سایر منابع:
سایر خبرها
خیلی زود روابط تلفنی ما به دیدارهای حضوری و پنهانی انجامید / نمی توانم با این آبروریزی به چشمان شوهمرم ...
کاری را انجام بدهم ولی به خاطر این که شوهرم در سطح پایینی از نظر اقتصادی قرار داشت، کاری از دستم برنمی آمد به همین دلیل دچار نوعی عذاب وجدان شده بودم تا این که حدود 3 سال قبل بیماری مادرم شدت گرفت و من مجبور شدم به توصیه اطرافیانم او را نزد یکی از پزشکان متخصص در یکی از بیمارستان های بزرگ دولتی مشهد ببرم اما وقتی وارد بیمارستان شدم برای 3 ماه بعد به من نوبت دادند تا آن پزشک متخصص مادرم را معالجه ...
زن متاهل پسر جوان را به خانه اش کشانده بود و .. / موقعی که شوهرش زنگ زد خشکم زد! + عکس
را جواب دادم، آن سوی خط صدای زن جوانی شنیده می شد که پس از چند ثانیه ارتباط قطع شد، کنجکاو شدم ببینم نیمه های شب چه کسی با من تماس گرفته است، چندبار به آن شماره زنگ زدم ولی جواب نداد، یک ساعت بعد از آن دوباره زنگ زد و سریع قطع کرد، کنجکاوی و شیطنت موجب شد چندین بار دیگر به وی زنگ بزنم و موفق شدم با زن ناشناس صحبت کنم، چندین روز با هم ارتباط داشتیم و ارتباط های من بیشتر از وی بود. این زن که ادعا ...
نوعروس ایرانی وقتی به استرالیا رسید با یک دانشجوی امریکایی همخونه شد و .../ سیاوش وقتی فتانه را کتک زد ...
نبود پدر متحمل شده، جبران کنم، اما متأسفانه دردام این زن شیاد افتادم وخودم را نابود کردم و مادروخانواده ام را نیز رنجاندم. بهتر است در زندان بمانم تا اینکه... همان موقع مادر سیاوش از روی صندلی بلند شد و در حالی که اشک بسختی مجال حرف زدن می داد رو به پسرش گفت: جانم فدایت پسرم. اشکالی ندارد من خودم پول جور می کنم و مهریه همسرت را می دهم. از وقتی عروس ما شده بیشتر از 100 میلون تومان خرج ...
قصاص و حبس؛ مجازات قتل دوست پولدار
همه جا سوار هواپیما شدم اما وقتی رسیدم بی پول بودم. در ادامه متهم ردیف اول در دفاع از خودش گفت: روز حادثه من و همدستم مشروبات الکلی مصرف کرده بودیم و حالت طبیعی نداشتیم. من قصد ازدواج داشتم اما مقتول در بین راه حرف های بدی درباره دختر مورد علاقه ام زد. من هم عصبانی شدم و با کلت بادی که همراهم بود به سوی او شلیک کردم. او مجروح شد و هنوز صحبت می کرد اما همدستم با چاقو او را به قتل رساند ...
وقتی لاغر شدن به قیمت آبرو تمام می شود!
سال دار چاق شده ام. هیچ لباسی به من نمی آمد و همیشه برای اینکه بتوانم هیکل بدقواره ام را بپوشانم مجبور بودم لباس گشاد بپوشم و حسرت خوش اندامی را داشته باشم. اما هیچ کاری نمی توانستم انجام بدهم. چند سالی به همین وضعیت گذشت. وقتی بچه ها بزرگ تر شدند، وقتم آزادتر شد و به باشگاه رفتم. آنجا با چندین نفر آشنا شدم و ارتباطم با آنها بیشتر شد. راستش همیشه در رفت و آمدها خجالت می کشیدم چون نمی ...
روزهای ملتهب اما پربرکتی بودند
باره با قاطر این طرف و آن طرف برویم!بعد ازآن، منبر رفتم و گفتم: خان بیرجند تصور می کند با یک مشت رعیت بی سواد طرف است! اتفاقاً ما می گوییم چرا ایران در ساخت ابتدایی ترین چیزها عاجز است و هواپیما و کشتی نمی سازد؟ چرا شاه مملکت حتی وقتی می خواهد لوزه اش را عمل کند، دکتر از خارج می آورید؟ به خانه که برگشتم، سرهنگ بدیعی رئیس ساواک تلفن زد و گفت: فکر می کنید تا کی باید فحش بدهید و ما بشنویم ...
مصائب زلزله زدگان
: خانه های کاهگلی است و هیچ استحکامی ندارد. بعضی از خانه ها فقط درهایشان از آهن است و همه از چوب و گل ساخته شده است. به همین دلیل هم استحکام چندانی ندارد و خانه های بسیار ضعیفی هستند. محمود یکی دیگر از اهالی روستا می گوید: تقریبا نزدیک درِ خانه بودم؛ به محض اینکه صدای مهیب شنیده شد، دست دو بچه ام را گرفتم و خودمان را به بیرون از خانه پرت کردیم. زندگی مان به ثانیه ای بند بود، کمی زخمی شدیم ...
در خانه مجردی پیمان وقتی به هوش آمدم فهمیدم چه بلای شیطانی سرم آمده است / افسانه گفت تو هم مثل خود ما ...
.... گاه گاهی به دور از چشم پدر، به خانه خاله و دایی هایم می رفتم و با دختر خاله ها و دختر دایی ها چندی را به خوش گذرانی و سپری کردن روزگار نه چندان خوب و خوشایند خود،می گذراندم. زمان همچنان می گذشت و با این که پدر و مادر من هریک در حال ادامه دادن به زندگانی خود بودند و هریک دارای فرزندان دیگری شده بودند و در ظاهر با آرامش به زندگی خود ادامه می دادند، ولی برای من هیچگاه آرامشی نبود و به ...
تجرد خواننده معروف موضوع دورهمی شب گذشته
پیشنهاد آشنایان و اطرافیانم یک و یا دو سال در نیازمندی ها به دنبال تست صدا و خوانندگی بودم و بارها در کلاس ها و مراکزی که بود تست صدا رو انجام دادم ،ولی موفق شدم تا آخرین آگهی که شانس خود را امتحان کردم و گرفت. عبدالمالکی افزود: البته ناگفته نماند که بسیاری از این مراکز دروغین بودند و کلاسها اتفاق درستی نبود و فقط پول کسب می کردند. وی با اشاره به اینکه هنوز خودم را حرفه ای ...
زمان شادی یاران حق جواد آمد/خوشا دلی که ز شادی دوست، شاد آمد
. از همراهی با آدم شرور بپرهیز؛ زیرا او مانند شمشیر برهنه است که ظاهر آن نیکو و اثرش زشت است . اشاره پیشوای نهم فاطمه ذبیح زاده ابوجعفر محمد بن علی، نهمین امام شیعیان جهان، در ماه رجب سال 195 ه..ق در شهر مدینه دیده به جهان گشود. مشهورترین لقب های آن حضرت، جواد و تقی است. مادر آن حضرت، سبیکه نام داشت که از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام ...
رامبد جوان، به دنبال کشف فرمول جوان ماندن!
؛ فکر می کنید بعد از چهار فصل توانسته اید از آن تکنیک اولیه عبور کنید؟ تا حدودی توانسته ایم. بالاخره فراموش نکنید ما هم طیفی از همین جامعه هستیم. در همین بازه زمانی چهار ساله افراد بسیاری به خندوانه آمدند و مثلا گفتند معتاد بوده ام با خندوانه ترک کردم ، ناامید مطلق بودم و شما مرا به زندگی امیدوار کردید ، دو سال بیکار در خانه نشسته بودم که با برنامه شما انگیزه زندگی و کار پیدا کردم! و ...
درخواست شرم آور پیرمرد ثروتمند از زن آرایشگر
Prisoner بود و آنها هر روز 3 وعده وی را کتک می زدند. چندی پیش مردی در حالی که سر و صورتی باندپیچی داشت خود را به دادسرای ناحیه 10 تهران رساند و ادعا کرد 10 روز در خانه یکی از برادرزن های سابق خود زندانی بوده و آنها هر روز 3 وعده وی را کتک می زدند. این مرد 43 ساله به بازپرس پرونده گفت: 12 سال پیش با زهرا که آرایشگر زنانه است ازدواج کردم و از همان روز نخست با وی اختلاف داشتم. زهرا به ...
تبعید و شلاق، مجازات تعرض به دختر نوجوان
پسری که متهم است دختری نوجوان را اغفال کرده و مورد آزار قرار داده است، به شلاق و تبعید محکوم شد. به گزارش شرق، اردیبهشت سال 95 دختر 15ساله ای به یکی از اداره های پلیس شهر تهران مراجعه کرد و گفت: حدود هفت ماه پیش با پسری به نام امیر آشنا شدم، بیشتر وقت ها او را در مسیر مدرسه به خانه می دیدم که یک روز به من شماره داد و با یکدیگر دوست شدیم. مدتی با یکدیگر تلفنی حرف می زدیم و ...
ساکنِ کویر
از انقلاب روی همین گرایش ها حسابی افتاد در گود مبارزه. نه به فکر زن و بچه بودم نه ترفیع و نه پول. شبانه روز به فکر مبارزه بودم. جلساتی و شاگردانی داشتم. 21 آذر 1345 با زن و بچه در طوفان و باران تبعیدش کردند گچساران: محکوم به 15 سال اقامت اجباری. در گچساران رفیق معلم ها و دانشگاهیان و بازاری ها و عشایر شد. جلسات تفسیر برگزار کرد. رمضان ها وقتی روی پله اول منبر در مساجد سخنرانی می کرد، مردم تا خیابان ...
مترجم:عقیق باذری منبع :هافینگتون پست
است مانند پدرم که از طرف مادرم حمایت می شد نه زنانی که همیشه سخت میگیرند وغرولند می کنند. وقتی مردی، زنی را تحمل می کند که او حامی اش نیست، او خیلی موفق نخواهد بود مگر آنکه ارتباطش را با آن زن قطع کند. نظر اوباما درباره سیاهپوستان در آمریکا در سال 2013، کمی بعد از اینکه هیات منصفه، جرج زمرمان را در قتل تراین مارتین 17 ساله تبرئه کردند، اوباما در اظهارات صریحی درباره تبعیض نژادی علیه ...
اصولگرا هستم اما مدیر سیاسی نیستم - هیچ جریان رسانه ای ندارم
اداره یکی از آنها با من بود. مدیر مدرسه مان همان روز اول متوجه اشکال کار من شد و من را سپرد به دیگر معلم کلاس چهارم که فردی بود به نام آقای سراجی. سال 68 من به یکی دیگر از روستاهای رودان به نام بنزرک منتقل شدم و آنجا معلم چندپایه بودم؛ یعنی هم آموزگار بودم برای 5 کلاس، هم مدیر و هم خدمتگزار. کل دانش آموزانم 27 نفر بودند. در سال سوم کارم، به عنوان سرپرست دانشسرایی که خودم آنجا تحصیل کرده ...
برومند: فقط مراقب بخش سیاسی تلویزیون هستند
بود و آخرین حرف، آرزوی برومند بود در آستانه سال نو: دلم می خواهد تلویزیون ساز نشان دهد و استاد شجریان را... در این گفتگو فرصتی هم دست داد تا سری به دنیای عروسک ها بزنیم. عروسک هایی که از قاب تلویزیون آنها را دیده ایم اما گاه تکلیف مالکیت شان معلوم نیست و مشکلات و حاشیه هایی در این زمینه پیش می آید. از قصه های تا به تا یا همان مجموعه ای که مخاطبان به واسطه عروسکش آن را با نام زی زی گولو ...
وقتی لاغر شدن به قیمت آبرو تمام می شود!
...، عکس هایش را برایم فرستاد و من هم چند عکس برایش فرستادم. شهلا وقتی عکس هایم را دید طوری واکنش نشان داد که همان یک ذره اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. او حسابی به وزنم گیر داده بود. خیلی ناراحت بودم و احساس حقارت می کردم. سر بحث باز شده بود و او راهکارهای مختلفی را برای کاهش وزنم می داد اما من همه آن راه ها را رفته بودم. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم ناگهان ادعا کرد پزشکی را می ...
روایت هولناک دخترمدرسه ای های ژاپنی از آزارجنسی
جنسی را تشویق می کند که شجاع باشند و دراین باره حرف بزنند. تاکاکو برای جلوگیری از تکرار این اتفاق حرف زدن در برابر مهاجم را در خانه تمرین می کرد. او مقابله با افرادی که وی را مورد آزار جنسی قرار می دادند آغاز کرد. همین باعث شد که آنها در برابر اعتراض این دختر با عصبانیت از او فاصله بگیرند. با این حال کسانیکه در حال تماشای این اتفاقات بودند هیچ کمکی نمی کردند. در نهایت این دختر و مادرش برچسبی را تهیه ...
روزگار دختران افغان در ایران
.... 18 سال است در ایران زندگی می کنند، مدتی در اصفهان و حالا ساکن تهرانند. هیچ کدام تصویر روشنی از وطن در ذهن ندارند. مینا وقتی پنج ساله بود به ایران آمد. نورا ساکت است و مینا حرف می زند. دست های ظریفش را روی هم می فشارد و می گوید: می دانی کسی که معتاد است دلش نمی خواهد دخترهایش بیرون بیایند. اینجا هم آنقدر مادرمان صحبت کرد، راضی شد. هر روز از ساعت 10 تا 12 ظهر اینجاییم. لیلا ...
اعتراف هولناک سپیده به نقشه شومی که برای شوهرش کشیده بود
....طبق محاسبه ام، چند روز بعد نوبت شیفت کاری عصر بهرام بود. گرچه ازانجام این کار بسیارتردید داشتم ولی سرانجام بروسوسه درونی خود غلبه کرده وتصمیمم را عملی کردم. ساعت 3 بعد از ظهر بود و کوچه ای که در مسیر رفت وآمد همیشگی بهرام قرار داشت، خلوت بود. طبق قرار با خودرو ام داخل کوچه رفتم و مقابل بهرام توقف کردم. به اردشیر وکامران که دو پسر جوان و مجرّد بودند، گفته بودم ابتدا با او صحبت می کنم و اگر ...
19 سال از مرگ کاپیتان گذشت
، پول به راستین داد و گفت: پسرم، آب که خوردی این پول را هم توی آن صندوق بینداز. سیروس اول نمی خواست پیاده شود. من هم خیلی کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توی دلم بود، ولی بعد همگی پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتی سوار ماشین شدیم، راستین گفت: بابا چقدر خنک شدم. قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً یادم نمی آید. فقط یادم هست که یک خاور از رو به رو در ...
آنچه از زندگی خصوصی مسعود فراستی نمیدانید
... روزهای مرگ پدرم و مرگ مرتضی [آوینی]. اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟ – اگر یک مخاطب هم داشته باشم، نقد می کنم و نقد می نویسم. اگر کسی نباشد، سعی می کنم فقط زنده بمانم و در جهت زنده ماندن کوشش کنم. اگر امروز روز آخر زندگیتان باشد، از کی عذرخواهی می کنید؟ چرا؟ – از خیلی ها. از مادرم که این اواخر کم به او سر زده ام. از پدرم که در دو ...
اینجا چراغی روشن است!
شدم بهترین تیم متخصص جراحی شکاف کام در اصفهان هستند و پس از چندین بار مراجعه توانستم پرونده دخترم را به دست این گروه پزشکی بسپارم و اونجا متوجه شدم که دخترم به پنج عمل جراحی دیگر نیاز دارد. خیلی خوشحال و راضی بودم از اینکه به این بچه خدمتی می کنم و بیشتر ممنون دخترم بودم که باعث شده بود من و همسرم احساس مطلوبی داشته باشیم و به فضای خانه ما مهربانی آورده بود و اهمیت انسانیت را برای ما دوچنان کرده ...
بهمن فرمان آرا: بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود
ترین اتفاقات زندگی من دنیایی بود که با آن سفر در مقابلم قرار گرفت. اولین بار که سوار هواپیما شدم در همان سفر بود. پیش از آن هرگز به خارج از کشور نرفته بودم بنابراین سفر به لندن برای من یک تجربه سحرآمیز بود. چون موقعی که من به لندن سفر کردم یعنی سال 1958، هنوز مدرسه سینمایی در لندن افتتاح نشده بود، من اول به مدرسه هنرپیشگی رفتم. مدرسه هنرپیشگی هم تکلیف و مشق در خانه نداشت. ساعات بعد از مدرسه، از ...
با تفکر سکولاریسمی جامعه اداره نمی شود/اخراج کارگران بهمئی در بیدبلند اشتباه بود/در انتخاب اصلح باید ...
شام رفتند در سال 62 در شام کار می کردند اما حضرت زینب شبانه روز گریه می کرد و گرفتار مریضی شد و هرروز حالشان بدتر می شد تا اینکه در یک روز ظهر به شوهرش عبدالله گفت زیراندازم را بیرون بیندازد انجا رفتم و دیدم زیر لب حسین حسین می گوید وقتی پیراهنی که برروی سینه اش گذاشته بود را برداشتم دیدم خون الود است متوجه شدم پیراهن امام حسین است این حضرت در ساعات اخر هم ذکر زبانش امام حسین بود. امیدوارم خدا ...
ابهامات تازه در پرونده قتل زنی که جانش را بر سر مراجعه به رمال گذاشت
بهانه رفتن پیش رمال با لیلا قرار گذاشتم. اما چون مواد مصرف کرده بودم قرار آن شب را به هم زدم . روزبعد-15 اسفند – لیلا با من تماس گرفت و... آن روز هم مواد مصرف کردم و مشروبات الکلی خوردم و به محل قرار که رمپ بزرگراه باکری بود رفتم. آنجا را انتخاب کردم چون هم نزدیک خانه پدرم بود و هم محل مواد کشیدنم. همیشه آنجا می رفتم و مواد مصرف می کردم. ساعت 11 شب لیلا به محل قرار آمد تا به دیدن رمال ...
خانمی که حین جراحی با اتفاقی هولناک روبرو شد / تجربه این حادثه مردم را شوکه کرد! + عکس
را بی حرکت کند، بدون این که شفاهی بگوید که من تکان خورده بودم. عمل حدود یک ساعت و نیم طول کشید. علاوه بر همه این ها، چون من فلج بودم، آن ها لوله ای وارد گلوی من کردند – من را به یک دستگاه تنفس وصل کردند – و دستگاه تنفس مصنوعی را برای 7 نفس در دقیقه تنظیم کردند. با این که ضربان قلبم تا 148 ضربه در دقیقه بود، سهم من فقط همین شد – آن 7 نفس در دقیقه. داشتم خفه می شدم. حسی شبیه ...
جشن تولدی که به شهادت ختم شد
به گزارش عصر دنا، به نقل از دفاع پرس، اولین شهید مدافع حرم سال 1396 در دومین هفته از بهار درست چند روز مانده به بیست و هشتمین سالگرد تولدش به جمع خانواده بازگشت، با لباس سفیدی بر تن و خفته در تابوتی که روی دوش دوستان و بستگانش تشییع شد و در گلزار شهدای ده امام به خاک سپرده شد. چند روز مانده به عید با مادرش تماس گرفت و خبر از پایان ماموریتش در سوریه داد. پشت تلفن، از صدها کیلومتر فاصله ...
یک آرزوی ورزشی دارم و آن صعود سپیدرود به لیگ برتر است
می خواستند و من به این مسئله تن ندادم. یک مربی تیم ملی داشتیم که اخراج شد و رفت که من خیلی به او علاقه دارم اما یک روز یکی از دلال ها به من زنگ زد و گفت: اگر می خواهی دوباره به تیم ملی برگردی من صحبت می کنم و کارت را جور می کنم. من هم گفتم هرگز این کار را نخواهم کرد. همان سال که پدرم به رحمت خدا رفت، در استیل آذین بازی می کردم و برای پدرم در تهران مراسم ختم گرفته بودم، خیلی از مربیان مطرح مثل آقای ...