سایر منابع:
سایر خبرها
قصاص برای مدال آور کشتی آسیا
، بازپرس کشیک قتل و کارآگاهان جنایی درباره این جنایت به تحقیق پرداخته و سرانجام مصطفی - متهم 28ساله - با ردیابی های گسترده مأموران پلیس در جنوب تهران دستگیر شد. وی در بازجویی ها گفت: زمانی که با میثم درگیر شدم مشروب الکلی مصرف کرده بودم و شرایط عادی نداشتم. میثم به من ناسزا گفت که بشدت عصبانی شدم و با چاقوی کوچکی که در جیبم بود، ضربه ای به گردنش زدم و بلافاصله از محل فرار کردم. به هیچ ...
ناگفته های اولین وزیر ورزش از این وزارتخانه
و جوانان بودم . * این موضوع اولین بار توسط چه کسی به شما اعلام شد؟ یک روز از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند و گفتند رئیس جمهور با شما کار دارد. رفتم خدمت آقای احمدی نژاد و با هم در حیاط ریاست جمهوری قدم زدیم. رئیس جمهور ابتدا از شرایط جدید وزارتخانه ها مواردی را مطرح و سپس در خصوص اهمیت وزارتخانه ای که تشکیل شده است، صحبت کرد. موضوعات پیش آمده در مجلس و اینکه قانونا هم ...
اسبی ندارم که هندوانه 300 هزار تومانی بخورد/ در انگلیس مستاجر بودم!
ایران خبر - *می گویند اموال اینجا برای من هست! آن برج برای من هست! آن ویلای نمی دانم عظیم برای من هست! برای مهدی هست! برای محسن هست! من هیچ چیز در کانادا ندارم، من هیچ چیز خارج از کشور ندارم! بکینهام که بودم خانه ام اجاره ای بود! یعنی من پول نداشتم خانه بخرم! انگیزه نداشتم خانه بخرم! سال 84 یک سی دی پخش کرده بودند که من به اتفاق مثلا عمه 90ساله ام یک شرکت نفتی عظیم داریم، به میزان ...
ساعت شلوغی مرگ
دقیقه بعد افتاده بود پشت تعمیرگاه. از صبح هی می گفت می خوام خودمو امشب خلاص کنم. داداشش رو صدا زدم. گفت بذار بمیره ... پرستار، برادر مجتبی را فرستاد برای تشکیل پرونده. قفسه سینه مجتبی وسط آن تنفس های عجولانه، به اندازه کف دست بالا کشیده شد و هوا را انگار با تمام سلول هایش بلعید. پزشک، ماسک اکسیژن را به صورت مجتبی وصل کرد. هیکل مجتبی به لرزش افتاد. تخت می لرزید. تشنج ترامادول شروع شده ...
روایتی از دیدار مادر شهید ژاپنی با امام خمینی(ره)/ برگزاری جلسات انقلابی در خانه یک ژاپنی
واین رساله را به آنها دادم . دو روز بعد که رفتم رساله را بگیرم متوجه شدم ساواکی ها به این خانه هم حمله کرده اند اما رساله را پیدا نکرده اند و من آن را پس گرفتم. برگزاری جلسات انقلابی در خانه یک ژاپنی ما ماهی یکبار جلسه ای در منزل خودمان داشتیم و آقایانی مثل لا هوتی، امامی کاشانی، موحدی کرمانی در خانه ما جلسات انقلابی برگزار می کردند. راهپیمایی ها را با دید باز با بچه هایم شرکت ...
فائزه هاشمی: بابا گفت کنار ما نباشی امن تریم!
اصلا نبردمش. گفتم برای خودت، خودت هم اجاره بده. اصلا احساس نکردم که این برای من است. حتی یک بار هم سوارش نشدم، چون من گاهگاهی می رفتم اسب سواری. یا شایعه طلاق من. این خیلی عجیب بود. - من رفتم انگلیس. همسرم همراهم نبود من و پسرم رفتیم. او می آمد و می رفت، من می آمدم و می رفتم. برایشان عجیب بود که یک خانم خودش بلند شود برود انگلیس و همسرش تهران بماند! به حدی که پسرخاله من بلژیک زندگی می کند ...
سرپرستی 2 کودک یتیم مهریه خاص زن جوان
به خاطر یک سری موارد مدت زیادی در مرکز بهداشت نماند و از آنجا رفت. تماس های همسرم با من بعد از رفتن او شروع شد. روزهای اول تصور می کردم که به خاطر دوری از خانواده و تنهایی است که به عنوان یک دوست روی من حساب می کند اما بعد از مدتی با برادرم دوست شد و درنهایت از من خواستگاری کرد. یک سؤال اصلی و مهم؛ از کی تصمیم گرفتید که چنین مهریه ای تعیین کنید؟ و علت انتخاب این مهریه چه بود؟ ...
روایت زندگی دختر آخرین کدخدای کرج / ماجرای خواستگار عاشق تا رضایت از زندگی در زنان قدیم
تکه پاره شد و به دست این و آن افتاد و هرگز دلیل فوت مادر و پدرمان را نفهمیدیم و در عالم کودکی چنان بی پناه شدیم که تا به امروز اثر و خلاء آن را در قلبم حس می کنم . ماه منیر با بیان اینکه پس از آن زندگی می گذشت و سرنوشت ما هم تغییر می یافت اظهار داشت: خواهرم شمسی ازدواج کرد و من هم که دیگر 23 ساله شده بودم به کلاس خیاطی می رفتم و سرم باکار و خیاطی گرم بود، نمی توانستم ادامه تحصیل دهم ...
انتظار قهرمانی در جهان را نداشتیم/ نمایش رزم و موسیقی سنتی ایرانی
فروتنی خاصی دارند زیرا در تمرینات از نظر ابراز خشونت تخلیه می شوند. * کمی هم درباره مسابقات اخیر صحبت کنیم. اردوهای تیم ملی از چه زمانی شروع شد؟ اردوها از قبل سال جاری شروع شد و در خانه کشتی مجموعه آزادی تهران تمرین می کردیم. در واقع روی تشک تمرین می کردیم و روی تاتامی مسابقه می دادیم که البته تفاوتی نداشت. * واقعاً پیش بینی می کردید که بتوانید برترین تیم مسابقات ...
خواهرانی که قربانی شدند؛ خانواده ای که داغدار شد
می خواهم که در مورد این دو خواهرش بیشتر بگوید و می گوید: دکتر محبوبه افراز، نابغه بود و هفت سال با معدل الف، شاگر اول دانشکده پزشکی بود. محبوبه، 16 سالگی وارد دانشکده پزشکی تهران شد و 23 سالگی فارغ التحصیل شد. رفعت هم بعد از آنکه تهران آمدیم، دو سال معلم مدرسه رضویه در جنوب شهر بود و بعد تأسیس مدرسه رفاه در سال 47-48، مدیریت و صاحب امتیازی دبستان را در کنار تدریس دینی و عربی دبیرستان رفاه، از مدارس به نام شهر را بر عهده داشت. ...
دزدی از خیانتکار
: من هم برای اینکه از دوستانم کم نیاورم و عقب نمانم در یکی از روزهایی که به منزل سولماز یکی از دوستان صمیمی ام رفته بودم، او مرا با پسرجوانی آشنا کرد. و دوستی من و او از همان روز آغاز شد و هر وقت که همسرم در خانه نبود بهانه ای جور می کردم و برای دیدن ساسان به منزل سولماز می رفتم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دو ماه پیش از منزل ما دزدی شد وحدود 50میلیون طلا ودسته چک همسرم به سرقت رفت، چند روز بعد ...
ناگفته حمید داودآبادی از رفیق شهیدش
به گزارش فرهنگ نیوز؛ حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی به ناگفته هایی از شهید مصطفی کاظم زاده پرداخت و نوشت: تابستان 1367، شش سال از شهادت مصطفی گذشت، ازدواج کردم و سال 68 منتظر تولد پسرم بودم. به خواست مادر همسرم - به دلیل این که پسرش آبان 1359 در کرخه نور به شهادت رسیده بود، نامش "مصطفی" بود - فرزند اولم را به یاد شهید "سعید طوقانی" گذاشتم سعید. چون به عهد خود وفا نکردم، همان ...
اقدام زشت یک زن در برابر دوربین مداربسته یک فروشگاه در مشهد
سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: برای یک زن خانه دار خیلی سخت است که روزی از طرف خانواده اش مورد حمایت مالی قرار نگیرد و تک و تنها در این دنیای پرفراز و نشیب بخواهد مخارج زندگی و همسر معتادش را تامین کند و .. زن 31 ساله در حالی که دستانش می لرزید و آشفتگی سراسر وجودش را فراگرفته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: در این مدت 11 سال زندگی مشترک ...
پایش سلامت جانبازان شیمیایی استان خوزستان
. یکی از جانبازان شیمیایی در خصوص نحوه مجروحیت خود گفت: من حدودا از 18 سالگی به جبهه رفتم. در سال 65 در منطقه سومار شیمیایی شدم. حدود سی سال است که به عوارض شیمیایی مبتلا هستم. با اینکه احساس می کنم لیاقت این همه توجه را ندارم اما به هر حال موقعیتهایی پیش می آید که این معضل شیمیایی در طول سال به شکلی خود را نشان می دهد که طاقت فرساست. الان سه ماه است که من لاینقطع دچار عوارض شیمیایی هستم ...
فائزه هاشمی: من اسب ندارم که ...
. اصلا احساس نکردم که این برای من است؛ حتی یک بار هم سوارش نشدم، چون من گاهگاهی می رفتم اسب سواری. یا شایعه طلاق من. این خیلی عجیب بود. من رفتم انگلیس؛ همسرم همراهم نبود من و پسرم رفتیم. او می آمد و می رفت، من می آمدم و می رفتم. برایشان عجیب بود که یک خانم خودش بلند شود برود انگلیس و همسرش تهران بماند! به حدی که پسرخاله من بلژیک زندگی می کند آمد ایران برگشت به مادرش گفت آره فائزه طلاق ...
زندگی دوباره برای جوان متهم به قتل
روی خودم نیاوردم. متهم ادامه داد: بعد از آن روز به صاحب کارم گفتم دیگر نمی خواهم در کارگاه کار کنم و قرار شد یک روز برای تسویه حساب بروم. روز حادثه برای تسویه حساب رفته بودم که یک دفعه متوجه شدم او در را پشت من قفل کرد و خواست مرا مورد تعرض قرار دهد. با او درگیر شدم و این بار او را هل دادم که سرش به دیوار برخورد کرد و به زمین افتاد. بعد جسد را برداشتم و داخل ماشین گذاشتم. در راه، پلیس ...
یکی از وزرا برای مدیرانش پرونده سازی می کند
...> دهباشی: البته آقای مهدی لاهوتی که کشته نشد، خودکشی کرد. فائزه هاشمی: ما فهمیدیم کشته شدند، نه خودکشی نکرده! دهباشی: از ساختمان پلاسکو نیفتاد پایین؟ فائزه هاشمی: نه، من رفتم ساختمان پلاسکو دو سال بعد از آن. آن موقع کسی من را نمی شناخت، آن موقع من بچه بودم، هیچ چهره ی شناخته شده ای نبودم، اصلاً در خبرها هم نبودم، از همه ی مغازه دارهای آنجا پرسیدم که آقا مثلاً فلان ...
اینجا نان در زبان است
شرایطی بودم که نمی توانستم به این مسائل فکر کنم. خرج تحصیل دختر و پسرم روی شانه هایم سنگینی می کرد و از طرفی در همین ایام از همسرم جدا شدم و هیچ پشتوانه و پناهگاهی نداشتم. از سویی چون آشپز خوبی بودم از همان روز اول کار طبخ را در دست گرفتم و در طول تنها 4 روز همه جزییات کله پزی را یاد گرفتم به طوری که این مساله تعجب صاحبکارم را سبب شده بود. روز پنجم از صاحبکارم خواستم کمک کند تا طباخی خودم را ...
شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی در سال 1360 در تهران به دنیا آمد و آبان 1392 در چند متری حرم حضرت زینب ...
: روز دوم محرم سال 1392 قصد بازگشت به کشور را داشت که با شنیدن خبر نزدیک شدن تکفیری ها به حضرت حضرت زینب(س) باز می گردد و همان شب را تا صبح در حرم بی بی به دعا و راز و نیاز مشغول می شود. صبح روز بعد به اتفاق یکی از هم رزمانش، سلاحی را در پشت بام یکی از خانه های مجاور حرم نصب و محل تجمع دشمن را منهدم می کند اما در همین حین گلوله ای به کتفش اصابت می کند که منجر به جراحت سطحی می شود. بعد از یان جراحت محمدحسین همچنان اصرار به ایستادگی می کند که گلوله ای دیگر به زیر قلب و ناحیه ی کبد و کلیه اش اصابت می کند. مجروحیت او شدید می شود و روز هفتم محرم به شهادت می رسد. منبع: تسنیم ...
آغاز همکاری خدمات تشریفاتی بخش CIP فرودگاهی کشور با مؤسسه سانازسانیا/ در کنار آشپزی، تأسیس مهدکودک را ...
و در سکوت شنونده نکات تجربی این مدرس پیشکسوت بودند، اظهار داشت: در آنجا به آنها خرده نگرفتم و در واقع خرده به من وارد بوده که وقتی رزومه ارائه می دادم، چرا این بخش از ماجرا را ندیده بودم؛ لذا در اقدامی جدید، گروهی 27 نفره تشکیل دادیم که سه سال به صورت شبانه روز بر روند استانداردهای آشپزی و تشریفات و پذیرایی تحقیق و پژوهش شد که ماحصل آن بعد از چند مسافرت تحقیقاتی من به استرالیا، ژاپن، اروپا و ...
سنگ صبور یعنی سرطان پایان زندگی نیست
از این نمایشگاه توسط بازدید کننده ها در فضای جامعه منتشر خواهد شد. به داشته هایمان فکر کنیم طاهره ثابتی فر- بهبود یافته بیماری سرطان اسفند 83 بیمار شدم طی این چند سال در کلاس های روانشناسی و معنوی و بعضی کلاس های هنری شرکت کردم و کلاس ساخت عروسک هم یکی از آنهاست که دفعه اول بعد از سال ها با تکه پارچه و چیزهای دیگر روبه رو شده بودم برای ساخت عروسک که برایم تعجب آور ...
تلاش شهید قاسمی برای گمنامی
در خاطره ای درباره شهید ناصر قاسمی آمده است: هر چی پتوی نرم و قشنگ بود، مال بچه ها بود. دست آخر ناصر وقتی مطمئن می شد که همه پتو دارند، با کهنه پتویی هر جا که می شد، می خوابید. برف آمده بود. ناراحت از پارو کردنِ پشت بام ها بودم، حالا که محمد نیست، پشت بام ها می ماند. رفتم حیاط، دیدم کسی بالای پشت بام، برف پارو می کند. صدا زدم: کیه؟ کیه؟ گفت: منم ...
ناگفته های متفاوت محرم نوید کیا/ از کسانی که تصور نمی کردم ضربه خوردم/برنامه 90 برای من مُرد/ عامی ها می ...
بار به تیم ملی دعوت شدم تا سال 86 پنج شش سالی در تیم ملی بودم. در سال 86 وقتی قلعه نویی من را به تیم ملی دعوت کرد واقعا دیگر زانویم مشکل داشت و بعدها مشخص شد که باید دوباره جراحی کنم. در این سال وقتی دیدم شرایط زانویم طوری نیست که هم در باشگاه باشم و هم در تیم ملی ترجیح دادم از این سال به بعد فقط در باشگاه بازی کنم چون تیم ملی نیاز به بازیکنانی سرحال و شاداب داشت تا بتوانند پروازهای طولانی، بازی ...
با مردی افغان آشنا شدم و با او ازدواج کردم/ یک روز که به خانه برگشتم متوجه شدم دخترم بسیار بدحال است
نوجوان هندی حکم قصاص برای قهرمان سابق کشتی / زمان درگیری مشروب الکلی مصرف کرده بودم +عکس عمل زشت مرد جوان باخواهرش که برای دیدار بستگانش از سوئد به ایران آمده بود با مردی افغان آشنا شدم و با او ازدواج کردم/ یک روز که به خانه برگشتم متوجه شدم دخترم بسیار بدحال است به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، 50 دقیقه بامداد پنجم شهریور 94 یکی از مسئولان بیمارستانی در تهران تماس گرفت و از مرگ مشکوک دختر 10 ماهه ای در آنجا خبر داد. ...
اتفاق ناگوار برای پسر جوان در کوه/ برادرم با رئیس شرکتش که زن جوانی بود ارتباط داشت
بیکار بود با رئیس شرکت ارتباط تلفنی داشت تا اینکه دیروز عصر برای انجام کاری از خانه بیرون رفت و برنگشت. وی ادامه داد: وقتی برادرم دیر کرد با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما او جواب نداد و امروز هم تلفنش خاموش شد به همین دلیل نگرانش شدم و احتمال دادم برای او اتفاق بدی رخ داده باشد و الان هم درخواست کمک دارم. پس از طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران برای ...
محمود دولت آبادی:هیچ وقت از جامعه بیگانه نبوده ام
به سال های اخیر هستند. آیا این هم نشانگر نوعی سرخوردگی است؟ چون به نظر می رسید ما در سال های اخیر امیدهایی را برای جامعه مان متصور شده بودیم اما گویی بی جواب ماندند. این ویژگی در هر اثری از این دست می تواند پنهان باشد، اما من به طور خاص به این موضوع فکر نکرده بودم. وقتی مجموعه ای در ذهنم شکل می گیرد و وارد نوشتن آن می شوم جز به آن مجموعه به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنم. ممکن است این مساله ...
قاتل: ای کاش چاقو نداشتم
مقابله با او چاقویی از جیبش درآورد و به سمت شیشه خودرو پرتاب کرد راننده پراید هم که جوان 27 ساله ای بود از خودرو پیاده شد و با قمه ای که در دست داشت به طرف پسرجوان –حمید – هجوم برد که ناگهان جدال سختی بین این دو رخ داد و سرانجام با کشته شدن راننده پراید این نزاع خونین پایان یافت. حمید وقتی متوجه شد راننده پراید با پیکر خونین نقش زمین شده و در حال جان دادن است بسرعت با اورژانس تماس گرفت ...
ما در خانه هیچ کتابی نداشتیم
صفحه که متأسفانه هنوز چیز زیادی نمی توانم درباره اش بگویم. داستان خانواده ای در مجارستان که بعد از سال 1945 به عنوان دشمن کشور شناخته شده، از شهر به روستایی تبعید شدند و مجبورند در یک اتاق زندگی کنند. پسر جوان، همان راوی، تظاهر می کند که لال است. و یکی دیگر کتاب جورج آرتور گلد اشمیت درباره ی کافکا: کسی که دنبالش هستی همین خانه ی بغلی زندگی می کند: کافکا می خواند . آخرین کتاب فوق العاده ای که ...
قطع دست برای دزدی که 8طبقه را بالا رفت/ سارقی که عاشق قالیچه دستباف است
همه چیز سر جایش قرار داشت و همسرم در حال استراحت بود اما ظهر که او بیدار شد قالیچه باارزشی که داشتیم دزدیده شده بود. در ادامه این جلسه نوبت به متهم رسید تا در برابر اتهام 9فقره سرقت حدی از خودش دفاع کند. او گفت: من در کار خرید و فروش خودرو بودم اما چون کارم درآمد چندانی نداشت تصمیم به سرقت گرفتم. با اینکه 4همدست داشتم اما در سرقت ها از یکی از آنها کمک می گرفتم. او جلوی ساختمان می ...
یک جزوه قرآن پزشک زن مسیحی را مسلمان کرد
مسعودی که مطبش بربود از پیرزن و پیرمرد بعد از خلوت شدن مطب در مورد ماجرای آن سال ها و جریان مسلمان شدن همسرش اظهار داشت: من تازه از آمریکا به فیلیپین آماده بودم و زبان فیلیپینی را به خوبی بلد نبودم از خانم دکتر اروینا آلاس خواستم که جزوه ها را برایم ترجمه کند. وی گفت: درست دم در دانشکده پزشکی جایی که دست سرنوشت من سر راه خانم دکتر اروینا آلاس قرار می گیرد و فکرش را هم نمی کردم که یک روز با ...