاسم زارع: بازیگری نباید شغل اول باشد
این بازیگر در آثار غیرجنگی هم حضور داشته که از میان آنها می توان به عید آن سال ها، بچه های خیابان، چراغ جادو، هتل و... اشاره کرد. بازیگر توانمندی است که مثل بسیاری از بازیگران دیگر در دام کلیشه و تکرار افتاده است. با او همصحبت شدیم تا درباره خودش و حرفه بازیگری که انتخاب خودش بوده، برایمان بگوید. چطور شد بازیگری را به عنوان حرفه انتخاب کردید؟ اشتباه کردم! چون مدت هاست حال فرهنگ و هنر اصلا خوب نیست و روزبه روز بدتر هم می شود. خوب یا بد به هرحال بازیگری حرفه شماست! از بچگی به این حرفه علاقه مند بودید؟ در جنوب شهر همدان به دنیا آمدم، محله زندگی مان نزدیک قبرستان همدان بود. شب های جمعه این قبرستان حکایتی برای خودش داشت. مردم زیادی آنجا می آمدند تا فاتحه ای برای امواتشان بخوانند و همین باعث می شد تا گروه های زیادی از پرده خوان ها، نقال ها، مارگیرها و... به قبرستان همدان بیایند و برای مردم نمایش های مختلف اجرا کنند. دلخوشی ام این بود که شب جمعه به قبرستان همدان بروم و نمایش ها را تماشا کنم. شما که این همه به نمایش علاقه مند بودید، چرا به سالن های تئاتر داخل شهر نمی رفتید؟ آن زمان بچه بودم و خودم نمی توانستم بروم، خانواده ام اصلا در فضای کارهای فرهنگی و هنری نبودند. به همین دلیل من به تماشای معرکه گیرها و پرده خوان های حاشیه شهر می رفتم و از همان زمان به نمایش و بازیگری علاقه مند شدم. وقتی دوره دبیرستان را تمام کردم، وارد اداره فرهنگ و هنر شدم و علاقه مندی های خودم را دنبال کردم تا امروز. دوران کودکی در بزرگسالی و اهداف آدم ها تاثیر زیادی دارد؛ نزدیکی به قبرستان و فضای آنجا روی ذهنیت شما چه تاثیری داشت؟ نمایش ها برایم خیلی جالب بود و در طول هفته به نوعی با آنها زندگی می کردم، اما به فضای خود قبرستان و موضوع مرگ اصلا کاری نداشتم! هیچ وقت مرگ و حواشی آن برایم جذابیتی نداشت. مثل الان زنده ها بیشتر برایم جذاب هستند تا مرده ها ! در فیلم های دفاع مقدس زیادی بازی کرده اید، اما در آنها معمولا زنده می مانید! شاید به این دلیل است که با مرگ میانه خوبی ندارید؟ (با خنده)! نه در فیلم ها هم شهید نشده ام! در زمان جنگ تا خط مقدم هم رفتم، اما شهید یا مجروح نشدم و زنده برگشتم! زمان جنگ پسرم سه ساله بود و مدام به خانواده ام فکر می کردم و دوست داشتم زنده و سالم پیش آنها برگردم. از چه زاویه ای به زندگی نگاه می کنید که زیبایی های آن را می بینید؟ زندگی فی نفسه خوب و زیباست؛ به قول سهراب سپهری تا شقایق هست، زندگی باید کرد! زندگی خیلی وسیع است و دلخوشی های زیادی می توان در آن پیدا کرد. زندگی در کنار خانواده ام را خیلی دوست دارم و به کارم علاقه مندم. دوستان خوبی دارم و... همه اینها بخش های دوست داشتنی زندگی را می سازد. وقتی زندگی سخت می شود، چه می کنید؟ زندگی پایین و بالا دارد؛ یک جاهایی خیلی سخت می شود، اما باید با همه اینها کنار آمد. زندگی مجموعه همه دشواری ها و خوبی هاست. همیشه با آرزوی این که سختی ها به پایان می رسد، زندگی می کنم و از خواسته هایم کوتاه نمی آیم. تمناها و آرزوهای آدمی تمامی ندارد، اما در حد معقول تلاش می کنم به آرزوهایم برسم. از چه زمانی برای ادامه کار بازیگری به تهران آمدید؟ قبل از پیروزی انقلاب به سربازی رفتم، وقتی برگشتم فضای فرهنگ و هنر کاملا تغییر کرده بود و مردم علیه محمدرضا پهلوی تظاهرات می کردند و دیگر نمی شد در همدان کار تئاتر را ادامه داد. به همین دلیل به تهران مهاجرت و در اداره تئاتر کارم را شروع کردم. بیشتر در آثار دفاع مقدس بازی می کنید، انتخاب خود شما بود که در فیلم ها وسریال های جنگی بازی کنید؟ نه انتخاب خودم نبود که به بازیگر ثابت این گونه آثار تبدیل شوم! بعد از انقلاب هم در اداره تئاتر بودم وهم در تلویزیون تله تئاتر بازی می کردم تا این که به دعوت عباس شیخ بابایی در اولین فیلم جنگی به نام راهیان شهادت بازی کرد ...