سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی ناطق نوری کامیون دار می شود
، خانه ای سیصد متری در سرچشمه و یک ماشین پیکان داشتم که خانه را در سال 1349 ساخته بودم و زندگی ام مرتب بود. همان زمان ها از پول منبر به کسب و تجارت هم اقدام کردم که البته هیچ موقع شانس نداشتم. یک بار حدود شصت هزار تومان جمع کردم– در دهه 50، شصت هزار تومان خیلی بود- و با یک راننده از اعضای همان هیئت هایی که منبر می رفتم، یک کامیون ولوو خریدیم و او شروع به کار کرد. از همان روزهای اول با اینکه هنوز کار ...
جزئیات سرقت مسلحانه از یک بانک اصفهان
استان اصفهان اعتراف کردند و مشخص شد سرقت مسلحانه پست بانک بهارستان هم که هفتم خردادماه رخ داد، توسط همین باند صورت گرفته بود. یکی از متهمان 22 ساله این باند در بازجویی ها انگیزه خود را از سرقت، فشار مالی و تامین زندگی اش اعلام کرد و به ماموران پلیس گفت: آنقدر تحت فشار مالی بودم که پس از پیشنهاد این باند پذیرفتم که با آنها همدست شوم و با این سرقت کمی از مشکلات مالی خود را حل کنم. برای همین ...
چرا پدیده ای به نام دور-دور در تهران شکل گرفته است؟
توی این دور دورها چون سوار ماشین مدل بالا هستند، می تونن حال ما رو بگیرند، خیلی احمقانه است. این دختر جوان در جواب این حرف که ماشین خود تو هم میلیونی است! می گوید، ماشین من کجا و ماشین های میلیاردی کجا! دختری 25 ساله به نام خاطره هم می گوید: الآن کمتر، ولی قبلاً خیلی اهل دور دور و چرخیدن توی خیابان با دوست و رفقا بودم. معمولاً شب های جمعه و شب های تعطیل، مثل یک قرار نانوشته، دور هم جمع ...
گفتگو با کودک کاری که اکنون دانشجوی مهندسی است
... این که در سال های اخیر موضوع کودکان کار برای مردم به یک موضوع جدی تبدیل شده جای خوشحالی دارد و می توان امیدوار بود کارهای بیشتری صورت بگیرد تا این مشکل حل شود. به نظر من اگر افراد جامعه می خواهند برای بهبود وضعیت این کودکان کاری کنند بهتر است از طریق نهادها و انجمن ها و موسسات مرتبط این کار را انجام دهند و حمایت های مادی یا غیرمادی شان را به این بچه ها و خانواده شان برسانند چون در شرایط فعلی ...
حمله مسلحانه به طلافروشی برای 4کیلو طلا
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، ساعت 21 و 29 دقیقه شامگاه سه شنبه مرد طلافروشی با مرکز فوریت های پلیسی 110 شهر مشهد تماس گرفت و از حمله مسلحانه چهار مرد به مغازه اش در چهارراه توحید این شهر خبر داد. ماموران ابتدا به تحقیق از طلافروش پرداختند که وی گفت: ساعت 21 و 25 دقیقه در مغازه ام بودم. با رفتن آخرین مشتری قصد داشتم با گذاشتن طلاها در گاوصندوق و قفل کردن مغازه به خانه ام ...
به عشق کتاب خواندن، نگهبان شدم!
هر چند جمله اش با اشتیاق می گوید خیلی کار می شود کرد. این جمله را چندین بار تکرار می کند. تعجب و کنجکاوی ام کم کم دارد به شیفتگی تبدیل می شود. از من خیلی بعید است شیفتۀ نگهبان یک ساختمان دولتی شوم! می گوید من این شغل را انتخاب کردم که فرصت کافی برای کتاب خواندن داشته باشم. اگر کارمند می شدم نمی توانستم کتاب بخوانم و اگر هم فرصتی داشتم از لحاظ شرعی درست نبود. ولی الان چند ساعت در روز فرصت دارم ...
بخش های خواندنی کتاب دیدم که جانم می رود
و هراس، احساس می کردم دستشویی دارم! خیلی سعی کردم بر این احساس غلبه کنم که فکر می کردم از ترس باشد. ولی دست شویی بدجوری فشار می آورد. با خودم گفتم: اگه بخوام برم خودم رو تخلیه کنم، همه میگن از ترس... گرفته. هرکاری کردم نشد خودم را نگه دارم. گفتم: به دَرک. هرچی می خوان بگن. از این بهتره که وسط عملیات خودم را خیس کنم. به کنار خاکریز که رفتم، متوجه شدم امثال من کم نیستند. بیشتر بچه ها ...
حکایتِ اشراف زدگی مسئولان در جایگاه مخصوص، خبرنگاران بی صندلی و عکاسانِ ضرب خوردِ
که بالا می روم؛ ارکستر نواختن فانتزی شرقی را آغاز کرده است. در هر طبقه عده ی زیادی ایستاده اجرا را می بینند. طبقه سوم اما نفرات بیشتری را در خود جای داده و تماشاگران بی صندلی به این طبقه رفته اند. لحظه ای در ذهنم قدمت تالار را مرور می کنم؛ سال 1346 این تالار را ساختند. می دانم که مسئولان تالار در سال های گذشته از سُست بودن بالکن ها براثر گذر زمان سخن گفته بودند. ناگهان فاجعه ای در ذهنم ...
واکنش نوروزی پس از جنجال در انتخابی تیم ملی
درباره احتمال برخورد کمیته انضباطی با وی نیز خاطرنشان کرد: برایم مهم نیست چه برخوردی با من می کنند اما مردم بدانند که من هم انسانم و زیر این همه فشار، بالاخره طاقتم تمام می شود. در طول سال ها که در تیم ملی حضور دارم، هیچ گاه دست به چنین حرکاتی نزدم اما داوری دیروز افتضاح بود و 4 امتیاز من را نادیده گرفت. حتی تا ثانیه آخر نیز حاضر بودم به کشتی ادامه دهم ولی با توجه به شرایطی که بوجود آمد ترجیح دادم تشک را ترک کنم. ...
افشای یک جنایت پس از نیم قرن
." "به بزرگسالها اعتماد نداشتم. آنها بودند که من را به دانمارک فرستاده بودند. هر وقت که چیزی به من می گفتند، فقط سر تکان می دادم. نمی خواستم جوابشان را بدهم." چند ماه بعد، اگزمای او تحت کنترل درآمده بود. تیسن به خانواده ای دیگر سپرده شد. او می گوید: "خانوادۀ سرپرست دوم، در مقایسه با اولی، به قصه های پریان می ماند. آنها آدمهای خیلی خونگرمی بودند." سپس، در سال ...
چوب کشی در مشهد!
این مورد هیچ کس از من بی اخلاقی ندیده است اما در یکی دو سال گذشته اتفاقاتی برایم رخ داد که خیلی سخت بود. وی ادامه داد: به زودی صحبت های خود را در این خصوص انجام می دهم. من به همین دلیل تمرکز نداشتم و روز گذشته کاری کردم که الان پشیمان هستم. من قبول دارم نباید به آن صورت عکس العمل نشان می دادم و الان مقابل مردم شرمنده هستم به خاطر همین تلاش می کنم تا همه چیز را جبران کنم. ...
رانندگی به روایت زنان پشت رُل
تایید می کنند. واقعا مسخره است کسانی که عامل کشتار 25 هزار نفر در سال هستند برای دیگران تعیین صلاحیت می کنند.بی فرهنگ ترین و بی تربیت ترین راننده ها آقایان هستن که دارن فرهنگ رانندگی خانم ها را هم خراب می کنن. من خودم به دوتا خانم رانندگی یاد دادم و به نظرم علت اصلی بد رانندگی کردن خانم ها اینه که اونا اصلا از بچگی با این موضوع آشنایی ندارن چون اکثر پسر بچه ها با ماشین بازی بزرگ میشن اما دخترا با عروسک! و البته این موضوع رو هم نباید فراموش کنیم الان رانندگی ما توی خیابونا خیلی مردانه و خشنه و نیازه که با ورود خانمه کمی لطیفتر و درست تر بشه! ...
رحمتی و آندو دوست دارند به استقلال برگردند
...> خیر، من برای یاد گرفتن انگیزه دارم و این موضوع ربطی به سابقه مربیگری و سن و سالم ندارد. به هر حال باید در فوتبال چیزهای جدید یاد گرفت و من هم در این کلاس ها شرکت می کنم. از استقلال چه خبر؟ باور کنید دوست ندارم در مورد استقلال حرف بزنم چون الان چیزی مشخص نشده است. اگر اتفاقی افتاد یا اینکه من انتخاب شدم، در موردش حرف می زنم. هدف ما کمک کردن به استقلال است. من در 25 سال گذشته از ...
جایزه ای در حد نوبل برای احمد پوری
شاید دیگران آن ها را ندیده باشند. باید بگویم مترجم، شاعر و دوست، سه وجهی است که از شخصیت احمد پوری سراغ دارم و به نوعی با این سه وجه زندگی کرده ام. او به اولین همکاری خود با احمد پوری در حوزه ترجمه و هوش بالای او در زمینه انتخاب آثار برای ترجمه اشاره کرد و گفت: سال های بعد از جنگ، مردم از تبعات جنگ خسته بودند. در آن زمان، زمینه اجتماعی و فرهنگی برای گرایش به حوزه ادبیات بیشتر از گذشته ...
یک روز پس از چوب کشیدن و حمله به میز داوران/امید نوروزی:پشیمانم،مردم من را ببخشند
زودی صحبت های خود را در این خصوص انجام می دهم. من به همین دلیل تمرکز نداشتم و روز گذشته کاری کردم که الان پشیمان هستم. من قبول دارم نباید به آن صورت عکس العمل نشان می دادم و الان مقابل مردم شرمنده هستم به خاطر همین تلاش می کنم تا همه چیز را جبران کنم. 251 41
دلِ پُر وحید هاشمیان
. الان در آلمان مربی های خیلی خوبی هستند که شرایط کار برای آنها مهیا نمی شود تا بتوانند برگردند و کار کنند... اصلا تیمی بهشان پیشنهاد نمی شود یا اگر هم بشود تیم های خوبی نیستند. مثلا یورگن کولر بازیکنی با آن سابقه بازی و مربیگری الان در لیگ پنج مربیگری می کند. یا لورانت الان در لیگ هفت آلمان مربیگری می کند. به همین دلیل من کار را عار نمی دانم. من هر جا که بدانم می توانم باعث پیشرفت خودم و ...
نقش مردم در تغییر دوران غیبت به ظهور از زبان آیت الله حائری شیرازی
آخرین نفس، چطور شد این طوری کردی؟ مردم گفتند: شرایطش بوده نائب امام زمان بوده، ما برای امام زمان دادیم. معلوم شد آن هشت سال هم برای امام زمان بود نه به خاطر غیرت ملی، امام رفت. خبرگان را تعیین کرد و رفت. خبرگان رهبر فعلی را تعیین کرد. مردم همان ارادتی که به امام داشتند با ایشون وفاداری کردند. حزب الله را اسرائیل می خواهد براندازد. بعد از 33 روز این راه همه را چشم شیعیان می بینند. الان ...
مسجد میعادگاه منتظران جوان و انقلابی
...، به فلان شهر برو. وقتی به آنجا برسی، حضرت بقیة الله الأعظم در بازار آهنگران و در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته. بلند شو و به خدمت ایشان برس. مرد در توصیف حال خود می گوید: پریشان و سراسیمه بودم. لحظاتی چند، فقط به چیزی که شنیده بودم، می اندیشیدم. بعد از مدت ها بالاخره کورسویی از امید به رویم تابیدن گرفته بود. به سرعت بلند شدم و وسائل سفر را آماده کردم. سفر راحتی نبود. اما ...
تعطیلی عصرداستان تصمیم شخصی نبود/ سودآوری با پول آوری فرق دارد
ندارم که این رقم از کجا آمده است. راستش حساب هم نکردیم که پارت کتاب هایی که به نهاد کتابخانه ها و ارشاد فروختند اینقدر آورده مالی داشته یا نه. اما سودآوری و پول آوری دو بحث است. امسال در نمایشگاه کتاب من حدود 13 میلیون تومان کتاب فروختم. عقل من قبول نمی کند که وقتی در 10 روز نمایشگاه اینقدر فروخته باشم در یک سال 500 میلیون فروخته باشم. تازه بعد زا آن باید حساب کرد که از این مبلغ اعلام شده ...
بازگشت به یک شب خبرساز
اقتصادی اش را اول از همه تشریح می کند ، باید ببیند برای این که استعدادهای جدید هم از این فرصت استفاده کنند و به این عرصه وارد شوند چه کاری می تواند انجام دهد؟ من در یک سال اخیر شاهد بودم که یک عده از دانشجویان رشته نقاشی، نزدیک به سبک سهراب سپهری کار می کنند. برای ما این سوال مطرح می شود که این اتفاق، خوب است یا نه. بنابراین این موفقیت باعث می شود بخش آموزشی تحت تأثیر یک موفقیت اقتصادی جلو برود و ...
سکوت جبهه پایداری در برابر بازداشت بقایی/جواب زن جنجالی هلندی به کوچک زاده/معضلات زیست محیطی ریشه در ...
تلفنی از آقای دکتر احمدی حلالیت بطلبد و خسته نباشید بگوید؛ قبول کرد؛ شماره را گرفتم و بعد از احوالپرسی گوشی را به آقای ناطق دادم؛ سکانس باصفایی اتفاق افتاد؛ گفت وگویی سرشار از دوستی و محبت و اظهار ارادت به یکدیگر. هیچ کدورتی باقی نماند و هر کدام دنبال مسئولیت و تکلیف خود رفتند.نمی دانم چرا امروز این کارها سخت شده است. توقع اخلاق، تواضع و گذشت از حاکمان بیشتر است تا عوام الناس! در حالی که در فضای ...
من سلطان نیستم، لبو هستم!
شدم این کار پول زیادی ندارد و به درد نمی خورد. بدهی های پدرم هم مانده بود.سرانجام هم یک روز هنگام سرقت کیف زنی دستگیر شدم. بعد از دستگیری چند ماه در زندان بودی؟ حدود 4 ماه در زندان بودم و بعد آزاد شدم. فکر می کنم سال 89 بود که به زندان کرج رفتم. آنجا با چند مجرم دیگر هم بند بودیم که در آنجا برای اولین بار جرقه های گردنبند قاپی در ذهنم زده شد. چون می دانستم طلا را با قیمت بالا می ...
سفرنامه از فریدونشهر تا تفلیس، 110 سال پیش/گذرنامه پردردسر
آمدن به گرجستان تصمیمم را گرفتم. صبح روز بعد به سراغ شیخ محمدعلی رفتم و گفتم من عازم گرجستان هستم. گفت چگونه می خواهی بروی؟ گفتم این گونه که برادرانمان راه را به خوبی به ما نشان خواهند داد و راه را برای ما نزدیک خواهند کرد. حالا کاری لازم است که باید شما برایم انجام دهی و به من کمک کنی و پاسپورت برایمان بگیری. شیخ محمدعلی این کار را خیلی پسندید و گفت ای کاش من هم زبان گرجی می دانستم و ...
جهانگیر الماسی: با شارلاتان بازی مجوز فیلم گرفتم! (2)
نشان می دادم. سال 58 هنرمندهای تئاتر ایران را طبقه بندی کردند، ببینید درباره من چه نوشتند؟ آن وقت بیمه من را قطع کردند و این با آمدن خانم بنینگ به ایران مصادف شد و من به آن جلسه رفتم... این مربوط به چه سالی است که بیمه شما را قطع کردند؟ از سال 78 بیمه من را قطع کردند و هرچه هم اعتراض کردم آن را درست نکردند. گفتم چه شده و به بچه های خانه سینما اعتراض کردم، همه خندیدند. برای چی ...
سمندر: اوایل با آشوری مشکل داشتم / آرین خو: بیشتر از درک آشوری مدیریت دارم
بیان کند، گفت: یک سری مسایل را نمی شود عنوان کرد. دبیر فدراسیون کاراته در مورد مسایل مالی عنوان کرد: این موضوع را بازرسان وزارت ورزش بررسی خواهند کرد. سمندر هم افزود:سال قبل آشوری در مجموع 800 هزار تومان به فدراسیون کاراته کمک کرده است. در ادامه دباغیان سرمربی جدید تیم ملی به روی خط تلفنی آمد و گفت:هیچ وقت از فدراسیون و سمندر انتقاد نکرده ام. با تمام حواشی سال قبل ...
تهیه کالای خارجی خیانت به اقتصادی کشور است
وبیش با ایرانی ها و فرهنگ شان آشنایی دارم. دراین مدت آنها را چطور دیدید؟ ایرانی ها آدم های خوب، خونگرم و مهربانی هستند و مهمتر از آن فرهنگ غنی خوبی دارند فقط مشکلی که هست مصرف گرایی زیادی بین ایرانی ها وجود دارد مثلا ماشاالله قبل از شروع عید نوروز با وجود گرانی و مشکلات مالی زیاد و گلایه هایی که از مشکلات اقتصادی دارند باز هم می بینیم که چقدر بازارهای خرید و فروش شلوغ هستند و ...
قاتل نامادری قصاص شد
تنها بودم که او خواست تا آمدن پدرم از خانه بیرون بروم. عصبانی شده و با او درگیر شدم. یک لحظه گلویش را فشار دادم و خفه اش کردم. بعد جسد را به حیاط آورده و آتش زدم. در همین زمان پدرم سر رسید و من فرار کردم. با اعترافات احمد، قضات دادگاه او را به قصاص محکوم کردند. با تائید حکم قصاص از سوی قضات دیوان عالی کشور پسر جوان سحرگاه دیروز در زندان رجایی شهر به دار مجازات آویخته شد. مهلت به ...
جهانگیر الماسی: در زندگی خانم آنجلینا جولی اتفاقاتی افتاده!
دیدند و فکر می کردند فقط اینها مهم هستند. بله آسفالت کشی و گازکشی روستاهایی که من رفتم و کار کردم هم از کارهای ایشان بود. من خانواده روستایی ای دیدم که درآمد سالیانه اش یک میلیون و دویست هزار تومان بوده... اما در دوره دوم ارتباط با شورای عالی سینما و آقای علی اکبری و... من نبودم این را برای من جعل کردند. در شورای صنوف گفتند بعد از خانه سینما... من بینان ...
شک که می آید زندگی سیاه می شود
آمد چند کلمه با من حرف می زد و به اتاق می رفت. رفتارش تغییر کرده بود و احساس خوبی نداشتم. یک روز که مشغول درست کردن شام بودم، صدای او را شنیدم. کارم را رها کردم و رفتم، پشت در اتاق ایستادم. از حرف هایی که می زدند متوجه شدم که منشی جدید با شریک شوهرم مشکل پیدا کرده و حالا زنگ زده تا او پا در میانی کند. چیزی که آزارم می داد لحن حرف زدن آن دختر بود. طوری با شوهرم حرف می زد که انگار چند سال ...
تجلیل از بانوی فداکار
نهر قدیمی دو مرد و چهار زن ایستاده اند و در مورد کودکی صحبت می کنند که داخل نهر افتاده و تکان نمی خورد. خودم پسر پنج ساله ای داشتم و می دانستم مادر او باید چقدر دل نگران فرزندش باشد. وارد نهر شدم و بسختی خود را به پسرک رساندم. همه فریاد می زدند و می گفتند برگرد و خودت را نجات بده، اما به این حرف ها توجهی نداشتم و فقط به نجات پسر کوچولو فکر می کردم.پسرک نفس نمی کشید. به هر زحمتی بود در حالی ...