سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی در سال 1360 در تهران به دنیا آمد و آبان 1392 در چند متری حرم حضرت زینب ...
می گویند، اما چند جوان را سراغ دارید که مرتب خمسش را بدهد؟ حتی وقتی ازدواج کرده و نیاز ماالی دارد، برود خمس مالش را پرداخت کند؟ به عنوان پدر شهید و کسی که او را خوب می شناخت به جرئت می گویم که اگر پسرم شهید نمی شد، باید به خیلی چیزها شک می کردم. من مطمئن بودم که شهید می شود و این احساس را نیز داشتم. بنده به عنوان یک پدر، چه آن زمان که خودم در جبهه بودم و چه بعد از جنگ، همیشه سعی کردم رزق حلال به ...
کم خونی بچه، دلیل راه نرفتن است؟
سوال مخاطب نی نی بان: پسرم 15 ماهشه هنوز راه نمی ره فقط می تونه کنار مبل وایسته و بره، چکاب کامل انجام دادم کم خونی و فقرآهن داره دیگه مشکلی نداره . حساسیت به پروتئین گاوی داره بعد از یک سالگی اش کیک و بیسکویت بهش دادم ولی لبنیات یا گوشت گاو ندادم. چکار کنم بچم بتونه خودش به تنهایی راه بره ؟ پاسخ دکتر مهدی مرادی، متخصص اطفال: دوست عزیز، مشکل فرزند شما به کم خونی و فقر آن مربوط نمی شود. فرزند شما از نظر تکامل عقب است و تاخیر تکامل عصبی دارد. باید حتما به متخصص مغز کودکان مراجعه کنید تا بررسی های کلی را بر فرزندتان انجام دهد. ...
مراسم حلیم پزی برای فرشته های بیمار
خودشان و بچه ها را خوب کرد که تصمیم گرفتند این روند را ادامه بدهند و در همه مناسبت های ملی و مذهبی همین به دیدار بچه های بیمار می رفتند. باگذشت زمان تعداد بیشتری از افراد به گروه می پیوندند و خیریه کودکان فرشته اند ساختار سازمانی به خودش می گیرد. بعضی بچه ها که باید هرچند وقت یک بار به بیمارستان سر بزنند، دوست دارند، آخر هفته بیمارستان باشند که دلقک ها را ببینند. اگر هم یک هفته به هر دلیلی ...
تا قطار برسد...
چیزی لازم داردگفت: هر روز وقتی صبح می خواهم بیایم سر کار پسرم پلاستیک جنس ها را می گیرد و همه را می ریزد روی زمین، می گوید نمی خواهم بروی. اما کاری نمی توانم بکنم که. باید کمک خرج تحصیل این بچه باشم. می دانی دخترم، انقدر فشار زندگی رویم زیاد است که شب ها توی راه برگشت گریه می کنم. چشم هایش را نگاه کردم، با وجود سن بالایش روشن و زیبا بودند. مانده بودم چه می خواهد. یعنی ذهنم این قدر منتظر مانده بود ...
دلم گفته بود این بار برود شهید می شود
خانواده ایشان از من خواستگاری کردند و پدرم گفت باید درسم تمام شود، بعد از اتمام درسم مجدداً به خواستگاری ام آمدند و پاسخ مثبت دادم. محمد از سال 1382 به جمع سبزپوشان سپاه پاسداران ملحق شد. در آذر 1385 عقد کردیم و 20 اردیبهشت 1386 زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. پس قبل از ازدواج تان ایشان نظامی بودند، نگاه تان به شغل ایشان چه بود؟ احتمال می دادید روزی به میدان جنگ برود و شهید شود؟ آن زمان که من ...
از معلمی در مناطق محروم تا فرماندهی با پاهای برهنه
به محرومان کمک کنند. ورود به سپاه یکی از همرزمانش درباره شهید آنجفی می گوید: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دو کمیته در اراک تأسیس شد. شهید رحیم آنجفی در کمیته مسجد آقا ضیاء الدین مشغول فعالیت شد. فرماندهی و مدیریت این کمیته هم با مرحوم حجت الاسلام میر جعفری بود. اردیبهشت ماه سال 58، از آنجا که تحرک ضد انقلاب هم زمان زیاد شده بود، بچه های سپاه اراک از شهید آنجفی دعوت کردند که ...
رزمنده ای که تیر خلاص خورد و زنده ماند/ ولی عوارض شیمیایی شدن 3 فرزند بیمار نصیبش کرد
سالگی راهی جبهه شدم. در 27 روز دوره های آموزشی را در پادگان امام حسین (ع) گذراندم و بعد از آن برای جبهه اعزام شدم. نزدیک یک ماه در پادگان دوکوهه بودم که عملیات والفجر مقدماتی شروع شد. در این عملیات گردانمان در محاصره افتاد و بیشتر بچه ها شهید شدند. گلوله ای هم به پایم خورد، عراقی ها مرا اسیر کردند ولی به خاطر شرایطم چون نمی توانستند من را همراه شان ببرند تیر خلاصی به سرم زدند. بعد از دو ساعت به هوش ...
عکس/ یادگار امام(ره) در قامت یک فوتبالیست
به گزارش دولت بهار به نقل از فارس، صفحه اینستاگرام سیدحسن خمینی تصویری از دوران نوجوانی سیداحمد خمینی یادگار امام راحل(ره) را منتشر کرد. سیداحمد خمینی، چهارمین نفر ایستاده از سمت چپ. در توضیح این عکس آمده است: من از کودکی در فضای خانه ای که با ورزش به خصوص فوتبال آشنا بود، حضور داشتم. پدرم به گفته آنها که او را می شناختند، در حد و اندازه ای بالاتر از شهر قم بازی می کرده اند ...
خاتمی در یزد؛ یادنامه آیت الله سید روح الله خاتمی
بودند اطلاعیه ای در این خصوص بدهند. آقا آن روز اوقاتشان خیلی تلخ بود و با ناراحتی نشسته بودند. گفتم آقا خبری است؟ گفتند به من گفته اند اطلاعیه بدهم مردم به جبهه بروند؛ درحالی که خودم اینجا نشسته ام و مردم را به جهاد و شهادت می خوانم و بعد دیدیم که با همان کهولت سن بارها به جبهه رفتند و در اواخر جنگ که حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر عزیز که آن موقع رئیس جمهور بودند، وقتی از علما و ائمه جمعه خواستند ...
بی مهری مسئولان کمیته امداد زیارتعلی نسبت به مددجویان/ با وجود تخریب خانه هیچ گونه کمکی از کمیته امداد ...
قندان و یک دمپایی پسرانه به جای گیوه به من دادند. این مددجوی کمیته امداد امام(ره) اظهار کرد: از سال 1344 از 1345 در رودخانه زندگی می کنم و به رسم آن زمان در دوتا اتاق گلی یا فرزندانم زندگی می کردم اما یعد از گذشت سال ها اتاق های گلی تخریب شد و سقف آنها در هنگام بارش باران چکه می کرد و درخواست مسکن برای کمیته فرستادم که رضا خادمی یکی از کارمندان کمیته که در همسایگی ام قرار دارد خانه ام را ...
روایتی دردناک از گم شدن 14 ساله جانباز اعصاب و روان در تهران!
جنگ آغاز شد محمد علی تاب ماندن نداشت. 4 فرزند داشتیم که محمد علی گفت می خواهد برود. ابتدا راضی نشدم، گفتم تو بچه داری بمان. گفت من نروم آن یکی نرود آن دیگری هم نرود پس کی قرار است از ناموس ما دفاع کند؟ بنشینم در خانه که چه بشود؟! رفت، رفت و 5 سال و نیم در جبهه مجاهدت کرد. حتی وقتی دو فرزند دیگرش به دنیا آمدند در جبهه بود. گاهی به مرخصی می آمد و در میان این رفت و آمدهایش به خانه متوجه حال و ...
دو برادر شهیدی که برای رفتن به جبهه ساعت ها روی یخ خوابیدند
در جامعه ای که زمان قبل از انقلاب بود از راه به در شوند اما خوشبختانه در دوران زندگی آنها انقلاب پیروز شد و آنان از یاران امام خمینی شدند. به دلیل اینکه من معلم بودم و پدرشان هم از صبح تا شب سرکار بود, مادرم در بزرگی علی و رضا سهم بزرگی داشت و از بچه ها نگهداری می کرد در زمانی که بچه ها در سن کودکی بودند کنار مادرم می ایستادند و نمازمی خواندند. انقلاب که شد علی و رضا عضو بسیج شدند و در ...
خاطرات سیده مریم خاتمی از پدر: روزی که به مراسم عقد نوه اش نیامد
- یادم هست در بحبوحه جنگ بود و جوان های زیادی شهید شده بودند و جبهه ها احتیاج به نیروهای زیادتری داشتند. از آقا خواسته بودند اطلاعیه ای در این خصوص بدهند. آقا آن روز اوقاتشان خیلی تلخ بود و با ناراحتی نشسته بودند. گفتم آقا خبری است؟ گفتند به من گفته اند اطلاعیه بدهم مردم به جبهه بروند؛ درحالی که خودم اینجا نشسته ام و مردم را به جهاد و شهادت می خوانم و بعد دیدیم که با همان کهولت سن بارها به جبهه ...
فائزه هاشمی: من اسبی ندارم که هندوانه 300 هزار تومانی بخورد/در انگلیس مستاجر بودم، خانه نخریدم/ یعنی من ...
کانادا ندارم، من هیچ چیز خارج از کشور ندارم! بکینهام که بودم خانه ام اجاره ای بود! یعنی من پول نداشتم خانه بخرم! انگیزه نداشتم خانه بخرم! - سال 84 یک سی دی پخش کرده بودند که من به اتفاق مثلا عمه 90ساله ام یک شرکت نفتی عظیم داریم، به میزان تیراژ خیلی وسیع در نمازجمعه ها توزیع کرده بودند. محسن رفته بود شمال با پسرخاله ام. یکی دیگر از فامیل هایمان که حالا دقیقا یادم نیست چه کسی بود گفت برویم ...
روایتی از خانواده ای قربانی سازمان منافقین
می خواهم که در مورد این دو خواهرش بیشتر بگوید و می گوید: دکتر محبوبه افراز، نابغه بود و هفت سال با معدل الف، شاگر اول دانشکده پزشکی بود. محبوبه، 16 سالگی وارد دانشکده پزشکی تهران شد و 23 سالگی فارغ التحصیل شد. رفعت هم بعد از آنکه تهران آمدیم، دو سال معلم مدرسه رضویه در جنوب شهر بود و بعد تأسیس مدرسه رفاه در سال 47-48، مدیریت و صاحب امتیازی دبستان را در کنار تدریس دینی و عربی دبیرستان رفاه، از مدارس به نام شهر را بر عهده داشت. ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (168)
قبل کنکور هر روز با رفیقاش یا کافه بود یا رستوران، بعد کنکور که جوابا اومد گفت زحمت کشیدم ولی نشد. آره زحمت کشیدی تا سر جلسه رفتی. 36. من بار اول که فرانسه خوندم و متوجه شدم که به پاریس می گن پغی، خیلی ناراحت شدم که حتی اسم پایتخت کشور خودشون رو هم نمی تونن درست تلفظ کنن. 37. اینترنت ژاپن 1 گیگ یر ثانیس. یعنی یه فایل 60 گیگی 1دقیقه ای دانلود میشه. بعد من رو دسکتاپ یه new folder ...
سه سال شاگرد حاج آقا ابوترابی بودم/ عراقی ها برای تعبیر خواب به من مراجعه می کردند
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آزاده عزیز می گوید: من این دوران 8 سال اسارت خود را جز عمرم حساب نکرده و نمی کنم و حالا روزی صد هزار مرتبه خدا را شکر می گویم که این افتخار نصیبم شده است. متولد 1308 است و تا کلاس ششم آن زمان سواد دارد. در سال 56 از ژاندارمری سابق بازنشسته شده است. اما با شروع جنگ عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود. در دوران اسرات زبان انگلیسی یاد می ...
تلخ ترین حادثه جنگ به روایت یک زن
آن 45 روز سخت بود. اما روزی که خرمشهر مظلومانه سقوط کرد شهری که مردم برای نگه داشتنش نزدیک به یک ماه و نیم بدون هیچ گونه آمادگی جنگی و کمترین تجهیزات نظامی مقاومت کرده بودند، برای همه سخت بود. شما و بقیه خانم ها بعد از سقوط خرمشهر چه کار می کردید؟ بعد از سقوط شهرخواهران رفته بودند ماهشهر اما من همچنان در خرمشهر مانده بودم و همان موقع موج انفجار شدید من را گرفت. آن زمان شهید ...
اگر شهید نشوم از غصه می میرم
افراد پیر دارند. ظاهرا پیرزنی را دیده بود که پشته ای از چوب های نازک بر دوش داشت، می گفت: مطمئن بودم برای جمع کردن این پشته چند ساعت وقت صرف شده اما این چوب ها به سرعت می سوزند و گرمایی به خانه این پیرزن هم نمی دهند به همین خاطر خیلی غمگین شده بود.همرزم های مصطفی هم بعد از شهادتش تعریف کردند که او وجوهی که برای خورد وخوراک و مخارج روزانه در سوریه به او می دادند را جمع می کرد و شهدای هفته را ...
قاب عکس شاه را شکستم و با مدرسه خداحافظی کردم
سخنرانی های امام خمینی(ره) بود، قرار داشتم. در روزهایی که منتهی می شد به پیروزی انقلاب اسلامی من در مدرسه راهنمایی دهخدا مشغول تحصیل بودم. من علاوه بر حضور در کلاس درس در کلاس قرآن و احکام نیز شرکت می کردم. رژیم پهلوی برای فاسد کردن مردم به هر روشی متوسل می شد تا میان مردم و دین مبین اسلام فاصله بیاندازد؛ به همین دلیل معلمان زن با پوششی نامناسب در کلاس درس حاضر می شدند و این امر برای دانش ...
اگر چرخ فلک خوش بچرخد...
پول هایم را به من نمی داد و برج به برج باید درآمدم را دودستی تقدیمش می کردم و گرنه تهدیدم می کرد مرا از خانه بیرون می اندازد. خوشی ام بعد ازدواج، به همان یک سال اول خلاصه شد. مهران جوشکاری و نجاری می کرد و زندگی کارگریمان می گذشت. باردار بودم و در سرم هزار جور خیال شیرین و نقشه های رنگارنگ برای بچه ای که در شکم داشتم. با خودم می گفتم با بچه ام کارهایی را که خانواده ام با من کردند نمی کنم. می ...
خاطرات این طاقچه دارد دیوانه ام می کند+عکس
. تنها مانده ایم. در این سی روز جنگ تنها 200تکاور به کمک ما آمدند و تعدادی از بچه های تهران همراه آقای غفاری که به محله ها ناآشنا بودند و به تدریج از دست شان دادیم. پایم به چیزی گیر می کند و میان تیرآهن های خانه و آجرپاره ها سکندری می خورم. خون از زانو و دستم فواره می زند. گوشه پرده از زیر آجرها بیرون زده؛ لنگان به سمت جایی که قبلا پنجره بود می روم و گوشه پرده را می گیرم و با شدت بیرون می ...
آیت الله مهدوی کنی به روایت سعید حجاریان
وقتی رحلت کردند، برخی از این اعضا گوش به حرف [آیت الله] موحدی کرمانی نمی دهند . یک بار امام(ره) درباره اسلام آمریکایی صحبت کردند. این قصه مربوط به انتخابات مجلس سوم است. آقای مهدوی بعد از صحبت امام رفت پیش ایشان و گفت گویا شما به نحوی صحبت فرمودید که برخی مردم تصور می کنند منظورتان از اسلام آمریکایی ما بوده ایم. امام آنجا فرمودند ابدا منظور من شما نیستید. ایشان (آقای مهدوی) به امام گفتند شما ...
آیت الله مهدوی کنی به روایت حجاریان
از وقتی رحلت کردند، برخی از این اعضا گوش به حرف [آیت الله] موحدی کرمانی نمی دهند. یک بار امام(ره) درباره اسلام آمریکایی صحبت کردند. این قصه مربوط به انتخابات مجلس سوم است. آقای مهدوی بعد از صحبت امام رفت پیش ایشان و گفت گویا شما به نحوی صحبت فرمودید که برخی مردم تصور می کنند منظورتان از اسلام آمریکایی ما بوده ایم. امام آنجا فرمودند ابدا منظور من شما نیستید. ایشان (آقای مهدوی) به امام گفتند ...
متهم: دعوای خونین بر سر یک انگشتر سرقتی بود
کردم و در راه خانه بودم که دیدم تعداد زیادی جمع هستند و چند جوان چوب به دست با هم دعوا می کنند. وقتی نزدیک تر شدم دو جوان (مقتول و متهم) روی زمین افتاده بودند و دست راست مقتول زخمی شده بود. جوانی از بین جمعیت قمه را زمین انداخت و فرار کرد. در ادامه جلسه بعد از گواهی همه شاهدان و آخرین دفاع متهم هیئت قضایی وارد شور شد. ...
اگر اهداف انتخاباتی وجود ندارد باید وزرای صنعت، نفت و اقتصاد هم تغییر می کردند
: برخی از سخنرانی دانشجویان در نماز جمعه ناراحتند و می گویند چرا به یک عده بچه انقلابی اجازه سخنرانی می دهند در صورتی که همین بچه ها حماسه های بزرگی را در انقلاب خلق کردند. وی با تاکید بر اینکه مواضع امام(ره) کاملا مشخص است، اضافه کرد: برخی ها چون مواضع خود را تغییر داده اند می خواهند مواضع جدید خود را به امام(ره) نسبت دهند. تنها کسی که امروز مواضع امام را بدون انحراف بیان می کند رهبری است ...
یک سال را با درد و رنج سپری کردم / زخم زبان های مردم آزارم می دهد
را زمزمه می کرد که میگوید اگر آه تو از جنس نیاز است ره باغ شهادت باز باز است. عشق شهادت او را به مدافعان حرم پیوست مجید عاشق شهادت بود می گفت شهرزاد کاش من زمان جنگ بزرگتر بودم ودر عملیات ها شرکت می کردم وقتی گروه ضربتی امام علی (ع) تشکیل شد مجید از اولین نفراتی بود که به گروه ملحق شد وبعد هم عراق ومسئله داعش پیش آمد مجید تمام فکرش این بود که به عراق اعزام شود. سردار همدانی ...
کسی برای پول جانش را وسط معرکه جنگ نمی برد/ پدرو همسر شهیدم جزو قهرمانان زندگی ام هستند
وارد زندگی انها می شود و از دست دادن و تنهایی دوباره شان برای آنها خیلی خیلی سخت است. مرد در خانه محل تکیه است و فکر کنید هیچ وقت تجربه بودنش را نداشته باشید و بعد از سال ها یکی از بهترین مردهای روزگار بیاید در زندگی مان،هر سه نفرمان جان بگیریم و بعد دوباره او را هم از دست دادیم. در اردوهای راهیان نور حضور داشته اید؟ بله من دوبار رفته ام. یکبار با همسرم و دفعه بعد بعد از شهادت ...
هر وقت گره در کارم می افتد به شهید متوسل می شوم
بوی زیبا تری به خود گرفت. مصطفی یک بسیجی و نیروی افتخاری کمیته انقلاب اسلامی بود او هیچ حقوق و مزایایی از سپاه و یا هیچ ارگان دیگری نمی گرفت دست خیر داشت و تا آنجا که می توانست از نیازمندان دستگیری می کرد و اگر کسی کمک می خواست یا پول احتیاج داشت حتی اگر خودش نداشت از دیگران قرض می گرفت تا کار مردم را راه بیندازد. زندگی کوتاهی داشتیم که سه سال بیشتر دوام پیدا نکرد، اما این سه سال زندگی ساده، شاد و ...
مصدومیت هایم خسته کننده شده و اذیتم می کند/ کریمی: گلم تقدیم به رحمتی
گل بزنی؟ دوست داشتم کاری برای استقلال انجام دهم و بتوانم به تیمم کمک کنم. اتفاقا شب قبل از بازی با مهدی رحمتی هم اتاق بودم و او خیلی به من روحیه داد. رحمتی به من گفت اگر نذر امام رضا (ع) کنم حتما گل می زنم. من هم نذر کردم و خیلی زود هم برای ادای نذرم به مشهد می روم. به همین دلیل گلم را به مهدی رحمتی تقدیم می کنم که هم گفته بود گل می زنم و هم اینکه همیشه هوای بچه های تیم را دارد و مثل ...