سایر منابع:
سایر خبرها
16سال بیشتر نداشتم که متوجه ارتباط زشت مادرم با جوانی غریبه شدم / مادرم پس از جدا یی صیغه آن پسر شد
.... با دیدن این صحنه ها دچار افسردگی شده بودم تا این که مادرم، من و برادرم را رها کرد و از پدرم طلاق گرفت. او مدتی بعد به عقد موقت همان مرد غریبه در آمد و زندگی دیگری را آغاز کرد. از آن روز به بعد، من و برادرم مجبور بودیم در کنار پدر معتادمان زندگی کنیم اما پدرم اهل کار و تأمین مخارج زندگی نبود، به همین دلیل، من و برادرم درس و مدرسه را رها کردیم و به خانه مادربزرگم رفتیم چراکه احساس می ...
قصاص کردم تا دنیای دختران را خراب نکنند
معاینه کرد اما او نیز مثل بقیه به من گفت چشمانم شاید دیگر نبیند. دو بار هم برای ادامه درمان به آمریکا سفر کردم که تائیدکردند بینایی ام را از دست داده ام. از زندگی بعد از این حادثه بگو؟ دنیای کودکانه ام عوض شد. مادرم شوکه شده بود و هنوز هم حالش بد است. خیلی گریه می کردم و بی تاب بودم. کابوس روز حادثه مدام با من بود. چهار سال نمی توانستم با ماجرا کنار بیایم. با کمک و دلداری های پدر و ...
شب تولدم تمام هستی ام را از دست دادم
دختر 19ساله ای که نگرانی و اضطراب سراسر وجودش را فرا گرفته بود و با التماس سخن می گفت، در تشریح ماجرای دوستی اش با پسری شیاد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سال اول دانشگاه بودم و مدتی از رفتنم به شهرستان می گذشت که یک روز در مسیر رفتن به دانشگاه، با پسری که سه ترم بالاتر از من بود آشنا شدم. او هم اهل مشهد بود و برای تحصیل در شهرستان، منزلی را اجاره کرده بود. فرزاد پسری شیک پوش و مودب بود و با خودرو خودش به دانشگاه رفت و آمد می کرد. او چندین مرتبه مرا با خودروی گران قیمتش از دانشگاه به خوابگاهم رسانده بود که یک روز ...
مادرم هزینه اعتیاد را داد تا دزد نشوم
مقطعی در مغازه عمویم کار کردم. مادرم مدام به من می گفت مراقب خودت باش. گرفتار دوست و رفیق ناباب نشوی. اما پدرم چون تنها پسر خانواده بودم زیاد به من ایراد و جلویم را نمی گرفت. همه چیز دست به دست هم داد تا من گرفتار اعتیاد شوم. ابتدا از مصرف تریاک شروع کردم. بعد هروئین و اکنون هم چند سالی است به مصرف شیشه رو آوردم. در این مدت به فکر ترک اعتیاد افتادی؟ زیاد نه. نمی دانم هر بار که ...
دختر گل فروش
که بعد از من به دنیا آورده اهمیت می دهد و گاهی وقت ها احساس می کنم او مرا هووی خود می پندارد. از بچگی شده بودم کیسه بوکس ، وقتی پدرم و مادرم باهم دعوا می کردند عقده هایشان را سرمن خالی می کردند اینقدر به این مشاجرات ادامه دادند که بالاخره دامن گیر من هم شد مدام بدبینی، دعوا، کتک کاری، آبروریزی درو همسایه و اقوام وحتی دوستان، تبعیض بین من و برادرانم و... اشک از چشمان سارا جاری ...
کاش راز شرم آور شکیلا را به پدرم می گفتم
بی رحم و نامهربان شود! روزی وقتی پدرم در خانه حضور نداشت، شکیلا (نامادری) به من و بهاره گفت با توجه به سن کم من، شما مرا مادر خطاب نکنید و با اسمم صدا بزنید، من نمی توانم به عنوان مادر شما باشم، اما ما که در خانه به مادر احتیاج داشتیم، با شنیدن این جملات ناراحت و غمگین شدیم. از آن روز به بعد، آزار و اذیت های شکیلا آغاز شد و ما جرات اعتراض هم نداشتیم، البته فکر می کردیم که با شکایت از ...
برادرم بخاطر مشکلات اخلاقی ام می خواهد من را بکشد/این دختر از پلیس کمک خواست
شد اما وقتی فهمید قبلا با نیما ارتباط داشته ام، خیلی راحت رهایم کرد. این گونه بود که برادرم در جریان دوستی های خیابانی من قرار گرفت و قصد مرا داشت که مجبور شدم از خانه پدرم فرار کنم. این در حالی بود که پس از مرگ پدرم، مادرم نیز دچار بیماری روانی شده بود و من نزد برادرم زندگی می کردم.این پنج ماه قبل رخ داد و من به امید یافتن سرپناهی امن، نزد خواهرم به مشهد آمدم. اگرچه خواهرم نیز به دلیل مشکلات حاد ...
دختران موفق یک خانواده / تربیت قرآنی عامل موفقیت فرزندان
پدر ومادرم به این ورزش روی آوردم. آرامشی که از مادر می گرفتم موجب موفقیت من بوده است. هر بار که خسته می شدم هر بار که از ادامه راه نا امید بودم و هر بار که با شیطنت های کودکانه می گفتم من دیگر باشگاه نمی روم، مادرم با حضورش مانند کوه مرا پشتیبانی می کرد و می گفت زکیه جان تو هنوز اول راه هستی نباید دلسرد شوی. مادرم همیشه میگفت: هر بار باید بیشتر تلاش کنی چون دوستان تو هم هر بار تلاش بیشتری می کنند ...
بلایی که شوهر عمه بر سر دختر نوجوان آورد
و پدرم هم ماندند و شب همه خوابیدیم. نیمه های شب بود که شوهرعمه ام بالای سرم آمد و مرا صدا زد. وقتی بیدار شدم او به بهانه رفتن به دستشویی مرا با خود به زیرزمین طبقه پایین خانه اش برد. درآنجا مرا روی زمین خواباند و دستانم را گرفت و با پاهایش، پاهایم را نگه داشت. به شدت وحشت کرده بودم و او آهک را در چشمانم ریخت و پس از آن همه وجودم می سوخت. حتی به زور از من خواست تا آب آهک بخورم که تمام ...
صبر و راهکار عاشقانه خانم جوان در مقابل کارهای زشت شوهرش!
: همسرم هرچه می گفت زیر بار نمی رفتم. انکار می کردم و می گفتم مواد مال من نیست. اما بالاخره تسلیم شدم و گفتم اگر خانواده ام موضوع را بفهمند بهتر کمکم می کنند. همراه همسرم به کلینیک رفتیم و بعد از سم زدایی به خانه برگشتم. اما فایده ای نداشت و دیدم نمی توانم زندگی کنم و به این نتیجه رسیدم که اگر مواد مصرف کنم بهتر است. الهاممی گوید: فکر می کردم بعد از سم زدایی دیگر سراغ مواد نمی رود. اما بعد ...
شوهر کلاهبردار متواری شد
به گزارش ایمنا، دختر جوان که برای طرح شکایتش به معاونت ناجا مراجعه کرده بود در توضیح مشکلش گفت: من فرزند اول خانواده هستم، همیشه درس خواندن برایم لذت بخش بود به طوری که هر سال شاگرد اول مدرسه بودم ، اما پدرم با درس خواندن من مخالف بود و معتقد بود که دختر نباید زیاد درس بخواند و وقتی که دیپلم گرفت باید شوهر کند. اما من علی رغم مخالفت های پدر و مادرم بعد از گرفتن دیپلم در کنکور شرکت کردم و با رتبه ...
داستان پی سی مصطفی؛ تبدیل 400 دلار به 20 میلیون دلار
دبستان ترک تحصیل می کردند. احمد پدر من، پس از کلاس چهارم مدرسه را ترک کرد و شروع به کار در مزرعه قهوه کرد و مادرم فاطیما هم هرگز به مدرسه نرفت. من بزرگترین فرزند خانواده هستم و سه خواهر جوان دارم. فرار از مدرسه پی سی: مصطفی ادامه می دهد: من علاقه ای به مدرسه نداشتم. هر روز پس از مدرسه و آخر هفته ها ترجیح می دادم به جای انجام تکالیف مدرسه و درس خواندن به صورت کارگر روزمزد به پدرم کمک کنم ...
وقایع استان به میزان تناسب شغل و رشته تحصیلی شهروندان اراکی می پردازد/چی فکر می کردیم چی شد!
...> اکرم 36 ساله مهندس مکانیک است و در یکی از استخرها غریق نجات است. او می گوید: از بچگی عاشق شنا بودم و تمام مراحل یادگیری را طی کردم و مدارک مورد نیاز را گرفتم. وقتی دانشگاه قبول شدم به اصرار پدرم که دبیر فیزیک بود، فیزیک را انتخاب کردم اما بعد از فارغ التحصیلی هیچ کاری مرتبط با رشته ام پیدا نکردم. حالا حدود 13 سال است که غریق نجات هستم. ...
دستگیری یک متجاوز در روز اعدام همدستش
.... شماره پلاک پراید مهم ترین سرنخ برای دستگیری متجاوزان بود و چند روز بعد صاحب پراید که جوانی سابقه دار بود به دام افتاد. او در جریان تحقیقات مقدماتی به آدم ربایی و آزار و اذیت دختر نوجوان با همدستی دوستش اعتراف کرد. او ادامه داد: مدتی قبل وقتی برای ترک اعتیاد به یک کمپ رفته بودم با همدستم آشنا شدم. ما بعد از دوران کمپ با یکدیگر دوست شدیم و قاچاق مواد مخدر انجام می دادیم تا اینکه روز ...
55 سال غارنشینی به خاطر عشق نگار
عزیز 75 ساله به خاطر شکست در عشق، سر به کوه گذاشت و دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگی اش می گوید: هفت ساله بودم که مادرم فوت کرد. چهار سال بعد هم پدرم فوت کرد و مکتب را رها کردم و مشغول کار شدم تا این که شکست عشق مرا غار نشین کرد. درباره دلیل شکست عشق او دو روایت وجود دارد؛ خود عزیز می گوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر روز در مسیر او می نشستم. نگار ...
جزییات طلاق چیستا یثربی و همسرش از زبان خودش
خانواده هایمان بود و برای همین خیلی زود از هم پاشید. این اتفاق در جامعه کنونی ما هم وجود دارد و کم کم دارد به بحران تبدیل می شود؛ لجبازی با خانواده و ازدواجی که می دانی به جدایی منجر می شود... من بورسیه آلمان بودم. با سختی زیادی زبان آلمانی یاد گرفتم و با رتبه اول از یکی از موسسات فارغ التحصیل شدم اما پدرم در آخرین روزها شناسنامه ام را نداد تا بتوانم پاسپورت و ویزا بگیرم. پدر و ...
اشک های پشیمانی قاتل هفده ساله در دادسرا
می شود. امروز صبح در اداره آگاهی متوجه شدم که فوت شده و حالا من در برابر اتهام قتل قرار گرفته ام و شنیده ام که مادرم از وقتی متوجه شده دارد دق می کند. بعد از قتل چه کردی؟ به خانه دوستم رفتم تا با او قلیان بکشم. حتی ماجرای درگیری را هم به او نگفتم تا اینکه ناگهان پلیس رسید و من از ترسم به پشت بام فرار کردم تا اینکه گیر افتادم. سابقه داری؟ 2سال پیش به اتهام آزار و اذیت پسری دستگیر شدم و 2 ماه در کانون اصلاح و تربیت زندانی بودم اما پس از بررسی ها مشخص شد که بیگناهم و آزادم کردند. ...
5 دلیل برای افشای جنایت خیابان دربند
تحقیق راهی محل حادثه شده و با جسد خونین مرد 60 ساله و دختر 8 ساله اش در آشپزخانه طبقه اول ساختمان چهارطبقه روبه رو شدند که با ضربات متعدد چاقو از پا درآمده بودند. در ادامه تحقیقات، کتایون - دختر بزرگ خانواده- به تیم جنایی گفت: چند سال قبل از همسرم جدا شدم و در طبقه همکف خانه پدرم با فرزندم زندگی می کردم تا اینکه چندی قبل با مرد جوانی به نام سهراب آشنا شدم و به عقد موقتش درآمدم. روز ...
فکر کردم عراقی ها تا تهران رفته اند
...> کشف وجود ما هم از طریق همان شماره تلفنی بود که من در سلول شماره 19 یادداشت کردم و برادر پاسدارمان شماره را برمی دارد و بعد که از زندان به اردوگاه منتقل می شود، خبر اسارت مرا به خانواده ام می دهد. خانواده من بعد از 13 ماه فهمیدند که من زنده و اسیرم. بعدها گفتند که مراسم ختم مرا آماده کرده بودند، حتی چای و قند مراسم را هم خریده و آماده کرده بودند. پدرم با پیش نماز مسجد صحبت می کند. ایشان می گوید ...
علت و جزئیات طلاق چیستا یثربی از همسرش
می رفتم. بیش فعالی نیایش باعث شد سال ها در خانه بنشینم و فقط نمایش و سریال بنویسم. نه می توانستم کارگردانی کنم و نه تدریس و حتی موقعیت عضویت در هیات علمی دانشگاه را هم از دست دادم. من از همسرم جدا شده بودم و به تنهایی باید هم دخترم را بزرگ می کردم و هم زندگی ام را اداره می کردم. چیستا یثربی کارگردان و نویسنده ایرانی پدرش به شما کمک نمی کرد؟ نه! او بعد از جدایی خیلی زود ...
فریب ظاهر نجیب سپیده را خوردم او خیلی زود رنگ عوض کرد
خواست با من دوست شوند هم به خاطر اینکه ظاهر خوبی داشتم و وضع مالی خانواده ما هم در سطح عالی بود. به هر سختی بود وبا پا فشاری خانواده دیپلم و لیسانسم را گرفتم و وارد بازار کار شدم، بعد از اینکه در یکی از شرکت های تجاری کاری پیدا کردم پدر و مادرم به شدت به من اصرار می کردند که ازدواج کنم اما زیر باز نمی رفتم، مدتی بود که پدر و مادرم می خواستند برایم دختری انتخاب کنند اما من زیربار نمی رفتم ...
دزد ارتباط گناه آلود شامگاهی دختر و پسر را لو داد
حدود چهارماه قبل در فضای مجازی با دانیال آشنا شدم. ما در شبکه های اجتماعی عضو یک گروه بودیم و برای همدیگر پیام می فرستادیم. مادرم هر روز تذکر می داد: دست از این مسخره بازی ها بردار و این قدر خودت را درگیر گوشی وامانده ات نکن؛ اما من شده بودم و فکر می کردم بدون گوشی تلفن همراه دیگر نمی توانم نفس بکشم. بارها با دانیال قرار گذاشتم و میهمان خانه او هم بودم اما کسی از این رابطه ...
کار شیطانی مرد روستایی باعث اعدام او شد!
را گرم کرد. من که نمی دانستم ترامادول اعتیاد آور است مدتی مصرف این داروها را ادامه دادم و بعد هم به مصرف تریاک و شیشه روی آوردم. البته الان ترک کردم و مواد نمی کشم. من در تمام این سال ها کار می کردم تا کمک خرج خانواده باشم. پدر خوانده ام برایم آستین بالازد و زن گرفتم. اما مادر همسرم که زن بابایش بود با من مشکل داشت. برای همین هم در زندگی ام همیشه تنش داشتم. حتی مدتی دست زنم را گرفتم و برای زندگی ...
مفتخریم برادرم در راه اسلام شهید شد/هنوز جای خالی اش را حس می کنم
...، در بحبوحه عید و خانه تکانی بودیم که خبر شهادت حسین را دادند. پدرم راضی بود و می گفت در راه اسلام رفته و شهید شده است، ولی مادرم خیلی بی تابی می کرد و اصلا طاقت شنیدن این خبر را نداشت و از روز اول حالش بد شد و بعدها مریض شد و حالا هم که در قید حیات نیستند. چطور به شهادت رسید؟ زمانی که پادگان حمید را بمباران کردند شهید شد و وقتی پیکرش برگشت ترکش ها تمام سر و بدنش را سوراخ ...
شهدا مرا از بیماری مهلک بدحجابی نجات دادند
به دنبال انواع توجیهات برای متقاعد کردن خود و دختر داییم برای عدم انتخاب چادر بودم در شلمچه روی خاک های شلمچه نشسته بودم و به شهدا التماس می کردم که به من توان چادری شدن و چادری ماندن دهند. حال غریبی داشتم به طوریکه به کل فراموش کرده بودم برای پدرم طلب شفا کنم. کمی که آرام شدم دور تا دور منطقه قدم میزدم و از شهدا می خواستم که مهر سکوت به لب همه مخالفین انتخابم بزنند تا با حرفشان مرا ...
بزرگداشت علامه طباطبایی، ارج گذاری به عالمان و دانشمندان دینی است
مادرم تمجید می کرد و می گفت: از اول ازدواج، همیشه با هم یک رنگ و یک دل بوده ایم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود حرفی نمی زد و همه خوبی ها را به مادرم نسبت می داد. حتی بعد از فوت مادر، ایشان همیشه از مادرم به نیکی یاد می کردند و می گفتند: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته ام، نصفش مال این خانم است. آخرین نصیحت یکی از استادان اخلاق، در خاطره ای ...
واکنش دختر قربانی آهک پاشی به قصاص عامل جنایت
. نمی دانم چه حسی داشتم. نمی توانم بگویم خوشحال بودم یا ناراحت. شب قبل از اجرای حکم خیلی اضطراب و استرس داشتم چون همه اش می ترسیدم بلایی سر من و خانواده ام بیاورند. از طرفی هم دلم می سوخت ولی پدرم به من دلداری می داد و می گفت وقتی او این بلا را سر تو آورد آیا دلش به حال تو سوخت؟ بعد از این سال ها می دانم دیگر درمانی برای من وجود ندارد اما از دولت می خواهم شرایطی فراهم کند تا نابینایان هم بتوانند خیلی بهتر زندگی کنند. بزرگ ترین آرزویم هم این است که همه بیماران شفا پیدا کنند و من هم شفا پیدا کنم. انتهای پیام/ ...
آرزوی شهادت برای همه فرزندانم می کنم
طبق شرعیات او را بزرگ کردم چراکه پدر خودم روحانی بود و طبق اصول ما را تربیت کرده بود. پدرم برایم سرمشقی بود تا طبق آنچه از او یاد گرفته بودم، من هم فرزندانم را تربیت کنم. در تمام مسیر خدا کمک کرد تا فرزندانم در مسیر حق باشند. خداوند چهار پسر به من عنایت کرد که محمود و محمدرضا در نیروی زمینی سپاه و آقا مجتبی در نیروی دریایی فعالیت می کنند. ما هیچ اجباری برای خدمتشان در سپاه نداشتیم، خودشان تمایل ...
کافه دختران از ایده تا اجرا
العمل چی بود؟ همان موقع پدرم بیدار بود و گفتم: که امکان چنین چیزی هست؟ . پدرم در ابتدا فکر کرد که منظور من کافی نت هست و وقتی گفتم نه، منظورم جایی است که قهوه، نسکافه و ... می خورند، گفت: اجازه بده تا فردا بش فکر کنم. من تا صبح خوابم نبرد و صبح روز بعد پس از تماس های متوالی با پدرم، تا قبل از ظهر موافقت خانواده را جلب کردم و هفته بعد مرخصی گرفتم و برای طی دوره کافی شاپ، تهران ...
از غم فوت پدر تا درخشش در بازی قرقیزستان
پناهت و همیشه می گفت دعا می کنم که گل بزنی؛ ولی روز بازی با بحرین پدرم خانه نبود و در بیمارستان بستری بود؛ کسی نبود تا از زیر قرآن ردم کند و در همان بازی پاهایم از دو ناحیه کش آمد. وقتی بعد از بازی و اردو به خانه رسیدم، یک روز بعد پدرم فوت کرد. در بازی بعدی که با قرقیزستان داشتیم اولین باری بود که بدون پدرم بازی می کردم و با این وجود گل زدم؛ بعد از گل از پدرم تشکر کردم که از بهشت هنوز هم هوای من ...