سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت بی پایان گورخوابی، کارتن خوابی و بی سرپناهی
همه را. فقط به ما گفتند بروید بیرون. این را یکی از همان گورنشین ها می گوید، زیر باران ایستاده، کلاه پشمی اش را محکم تر روی سر می کشد و حرف می زند. او صبح از یکی از همین افراد کتک خورده بود: خواب بودم که یکهو دیدم یکی پلاستیک روی گور را بر داشته و به من می گوید، پاشو، زود باش، پاشو. من هم تا به خودم بیایم، دیدم سنگی به سرم زد، اینجا را ببین زخم است، جای همان سنگ است که به سرم زد. از ما ...
با این کار هزینه اعتیاد خودم و شوهرم را تامین می کردم!
پس باید به سرقت هایم ادامه می دادم تا هزینه های اعتیاد خودم و همسرم را نیز تامین کنم. تا این که یک روز هنگام سرقت شناسایی و دستگیر شدم و مدتی را در زندان تحمل کیفر کردم. در حالی که اعتیادم را ترک کرده بودم و هیچ اطلاعی از همسرم نداشتم از زندان آزاد شدم و به خانه پدرم برگشتم. با دیدن اوضاع بد پدرم به ناچار دوباره به سرقت روی آوردم تا این که بار دیگر دستگیر شدم و... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان 110 این اخبار را از دست ندهید: ...
شهیدی که نحوه شهادتش را پیش بینی کرده بود/ روایت نامه نوشتن فرمانده برای 200 بسیجی
کردم نمی دانستم ایشان فرمانده هستند و یک مسؤولیت مهمی دارند همیشه می گفتند من یک فرد عادی هستم تا اینکه بعد از شهادت ایشان متوجه شدم. وی در خصوص علاقه شهید به خانواده به ویژه فرزندان، می گوید، خیلی به خانواده و فرزندان علاقه داشت، معمولا هنگام غذا خوردن یکی از فرزندانم را روی پای راست و فرزند دیگر را روی پای چپ می گذاشت و ابتدا لقمه غذا را در دهان بچه ها قرار می داد سپس خودش می خورد ...
حمله به دختر فروشنده در مانتو فروشی!
پرو رفتم. نمی دانستم چه نیت شومی دارد تا اینکه وقتی وارد اتاق پرو شدم، او دهانم را بست و مرا در حالی که شوکه شده بودم، مورد آزار و اذیت قرار داد. این در حالی بود که صاحب مغازه و دوست دیگرش هم متوجه ماجرا شدند ولی هیچ عکس العملی از خودشان نشان ندادند. حتی به من کمک هم نکردند. با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار مأموران قرار گرفت و تلاش برای شناسایی و دستگیری متهمان آغاز شد. ...
سیلی محکمی که از شوهرم در وسط خیابان خوردم / امیر از صبح مرا تعقیب کرده بود!
...> اوایل همیشه با سوسن در جمع دوستانش حاضر می شدم اما کم کم آنها شماره ام را گرفتند و دیگر حتی به او نمی گفتم و خودم با آنها کافی شاپ، رستوران و... می رفتم و بدون فکر به عاقبت کارم، خوش می گذراندم. یکی دو باری خواستم با امیردرباره آنها صحبت کنم اما ترسیدم او عصبانی شود و نگذارد سر کار بروم. شرایط طوری شده بود که دیگر از ترس اینکه حرفی از دهانم بپرد شب ها کمتر حرف می زدم و مدام پای تلفن بودم ...
بهترین تصمیم هاشمی، ماجرای مک فارلین بود/ برجام برای ما راهی باز نکرد/ فرهنگی که دریافت 75 میلیون حقوق ...
. به انقلاب عشق داشت. معتقد بود این شیوه پیش می برد. س: مثلاً؟ بادامچیان: مثلاً رئیس جمهور شدن ایشان؛ وقتی بعد از آقا دنبال رئیس جمهور گشتیم خیلی ها این نظر را داشتند که آقای هاشمی رئیس جمهور شود. من مخالف بودم. نزد آقای هاشمی رفتم و گفتم بعد از جنگ و بازسازی بعد از آن خیلی سخت است. مشکلات زیاد است، خرابی ها فراوان است، میلیاردها ارز می طلبد و پول می خواهد. بسیج مردم می خواهد ...
هاشمی رفسنجانی؛ مردی که مردم شد
یک دشمن جدی دارد و آن هم هاشمی رفسنجانی است. چند بار با لگد رفتم توی این بیلبوردهای تبلیغاتی دیواری. با صدای بلند وسط خیابان فحش می دادم به اول تا آخر مملکت. شانس آوردم طبعی داشتم برای سرودن و قلمی برای نوشتن. و امکانی برای انتشار گاه و بی گاه آتشین گدازه های تب و جنون. واگرنه کارم به مبارزه مسلحانه و ترور و این حرف ها می کشید. یک بار شنیدم یک سری از بچه حزب اللهی ها قصد کرده اند بروند ...
برنامه ام نشستن روی نیمکت پرسپولیس ظرف دو سال آینده است/پیوس: هر بازیکنی بد باشد انتقاد می کنم، طارمی ...
این موضوع فکر می کردم واقعا چیزی جز سلامتی خودم و خانواده ام به ذهنم نرسید. خوشحالم هنوز هم سایه پدر و مادرم را بالای سرم دارم. * هم اتاقی با مجتبی، دنیای دیگری بود پیوس : وقتی در پرسپولیس تیم ملی بودم بیشتر اوقات با مجتبی محرمی و کرمانی مقدم و عاشوری هم اتاق بودم. دورانی که با مجتبی به اردو می رفتیم خیلی خاص بود. آن زمان شبانه روز با هم بودیم همه چیز همدیگرو می دانستیم. مجتبی ...
خاطرات شنیدنی علیرضا دلبریان در خندوانه
تا زمانی که مهمات داشتند انجام دادند. برخی بچه ها اسیر شدند و برخی از غواصان برگشتند. ما عملیات کربلای پنج را بلافاصله شروع کردیم و تا ده کیلومتری بصره رفتیم و دستاورد این عملیات این بود که سازمان ملل و دنیا حقانیت ما را قبول کرد و برای اولین بار گفت صدام متجاوز است. دلبریان در پاسخ به سوال جوان در خصوص از دست دادن پای خود گفت:در عملیات کربلای پنج در تاریکی شب در کانال پایم روی مین رفت و اصلا باورم نمیشد روی مین رفتم. بعد با پای قطع شده به سمت آمبولانس رفتم. ...
آیا بشر می تواند با مهندسی ژنتیک روی مسیر طبیعی تکامل موثر باشد؟ (بخش اول)
مادرم فکر کردند که یک مدرسه ی خصوصی محیطی بهتر برای من است. من خیلی اجتماعی نبودم. البته تا حدی ورزشکار بودم و برای همین با دیگر دانش آموزان کنار می آمدم، در واقع یک بچه ی گوشه گیر نبودم. اما قطعا خواندن کتاب را به وقت گذراندن با دیگران ترجیح می دادم. اسولت بعد از فارغ التحصیلی از کالج هاروی ماد (Harvey Mudd College) که یک کالج مهندسی است و البته در رشته ی علوم انسانی نیز فعالیت زیادی ...
اعتیادی که حانیه را قاتل کرد - همه چیز از زمانی آغاز شد که با یک مرد - سربه زیر - ازدواج کردم
برداشتم و به طرفش پرت کردم. انگار همه چیز آهسته شده بود. شکلات ها در میان زمین و هوا معلق بود. حتی احتمال هم نمی دادم که هدف فرود آمدنش وسط پیشانی سپهر عزیزم باشد؛ ولی بود. سپهر در جا جان خود را از دست داد. بعد از آن همه چیز از حالت آهسته به حالت تند اتفاق می افتاد. من به سپهر زل زده بودم که همسایه ها پشت در آمدند. پلیس آمد. خانواده ها آمدند. همه در خانه جمع شدند. کارآگاه از من سوال می پرسید و من همچنان به سپهر زل زده بودم و فکر می کردم که آیا تا آخر عمر دیگر او را نخواهم دید. ...
یک زندگی عجیب در کره شمالی
بپذیرد ولی به محض اینکه سوار یک قطار کثیف و داغان شدند، به صحت حرف های آن ها تردید پیدا کرد. او می گوید: چند گدا دیدم؛ بچه هایی هم سن و سال خودم. شوکه شده بودم. از پدرم پرسیدم که آیا در کره شمالی هستیم؟ زیرا وقتی در پیونگ یانگ زندگی می کردیم، فکر می کردم که کره شمالی ثروتمندترین کشور دنیا است. مقصدشان شهر گئونگ – سئونگ در شمال غربی کره شمالی بود و قرار بود که در یک خانه کوچک ...
کارتن خواب ها چه می گویند؟
پاپوش درست کرد. چند سال زندان بودم و بعد که بیرون آمدم کسی تحویلم نگرفت. حتی زنم هم رفت. از سال 90 کارتن خواب هستم. دعا کنید قبل از مردن بچه ام را ببینم. از وضعیت شلتر ها یا همان سرپناه های شبانه معتادان که می پرسم راضی است. به قول خودش خیلی از خوابگاه های شهرداری را امتحان کرده البته آن هایی که بالا شهرند شرایط بهتری دارند. اینجا هم خوب است. حداقل از سرمای هوا دور می مانیم. ...
6کشته درانتقام خونین/400میلیون تومان برای بخشش داماد اعدامی/آخرین وضعیت قاتل ستایش/پلیس درجست و جوی قاتل ...
بودند بیرون برویم. او به من گفت: بچه ها چند باری تو را دیده اند و گفته اند امروز تو را هم با خودم بیارم. زیاد طول نمی کشه. البته اصراری ندارم اما... لحنش طوری بود که احساس کردم اگر نه بگویم او ذهنیتش درباره من عوض می شود و فکر می کند اُمل و ترسو هستم و به خودم اعتماد ندارم. اما ای کاش پایم شکسته بود و آن روز نرفته بودم.... اوایل همیشه با سوسن در جمع دوستانش حاضر می شدم اما کم کم آنها شماره ام را ...
کتاب “گنجینه ضرب المثل های سمنانی” را به همشهریانم هدیه کردم
. مرآت- در شهرداری چه کاری برعهده داشتید؟ وزیری- در آنجا با تحصیلات حسابداری ممیز حساب بودم و مدتی بعد رئیس اداره صندوق شهرداری تهران شدم که پست کلیدی محسوب می شد چرا که امضای من امضای ثابت چک های هزینه شهرداری تهران بود. بعدها معاون اداری مالی مناطق شهرداری تهران شدم و در نهایت مشاور مالی شهردار تهران شدم و در تاریخ 10 اسفند 1361 خودم را بازنشسته کردم اما چون مدیران شهرداری ...
گفت وگو با رضا رضوی، کارگردان مستند ثانیه های سربی / آینه های روبه رو
سال آینده کلید می زنیم. از اول قرار بود یک سه گانه کار کنید؟ از اول هیچ قرار قطعی نبود که چنین اتفاقی بیفتد. وقتی ساخت ثانیه های سربی به اتمام رسید، در تحقیقاتم ناخودآگاه به موضوعی برخوردم که متوجه شدم بستر این موضوع هم مثل ثانیه های سربی مربوط به وقایع 17 شهریور است. قسمت سوم هم مربوط به آدمی است که در آن روز کارهایی انجام داده، فیلم هایی تهیه کرده و اتفاقات عجیب و غریب و ...
وقتی باربی آمریکا در مقابل عروسک ساز جوان تبریزی کم می آورد+ تصاویر
و قیمت آنها از 35 تا 65 هزار تومان در نوسان است. البته مریم محدث مادر هنرمند و خوش ذوقی نیز دارد و این موضوع نیز در گرایش او به هنر بی تاثیر نیست. وقتی دفترچه خاطرات ذهنش را ورق می زند و به یاد هنرنمایی های مادر در ایام کودکی می افتد، می گوید: مادرم یک بانوی هنرمند بود و زمانی که ما سن و سال کمی داشتیم برای من و خواهرهایم در خانه کیف و عروسک درست می کرد و در کنار آن برایمان بافتنی می ...
اکسیژن فروشی در هوای آلوده
سلطانی که گوینده اخبار رادیو ایران بود. این فرد بود که شکسپیر را به من معرفی کرد. من از همان زمان، نمایش و تاریخ را با هم عجین می دانستم و به تاریخ علاقه مند بودم. معتقد بودم وظیفه یک اثر هنری این است که زندگی آدم های بزرگ را نمایش دهد و وقتی خودم هم وارد این عرصه شدم، تاریخ ایران را برای فعالیت برگزیدم و همیشه دلم می خواست از گذشته ها بگویم. **برنامه ششم در خوان هفتم امروز در ...
دزدی خودرو برای تامین هزینه مواد
راننده را به کشتن دهد؟ من نمی خواستم او صدمه ای ببیند، فقط می خواستم ماشین را سرقت کنم. از راننده خبر داری؟ ظاهرا تیر به پایش خورده اما وضعیت جسمی اش خوب است و آسیب جدی ندیده است. اسلحه را از کجا آوردی؟ چند وقت پیش متوجه شدم یکی از دوستانم اسلحه دارد، من هم در فرصتی مناسب اسلحه اش را سرقت کردم، با خودم گفتم با این اسلحه می شود خیلی کارها کرد ...
یار 58 ساله آیت الله هاشمی .../ اولین همسر رییس جمهور که در پاستور صاحب صندلی شد
را باز کرد. آمد، گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطق نوری برای آقای هاشمی دارند... آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل... رفتم چادر نمازم را بردارم و نماز بخوانم. از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو، سه نفر دارند کشتی می گیرند... رفتم داخل. آن مرد چندبار به صورت آقای هاشمی زده و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده ...
در آغوش آقا دردهایم را فراموش کردم/ آن روز خان طومان ، کربلا شد + فیلم
. روضه امام حسن (ع) بود و من که در بین ائمه ارادت ویژه ای به امام مجتبی (ع) دارم لابه لای خواندنم از ذهنم گذشت که آقا اگر مرا در این جبهه قبول کردی یک نشانی، چیزی به من برسان. بعد از اتمام جلسه حالم خیلی خوب نبود به دوستان گفتم شما بروید من خودم می آیم، همین طور که گوشه ای نشسته بودم یکی از دوستان تماس گرفت و گفت برای دفاع از حرم می آیی؟ بی درنگ گفتم بله. برای راضی کردن خانواده هم اول با ...
سعید عزت اللهی پاسخ برانکو را داد/ تا هفته آینده تیمم را مشخص می کنم
این موضوع را نمی دانست و به همین دلیل برخی صحبت ها مطرح شده بود. من چند بار با آقای کی روش در این مدت صحبت کردم. نظر او این بود که من در اردوی دبی حضور داشته باشم اما به خاطر امتحاناتی که در دانشگاه داشتم از سرمربی تیم ملی اجازه گرفتم تا در این اردو حاضر نشوم. به هر حال امتحانات نهایی ام بود و کی روش هم قبول کرد که من در این اردو حاضر نشوم. این را توضیح دادم تا آنهایی که از غیبت من و سردار ...
دام پسرجوان دست ودلباز برای دانشجوی مطلقه
: چند ماه قبل به خاطر اختلاف های شدید، از همسرم جدا شدم. برای اینکه اتفاق تلخی که در زندگی ام رخ داده بود را فراموش کنم، مدام به پارک چیتگر می رفتم که در آنجا با پسرجوانی به نام هرمز آشنا شدم. مدتی بعد هم او به من ابراز علاقه کرد و شماره تماسم را خواست اما من مخالفت کردم. اما او با سماجت، یک گوشی تلفن همراه دارای سیم کارت دراختیارم گذاشت تا ازاین طریق باهم در تماس باشیم. از آن روز به بعد او به آن ...
دوست دارم با عکس هایم به اجتماع کمک کنم/ حوزه هنری توجه بیشتر به عکاسی داشته باشد
عکس بگیرید و جلسه بعد بیاورید. خیلی فکر کردم تا یک عکس خوب و در خور این موضوع بگیرم و ارائه دهم. به ذهنم رسید به راه آهن گرگان بروم و آن جا عکسی از یک قطاری ایستاده را از لابه لای گاردی که کنار راه آهن بود گرفتم که آن عکس خیلی مورد توجه قرار گرفت و هنوز که هنوز خیلی به آن عکس علاه دارم و خیلی ها نیز آن عکس در خاطرشان است. چون با ذهنیت خودم به آن مکان رفتم و بعد از ارائه آن عکس مورد تشویق ...
دوشکا و شیلیکا امانمان را بریده بود
زیر آب می رفتم تا احساس کند که کارم را ساخته، بلکه دست بردارد، ولی ول کن نبود و هر بار که بلند می شدم و سرم از آب بیرون می زد باز به من شلیک می کرد و در این گیر و دار لحظه به لحظه به خاکریز عراقی ها نزدیک می شدم. شیلیکا و دوشکا و خمپاره و تیربار و تکورها و نارنجک و... عراقی ها همچنان شلیک می کردند و گلوها می بریدند و سینه ها می شکافتند. من درگیر بودم. حواسم به جلو بود. از دور و برم ...
حسین ماهینی: با مایسا خوشحالیم
ازاین بابت ابراز خوشحالی هم می کند. او که به تازگی پدر شده در این باره هم با ما حرف زد و از روزهای تولد دخترش تا بچه داری های امروز همراه با همسرش هم صحبت کرد. مدت ها بود طرفداران پرسپولیس با اقتدار تیم شان را در صدر جدول نمی دیدند. بازگشتت به تیم با این صدرنشینی در نیم فصل اول همراه شد. انتظارش را داشتی؟ سال قبل که در ملوان بودم بازی های پرسپولیس را دنبال می کردم. انصافا ...
رنگ و بوی شهدای غواص در برنامه خندوانه
روزهای خود گفت: این روزها در عرصه فرهنگی فعالیت می کنم. بیشتر روایتگر دفاع مقدس هستم؛ چرا که وظیفه خودم می دانم تا شجاعت همرزمان را به جوانان انتقال دهم. دلبریان در پاسخ به سوال جوان در خصوص زمان اعزام به جبهه عنوان کرد: من متولد سال 44 هستم و در سال 61 اولین اعزام من به جبهه ممکن شد. در مدتی که در جبهه بودم سعی کردم ترسی که داشتم را بروز ندهم. وی ادامه داد: اوج فعالیت ما در جبهه ...
ازدواج زودهنگام، دختر 11 ساله را دو دهه کارتن خواب کرد
سارا ، برای غریبه ها قیصر : مجبور بودم، برای اینکه کسی کاری به کارم نداشته باشد، تیپ پسرانه بزنم. صدایم را هم عوض کرده بودم، چه برسد به اسمم. خیابان خوابی ته قصه است.به سیم آخر می زند: چندبار خودکشی کردم دو بار مرگ موش خوردم اما هر بار مرا به بیمارستان منتقل کردند و نجات پیدا کردم. یک بار آمپول هوا به خودم تزریق کردم و یک بار هم با مواد مخدر دست به خودکشی زدم اما هر بار زنده ماندم، خودم ...
فتح الله زاده: خاک بر سر مدیری که به لیدرها باج بدهد
بدهد رفت. اینقدر برای جدایی نکونام سر و صدا نشد! برای همان نکونام هم واقعا جلسه گذاشتیم با دو طرف، کوشیدیم حرمت مربی و بازیکن حفظ شود، باید هم حفظ می شد. در مورد رحمتی و منصوریان اصلا این مشکل مشکوک است. یک عده دوست دارند منصوریان به جان بازیکن ها بیفتد که بروند و تیم ارزان شود! من و شما فکر می کنیم مشکل از بعد فنی یا بحث حرفه ای گری است اما مشکل سازها دنبال ارزان کردن تیم هستند! حرمت رحمتی و ...
آوارگی مردمانی به جرم حاشیه نشینی/سقفی که در چله زمستان ویران شد
...> وقتی به درون اتاق رفتم دیدم چند پتو و یک چراغ والر روشن در حال دود کردن و یک تنور گازی وسط اتاق است ، زن یک چادر سیاه خاک آلود از روی زمین برداشت و گفت صبح خیلی زود بود هنوز با بچه ها خواب بودیم لباس خوبی تنم نبود ناگهان دیدم از در و دیوار خانه مامور می ریزد بلند شدم نمی دانستم چه کنم یکی از همسایه ها دوید و چادری پیدا کرد و سرم کرد ، باور کنید اجازه ندادند که خودم لباس ها را از اتاق بیرون بیاورم ...