سایر منابع:
سایر خبرها
هر روز فکر می کنم دوباره متولد شده ام/جوان محکوم به قصاص بخشیده و آزاد شد
ولیعصر را هم در زندان حفظ کردم. همچنین به بچه هایی که خالصانه می آ مدند، قرآن تدریس می کردم. برای پیشبرد زندگی ات چه کردی؟ من وقتی زندان رفتم، دیپلم مکانیک داشتم، در آنجا حدود یک سال درس خواندم و مدرک پیش دانشگاهی گرفتم و قصد ادامه تحصیل داشتم، اما آنجا امکان برگزاری کلاس هایی که نیاز داشتم وجود نداشت و باید بیرون ثبت نام می کردم؛ اما به خاطر مشکلات پولی در محدودیت قرار گرفتم ...
قاتل نیستم، می خواستم به دوستم کمک کنم
.... اما بعد از چند ساعت خبر رسید جوان مجروح که علی نام داشت جانش را از دست داده است؛ به این ترتیب از کامران به اتهام قتل عمدی بازجویی شد. او گفت: من اختلافی با علی نداشتم و نمی دانستم موضوع چیست؛ دوستم کیارش با من تماس گرفت و گفت با علی دعوا کرده است و از من کمک خواست البته من برای اینکه او را بزنم نرفتم بلکه رفتم تا به دوستم کمک کنم وقتی رسیدم دیدم دعوا خیلی شدید است؛ کیارش قمه ای ...
دخترها نوحه بابا می خوانند/ این شهید پیکر ندارد!
...، انگار سالها بود که او را می شناختم و یک دل نه صد دل عاشقش شده بودم. ولی به خاطر سن کمی که داشتم خانواده ام راضی نبود. یادم نیست چه چیزهایی از هم پرسیدیم و به هم گفتیم. هردوی ما خجالتی بودیم. ولی از من قول گرفت که وقتی ازدواج کردیم و به تهران آمدیم درسم را ادامه بدهم. ولی بعد از ازدواج آنقدر گرم زندگی شدم که نشد. وقتی هوای بابا هوای سنگر بود حاصل ازدواج شهید کریمی و همسرش ...
آدم ربایی معلم و چهار دانش آموزش
ساله معلم و دیگری دانش آموز 24 ساله سابق او بود، کیفرخواست پرونده صادر شد و برای رسیدگی در اختیار شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عبداللهی قرار گرفت. صبح دیروز، در ابتدای جلسه رسیدگی به پرونده در این شعبه، پسر 18 ساله درباره روز حادثه گفت: آن روز در ماشین نشسته و منتظر پدرم بودم که آدم رباها به سمتم حمله کردند و با این تهدید که داعشی هستند، مرا به زور داخل ماشین شان ...
معلوم نیست ریشه دخالت دولت در اقتصاد چه زمانی خشکانده می شود/اقتصاد مقاومتی بدون حمایت دولت هرگز رخ نمی ...
. لطفا کمی در رابطه با سوابق تحصیلی و کاری خود توضیح دهید. سال 63 از دبیرستان پاسداران قزوین دیپلم ریاضی گرفتم و با کسب رتبه یک منطقه 2 در کنکور سراسری در کنکور سراسری راهی الکترونیک شریف شدم. در سال 67 و 69 با رتبه اول موفق به دریافت لیسانس و سپس فوق لیسانس از دانشگاه شریف گشتم و چون در آن سال تنها دانشگاهی که دکترا داشت تربیت مدرس بود به این دانشگاه رفتم و در سال 73 به عنوان ...
ادعای معلمی دارم
.... او اسمش جعفریان بود و ته کلاس هم می نشست. اولین روز با کلی اطلاعات قشنگ سر کلاس رفتم که نشان می داد خیلی به درس وارد هستم. آخر کلاس جعفریان گفت: ببخشید آقا دینی، ما نمی دونستیم شما معلم هستین. در کدام مناطق تهران کار می کردید؟ بیش تر منطقه ی 11 بودم و هم زمان در دبیرستان آیت الله سعیدی و دبستان حجت درس می دادم. ولی در مناطق دیگر هم کارکرده ام. از چه ...
داستان بیل شنکلی؛ از عمق معدن تا هفت آسمان بزرگی
. سال بعد گریمسبی با شنکلی بازهم با تمرینات سخت و شیوه های انگیزشی جدیدش در کنار دیسیپلین سخت و قدیمی، تلاشش برای صعود را از سر گرفت. در فصل دوم کار را با پنج برد پیاپی شروع کرد اما افت کردند و پنجم شدند. از باشگاه پول بیشتری برای خرید بازیکن خواست. این اجازه را کسب نکرد و پس از یک دعوای دیگر با هیئت مدیره، در ژانویه استعفا داد. در کتاب زندگی اش نوشته که همینطور همسرش در گریمسبی هوم سیک شده بود ...
رافخایی راز خداحافظی از فوتبال را برملا کرد
مانند ملوان دوست داشتم. طرفدارانش را دوست داشتم و واقعا از حضور در این تیم لذت می بردم. وجود چنین باشگاه های قدیمی در فوتبال ایران یک نعمت است و امیدوارم ماشین سازی سال های سال در فوتبال ایران بدرخشد. امسال هم آرزو می کنم موفق باشند. فقط جمله ای که روز آخر به مدیران باشگاه گفتم، تکرار می کنم: آمده بودم کمک کنم اما فکر نمی کردم به این زودی از ماشین سازی بروم. خونه به خونه، اپوزیسیون ملوان ...
کسی باور نمی کرد مقام معظم رهبری به منزل ما بیاید+عکس
فلان چیز را کم داریم و از این حرف ها، گفتم خیالت راحت من از این حرف ها نمی زنم می روم فقط گله می کنم که چرا کارت دیدار رهبری به من نداده اید. رفتم و گفتم: چرا کارت دیدار رهبری به من ندادید من مشتاق دیدار رهبر بودم. آنها هم گفتند: رئیس بنیاد شهید کشور شب به منزل شما می آید هر حرفی دارید به او بزنید، فرزندانم گفتند: ما دیگر نمی آییم شما حرف هایتان را بزنید. گفتم" نه شما هم باشید. شب جمعه ...
با سینما بگویید مسلمانان تروریست نیستند/ زن ایرانی از زاویه دیگر
در عین حال مردم شهرمان هم با مخاطبان زیادی که دارند، شاد هستند. ما سعی می کنیم بازیگرانی از سراسر جهان را دعوت کنیم، به طور مثال چندی پیش که در هنگ کنگ بودم با تعجب جامعه هنری و مردم روبه رو شدم که چطور رضایت بازیگران مطرح آنها را جلب کردیم تا در جشنواره ما شرکت کنند. همین که در کشورهای مختلف تور می گذاریم عامل ارتباطی برای جلب توجه است. همچنین ما در جشنواره های مختلف با چهره های مختلف آشنا شده ...
دزد نامرئی
ماشین پیاده می شدم مرد مشکوکی را دیدم اما به خودم نهیب زدم که اشتباه کرده ام و نباید درباره دیگران، بد قضاوت کنم. به همین خاطربه طرف در پارکینگ رفتم. داشتم قفل بالای در را می انداختم که ناگهان همان مرد به سمت خودرو دوید و در یک چشم به هم زدن و قبل از اینکه حتی بتوانم فریاد بزنم با یک حرکت پشت فرمان نشست و خودرو را به سمت خیابان چرخاند و با سرعت زیاد درمقابل چشمانم دور شد. خیلی شوک زده بودم و هیچ کاری ...
همسرم از من غیابی طلاق گرفت من هم او را آتش زدم
از من طلاق گرفته و دیگر حاضر به ادامه زندگی با من نیست . متهم درباره زمان ارتکاب جنایت نیز به کارآگاهان گفت: دو روز در ارومیه ماندم تا شاید با صحبت کردن با شیوا و همچنین درخواست کمک از بستگان و دوستان، او را به زندگی با خودم بازگردانم اما متأسفانه وی حاضر به ادامه زندگی با من نبود تا اینکه روز سوم مهر پس از تهیه ظرف حاوی بنزین و قراردادن آن در صندوق عقب ماشین خود به سمت منزل پدر همسرم ...
جزییات درگیری مرگبار پدرزن با دامادش از زبان داماد/ نمی خواستم پدرزنم را بکشم
.... میلاد که از مرگ پدر زنش شوکه بود در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران به بازپرس ویژه قتل گفت: من قصد کشتن پدر زنم را نداشتم، وقتی با او درگیر شدم ناگهان روی زمین افتاد و بیهوش شد. بازپرس منافی آذر پس از شنیدن اظهارات میلاد و همسرش مینا دستور انتقال جسد متوفی را به پزشکی قانونی برای تعیین علت دقیق مرگ صادر کرد و میلاد بازداشت شد. پیش از ظهر دیروز میلاد به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران ...
مسئولان فراموش نکنند میراثدار خون شهدا هستند
شور غلبه داشت اما به مرور زمان با حضور در جبهه ها، این شور با منطق و آگاهی همراه شد تا حضور در مناطق عملیاتی برای من اهمیت ویژه ای داشته باشد. اکبرنژاد افزود: در عملیات های مختلفی حاضر بودم و در تاریخ 14 آبان سال 61 از ناحیه دست مجروم شدم و دستم قطع شد و به افتخار جانبازی نائل آمدم. سال 66 بار دیگر دوباره به جبهه ها اعزام شدم و در دو عملیات کربلای 2 و کربلای 5 شرکت کردم که در کربلای 2 ...
همیشه از پایگاه "علم الهدی" جوی خون جاری بود
هزینه آن برای جبهه ها پتو، ملافه یا سایر اقلام موردنیاز را تهیه و ارسال می کردیم. اسفندیاری در پاسخ به این سوال که آن زمان چند فرزند داشتید و آیا همسرتان با این فعالیت های شما مخالفتی نمی کرد، گفت: من حدود 27 یا 28 ساله بودم، سه فرزند داشتم دخترم سه ساله، پسر بزرگم 8 ساله و پسر دومم 6 ساله بودند و چون همسرم از اعضای بسیج بوده و خود نیز پشت جبهه در بخش تدارکات و اعزام فعالیت داشتند، خوشحال ...
آدمکشی برای 2 النگو!
جوانی که زن پدربزرگش را 6 سال قبل با ضربات مهلک چاقو به قتل رسانده بود روز گذشته، راز این جنایت هولناک را فاش کرد و گفت: فقط 2 النگوی پهن مادربزرگ ناتنی ام را سرقت کردم! به گزارش خراسان، ماجرای این پرونده جنایی از بیست و دوم خرداد سال 1389 زمانی در دستور کار پلیس قرار گرفت که پیرمردی پس از خرید شیر به منزلش بازگشت و با جسد خون آلود همسرش مواجه شد. دقایقی بعد کارآگاهان اداره ...
معرفی قهرمانان رسالت رسانه هاست/ جوانان باید قهرمانان واقعی را بشناسند
خبرنگار زن در آن منطقه حضور داشتند و من در این شرایط از دوران دبیرستان به خبرنگاری علاقه پیدا کردم و در برخی اوقات ادای خبرنگارها را نیز درمی آوردم. اما هیچ گاه سختی شرایط باعث نشد تا از مسیری که انتخاب کرده بودم درجا بزنم. حتی این که برخی می گفتند زنان نمی توانند وارد عرصه خبرنگاری بشوند هم مانع نشد. اتفاقاً خیلی از بزرگانی که من خودم را مدیون بینش درست و صحیح آن ها می دانم راه را برایم باز ...
قتل در نزاع دسته جمعی!
اختیار شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی خازنی قرار گرفت. صبح دیروز در جلسه رسیدگی به پرونده در این شعبه، اولیای دم تقاضای قصاص کردند. سپس متهم گفت: روز حادثه وقتی درگیری بالا گرفت، بهمن تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. در همان حالت، قمه اش را به من داد. ممکن بود من را بکشند چون آنها هم چاقو و قمه داشتند. قمه را برای دفاع از خودم چند بار در هوا چرخاندم، می دانم که یک ضربه به شانه یکی خورد اما مطمئن نیستم آن فرد مقتول بوده باشد. قتل ناخواسته بود و من هیچ کاره بودم، از اولیای دم می خواهم مرا ببخشند. ...
آرزو دارم رهبر انقلاب بر کتابم تقریظ بنویسند/کتابی که 20 روزه نوشته شد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از ب سیج جامعه زنان آخرین روز اردیبهشت ماه سال 1395 در دومین همایش یاد یاران شهرستان بیجار با حضور سرلشکر پاسدار محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، فرمانده سپاه بیت المقدس از کتاب دادا رونمایی شد. این کتاب مجموعه خاطرات عزت قیصری از امدادگران دوران دفاع مقدس است که به قلم علی کلوندی در 416 صفحه قطع رقعی توسط انتشارات فاتحان و به همت مرکز حفظ آثار و ...
مصاحبه با حمید لبخنده در مورد زندگیش/ او هنرمند گفت وگو گریزیست
بودم که به کلاس نخستین استاد تئاترم، آقای دکتر حسینعلی طباطبایی در اداره فرهنگ و هنر اهواز راه پیدا کردم. در آن کلاس رضا فیاضی، فرید و علی سجادی حسینی و رضا خندان هم بودند. چند سال بعد در کنکور دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شدم و در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر به تحصیل پرداختم و افتخار شاگردی اساتید بزرگی همچون آقایان حمید سمندریان، شمیم بهار، بهرام بیضایی، پرویز پرورش، دکتر پرویز ...
مریم حیدرزاده: کار با لس آنجلسی ها را خاتمه دادم
.... نه، تمنا می کنم. راحت بپرسید. از تصویر صحبت کردید. شما با شرایط ویژه ای که برای بینایی تان پیش آمده چطور می توانید تصویر را به کارتان اضافه کنید؟ من سه سال و نیمم بود که بینایی ام را به خاطر آب مروارید از دست دادم. به همین خاطر رنگ ها کاملا در خاطرم هستند. حتی روز ازدواج خاله ام هم که خیلی دوستش دارم یادم است. به خاطر اینکه علاقه شدیدی به رنگ قرمز داشتم رفتم ...
همسر هادی نوروزی: هر لحظه دلم بیشتر برای هادی تنگ می شود
برای ما بیشتر شد. هادی یک آدم معمولی نبود. نه اینکه به خاطر فوتبالش این حرف را بزنم؛ من از لحاظ اخلاقی می گویم. واقعا نمونه بود. من یک صدای بلند از او نشنیدم. آن قدر خوب بود که هر لحظه دلم بیشتر تنگ می شود. واقعا دوستش داشتم و عاشقش بودم. خیلی سخت گذشت... خیلی بیشتر از اینکه می گویید. یک دقیقه نبوده که به هادی فکر نکنم. آن زمان که بود اگر دو دقیقه دیر می کرد نگرانش می شدم و به دوستانش زنگ می زدم ...
وضعیت کنونی جامعه در حد انتظار شهدا نیست
دیگران بود فکر کردم برای کسی می خواهد، به طور عجیب موفق شدم یک لباس آخرت با همه جزئیات تهیه کنم برای زیارت آخر به هر حرم و اماکن زیارتی که می رفتم متبرک می کردم و از خدا می خواستم صاحب لباس را شفاعت کند حتی به طور اتفاقی یک بطری از آب سقاخانه حضرت ابوالفضل(ع) نیز برای غسل تهیه و روی لباس آخرت گذاشتم، همچنان دلشوره داشتم ساعت 10:30 صبح در خیمه گاه حضرت زینب مشغول دعا بودم ناگهان حالم منقلب ...
بچه های امروز از همه چیز اشباع شده اند
تورج نصر، دوبلور کارتون هایی مانند پسر شجاع است که در آن به جای شخصیت شیپورچی صحبت کرده است؛ شخصیت دوست داشتنی که برای نسل دهه 60 خاطره سازی کرد. نصر تاکنون بارها درباره حرفه دوبله و حال بد این حرفه صحبت کرده است، اما در گفت وگویی که می خوانید او از زندگی شخصی اش بیشتر گفته است. فعالیت در زمینه فرهنگ و هنر را از نوجوانی شروع کردید، آیا به تشویق خانواده وارد این حوزه شدید؟ خانواده ام نقشی در ورودم به دنیای هنر نداشت. دو برادر داشتم که یکی از آنها آهنگر بود که فوت کرده و دیگری پمپ بنزین دارد. 17 ساله بودم که آموزش موسیقی را نزد آقای فریبرز لاچینی شروع کردم و موسیقی مورد علاقه ام جاز بود تا این که به واسطه یکی از اقوام با آقای محمد نوربخش آشنا شدم که به جای مارلون براندو در فیلم پدرخوانده صحبت کرده بود و شهرت زیادی داشت. عاشق صدای او شدم. از همان جا تصمیم گرفتم دوبلور شوم. اما آقای نوربخش به من گفت باید درس خودت را بخوانی. دو سال پیگیر ایشان بودم هر استودیویی برای ضبط می رفت، آن قدر آنجا می ایستادم تا اجازه بدهند داخل شوم. بعدها خود آقای نوربخش گفت آن قدر از سماجتت کلافه شده بودم که به همکارانم می گفتم مرا جایی مخفی کنید که این جوان مرا نبیند! آن قدر پیگیری کردم که موفق شدم نظر او را جلب کنم و به من اجازه داد که کارآموزی در زمینه دوبله را شروع کنم. از سال 50 هم به طور رسمی وارد حرفه دوبله و گویندگی شدم. در خانواده ای که هیچ کس به هنر علاقه ای نداشت، شما چطور به موسیقی علاقه مند شدید و بعد فعالیت خود را در زمینه فرهنگ و هنر ادامه دادید؟ در نوجوانی عاشق موسیقی بودم. آن زمان گرامافون کوچکی داشتم که فقط خودم از آن استفاده می کردم، پول های توجیبی ام را نگه می داشتم و با آنها صفحه موسیقی می خریدم. اما موسیقی را ادامه ندادید؟ وقتی با دنیای دوبله آشنا شدم، به این حرفه علاقه مند شدم و دیگر نتوانستم از آن دل بکنم. الان هم بعد از گذشت سال ها دوبله را عاشقانه دوست دارم. بخصوص وقتی کارتون دوبله می کنم، کودک درونم به وجد می آید و بسیار خوشحال می شوم. کدام محله تهران متولد شدید؟ میدان دروازه قزوین، خیابان استخر. آن زمان محله های تهران محدود بود، اما هر محله ای شهرت خاص خود را داشت. بچه های محله ما هم به تُخسی و شیطنت معروف بودند. اما گویا فضای محله در شما تاثیری نداشته است؟ نه! ما جزو تحصیلکرده های محله دروازه قزوین بودیم. من با هیچ کس در محله مان رفت و آمد یا رفاقتی نداشتم و بیشتر وقتم را در خیابان جمهوری سپری می کردم که پاتوق اهالی فرهنگ و هنر بود. اما برخی از آنهایی که در مسیر زندگی به خطا می روند، یکی از دلایل آن را مثلا محله بدی می دانند که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، شما چطور راهتان را جدا کردید؟ من تا 14 سالگی در آن محله بودم بعد کاملا از خانواده ام جدا شدم و به صورت مستقل زندگی می کردم. در محله نارمک اتاقی اجاره کردم و به آنجا رفتم. هشت ساله بودم که پدرم فوت کرد و به دبیرستان که رفتم از خانواده ام جدا شدم. در آن سن چگونه مخارج زندگی تان را تامین می کردید؟ هم درس می خواندم و هم برای روزنامه ها حروفچینی می کردم. پدرناتنی ام در روزنامه کار می کرد، مرا هم برای حروفچینی به روزنامه برد. برای چند نشریه از جمله خواندنی ها که آن زمان مخاطب زیادی داشت، حروفچینی می کردم. روزی چهار، پنج ساعت کار می کردم و با دستمزدم مخارج زندگی ام را در می آوردم. اما برخلاف نسل شما، جوانان امروز کمتر به فکر استقلال یا کار و کسب درآمد هستند؟ جوانان امروزی با جوانان دوره ما اصلا قابل مقایسه نیستند؛ نه به بزرگ ترها احترام می گذارند و نه به فکر استقلال هستند؛ انگار می ترسند از خانواده جدا شوند. من به ...
نا گفته های همسر شهید محسن الهی/ اگر بخواهم اورا وصف کنم در هزار کتاب نگنجد
میکنم که این چنین فرزندانی از وجود حاج محسن دارم و یک عمر به وجودش افتخار میکنم و خواهم کرد و برایش میگویم؛ همسر شجاعم از تمام وجود خوشحالم که به آرزوی خود رسیدی و محو راه شهدا و ولایت شدی آرزویی که شاهد بودم برای به دست آوردنش از هیچ کاری دریغ نکردی و البته خودم را در رسیدن تو به این آرزو شریک می دانم . ماجرای سوریه رفتن را چطور با شما در میان گذاشت؟ چند روز می خواست حرف سوریه ...
توانمندسازی برنامه ویژه برای محرومین/حقوق 3 میلیونی مدیرکل امداد امام خمینی (ره)
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از خاورستان رضا سلم آبادی مدیرکل کمیته امداد خراسان جنوبی، با بیان اینکه در نظام جمهوری اسلامی ایران مسوولیت امانتی در دست انسان است، گفت: قبل از اینکه به عنوان مدیرکل کمیته امداد منصوب شوم در کشور افغانستان، اداره کل استان، شهرستان های درمیان و سربیشه خدمت کرده بودم. وی با اشاره به اینکه من 4 سال در نهضت سوادآموزی فعالیت داشتم، گفت: با اینکه ...
نقشی در مرگ پدرزنم نداشتم
دختر وی می گفتند، داماد خانواده با مرد میانسال درگیر شده که در جریان این درگیری او فوت کرده است. این درحالی بود که داماد خانوده دیروز همراه یک مامور و یک سرباز کلانتری که شاهدان ماجرا بودند، به شعبه سوم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. داماد جوان به بازپرس جنایی گفت: من مدتی پیش از همسر اولم جدا شدم و از او یک فرزند دارم. کارمند بانک هستم. سال گذشته به خواستگاری همسر ...
تلویزیون به مخاطب خوراک مناسب نمی دهد!
نمی دانستم چه بازیگرانی قرار است در این سریال بازی کنند و پارتنر های من چه کسانی هستند. خیلی زود گریم شده و مقابل دوربین رفتم و همان سکانسی بود که با خانم بروفه بازی داشتیم. مسلما به همین دلیل من خیلی از خودم راضی نبودم و زمانی که کار را دیدم، احساس کردم تمرکزی را که باید روی کار داشتم، در بازی نداشتم. در قسمت های قبل، فرهاد توسط پلیس دستگیر شد. با این حال شما در فصل دوم هم حضور دارید و ...
تأثیر آیات قرآن بر مثنوی مولوی
...> هست پیغمبر، ولی دارد کتاب[17] نکته ها یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیت آنکه خر خود را بیابد. بعد از سه روز، خر را مرده یافت، رنجید و، از سر رنجش، روی به آسمان کرد و گفت که اگر عوض این سه روز که [روزه] داشتم شش روز از رمضان نخورم، پس من مرد نباشم. از من صَرفه خواهی بردن؟[18] این حکایت بیان حال کسانی است که طاعات و عبادات را چون کالایی برای فروش و رفع ...
نقشه شوم داماد برای زن و پدر زنش / مرد جنگیر و نقشه آزار و اذیت زنان جوان
او می شدم و به مرور زمان فهمیدم نه تنها کارخانه ندارد بلکه بیکار است و هر بار به بهانه شروع کاری جدید و بدون اطلاع من از پدرم مبالغ قابل توجهی می گرفت و خانواده ام نیز حرفی نمی زدند تا اینکه سال گذشته مرد 70 ساله ای که خود را دوست سینا معرفی کرد به خانه ما راه پیدا کرد و کم کم میهمان هر روزه ما شد. او ادعا می کرد می تواند گره از کار و مشکلات ما باز کند. از آنجا که با خانواده همسرم هم اختلاف داشتم ...