سایر منابع:
سایر خبرها
اجرای واگویه های علی گندابی برای زائران علی(ع)
که زن مردم به تو نگاه می کنه؟ ، بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه خانه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه خوان های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرد رفتم روضه را خواندم، آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه های شهر را بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد فردا در نمازجمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمانم از دست حیوان ...
مدال هایم را مدیون خادم هستم/ مردم برایم سنگ تمام گذاشتند
و روانی خودم را آماده کنم. سال 2014 شرایط خوبی داشتم و انگیزه ام بیشتر شد و در مسابقات جهانی، گاتسالوف را مغلوب کردم و در فینال برابر طاها آلگول 4-3 باختم که به نظرم کشتی خوبی گرفتم و با برنامه پیش رفتم. اگر در آن کشتی برنامه هایم را 30 ثانیه زودتر شروع می کردم پیروز می شدم. پس از آن در فاصله یک سال از شرایط کشتی دور بودم، در لیگ باشگاه ها شرکت کردم و خودم را برای لیگ باشگاه های جهان ...
کاری برای دلم
آشنایی ما بیشتر شد. بعد از ازدواج، درس خواندم و دیپلم گرفتم، بعد هم فوق دیپلم و به دانشگاه افسری رفتم. *چه شد که وارد عرصه مستندسازی شدید؟ حضرت آقا فرمودند که سپاه بازنشستگی ندارد و کاری را انجام دهید که به درد جامعه بخورد. به هنر علاقه مند بودم و نقاشی را نزد استادنوری یاد گرفتم. آقای نوری، جانبازی است که قلم را لای دندان هایش می گیرد و نقاشی می کشد. چند ماه، نقاشی رنگ روغن کار ...
در اوج راحتی از همه چیز دل کند و رفت
به دست می آوردیم. من بافتنی می بافتم. ایشون در ساعت های بیکاری خاتم کاری می کردن تا ما بتونیم زندگیمون رو بگردونیم. بچه داری هم بالاخره مشکلات خودش رو داشت. اون موقع گاز نبود، کپسول استفاده می کردیم. واقعا سخت بود، ولی زمان های نبودن ایشون خیلی سخت تر می گذشت. آخه من تازه ازدواج کرده بودم، زود بچه دار شده بودم، سنی نداشتم. یه وقتایی پشت گوشی که تلفن میزدن و حال من رو می پرسیدن، گریه می کردم و احساس ...
خواهرم را تهدید به اقدام زشت کرده بودند / ناچار شدم خلافکار شوم
اتاق خبر 24 : من تا گلو در مرداب خلافکاری فرورفته بودم ، هیچ راه گریزی نداشتم و با این همه رفتارهای خشن و وحشتناک تنها پول موادم را به دست می آوردم. از سوی دیگر هم بوش نقشه ربودن خواهرم را کشیده بود و من... جوان 15 ساله که اسکلت کوچک انسان را به گردن آویخته و کفش های گشاد و بلندی پوشیده بود، در حالی که بخش بلند موهای فرق سرش را با کش مو می بست و آثار خودزنی های زیادی بر ...
عباس غزالی: نقش چغر دوست دارم!
نزدیک می کند و اصولا وجبی به نقش ها نگاه نمی کنم که طول کدامشان بیشتر است و آن را بازی کنم. با این رویه و رد کردن نقش های زیاد تبدیل به بازیگر گزیده کاری شده ام. نقشم در فیلم اعتراف ذهن خطرناک من پاساژ مناسبی برای ورود اثر گذارم به سینما بود و خوشبختانه نقش جواب داد و کاندیدای دریافت سیمرغ نقش دوم مرد از جشنواره فیلم فجر دو سال قبل شدم. قیچی اثری قابل توجه برای شما محسوب می شود؟ ...
افشای زوایای پنهان پرونده پنجمین قربانی کودک آزاری
کنترلم را از دست داده بودم محکم او را به داخل حمام پرت کردم که سرش به دوش خورد و با سر به زمین افتاد. در این لحظه بود که صدای شکستن سر او را شنیدم که مانند شکستن فندق صدا کرد! ولی از این حادثه به همسرم چیزی نگفتم و بیهوشی او را به حساب بیماری اش گذاشتم!! این گزارش حاکی است: در پی اعترافات تلخ مرد 34 ساله و بازسازی مقدماتی صحنه پرت کردن کودک توسط ناپدری، مقام قضایی دستور داد تا بازجویی ...
روایت عاشقی دو جوان پاوه ای در دل آتش
ما می خواست در جهت آتش فرار کنیم، به سرعت می دویدیم. به خاطر سن کمی که داشتم، ترسیده بودم و نمی دانستم چه باید بکنم. بلافاصله درختی را دیدم و از آن بالا رفتم. این اشتباه بزرگ من بود و تاوان خیلی سنگینی داشت. آتش درخت را فرا گرفت و آن را تبدیل به گلوله آتش کرد. همه تنم در آتش می سوخت. دوباره از جا بلند شدم و سعی کردم از درخت دیگری بالا بروم، غافل از اینکه دست هایم سوخته بود و اصلاً نمی توانستم تنه ...
پاسخ جالب آیت الله حجت به نامه ی طلبه ای جوان!
منتظر جواب شدم، آقا نامه را خواند و چیزی در حاشیه نامه نوشت، سپس به من اشاره کرد و رفتم نامه را گرفتم، دیدم در حاشیه نامه نوشته اند: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن، برو توبه کن ! من اول متوجه نشدم معنی این کلام چیست؟ بعداً متوجه شدم، چون در نامه نوشته بودم من اول به امید خدا، دوم به امید شما به قم آمده و مشغول تحصیل شدم ایشان تذکر داده اند که جز خدا به کسی امیدوار نباش . آری همه چیز از خداست و طلبه باید همیشه با توکل به خدا به این کار مهم اقدام کند و این تذکر بسیار خوبی برایم بود. 1 با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل ...
اعتراف های هولناک زن جوان به قتل همسر و فرزندانش
...> با شنیدن این حرف از تصمیمم منصرف شدم و به سالن برگشتم و روی مبل نشستم و همسایه ها پس از شکستن در وارد خانه شدند. زن جوان ادامه داد: 17 ساله که بودم در راه مدرسه با همسرم آشنا شدم. دوستی ما با مخالفت خانواده ام به ازدواج همراه شد. من قبل از ازدواج دارو مصرف می کردم. آن موقع ها نیز صداهایی می شنیدم که به خاطر این صداهای نامفهوم تصمیم گرفتم به دکتر بروم. اما بعد از ازدواج و بچه دار شدن ...
جنگ برای من این طور شروع شد/آبرویی را که حکومت اسلامی برایمان آورد چسبیده ایم
را خوانده و دارد برای ما توضیح می دهد، اما او درس کلاس بالاتر را هم به همان صورت یاد گرفته و خیلی خوب بیان می کند! این درس کلاسی بالاتر بود و او آشنایی لازم را با آن نداشت! پس از آن مرا به مسابقات حافظه بردند. یکی، دو بار در این مسابقات مقام اول را کسب کردم. از آن به بعد متوجه شدم حافظه خوبی دارم و دوباره به سمت درس خواندن برگشتم. این حافظه قوی، درست در زمانی که می خواستم دیپلم بگیرم ...
سرگذشت تکان دهنده دختر یک استاد دانشگاه
ماشین شدم و خوشحال بودم که تا ساعاتی بعد به زادگاهم می رسم و دوباره با پدر و مادرم زندگی خواهم کرد؛ غافل از اینکه مادرم می خواست مرا که 9 سالم بود، تحویل پدرم بدهد. روزشمار سختی هایم آغاز شده بود. ای کاش ای کاش آن روزها یک نفر از راه می رسید و می گفت صلاح نیست یک دختر کم سن و سال در کنار پدری بی کفایت و معتاد به الکل زندگی کند. کاش مادرم در حق من که قدرتی برای تصمیم گیری در مورد ...
من اشتباه کردم و مرجان را به حریم خصوصی زندگی ام راه دادم / نگاه های هوس آلود شوهرم دنبالش بود
نسبت به دوستم احساس وابستگی زیادی داشتم اما افسوس که نمی دانستم چه واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام نهفته است. او و شوهرم دلبسته هم شده بودند و من غافل از این ماجرا همچنان دختر جوان را هر روز به حریم خصوصی زندگی ام راه می دادم و سیر تا پیاز زندگی ام را برایش تعریف می کردم. موضوع از خواب غفلت بیدار شدم. آن هم درست موقعی که به پیشنهاد نصیر خودم را آماده می کردم در خانه ام یک ...
کارآفرینی یک جوان روستایی با انتخاب دامداری بعد از سربازی
از آنکه در سال 79 در مقطع تحصیلی اول دبیرستان ترک تحصیل کردم جست و گریخته وارد کار کشاورزی و دامداری شده و در کنار پدرم مشغول به کار شدم و چند سالی در این زمینه ها فعالیت می کردم تا اینکه در سال 84 به خدمت سربازی رفتم. وی در ادامه تصریح کرد: بعد از آنکه خدمت سربازی را تمام کردم در برگشت به روستا به صورت جدی وارد پیشنیه پدریم شدم و در زمینه کشاورزی و دامداری فعالیت کردم. در آن اویل بیشتر ...
دوستی با سرطان در دل کویر
فعالیت های خیرخواهانه اش همراهی می کند. او به نوعی ایده پرداز و بازوی اجرایی ایده های خیرخواهانه در این مرکز است. چه شد با دکتر شبانی آشنا شدید و ازدواج کردید؟ هم من و هم دکتر شبانی متولد و بزرگ شده شهر تهران هستیم و شاید در زمان ازدواجمان فکرش را هم نمی کردیم که بخواهیم طی سال های طولانی در شهر یزد زندگی کنیم. آن زمان من پرستار بیمارستان فیروزگر تهران بودم و آشنایی ما از همان ...
تاج چگونه استقلال شد؟
جهرم هستم. جهرم، مردمان با ذوق، مهربان و مهمان دوستی دارد. نه این که چون اهل این شهرم این طور حرف می زنم. نه! من نزدیک پنجاه سال است تهرانم ولی واقعاً مردم عزیزی دارد. شما سفر کنید ببینید. همان جا هم جرقه عشق من به بسکتبال زده شد. هر چه دارم مدیون استادم ایرج ایزدی هستم. شاگردش در دبیرستان بودم. این مرد بزرگ خیلی به گردن من حق دارد. یادم می آید آن وقت ها محمدحسن رازقی، اولین لیسانسه تربیت بدنی ایران ...
قتل عام خانوادگی شهرک آزادی به روایت همسایه های قاتل/ پدر قاتل: دخترم مشکلات روحی داشت
، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ها رفتم. درست یادم نیست ولی فکر می کنم ...
خاطره خواندنی یک عکاس از توجه اهل بیت (ع) به خادمان اربعین حسینی
میهمان نداریم.منم که چند ماه بود بیکار بودم با عصبانیت و دلشکستگی رفتم روبروی حرم امیرالمومنین (علیه السلام) ایستادم و گفتم اینه رسمش؟ زائرای پسرت اومدن... و سرم را برگرداندم و رفتم. هنوز چهل قدم دور نشده بودم که برادرم زنگ زد و گفت کسی چند میلیون دینار عراقی نذر کرده برای پذیرایی زائران اربعین. من هم بدون معطلی رفتم و همه را پتو و برنج و مایحتاج دیگر خریدم و به خانه آوردم حالا صورت من و ابو امیر زیر آسمان فیروزه ای جاده نجف کربلا خیسِ خیس بود. ابو امیر به جاده خیره شد و لحظه ها را برای آمدن زائران اربعین می شمرد و من هم آرزو داشتم تا اربعین شود و میهمان مولای ابو امیر شوم. ...
اعتراف ناپدری به آزار مرگبار محمدامین
ویژه قتل مشهد گزارش شد. تیم تحقیق راهی بیمارستان شدند اما محمدامین 6ساله به کما رفته بود. شکی وجود نداشت که پسربچه قربانی کودک آزاری شده و به همین دلیل قاضی جنایی دستور بازداشت مادر و ناپدری او را صادر کرد. زن جوان در تحقیقات گفت: یک سال پیش به دلیل اعتیاد شدید شوهرم از او جدا شدم و با همسر دومم ازدواج کردم. مدتی قبل شوهرم بیکار شد و پس از آن بیشتر اوقات در خانه بود. من اما با ماشین ...
انقلاب از مسجد جوستان لطمه خورد/ از نظر بازرگان مرجع عاقل شریعتمداری بود/ برخی اعضای مجمع روحانیون به ...
و بالای منبر رفتم. حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کلّه مأمورین شهربانی پیدا شد، فهمیدم که برای دستگیری من آمده اند و به ناچار سخنرانی را نیمه تمام گذاشته و از منبر پایین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشم آباد بردند و تا پاسی از شب در آنجا بودم. سپس یک عینک لاستیکی به چشمم زدند و دیگر جایی را نمی دیدم و مرا به کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه واقع در میدان توپخانه بردند... ...
آنگاه که آرزوها دود می شود و قدها خمیده
به ما می سپرند، بیان کرد: کمپ من را دوباره متولد کرد و بهم انرژی خوبی می دهد. وی با تاکید بر اینکه چهار روز بعد از ترخیص اولم از کمپ با من تماس گرفتند که برای آزمایش دوباره به کمپ بروم که چون مصرف مواد داشتم دوباره بستری شدم و 6 ماه در کمپ بودم که قطع مصرف کردم و بعد از آن به عنوان خدمتگذار در این مکان ماندگار شدم، گفت: ترس مصرف دوباره را داشتم بنابراین خودم، خودم را در این کمپ حبس کردم ...
زن جوان جنایت هولناک ظهر جمعه تهران را رقم زد - همسرم قصد داشت با زن جوانی ازدواج کند
با دختر جوانی ازدواج کند. عامل جنایت خانوادگی ادامه داد: وقتی مطمئن شدم همسرم نمی خواهد از تصمیمش کوتاه بیاید، ظهردیروز تصمیم گرفتم به زندگی اعضای خانواده پایان دهم. ابتدا با چاقو به سراغ محسن رفتم و او را به قتل رساندم. بعد به سراغ فاطمه و مازیار رفتم و آنها را کشتم. چند ضربه هم به مهیا زدم و فکر کردم او هم مرده است. بعد از قتل اعضای خانواده تصمیم گرفتم خودم را از تراس به پائین پرت ...
پسرخاله های قاتل دوباره محاکمه شدند
دو پسرخاله که چهارسال قبل خریدار خانه ای را روی پل عابرپیاده در شرق تهران به قتل رسانده بودند، بار دیگر در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند. به گزارش جوان، هفتم مردادماه سال 91 مأموران کلانتری 147 گلبرگ از مرگ مشکوک مردی در بیمارستان تهرانپارس باخبر و در محل حاضر شدند. جسد متعلق به مرد 55 ساله ای به نام رضا بود که بر اثر اصابت جسم سخت به سرش فوت شده بود. بعد از انتقال جسد ...
برایم سخت بود در اتاقی که مردها هستند، بخوابم
که تمام شد و اینجا حکومت اسلامی برقرار شد، می روم. گفت: الآن هم حکومتش اسلامی است. گفتم: اگر اسلامی بود، با ما جنگ نمی کردید. گفت: شما جنگ را شروع کردید. گفتم: نه، همین وجود من در اینجا نشان دهندة این است که ما جنگ را شروع نکردیم. من یک آدم معمولی هستم و شغلم هم در ارتباط با زن هاست و نباید اینجا باشم. ولی به خاطر حمله ای که شما کردید، من مجبور شدم دست از کارم بکشم و به اینجا بیام. اگر ما جنگ را ...
اعترافات زنی که شوهر و فرزندانش را کشت
رفتم تا به زندگی آنها هم پایان دهم. زن جوان درخصوص قتل بچه هایش گفت: فریاد کشیدم که ساکت باشید اما آنها گریه می کردند. تمام وسایل خانه را شکستم و بعد با چاقو فاطمه را زدم. او جلوی تلویزیون بود که چند ضربه به او زدم و بعد رویش پتو انداختم. بعد سراغ دختر دیگرم محیا رفتم. او از ترس به اتاق خواب فرار کرد و چند ضربه هم به او زدم که کنار پدرش افتاد و روی او هم پتو انداختم. پس از آن به ...
حاج جواد الله کرمی روز شهادتش مورد اصابت دو گلوله به دست و سینه اش قرار می گیرد، اما به دلیل وظیفه شناسی ...
آنجا اصابت کرده بود. از همسر شهید می پرسم: با این همه حضور همسرتان در جبهه سوریه، لابد احتمال شهادتش را می دادید. پاسخ می دهد: من به اینکه آقا جواد یک رزمنده است افتخار می کردم. هرچند می دانستم که این راه خطرهایی دارد و همان اوایل ازدواج به شهادتش فکر کرده بودم، منتها یقین داشتم اگر قرار باشد اتفاقی برای کسی بیفتد، اینجا هم می افتد. البته به این زودی ها انتظار شهادتش را نداشتم و فکر می کردم او آنقدر ...
جزئیاتی از قتل عام اعضای خانواده به دست مادر
دیدم صورتش مثل گچ سفید شده، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32 ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ها رفتم ...
رابطه عاشقانه برای نفوذ به داعش +تصاویر
بیلل را خطاب قرار می دادند که معلوم بود مافوق آن هاست. چند دقیقه بعد با هم رزمانش خداحافظی کرد. "اوه، هنوز اینجایی.. و همان قدر زیبا.." "آن مردها کی بودند؟" "هم رزمانم آمده بودند سلامی بکنند. ولش کن، از خودت بگو. چه چیزی تو را به راه خدا هدایت کرد؟" به مِن مِن افتادم. وقت نکرده بودم یک زندگی "واقعی" برای ملودی بسازم. گفتم:"یکی از پسرعموهایم مسلمان بود. مجذوب آرامشی شدم که دینش ...
کاش فهمیده بودم...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛به نقل از تحلیلی آفتاب جنوب ،سعید محمدی فعال دانشجویی-کاش فهمیده بودم ،تا نارنجک به کمر می بستم و زیر تانک می رفتم . گفتم:((زمانی فرا خواهد رسید که همه می گوییم:کاش فهمیده بودم ،تا نارنجک به کمر می بستم و زیر تانک می رفتم.)) شاید قبل از تولدش مشخص کرده بوند که باید رهبر شود،با اینکه سنش کم ،بدنش نحیف، قدش کوچک بود اعضای خانواده روی او حساب می کردند وبا نظر او ...
زن کثیفی برای شوهرم بودم اما تحمل طلاق نداشتم + عکس
...:زندگی خوبی داشتیم تا اینکه من با حسین آشنا شدم و رابطه عمیقی بین ما به وجود آمد تا جاییکه دیگر نمی توانستم با شوهرم زیر یک سقف زندگی کنم. وی افزود:از طلاق و حاشیه های آن می ترسیدم بخاطر همین با حسین قرارگذاشتیم شوهرم را به قتل برسانیم روزقتل حسیندر خانه ام پنهان شده بود. قرار بود همسرم را با ضربات چاقو بکشیم و همین کار را هم کردیم. بعد از اطمینان از کشته شدن او، جسدش را در ...