سایر منابع:
سایر خبرها
چرا اسید پاشیدم؟
قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. ** بعد از اسید پاشی چه احساسی داشتی؟ این را برای همه گفته ام؛ آن آتشی که توی دلم بود، بعد از این که اسید را پاشیدم خاموش شد ...
علی محمدخانی: پدرم واقعیت ها را می گوید
. اینها پولی ندارند و اگر داشتند که بابا را نمی گرفتند با آن وضع. ماجرا اصلاً چیز دیگری است و چک ها هم بهانه است. اصلاً این چک ها مال پدرم بوده... ولش کن فعلاً پرونده باز است و بهتر است بگذاریم پدر خودش درباره این ماجراها حرف بزند. *در جشنواره فیلم فجر امسال و پارسال چند فیلم از روی زندگی ناصر محمدخانی و مادرت و این ماجراها ساخته شده. نسبت به این فیلم ها واکنشی نداری؟ صد در صد ...
واکنش علی عطشانی درباره حاشیه های جدید فیلمش
شهلا جاهد است. قبل از اینکه شما یادم تو را فراموش را بسازید فیلم سینمایی خشم و هیاهو هم با همین مضمون ساخته شد. اصلا چطور شد فکر کردید دوباره می شود سراغ این موضوع رفت و دوباره داستان زندگی محمدخانی را ساخت؟ نه من و نه کسانی که با من در این فیلم همراه بودند دنبال این نبودیم که فیلم زندگی ناصر محمدخانی را بسازیم. کمااینکه شما تغییرات و تفاوت های عمده ای در این فیلم می بینید، در آن داستانی ...
گفت وگوی عجیب با اولین اسیدپاش ایران!
. چند روز بعد، خبر شنیدم که دختره در حال مرگ است. تمام بدنش باد کرده. امروز و فردا می میرد. صورت، شکم، گردن و همه صورتش سوخته. داداش کوچکم را گرفته بودند. برایم مهم نبود. گفتم بگذار دیگر کسی به عشقش نارو نزند. درس عبرت باشد. یعنی ناراحت نشدی؟ نه واقعاً ناراحت نبودم. آن قدر بلا درآن مدت سرم آمده بود که خیلی ناراحت نبودم، البته خوشحال هم نبودم. گفتم حالا که این دختر را نابود کردم و ...
8 مهارتی که باید به کودک خود بیاموزید
! بعد از آن نوبت به حمام کردن می رسید. با یک تیر دو نشان می زدم، هم آشپزخانه ام تمیز می شد و هم بچه ها کیف می کردند! البته همه ی کارهای خانه را نمی توان برای بچه ها لذت بخش جلوه داد و در آنها نگرش مثبت ایجاد کرد. مهم نیست کاری ناخوشایند باشد، هرچه باشد باید آن را با دید مثبت پذیرفت و انجام داد. این مهارتی حیاتی برای پیشرفت در دنیای واقعی است. عادت های سودمند عادت ...
روایت ناصر محمد خانی از تهدید همسرش
خانواده اش داده بودم که بروند حساب شان را پر کنند. پول خودشان که نبود. اصلاً صحبت هایی که می کنند صحت ندارد. این خانم با شهلا جاهد دوست بوده؟ این موضوع صحت دارد؟ نمی دانم. خواهرش با روزنامه همشهری مصاحبه کرده و این حرف ها را زده. من چنین چیزی را نمی دانم. خودم هم در همشهری ماجرا را خواندم و شوکه شدم! شما چند سال است با این خانم زندگی می کنید؟ چهار پنج سال است که با هم ...
زن پشیمان; چون منشی این دو مرد بودم هر چه می گفتند قبول می کردم!
می کرد و هرروز در منجلاب اعتیاد فروتر می رفت. بیستمین بهار عمر راسپری می کردم که آن ازدواج لعنتی شکل گرفت.ازدواج خودت؟ نه بابا. فرشته خواهر کوچکترم ازدواج کرد و رفت سر خانه بخت. با ازدواج فرشته نابود تر شدم! چرا؟مگه ازدواج بده؟! نه. ولی همیشه میگن آسیاب به نوبت. من دختر بزرگتر خانواده بودم مگه احترام به بزرگتر واجب نیست؟ نه خانم؟ با گفتن این جمله دلم سخت ...
جدال سرطان و آبرو
، جسم او را طوری ضعیف کرده که تکیدگی اش را می شود از روی پتو هم حس کرد. به تازگی از بیمارستان مرخص شده و بخیه ها نمی گذارد سرجایش بنشیند. این چندمین باری است که زیر تیغ جراحی رفته؛ حساب از دست خودش هم خارج شده است. ماجرا از 4سال پیش شروع شد. 20روز به جشن عروسی برادرش مانده بود و همه، در تب و تاب برگزاری مراسمی ساده و آبرومند بودند. در میانه این شعف و شادی، خبر تصادف عروس و داماد که منجر به فوت عروس ...
واکنشها به گفتگوی جنجالی ابراهیم گلستان درباره فروغ
"از ظن خودش یکی از چیزهایی که در زندگی گم کرده است فخری است. " مریم فخر اعظم تقوی شیرازی (زاده 1304- درگذشته 16 تیر 1391 تهران) معروف به فخری گلستان، سفالگر، مترجم و فعال حقوق کودکان بود. او همسر ابراهیم گلستان بود. فخری گلستان مادر لیلی گلستان و کاوه گلستان است. ابراهیم گلستان درباره رابطه فروغ با فخری می گوید "فوق العاده بود. ما با هم سفر می رفتیم، سینما می ...
اخاذی به شیوه سینمایی پس از رابطه تلگرامی
دختر فروشنده شماره تلفن او را گرفت و بدین ترتیب ارتباط تلفنی آن ها در شبکه اجتماعی تلگرام آغاز شد. ارسال پیامک ها و تصاویر برای یکدیگر ادامه داشت تا این که م از دختر مذکور خواست در مکان خلوتی با یکدیگر قرار ملاقات بگذارند. دختر نوجوان نیز که فکر می کرد جوان کباب فروش قصد ازدواج با او را دارد به طور پنهانی به منزلی رفت که م در آن جا تنها به انتظارش ایستاده بود و... چند روز بعد از این ماجرا بود که ...
اخاذی با تصاویر مستهجن پس از رابطه تلگرامی
بدین ترتیب ارتباط تلفنی آن ها در شبکه اجتماعی تلگرام آغاز شد. ارسال پیامک ها و تصاویر برای یکدیگر ادامه داشت تا این که م از دختر مذکور خواست در مکان خلوتی با یکدیگر قرار ملاقات بگذارند. دختر نوجوان نیز که فکر می کرد جوان کباب فروش قصد ازدواج با او را دارد به طور پنهانی به منزلی رفت که م در آن جا تنها به انتظارش ایستاده بود و... چند روز بعد از این ماجرا بود که پیامکی از یک ...
جزییاتی از تنبیه هولناک دانش آموز در رودبار
و بعد خانه بهداشت رفتم. اینها می خواستند بدون این که ما مطلع شویم مداد را دربیاورند و زمانی که آمدند دفترچه بیمه را از خانواده بگیرند، خواهر من متوجه شد و همسرم به من اطلاع داد تا پیگیر موضوع بشوم. او درباره شرایط کنونی این دانش آموز هم می گوید: روز شنبه امیرحسین را به کهنوج بردند و در اتاق عمل مداد را درآورند. شنبه شب هم اصلا نتوانست بخوابد. امیرحسین دیروز گریه می کرد و بعد از اینکه ...
شرمساری خوزستان برای کیست؟/ سرنخ آشتی ملی به نهضت آزادی رسید/ منتقد IPC تبرئه شد/ محکومیت یک جاسوس در ...
پایان می نویسد: همین 20 روز پیش بود که بعد از ادعای روحانی رئیس جمهور مبنی بر انتقال پول فروش نفت به کشور بدون اشکال انجام می شود نه فقط شاهدان داخلی که شاهد خارجی هم از چین رسیده و آن را در قلب تهران رد کرد. رئیس اتاق بازرگانی چین گفته بود: ما هنوز منتظر خبر خوش لغو تحریم های بانکی هستیم. نایب رئیس اتاق مشترک ایران و چین هم با بیان اینکه هنوز تحریم ها برداشته نشده است و کشور تحت تاثیر تحریم ها ...
کمپین اهالی روستا برای نجات یک محکوم به قصاص
وارد گروه کردم و دعوت کردم شب قبل از اجرای حکم، مقابل خانه خانواده مقتول برویم تا از آنها تقاضای بخشش کنیم. در مدت چند ساعت تعداد اعضای گروه به 800 نفر رسید و آخر شب که مقابل خانه خانواده مقتول رفتیم، آنها قبل از اینکه جمعیت زیاد شود در خانه خود را قفل کردند و به مشهد رفتند که صبح برای اجرای حکم به زندان بروند. مدتی گذشت و جمعیت به 70، 80 نفر رسید؛ البته همه حرکت خودجوش بود ولی وقتی دیدیم ماجرا به ...
نقشه گنج، وسوسه ای برای طمع کاران
کلاهبردار نیز چیز بیشتری عاید مشتری نمی کند. او می گوید: من چوپانم. خدا و پیغمبر را می شناسم. اهل سرکار گذاشتن مردم نیستم و قصد مزاحمت برای کسی ندارم. دو کیلو سکه پیدا کرده ام که آنها را 50-40 میلیون تومان می فروشم. حاضرم چند تا از این سکه ها را نشان بدهم. اگر عتیقه ها واقعی بودند، معامله می کنیم. مشتری می تواند نگاهشان کند، نمونه اش را ببرد و امتحان کند. اصلا کارشناس بیاورد و بعد معامله کند. در ...
رقیه توکلی : تلاش کردم کسی او را نبیند
باشد من در شهر خودم فیلم نسازم، چه کسی قرار است این کار را انجام دهد؟ خیلی دوست داشتم اگر کوچک ترین کاری می توانم، انجام دهم و این کار در آثار من یادگار بماند، همه سختی هایش را به جان بخرم و در شهر یزد فیلم هایم را بسازم؛ بنابراین همه عوامل و تجهیزاتمان را با خود به یزد بردیم. اسکان عوامل هم در شهری دور از محل زندگی شان برای حدود 40 روز که فیلمبرداری به طول انجامید، می توانست روی کار تأثیرگذار ...
گفتگو با اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد
بدبخت کرد، اما هنوز هم می فروشند. خلاصه آن روز کمی از اسید را برداشتم و بقیه اش را ریختم توی کانال آب. بعد هم یک وصیت نامه برای خانواده ام نوشتم که چرا این کار را کردم. این حرف هایی که الان برایت می زنم توش گریه بوده، بی خوابی بوده، روزی چهار بسته سیگار کشیدن بوده، زجر و بدبختی بوده، اما بالاخره سوزاندمش. بقیه ماجرا هم که دیگر معلوم است، صبحی که یونس اسید را بر سر و روی دختر جوان پاشید: کلید خانه شان ...
کدام بازیگران، دوقلو دارند (4)
توجهی از خود خلاقیت نشان می دهد. در مجموع وقتی بچه هایم را می بینم، از نگاه آنها به زندگی و مشاهدات شان شگفت زده می شوم. جالب ترین وجه داستان، پاسخ دادن به پرسش های شان است که تمامی ندارد و پاسخ دادن به آنها هم روزبه روز سخت تر می شود . با آن که پاتریک و جولین همسرش در ابتدای سال 2015 از پایان قریب الوقوع ازدواج 14 ساله شان خبر داده بودند، بعد از مدتی با هم آشتی کردند و حالا این خانواده شش ...
روش عجیب این مرد برای فرار از پرداخت مهریه / مادرم مدام غر می زد!
در افغانستان ساکن شدم و در یک مرکز خرید به عنوان نگهبان کار می کردم تا این که هشت ماه بعد از رفتن من، همسرم نیز به طور غیابی طلاق گرفت و دخترم را با خودش برد. وقتی فهمیدم آب ها از آسیاب افتاده است، دوباره به مشهد بازگشتم و در کارهای ساختمانی مشغول به کار شدم. حدود دو سال قبل دختر و همسرم را دیدم، اما آن ها با صراحت گفتند که حاضر نیستند با من زندگی کنند. الان هم هیچ اطلاعی از آن ها ندارم ...
چرا داماد عروس را طلاق داد شش روز که بیشتر از ازدواج نگذشته بود!
اینکه اصغر قهر کرد و به خانه مادرش رفت. دعوا و اختلاف آنها در روزهای بعد نیز ادامه پیدا کرد. اما ملیحه طوری رفتار کرد که خانواده اش بویی از ازدواج یا اختلاف او با همسر و مادرشوهرش نبرند. در آن صبح سردِ واپسین روز پاییز راهروی مجتمع قضایی دادگاه خانواده - ونک - چندان شلوغ نبود، اما زن و شوهرهایی برای پیگیری پرونده های خود حضور داشتند. دراین میان ملیحه تصمیم گرفته بود هر طور شده از شوهرش ...
شوهرم در اتاق پنهان شده بود / نمی دانستم او در خانه است!
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، رابطه من و شهرام مدت ها ادامه داشت و همیشه خیالم از بابت تهیه مواد راحت بود تا این که بالاخره شوهرم به من شک کرد. دستم برای شوهرم رو شده بود و مجبور شدم همه چیز را برایش تعریف کنم. فرشاد، شهرام را مقصر معتاد شدنم می دانست و از همان روز اول از او کینه به دل گرفت. او از من خواست به بهانه تهیه مواد شهرام را به خانه بکشانم تا از او انتقام بگیرد. من هم کاری ...
صحنه ای تکان دهنده / بلای وحشتناکی که این پدر و مادر بی رحم بر سر دو دخترشان آوردند! + عکس
...! + عکس بالاخره زورگیر و شرور معروف پایتخت گیر افتاد / او را می شناسید؟ + عکس هشدار در مورد بارش وحشتناک باران در 7 استان چون منشی دو مرد شیطان صفت بودم مجبور بودم درخواستشان را اجابت کنم! چرا داماد عروس را طلاق داد شش روز که بیشتر از ازدواج نگذشته بود! شوهرم در اتاق پنهان شده بود / نمی دانستم او در خانه است! ...
رضایت کامل پسر با دو دختر همزمان در ایران
گروه گوناگون تیتریک ، اهالی روستا هیچگاه آبان ماه سال 85 را فراموش نمی کنند. همه به عروسی دعوت بودند و در دل برای خوشبختی دو دختر جوانی که دل به پسری 16 ساله سپرده بودند، دعا می کردند. محمد رضایی مرد دو خانواده شده بود و روز عروسی لبخند بر لبانش نقش بسته بود. او به آرزویش رسیده بود و هم با دختری که خانواده برایش در نظر گرفته بودند، ازدواج کرد و هم با دختر همسایه که از مدت ها قبل دل به او سپرده ...
قبل از رسیدن به سن قانونی،به اعدام محکوم شدم!
ازدواج کردم.همه می دانند که بعد از 15 خرداد سال 1342 و تبعید حضرت امام، اختناق فوق العاده سنگینی بر جامعه حاکم بود و کسی جرئت نفس کشیدن نداشت. تعداد کسانی که از واقعیت ها و ماهیت رژیم اطلاع داشتند، چندان زیاد نبود. دکتر سعی می کردند مرا به تدریج با این مسائل آشنا کنند که با آگاهی های لازم، وارد میدان مبارزه شوم. یکی دو سالی که از ازدواج ما گذشت، ایشان به تدریج در باره بعضی از مسائل با من حرف زدند ...
تصویر منتشر نشده ای از پدر ولایتی
عضو کادر آموزشی دانشگاه هستم. من برادر ندارم و تنها پسر خانواده هستم؛ اما پنج خواهر داشتم که دو نفر از آنها مرحوم شدند. خودم هم شش فرزند – چهار پسر و دو دختر – دارم که همگی ازدواج کرده اند که از همه شان راضی هستم. همه اهل تدین و تحصیل هستند. علاقه به تاریخ اسلام و تاریخ ایران من کلاس سوم دبستان و 9 ساله بودم که در کنار درس خواندن، متون ادبی و تاریخی را هم مطالعه ...
مادر بی رحم: از آینده وحشت داشتم + عکس
. سمیرا ناسازگاری می کرد و همه اینها باعث شد که نتوانم به زندگی در کنار او ادامه بدهم. به همین دلیل حدود 2ماه پیش تصمیم گرفتم از او جدا شوم. مهریه اش را که 14سکه طلا بود دادم و از هم جدا شدیم. پس از آن سمیرا و بچه ها در همان خانه ای که اجاره کرده بودیم زندگی می کردند تا اینکه متوجه شدم او دست به قتل بچه ها زده و حتی قصد داشته خودش را هم بکشد که موفق نشده است. سمیرا اما به قاضی گفت: من و ...
حلقه ازدواجمان را به جبهه بخشیدیم/ شهید نسبت به رعایت حق الناس خیلی حساس بود
دادیم چرا که معتقد بودیم هر کس باید بهترین داشته هایش را در راه خدا بدهد، و بعد از آن هم محمود عزیزترین دارایی یعنی جانش را داد. همسر شهید روشن ضمیر در مورد آشنایی و ازدواج با این شهید بزرگوار می گوید: محمود سال سوم تجربی را می گذراند که وارد دانشسرای تربیت معلم و بعد از آن برای خدمت معلمی راهی داران شد، آنجا با من که خواهر یکی از همکاران وی بودم ازدواج می کند، ثمره ازدواج هم بنت الهدی ...
راز کامران در ویلای متروکه چه بود؟
مشاجره درگرفت. من هم عصبانی شدم. نزدیک سه راهی آبسرد بودیم که کامران توقف کرد و پیاده شد و با هم دست به یقه شدیم. بعد هم با کلت ساچمه ای که در کیفم بود به او شلیک کردم اما همان موقع به خواهر سینا ناسزا گفت که او هم با چاقویی که دستش بود کامران را کشت و بعد هم از آنجا کردیم. خودروی مقتول را پس از سرقت لاستیک هایش در جاده ساوه رها کردیم تا موضوع سرقت جلوه داده شود.10 روز بعد از این ماجرا بود که ...
شاید روزی پدر با دست های پر از راه برسد
...، تابستان اینجا صحرای کربلا می شود. هنوز چند کیلومتری نرفته ایم که زن ریزجثه و لاغر اندامی را می بینیم که کنار جاده، از چشمه کوچکی آب برمی دارد و بزهایش هم از همان چشمه می نوشند. نامش خاله سکینه است و سواد ندارد. نمی داند چند ساله است. شوهرش علیل، گوشه خانه افتاده و خودش هم زندگی را با چراندن همین 12 – 10 بز می چرخاند. چند بطری آب معدنی به او می دهیم تا لااقل برای یکی دو روز آب ...
توضیحات زن جوانی که دختر و پسرش را در خواب خفه کرد و شاهرگش را زد
کرده بود که نباید دخترم در این خانه زندگی کند. اختلاف بین ما روز به روز بیشتر شد و درنهایت شوهرم 5 ماه قبل خانه ای اجاره کرد و از ما جدا شد.درحالی که از این وضعیت خسته شده بودم تصمیم گرفتم بعد از کشتن فرزندانم، خودکشی کنم تا به این زندگی نکبت بار پایان دهم.به همین خاطر وقتی دختر و پسرم خوابیدند، آنها را خفه کردم. بعد از اطمینان از مرگ دو فرزندم، رگ دست خودم را بریدم اما متأسفانه خواهرم سررسید ومن زنده ماندم. (عکس تزئینی است) ...