سایر منابع:
سایر خبرها
جزو 10 بازیگر برتر زن ایران هستم
. مدیری در ادامه از اوتادی پرسید: دشمن زیاد دارید؟ اوتادی در پاسخ گفت: بله، شاید کسانی که دوست داشتند، در جایگاه من باشند. اوتادی که سن خود را 33 سال عنوان کرد، درباره ازدواج گفت: ازدواج یعنی خودم و طرف مقابلم خوشبخت شویم. هر وقت شعور و توانایی این مسئله را داشتم، باید ازدواج کنم. صرفا عاشق زندگی کردنم. مهران مدیری در ادامه دستمزد لیلا اوتادی را پرسید. او ...
فرمانده تیم اقتصادی دولت مشخص نیست/ زنگنه وزارت نفت را از نیروی انسانی تهی می کند/ نظارت در سازمان ...
خودش را... مجری: ساختار مریض اقتصاد ما را نشان می دهد؛ بله، بخصوص در بودجه دولت ها؛ هر طور شد طی می شود، مثلا سال گذشته در انتهای بهمن و اسفند ماه دیگر برای همه ما واضح بود که بین 10 تا 15 درصد شاید بیشتر بودجه کسری دارد، مثلاً دو روز آخر آقای دکتر لاریجانی من را صدا کرد و گفت آنطور که از رئیس جمهور می شنویم دولت مشکل جدی دارد، شما با دیوان محاسبات، وزارت اقتصاد و سازمان ...
مصاحبه با همسر شهید حسن احمدی + تصاویر
آن روز که پیکر حسنم را دیدم دست به صورتش کشیدم و گفتم شهادت مبارک. به آرزویت رسیدی. همیشه دوست داشتم به آرزوهایش برسد. گفتم یادت باشد، باید سر قولی که دادی، بمانی. زهرا، پدرش را دید. خیلی حالش بد شد، فقط گریه می کرد. سمیه احمدی، متولد سال 1365 و ساکن تیران، امروز گذری کوتاه از زندگی شهید را برای رجا نیوز روایت می کند. در تاریخ 14 مهرماه سال 1358 در خانواده ای انقلابی و مذهبی ...
علی رغم حضور 4 ساله ام در جبهه دلم را در سنگرها جا گذاشته ام
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ در گفتگو با کوله بار: بهروز عباسی جانباز 70 درصد شیمیایی در گفتگو با خبرنگار کوله بار با اشاره به اینکه 41 سال سن دارد و در تهران زندگی می کند، اظهار داشت: سال1380 به سفارش پزشکان، شمال کشور را به خاطر آب و هوای مناسبش برای زندگی انتخاب کردم چرا که آب و هوای شمال کشور به دلیل رطوبتش، برای ما جانبازان شیمیایی مناسب تر است اما سختی رفت و آمد به تهران برای ...
حسینی: قهرمان شدن از برد در دربی خیلی مهم تر است/ برانکو گفت او را نمی خواهم من هم قبول کردم
الریان سه توپ روی دروازه ما آمد و سه گل خوردیم. حتی در بازی با استقلال هم همین طور بود. شاید سال گذشته من بودم کمتر گل می خوردیم و شاید هم بیشتر گل می خوردیم، شاید اصلاً به گونه ای دیگر نایب قهرمان می شدیم. آن سالی که در پرسپولیس بودم خیلی کم گل خوردیم اما در نهایت دوم شدیم. * این فصل که به پرسپولیس آمدید. خیلی ها فکر می کردند که شما گزینه تحمیلی مسئولان باشگاه هستید چرا که برانکو فصل ...
کفشگری: چشمان قرمز هانی را دیدم؛دوست داشتم بمیرم /مگر کسی شناسنامه می خواست؟
پرسپولیس نیوز : بازیکن سابق پرسپولیس گفت:باور کنید من دوست داشتم آن لحظه بمیرم! اینقر حالم بود و باورم نمی شد که هانی را یادشان رفته باشد. مهرداد کفشگری در رابطه با اتفاقات شب گذشته در جشن قهرمانی پرسپولیس و ناراحتی خانواده نوروزی اظهار داشت: من شب گذشته طبق وعده ای که داده بودم، به ورزشگاه آزادی رفتم چون از قهرمانی پرسپولیس خیلی خوشحال بودم اما متاسفانه اتفاقاتی افتاد که کام همه ...
حسن روحانی را بیشتر بشناسید
خلق و خوی استادانش به تهجّد، سحرخیزی و انجام مستحبات و نوافل ، مقید بود. در این دوران ، او مجذوب اساتید خود، به خصوص حجت الاسلام نجات و علامه حائری سمنانی بود و از طریق او با امام خمینی (ره ) که در آن هنگام از مدرِّسین والا مرتبه ی حوزه ی علمیه قم بود، آشنا گردید و آرزوی دیدار حاج آقاروح الله در دلش شکوفا شد. در تابستان 1340، عازم قم شد و از خوش اقبالی ، وارد مدرسه ای شد که از همان سال ...
امید تازه دختر نوجوان برای نجات پدرش از قصاص
قطع شده و دیگر تلفنش را هم جواب نداده است. بعد خودم را بی خبر نشان دادم و با مراجعه به مراجع قضائی و انتظامی پیگیری را با عنوان فرد مفقودشده آغاز کردیم. اما من پس از مدتی عذاب وجدان گرفتم و حقیقت را گفتم. پس از تکمیل تحقیقات، پرونده در دادگاه کیفری استان یزد مورد بررسی قرار گرفت که با توجه به گزارش و تحقیقات مرجع انتظامی، شکایت اولیای دم، صورت جلسه بازسازی صحنه جرم و نظریات پزشکی قانونی ...
قهرمان شدن از برد در دربی خیلی مهم تر است/ هیچ بازیکنی با حاشیه هایش نمی تواند پرسپولیس را زمین بزند/ ...
به گزارش سراج24 ،تیم فوتبال پرسپولیس در لیگ سال 96-1395 توانست عنوان قهرمانی کشور را کسب کند تا در نهایت روز چهارشنبه جام قهرمانی بر روی دستان بازیکنان این تیم در ورزشگاه آزادی بالای سر برود. این اتفاق حاصل نشد مگر با تکیه بر دانش برانکو ایوانکوویچ به عنوان سرمربی و توانایی بازیکنان تیم پرسپولیس که موفق شدند سه هفته قبل از پایان لیگ برتر قهرمانی شان را مسجل کنند. در خصوص این قهرمانی ...
روایتی تازه از نه به هاشمی و آری به احمدی نژاد
نژاد در انتخابات 84 بودید. در آن روزهایی که قرار بود به تیر و خرداد 84 منتهی بشود، آیا در برنامه های آن ها هاشمی ستیزی هم وجود داشت؟ این که فکر کنید در سال 84 برنامه معینی برای تخریب هاشمی نوشته شده بود، اصلا این طور نبود. اتفاقا من جزو اولین کسانی بودم که نزد آقای هاشمی رفتم و از ایشان خواهش کردم اگر برای ریاست جمهوری تشریف می آورند. ما تکلیف خودمان را بدانیم و با ستاد احمدی نژاد ...
متن روضه امام موسی کاظم (ع) به سبک مداحان اهل بیت
سندی بن شاهک ملعون، دعا می کرد می گفت: خلصنی یا رب، زندان نبوده، سیاه چال بوده، آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد، نه نور خورشید رو میدید، ناله داری برا امام زمان بزنی، ناله داری برا امام رضا بزنی یا نه؟ روزها روزه بود ولی موقع غروب جز تازیانه غذای دگر نداشت مقدمه چینی همه برا این یه جمله گفت : دوست دارم زندان بان زند سیلی به رویم ...
کودک طلاق و ماجرای عشق و نفرت
به گزارش ایمنا، خانمی با حالتی پریشان وارد اتاق مشاوره شد، در حالی که نگرانی از پس چشمانش داد می زد ، بعد از کمی مکث، آرام گفت : تو را به خدا به من کمک کنید، دخترم! دخترم دیگر نمی خواهد مرا ببیند و حتی حاضر نیست صدایم را هم بشنود. او ادامه داد: من دو سال است که طلاق گرفتم و در این مدت دخترم به همراه پدرش با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کند و به آنها بسیار وابسته شده است. در این مدت ...
یک هفته مانده به عروسی به تلفن های مشکوک گوشی شاهین زنگ زدم همه خانم بودند و...
شد و سر هر چیزی بی حوصلگی می کرد و دعوا راه می انداخت. تا در مورد موضوعی حرف می زدم، می گفت باز شروع کردی، دوباره می خواهی روی اعصابم راه بروی، نباید دو دقیقه آرامش داشته باشم. من هم به خاطر ترس از درگیری و دعوا و این که شرایط بدتر نشود، ساکت می شدم. زن جوان هم در بدتر شدن رابطه با شوهرش بی تقصیر نبود و کاری کرد که شاهین را بیش از گذشته عصبانی و ناراحت کرد. راستش بی این که ...
در آرایشگاه زنانه چه برسر زن جوان آمد؟ / آن شب تا صبح بیدار بودم...
هفته گذشته زنی جوان با حضور در شعبه اول دادیاری دادسرای یافت آباد تهران از یک زن آرایشگر شکایت کرد. شاکی به سیدمحمود محمدی گفت: همیشه برای رنگ کردن موهایم نزد زن آرایشگری می رفتم که نزدیکی خانه مان بود و به کارش هم اطمینان داشتم. چندی قبل او از محله مان رفت. بنابراین تصمیم گرفتم نزد آرایشگر دیگری بروم. زن آرایشگر می گفت که بابت آرایش مو و رنگ آن که خارجی است باید 250 هزار تومان بپردازم ...
دختر جوان گفت: دفعه بعد حتما خودم را می کشم! / می خوام خانه مجردی داشته باشم!
لجباز است. خودتان که کتاب ها را دیدید. یک روز شهر کتاب رفتم و نزدیک دو ساعت وقت صرف کردم تا کتاب هایی برایش انتخاب کنم که زبانی ساده داشته باشند و به تغییر باورهایش کمک کند اما حاضر نشد دو صفحه از این کتاب ها را بخواند. منظورم این است از اینکه در این شرأیط گیر افتاده اید و تحت فشار هستید، برای خودتان مشاوره بگیرید که چگونه این دوران را پشت سر بگذارید و با دخترتان چه رفتاری داشته باشید. ...
اسیر پسری به نام فردین شدم/ او مرا به گرداب کثیف نابودی کشاند!
شد و آثار دستم را روی صورت مادرم دید فقط گفت از خانه برو بیرون! دیگر آواره شده بودم. با فردین تماس گرفتم، مرا به خانه اش برد، از آن روز به بعد در سرقت های شبانه خودرو با او همراه شدم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم اما شب گذشته بالاخره دستگیر شدم و فردین گریخت... در همین لحظه زنی با اضطراب وارد اتاق شد و پسر خلافکار با دیدن مادرش دستان خود را مقابل صورتش گرفت و در حالی که با صدای بلند گریه می کرد، گفت: مادر! همان سیلی که به صورت تو زدم مرا با خاک یکسان کرد و... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان 110 ...
مردی برای اثبات عشقش به همسرش گوش زنی را برید! + عکس
ناسزا می گفت. بعد هم در گیر شدیم و او به من ضربه ای با چاقو زد. در حالی که خیلی ترسیده بودم در دفاع از خودم او را با چاقو زدم. بعد هم فرار کردم. متهم جوان درباره سومین جنایتش نیز به قضات گفت: 23 آذر همان سال زنی به نام معصومه با تماس های تلفنی اش مزاحم زندگی ام شده و حتی پسرم را تهدید به مرگ کرده بود. او حسابی حوصله م را سربرده بود. به همین خاطر سراغش رفتم تا او را بکشم. چون فکر کردم شاید ...
جوان شانزده ساله هموطنمان که یک شبه دو تا زن گرفت!
برای زراعت و دامداری می رفتم آنها با هم قالی می بافتند و هیچ وقت شاهد دعوا یا ناراحتی آنها از یکدیگر نبودم. یک سال بعد الهام باردار شد و خدا هانیه را به ما داد. شرایط بد اقتصادی مشکلات زیادی برای ما به وجود آورده بود، اما به دنیا آمدن هانیه باعث شد تا همه چیز را فراموش کنم. به خاطر آنکه گله گوسفندان را باید به دشتی دور از روستا می بردم مجبور بودم شب را در کلبه ای سر کنم و روز بعد به خانه بازگردم ...
گونتر گراس؛ راوی خشمگین افسانه و تاریخ مردمی بی صدا
به ناپل دروغ هایی سر کرده و برایش تعریف کنم. من هم خیلی سریع نشستم و دروغ هایم را نوشتم و این مسیر را تا به امروز ادامه داده ام. من نخستین رمانم را وقتی نوشتم که فقط 12 سال داشتم. داستانی که بعضی اتفاقات و آدم هایش را در برخی از آثارم چون طبل حلبی آورده ام. در این داستان اشتباه بزرگی نیز کرده بودم: تمام شخصیت هایی که در این داستان داشتم، در پایان همان بخش نخست می مردند و من نمی توانستم داستان را ...
گفت وگوی تلخ و منتشرنشده از عارف لرستانی
مدیری برای شب های برره، باغ مظفر، نقطه چین و پاورچین از من دعوت کرد اما من سر کار بودم. زمان پاورچین، داشتم یک سریال دیگر کار می کردم. سر شب های برره، نقش اول یک سریالی را بازی می کردم که از شانس من، توقیف شد. به هر حال پیش نیامد که من با او کار کنم. به خود آقای مدیری هم گفتم که حسرت بزرگ برای من، نبودنم در شب های برره است. بعد هم من خودم نمی خواستم کار کنم، دوست نداشتم در هر کاری حضور داشته باشم ...
گفتگوی جذاب با تنها زن استخوان شناس ایران
خانواده دور باشد. اولین باری که برای حفاری رفتم پدرم زنگ زد و گفت: چندوقت می خواهی بمانی؟ گفتم: یک هفته پدرم گفت: یعنی چی که دختر یک هفته خانه نباشد؟ آن موقع 21 سال داشتم و به قزوین رفته بودم که به دلیل نزدیکی راه می توانستم هفته ای یک بار به تهران بیایم. البته الان دیگر عادت کرده اند که بعضی مواقع خانه نباشم. از چه زمانی به صورت حرفه ای وارد کار باستان شناسی شدید؟ در دوره ...
موسسات حقوق بشری بحرین، گرگ در لباس میش
ساختمان مدیریت برده می شدم و مورد ضرب و شتم و بازجویی قرار می گرفتم. بعد از آن من را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند که زندانیان آن را ساختمان شکنجه می گفتند. در آنجا نیز شکنجه ها ادامه پیدا کرد. جلال عباس حسن العصفور سن: 22 سال حکم: 38 سال زندان منطقه: الدراز در روز سه شنبه 10 مارس 2500 در حالی که در ساختمان شماره 14 اتاق شماره 9 بودم خبر ...
فیلسوفِ شاعر یا هنرمندِ اندیشه ورز
در مکتب و مسجد می آموخت، شبها درسهای خود را در خانه کوچک و فقیرانه ای که در اطاق های آن برقی وجود نداشت، در پرتو نور شمع می خواند و به خاطر می سپرد. یک روز مولانا سید میر حسین به آموزشگاه رفت، وقتی اقبال کوچولو را مشغول درس خواندن دید، پیشانی گشاده و قیافه معصوم و موهای خاکستری این کودک او را سخت تحت تاثیر قرار داد و از استاد او خواست غیر از آموزشهای دینی، آن کودک را با آموزش علوم جدید هم ...
موتورم را فروختم، اسلحه خریدم و...
به گزارش جام جم آنلاین از رکنا، شب قبل از سرقت مجددا سر پول با او دعوایم شد و برای همین از خانه بیرون زدم. همه جوانب را در نظر گرفتم و حتی پیش بینی مرگم را هم کرده بودم. صبح آن روز در حالی که صورتم را پوشانده بودم اسلحه به دست داخل مؤسسه مالی و اعتباری خیابان چمن شدم و با تهدید کارکنان و مشتریان آن حدود 3میلیون تومان را سرقت کردم و بلافاصله با یک دستگاه موتورسیکلت فرار کردم. این ها گوشه ای از ...
پروین: تیم برانکو موقع گل زدن تن مردم را می لرزانند
قهرمانی در لیگ پرافتخارترین سرمربی پرسپولیس هستید. دهمین قهرمانی پرسپولیس برای علی پروین چه طعمی داشت؟ اول باید بگم که من هم یک ورزشکار بودم مثل بقیه ورزشکارای مملکت. تنها فرقش این بود که مردم بهم محبت داشتند، چون با مردم زندگی کردم. من دلم می خواد این قهرمانی ها ادامه داشته باشه. دوباره اینجور نشه هشت، 9 سال دنبال قهرمانی بدویم. شما استاد قهرمانی های پشت سر هم بودید؛ اما این ...
خاطره قهرمان تکواندو از برخورد تند یک هموطن
شب گذشته برنامه خندوانه میزبان سجاد مردانی قهرمان تکواندوی کشورمان بود. شب گذشته برنامه تلویزیونی خندوانه میزبان سجاد مردانی قهرمان تکواندو بود . در ابتدا سجاد مردانی در خصوص حال این روزهای خود گفت: این روزها حالم خوب است و در راستای اهدافی که در نظر دارم، پیش می روم. وی در خصوص کودکی و حضور در تیم ملی ادامه داد: در شهرکرد به دنیا آمدم اما بزرگ شده شاهین شهر ...
دلیل کاندیداتوری محمد هاشمی در روز آخر / به حزب برنمی گردم
که ما بتوانیم کمی به آرمانهای ایشان عمل و اندیشه های ایشان را در جامعه ساری و جاری کنیم. آنچه مورد نظر ایشان بود و در جامعه هم توقع هست، فقط جسم آقای هاشمی نیست. جسم از جهاتی خوب است اما آنچه مهم است، راه و اندیشه های ایشان است. در دیداری که با چند نفر از مراجع محترم تقلید داشتم، وجه مشترک فرمایشاتشان این بود که خانواده و ما وظیفه داریم راه ایشان را ادامه و افکار ایشان را انتشار دهیم. آقای هاشمی با ...
همسر شهید: به او گفتم من را هم با خودت ببر گفت می رویم تا راه باز شود تا با هم برای زیارت برویم / زهرا ...
ندهی بروم جواب حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) را آن دنیا باید خودت بدهی. کمی آرام تر شدم. قرار بود 18 مهرماه اعزام شود. خیلی گریه کردم. مدام تماس می گرفتم ببینم راهی شده یا نه، تا اینکه گفت معلوم نیست برویم و نگران نباش. اما فردای آن روز، روز اعزام بود. از شب قبل زهرا با حسن آقا با هم نشسته بودند و کاردستی می ساختند. قرار بود برای مدرسه یک بادبادک درست کند که تا دیروقت با هم ...
سه فرزند شهید پس از سی وپنج سال به هم رسیدند
ازدواج کن. شهید قبول نمی کرد اما با پافشاری من ازدواج با آن دختر که نجمه نام داشت را قبول کرد و من با مختار به دفترخانه رفتم و به صورتی کتبی با ازدواج وی موافقت کردم حتی دفتردار که من را می شناخت گفت چرا رضایت می دهید همسرت ازدواج مجدد کند؟ در پاسخش گفتم چون بچه دار نمی شوم. در صورتی که من دو ماهه باردار بودم. شب همان روز همسرم با یکی از دوستانش به خواستگاری نجمه رفتند و زمانی که من قصد داشتم ...
در کمپ های ترک اعتیاد چه خبر است؟
روز نو : هنوز رقیه نیامده؛ زن حدودا 30 ساله ای که اندام درشتی دارد با خنده می گوید: "رقیه خیلی دختر خوبی بوده. اون اول ها یکم جیغ و داد می کرد، ولی یکی دوبار که رفتار خانم اکبرزاده رو دید آدم شد! من خودم یه بار می خواستم فرار کنم. رفتم روی تانکر که بتونم از روش بپرم اون طرف سیم خاردارها؛ گرفتنم. خوش به حالش که حداقل کسی هست بیاد دنبالش از این خراب شده بره..." سرِ صحبت باز شده است ...