سایر منابع:
سایر خبرها
گلوله پسر به سمت نامزدش خطا رفت/ مرگ عجیب عروس و داماد، فردای شب عروسی/شهادت مامور نیروی انتظامی به خاطر ...
بودم در دام بدی افتاده ام و هیچ راه فراری هم نداشتم تصمیم گرفتم اول او را بکشم بعد خودم را. برای همین 24 دی به سراغ مینا رفتم تا به دادگاه برویم و از هم طلاق بگیریم. داخل ماشین از مینا پرسیدم، هنوز می خواهی طلاق بگیری و زمانی که پاسخ اش را شنیدم، دیگر صبر نکردم و با اسلحه کلت به طرفش تیراندازی کردم. تیر به شیشه ماشین خورد و مینا که شرایط را این طور دید در خودرو را باز کرد و خودش را به بیرون پرتاب ...
درددل های خانواده آتش نشانی که چندروز قبل از عروسی ، زیرآوار پلاسکو ماند
فداکار شناسایی شد که پیکر سوخته برادرم هم بین آنها بود. لحظات سخت و عذاب آوری بود.این حادثه همه ملت را متأثر کرد چه برسد به خانواده آتش نشان های فداکار که جگرگوشه شان را از دست دادند. دراین لحظات هر زمان می دیدم که عزیزی از دست رفته و اطرافیانش با سوز دل از آخرین خاطره هایش تعریف می کنند آنچنان سنگینی غم و ماتم شان را درک نمی کردم. ولی حالا که این اتفاق برای برادر خودم افتاده و خاطره های ...
اینجا مادر شهید میراث ماندگار روضه را پاسداری می کند
...> مقداری پول داشت که آن را هم برای هیئت قائمیه فرش خرید. در وصیت نامه اش نوشته که اگر شهید شد، هفت روز مغازه پدرم را چراغانی کنید. از او درباره محمد صادق بعد از شهادتش پرسیدیم، این که بعد از شهادت خاطره ای از او به یاد دارید به ما می گوید خوابش را خیلی کم می بینم اما یک بار رفته بودیم سوریه و در نماز جمعه شرکت کرده بودم که گم شدم، هر چه نگاه می کردم می دیدم همه غریبه اند. حضرت زینب سلام ...
پدر می گفت: زندانی شاه شدن برایتان خوب است!
و برادرم به خانه خاله رفت. همین که پایم را داخل خانه گذاشتم، مأمورین که معلوم بود منتظرم بودند، مرا دستگیر کردند و دست ها و چشم هایم را بستند و به کمیته مشترک بردند. یادم هست صدای باز و بسته شدن درهای کمیته مشترک، اضطراب عجیبی را در من ایجاد کرد. بلافاصله هم مرا برای بازجویی بردند. آقا بعدها می گفتند: در آن ایام دائماً می آمدند و به من می گفتند: بچه هایتان را می بریم و یکی یکی پوستشان را می کنیم ...
بازی در ویلایی ها ادای دین به مادرم بود/ با نقش زندگی می کنم
انتخاب شده است، در این باره گفت: بسیار خوشحالم که این دو نقش کوتاه از نظر داورها پنهان نمانده است. من در سینما تازه کارم و تا امروز موقعیت زیادی پیش نیامده تا بتوانم خودم را نشان دهم اما همینکه داورها حجم کم کار من را دیدند، برایم بسیار قابل ستایش است. البته من بیشتر به فیلم سد معبر امیدوار بودم. چون در آن فیلم با وجودی که تنها در دو سکانس بازی دارم، اما نقشم بیشتر دیده می شود اما خوشبختانه بازی ام در ...
پر از فانتزی فرارم/ شوخ نیستم ولی یک آدم طناز درونم پنهان شده/ سوژه هایم واقعیت و آرزوهای خودم است
به جزیره کیش رفته بودم، یادم است وقتی در بازار سنتی کیش با فروشنده ای صحبت می کردم و فهمید که فامیلی من مرزوقی است درباره اصل و نسبم پرسید و خیلی کنجکاو بود بداند من اصالتا اهل کجا هستم. به هر حال دوره ای بوده که بحث جدایی بحرین از ایران پیش آمده بوده. شیخ کیش وقتی احساس خطر کرده که ممکن است کیش را هم از ایران جدا کنند، از عموی پدرم می خواهد برای اینکه بتوانند در ایران وابستگانی داشته باشند او هم ...
شوهرم خسیس است، باید چه کار کنم؟
سوال با سلام ، حدود 5 سال است ازدواج کرده ام و بچه ندارم شوهرم مدتی است که با من سر ناسازگاری گرفته و در پیگیری امور پزشکی در خصوص بچه دار شدن و برخی امور دیگر با من زندگی طبیعی ندارد و در کل آدم خسیسی است هر بار که با او مطلبی در خصوص پول دادن و خرج کردن مطرح کرده ام حتی در مورد نیازهای زندگی مثلاً میز عسلی پذیرایی مهمان، نتیجه منجر به جر و بحث و دعوا شده و بارها تهدید به طلاق و جدایی ...
از زندانی شدن ناراحت نبودم!
من حدود شش ماه در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بودم که الان تبدیل به موزه عبرت شده است. در این مدت حداقل حدود 30 خانم را دیدم که هر یک چند ماهی در آنجا می ماندند و سپس به زندان قصر یا زندان اوین منتقل می شدند. در واقع، بعد از زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری و بازجویی، متهمان را به زندان قصر منتقل و از آنجا به دادگاه می فرستادند. وقتی هم که میزان محکومیت آنها مشخص می شد در زندان می ماندند تا مدت محکومیت تمام شود. اما کسانی که محکومیت سنگین تری داشتند را به زندان اوین می فرستادند. ...
مصاحبه با حسین مسرور برادر شهید محمد مسرور
غمِ غمِ تو غم فراق تو هرگز نگشته باور ما و شورِ عشق و شهادت نرفته از سر ما چه عاشقانه، غریبانه پر زدی تا عشق مثال عاشق و معشوق بوده ای با عشق کبوتر دل سرگشته ات هوایی بود خدا گواست که این مرد کربلایی بود به غنچه های لبش ناله های مبهم داشت همیشه حال و هوای شب محرم داشت به مادر شهدا لحظه لحظه سر می زد ...
شهید منیعات در درگیری با تروریست های تکفیری داعش به اسطوره ای بی بدیل تبدیل شد
کشور عراق، او که پیش از این طعم تلخ جنگ و آوارگی را در دفاع مقدس کشیده بود برای دفاع از مردم مسلمان عراق و دفاع از حرم های شریف اهل بیت(ع) از شرکت نفت و گاز اروندان، 6 ماه مرخصی گرفت و به مصاف داعشیان رفت. بعد از 6 ماه دوباره بازگشت، با شرکت تسویه حساب کرد و دوباره عازم عراق شد، هر چند مسئولان شرکت سعی کردند مانع استعفایش شوند ولی در جوابشان گفت: من بهترین راه را انتخاب کردم و مسیر خود را ...
دردسر دوستان مطلقه برای زن رفیق باز / پاتوق این زنان کجا بود؟
.... از همان زمان به بعد رفیق بازی هایم شروع شد به طوری که منزل پدرم را به پاتوق شبانه روزی با دوستان مطلقه ام تبدیل کرده بودم. در همین شب نشینی ها و به پیشنهاد دوستانم برای آن که غم و غصه هایم را فراموش کنم در کنار آن ها شروع به مصرف مواد مخدر کردم. طولی نکشید که مصرف شیشه و کریستال و هروئین طومار زندگی ام را در هم پیچید و مرا در آستانه نابودی قرار داد. در حالی که ارتکاب هر نوع خلافی برایم عادی ...
جوک های بامزه زن و شوهری (4)
سرویس سرگرمی جوان ایرانی ؛ بخش طنز و لطیفه: جک جدید و خنده دار زن و شوهری با شوهرم بحثم شد قهر کرد رفت خونه بغلی که خونه مامانشه منم نه گذاشتم ، نه ور داشتم نت رو خاموش کردم به همین برکت با یه دسته گل برگشت والا این دیگه سوسول بازیه از قدیم قهر مال خانمها بوده لطف کنن آقایون و ...
آرین به من گفت: گمشو دختر خیابانی! / دیگر روی بازگشت به خانه را هم نداشتم!
بعد پدرم متوجه ارتباط خیابانی من و آرین شد و در حالی که بسیار عصبانی بود سیلی محکمی به صورتم زد، ولی من در مقابل پدرم ایستادم و گفتم آرین را دوست دارم. پدرم که می دانست آرین ترک تحصیل کرده و با دوستان خلافکارش رفت و آمد دارد، مرا نصیحت کرد که دست از این عشق خیابانی بکشم، اما من به چیزی جز رسیدن به آرین فکر نمی کردم. وقتی پدرم شرایط را این گونه دید، گوشی تلفنم را گرفت و مرا در خانه زندانی کرد، به ...
خاطرات تنها بازمانده گروه سیاهکل
، هی می گفتند تو با چه کسی ارتباط داشتی؟ برای چه کاری به کوه می رفتی؟ من به خودم می گفتم این ها از کجا می دانند من کوه می رفتم؟ من یک قراری با رحیم سماعی گذاشته بودم که اگر گیر افتادیم، بگوییم برای زیرخاکی و گنج به کوه می رویم، چون مسئلهٔ زیرخاکی و این طور چیز ها آن زمان در گیلان و دیلمان مطرح بود. به یاد دارم آن لحظه هایی که من را می زدند یک بار کمی دهنم را باز کردند، چون حتی نمی توانستم جیغ بکشم ...
فرزندشهید امانی: فیش های نجومی نتیجه پرتوقعی بعضی هاست/بصیرت پدر برایم ستودنی بود
سیب برداشت و با دست به دو نیم تقسیم کرد تا به ما هم بدهد. من با همان لحن کودکانه ام بسیار شاد شدم و به او گفتم: دایی جان عجب زوری دارید و قوی هستید . ایشان هم به من گفت: قدرت را شما داشتید، که نظامیان را مجبور به ملاقات دادن کردید ایثارگرتر از همه شهدا... رابطه پدر باهم چگونه بود؟ بسیار عالی؛ مادرم سید هستند و این علاقه پدرم به ایشان را بیشتر می کرد. شاید فکر کنید ...
رویکرد خصومت آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت
شریفش مشرف شد و در کنار آن به یاد مادر گریه کرد. در سنن ابن داود روایتی به این مضمون نقل شده است: عن ابی هریره قال، اتی رسول الله قبر امه فبکی و ابکی من حوله فقال رسول الله استاذنت ربی ان ازور قبرها فاذن لی، فزوروا القبور، فانها تذکر بالموت؛ ابی هریره نقل می کند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد قبر مادرش رفت و گریست و اطرافیان را گریاند، سپس فرمود از خدایم اجازه زیارت قبر مادرم را ...
این رمان یک فیل است!
...، صاعقه به حفاظ ها برخورد کرد. من خیلی به او نزدیک بودم. سرم درست نزدیک پاهایش بود. آستر در همان لحظه متوجه مرگ آن پسر نشد؛ او ادامه می دهد: من او را به سمت مکانی مسطح کشیدم و در یک ساعتی که زیر باران شدید و حمله صاعقه ها بودیم، زبان آن پسر را نگه داشته بودم تا باعث خفگی اش نشود. دو سه بچه دیگر هم صاعقه زده شده بودند و داشتند ناله می کردند. مثل یک صحنه جنگی بود. صورت پسر کم کم داشت ...
دیدار با خانواده شهید مدافع حرم اصغر فلاح پیشه
کوچک شهید: کادوی تولد پدر دستم ماند غم از دست دادن پدر برای محدثه نیز خیلی سنگین است. او می گوید: خیلی خوشحالم که امسال هم برای سالگرد تولد پدرم جشن گرفتیم. ما همیشه برای جشن تولدهای پدر سعی می کردیم او را غافلگیر کنیم. یادم هست سالی که او به سوریه رفت در خانه کیک پختیم و بدون حضور او برایش جشن تولد گرفتیم. من هم برای روز پدر و هم برای جشن تولدش هدیه خریده بودم. اما او هیچ وقت برنگشت تا ...
خانواده ام را خودم از زیر آوار بیرون کشیدم
بمب باران تا آن لحظه، چیزی نخورده بودم. به کناری رفتم و روی زمین نشستم. برایم لیوانی آب آوردند. تا لیوان را جلوی دهانم گرفتم، آب، راهش را به ته گلویم باز کرد. آب که از گلویم پایین رفت، اولین قطرات اشک، بعد از سه روز، از چشمانم سرازیر گشت. / امتداد / سمیه مهریان جاهد
شاگرد شلوغ و پرهیاهوی دانشگاه که استاد عشق و شهادت شد/ شهیدی که طی عملیات محرم خلعت شهادت پوشید+مداحی
... وی ادامه داد: من می خواستم این لحظات خداحافظی برای او دلنشین باشد و احساس می کردم اگر دلتنگی کنم، محمدرضا سست شود و به این راه نرود و آن وقت من در مقابل حضرت زینب(س) شرمنده شوم . مهدیه دهقان امیری خواهر شهید با اشاره به آخرین تماس شهید دو روز قبل از شهادتش گفت: وقتی برادرم برای آخرین بار با منزل تماس گرفت از مادرم خواست که برای شهادتش دعا کند و مادرم برای اولین بار به او گفت که ...
از ماجرای ارتباط اشرف پهلوی و بهروز وثوقی تا شبی که بهروز وثوقی بیمارستان را بهم ریخت/ ویلای اشرف پهلوی ...
محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود، علیرغم دشواری و غیرممکن بودن کار مسلما لیست طویلی خواهد شد. در زمان فوزیه مدتی اشرف معشوقه تقی امامی شد. در مسافرت مصر مدتی با ملک فاروق بود. در سالهای 31 و 32 که در پاریس بودم به دیدار اشرف می رفتم می دیدم که با 3 مرد رفیق است. دو نفر اهل پاریس و یکی افسر جوان اهل یوگوسلاوی بود که گویا آجودان شاه یوگوسلاوی بوده و به فرانسه پناهنده شده بود و احتمالا بی رابطه با ...
لحظه های ماندگارانقلاب در گفت و گو با عکاسان
.... طبیعتاً بخشی از اتفاق های آن روزها خوشحال کننده و بخشی هم متأثر کننده بود. یعنی از طرفی، فکر می کردم این یک قیام مردمی است برای به دست آوردن آزادی و عدالت و برابری و از طرفی هم کشته شدن مبارزین و مردم غم انگیز بود. اما چون فکر می کردیم برای آرمان و خواسته بزرگی در حال مبارزه هستیم، برای به دست آوردنش هم مجبوریم چیزهای دیگری را از دست بدهیم. زندی تعریف می کند که آن روزها آنقدر خفقان و ...
عامل قتل جسد سوخته زنی در بیابان های قیامدشت + عکس
سمت معدن گچ بودم که دیدم تاکسی زرد رنگی در بالای جاده توقف کرده و با توجه به اینکه این مسیر فقط کامیون های معدن گچ حرکت می کنند مشکوک شدم که در این لحظه راننده تاکسی با دیدن خودروی من به سرعت سوار بر خودرویش شد و به سمت جاده اصلی حرکت کرد. وی افزود: زمانیکه خودرو از کنار کامیونم عبور کرد توانستم بخشی از شماره پلاک خودرو را یادداشت کنم و زمانیکه به محلی که خودروی تاکسی توقف کرده بود ...
19 بهمن گفت و گوی اختصاصی با دکتر غلامعلی عکاشه
توانستیم مصارف اولیه خودمان را از ده فراهم کنیم. در نهایت به دلیل اینکه دبیرستان شهر بروجن نیز بیشتر از پایه چهارم نداشت و من اهل کتاب خواندن، علاقمند به سینما، تئاتر و نمایش و ... بودم و دوست داشتم ذهن خودم را در محیط بازتری رشد بدهم با کمک پدرم بار دیگر به اصفهان بازگشتیم و توانستم مدرک دیپلم را در این شهر بگیرم و پس از آن در اولین کنکور سراسری کشور شرکت کنم. من در این آزمون ...
روایت تلخ کارگرانی که چند ماه قبل شلاق خوردند/ اگر قانون کار اجرا می شد...!
دربیاورد که خرج گرفتن وکیل کند، یاد حرف های پدرش افتاده و بغض گلویش را گرفته و دیگر نتوانسته است بدون لرزش دست هایش، گوشواره را از گوش دخترش دربیاورد. خدا میداند وقتی که کارفرما از این 16 نفر شکایت کرد، چه ها به ما گذشت. روزی که شلاقشان زدند، من رفته بودم شهر خودمان. شنیدم رضا و بچه های دیگه شلاق خوردن، خیلی گریه کردم. گفتم بیکار بشی، شلاقتم بزنن؟ چه میدونستم! فکر کردم، قراره کارگر شلاق بخوره ...
روایت تصاویر از افسرگی، اعتیاد و خودکشی
خانم کریستینا مارو (Christina Morrow) می گوید: این یک پروژه عکس خیلی خصوصی است. افسردگی و اعتیاد، هر روز هزاران تن را در جامعه تحت تأثیر خود قرار می دهد. من خودم بشخصه غرق در افسردگی شده ام و همچنان با افسردگی دست و پنجه نرم می کنم. شوهر سابق من به الکل و مواد مخدر اعتیاد داشت و من نیز به علت برخورد با این موضوع و عواقب آن، از این موضوع برای خلق یک پروژه عکاسی الهام گرفتم. اعتیاد به ...
زندگی مجردی، درست یا غلط؟
مجرد در خانه خود دست از پا خطا نکرده و با رعایت تمام اصول اخلاقی گذران زندگی می کنند اما مشکل از آنجایی آغاز می شود که عده ای از جوانان با برگزیدن زندگی مجردی به دنبال کسب تجربه در تمام زمینه ها می روند و انواع ناهنجاری ها مانند ارتباط نامناسب با جنس مخالف، استعمال دخانیات، مواد مخدر، مشروبات الکلی و ... را در این خانه ها تجربه کرده و در نهایت به سراشیبی انحطاط سقوط می کنند. فریبا دختر ...
رجوی مجری برنامه ها و یکی از مهره های ساواک در زندان بود/در کل زمان مبارزه تنهاحضرت امام و آیت الله قاضی ...
در زمان مشروطه بود و از 5 سالگی در دبستان کمال به تحصیل مشغول شدم. در آن زمان یعنی سال 1320 آیت الله شهیدی با هجرت از نجف به تبریز در روبروی خانه ما اسکان گزیدند. پدر آیت الله شهیدی از مشروطه خواهان ضد مشروطه بودند که در واقع پیروان مشروطه مشروعه بودند. چون دختر ایشان فرزند خود را در 6 سالگی از دست دادند با صحبت با پدرم و موافقت ایشان من را به عنوان بچه خودشان قبول کردند. آیت الله شهیدی برای پا ...
انتشار ویدئویی از داخل زندان با اعترافات تکاندهنده دختری به قتل مادر/او پدرم را کشته بود +تصاویر
...، موسیقیدان کلاسیک بدست مادرش به قتل رسید. وی مدعی است سال 2006 در حالی که خانواده در تعطیلات آتن، یونان بسر می بردند پدرش با انگیزه مالی توسط مادرش به قتل رسید. این در حالیست که در گزارش های قبلی علت مرگ پدر متهم آمبولی ریوی اعلام شده بود. مک اهل شیکاگو در این ویدئو گفت: "قلبم، ذهنم، روحم، خونم و تک تک سلول های بدنم به قتل مادرم فرمان می دادند و من هرگز از کشتنش پشیمان نشدم". وی می ...
نویسنده ای که وطنش را با خودش حمل می کند
را زیاد نمی دیدم و با دو برادرخوانده ام، در میانه دهه سوم زندگی ام آشنا شدم. باید با واقعیت "فرزند دیگر" بودن کنار می آمدم. پدرم پدر خیلی خوبی برای دو پسرش بود، اما برای من پدر بدی بود. خیلی طول کشید تا بپذیرم که فردی در حوزه های مختلف موفق است و در یکی شکست می خورد. وقتی مادرم به کالج برگشت، مادربزرگم مرا بزرگ کرد. من او را آنا (به ترکیه ای یعنی مادر) صدا می زدم و مادر خودم را آبلا، یعنی خواهر ...