سایر منابع:
سایر خبرها
شرط عجیب قاتل فراری برای ازدواج
زندگی ام نبود به همین خاطر حس می کردم می تواند بهترین حامی من در زندگی باشد. از خانواده ات بگو؟ از دوران کودکی هیچ وقت گرمای وجود پدرم را حس نکرده ام و از محبت اش محروم بوده ام. تنها خاطره ای که از او در خاطرم مانده کتک های بی امانی است که نثار مادر بی پناهم می کرد. وقتی با تمام وجود احساس کردم به سایه پدر نیاز دارم او ما را ترک کرد و من و مادرم را تنها و بی سرپرست باقی گذاشت ...
رئیس جمهور اصلح در وصیت شهید مدافع حرم
الشریف که ان شاء الله در رکابش باشیم. سلام و درود به روح امام و شهدای پاک از صدر اسلام تا کنون و سلام بر رهبر عزیز و معظم و بر همه خدمتگذاران صدیق انقلاب و اسلام و خدمت خواهران و برادران دینی و ایمانی خود. از این که نام من هم در لیست الرحیل آمد از همگان حلالیت می طلبم. پدر و مادر عزیزم، همسر گرانقدرم، فرزندانم فاطمه و زهرا، خواهر و برادرانم. همه اقوام و دوستانم، همسنگران ...
همسرکشی با اسلحه شکاری/ گفت وگو با قاتل سریالی زنان گیلان/ انتقام خونین خواستگار کینه جو از مادر و دختر/ ...
. در قتل دوم ترسم ریخت او درمورد دومین جنایتش می گوید: در قتل دوم دیگر ترس قتل اول را نداشتم. فاصله قتل دوم تا اول به سال نکشید و چند ماه بود. در آن زمان از آستانه اشرفیه چوب خریده بودم و به سمت رشت می رفتم. یک زن برایم دست تکان داد. تا سوار شد به راحتی با او طرح دوستی ریختم. همان روز به من گفت بیا به مادرم نشانت بدهم. او شماره اش را به من داد و بعد پیاده شد. روز بعد اتفاقی او را ...
گمنام امیدوار عاشق
، چگونه گذشت؟ من تا امروز، دانش آموز زیاد داشتم و آخر هفته ها هم در شهر تدریس می کنم اما بچه های روستا جور دیگری اند؛ لطیف و پاکند. ما با هم موتورسواری می کنیم، کوه می رویم، حتی اجازه دارند هر موقع خواستند به خانه ام رفت و آمد کنند. فضای کلاس، فضای دوستی و رفاقت است، نه معلم شاگردی. امسال روز معلم، همه بچه ها دست پُر آمده بودند. بچه های اینجا به معنای واقعی کلمه محرومند، جوری که هدیه ای مثل یک ...
نوعروس اصفهانی 2 روز بیشتر داماد را تحمل نکرد!
می کنم! پدر و مادرم باورشان نمی شد اما با شنیدن حرف هایم هشیار شده بودند. اما من که از شدت فشارهای روحی و روانی تصمیم ام را گرفته بودم چند بسته قرص تهیه کردم و یک شب وقتی همه خوابیدند همه قرص ها را در آب حل کرده و یک نفس بالا کشیدم. بعدها فهمیدم مادرم که آن شب بدجوری به من شک کرده بود دقایقی بعد از بیهوش شدنم به اتاق آمده و با دیدن قرص ها بلافاصله اورژانس را خبر کرده بود. متأسفانه ...
بیرانوند:آرزویم بازی در جام جهانی و قهرمانی آسیا با پرسپولیس است
سال 89 بود؟ - بله. فصل 89-88 که 85 میلیون تومان قرارداد داشتم. با این گذشته ای که گفتی، چطور با این همه سختی پای علاقه ات به فوتبال ماندی؟ - چون عاشق فوتبالم. هر جا می رفتم می گفتم فقط یک جای خواب به من بدهید، برایتان کار می کنم. به رستوران رفتم گفتم به شما در شستن ظرف ها کمک می کنم. آنها به من یک اتاق برای خوابیدن دادند و هر روز ساعت 6 صبح مرا بیدار می کردند و تا ...
بسته خبری چهارشنبه 13 اردیبهشت ماه 1396
. ما هر روز بیشتر به این باور می رسیم که راه حزب الله در سوریه درست بود. ✅ @Safir_Channel سیدحسن نصرالله: در دنیای گرگ ها زندگی می کنیم، باید قوی باشیم ✅ @Safir_Channel ظریف برای پیگیری حادثه مرزی میرجاوه که منجر به شهادت تعدادی از مرزبانان ایران شد، فردا به پاکستان سفر می کند. ✅ @Safir_Channel شبکه خبری سفیر, [01.05.17 08:50] ...
رازهای پشت پرده زندگی وحید خزایی
ساعت بعد این کلیپ از شهر شیراز برایم ارسال شد. می خواهم بگویم کل ایران این کلیپ را دیدند. من در آن کلیپ جمله هایی را گفتم که از من خواسته شده بود. بدترین جمله اش هم این بود که پلیس فتا پلیسی است که حواسش به همه چیز هست. این کاش این کار را نمی کردم (بغض می کند) زندگی من این روزها شده است پر از ای کاش. قبلا با فعالیت های پلیس فتا آشنا بودی؟ – من تا آن روز حتی نام پلیس فتا را هم ...
کارگری و لایروبی قنات، تفریحات تابستانی شهید اژدری
حضرت امام خمینی(ره) خیلی خوب بود و می گفت: من تا آخرین قطره خونم از امام و راه و روش او دفاع خواهم کرد . مادر این شهید عنوان کرد: برای رفتن به جبهه خیلی مشتاق بود و می خواست از اسلام دفاع کند وقتی در مورد این مسائل با او صحبت می شد، مثل این بود که مژده ای به او داده اند.یادآور می شود، شهید مهدی اژدری، در فروردین ماه 1366 در شلمچه در عملیات کربلای 5 به فیض عظیم شهادت نایل آمد و جسد مطهرش در مزار شهدای رزمهر در کنار دیگر شهیدان به خاک سپرده شد. ...
شهید عزادار نمی خواهد، رهرو می خواد/ استشمام عطر شهید شفیعی در باغچه خاطرات قرآنی
خداحافظی می کنیم و از خانه خارج می شویم. آسمان هم آرام شده بود مثل پدر و مادر شهید شفیعی. خبری از باران نبود. خاطره دیدار با خانواده شهید شفیعی را در بهترین روز اردیبهشتی خدا به ثبت می رسانیم و برای این خانواده قرآنی طلب صبر می کنیم. وصیت نامه شهید محمود شفیعی: به نام خدای رحمان و خدای رحیم. خداوندا تو را به رحمانیت و رحیمیتت قسم که این بنده عاصی را بپذیر درود و ...
به جای "سراغ" گرفتن ، می گفتند یونس "منزوی" شده!+تصاویر
... این روزها اما دیگر نه پاهایش نای راه رفتن دارد نه حنجره اش نوای خواندن . اما دلش... دلش آتش فشان عشق به ارباب است . همان دلی که این روزها عجیب تنگ رفیقان آسمانی اش شده و وقتی می پرسیم چه چیز بیشتر از همه خوشحالش می کند چشمهایش بارانی می شود و شانه هایش لرزان و یک کلمه بیشتر نمی گوید: شهادت. حاج یونس حبیبی جانباز دفاع مقدس و مداح اهل بیت(ع) چند ماه پیش به دلیل عوارض سنگین مجروحیت تا ...
این مملکت پراز صادق خدادادی هاست
پسرم همینطور که خوابیدم، در خواب جشن شادی پسرم را دیدم. خواب دیدم که مردم زیادی جمع شده اند و برای صادق شادی می کنند. صبح که بیدار شدم به مادرش گفتم که من این خواب را دیده ام. خانمم به من دلداری داد و گفت انشالله که خیر است. اما صبح 5 شنبه بود که خبر شهادتش به ما رسید و دیدیم که همان مراسمی که ما خواب دیدیم یک جور دیگر اتفاق افتاده و صادق روی دست مردم غیور این مملکت در حرم امام رضا(ع) تشییع شده ...
راه جانبازی ادامه دارد
باقی ماند. شما به عنوان پسر خانواده، زمان اعزام به جبهه چند سال داشتید؟ آن زمان سیزده سالم بود. جالب است که پدر هم در سن کم ازدواج کرده بود و اصلا به ایشان نمی خورد فرزندی به سن من داشته باشد. به همین دلیل در جبهه به همه می گفتیم برادر هستیم! آقای محمد علی متقیان! خودتان دربارۀ سال های قبل از انقلاب و همراهی با شهید هاشمی نژاد بگویید. آن زمان، یکی از شاگردان ممتاز آقای هاشمی ...
حضرت حجت روی پیشانی ایشان شهادت نوشته اند
ماه بعد از شهادت او به دنیا آمده و هرگز پدر را ندیده است. همسر شهید می گوید: بعد از ازدواج، با هم برای زیارت به عراق رفتیم. در صحن حرم امیرالمومنین(ع)، رضوان برای فرزند صالحی که نام او را علی مرتضی خواهد نامید، دعا کرد. من با توجه به سابقه ای که از استجابت دعای او داشتم، همان جا مطمئن شدم به زودی صاحب پسری خواهیم شد که نامش علی مرتضی است و همین طور هم شد. شهید رضوان نسبت به ...
پاره های تنم 16، 17 و 18 ساله بودند
گوید : عباس در عملیات خیبر بر اثر اصابت مستقیم گلوله به شهادت رسید. وقتی پیکر اورا به من تحویل دادند قسمت راست بدن و یک دستش را گلوله با خودش برده بود .پیکر عباس را شناسایی کردم و قرار شد خبر شهادت را به مادرم بدهم و روز بعد برای تشییع پیکر عباس برویم . به روستا که برگشتم مادرم گفت:" چرا انگشتر عباس را برای یادگاری برایم نیاوردی؟ " ومن در جواب به او گفتم:"عباس دستی نداشت که انگشترش را برایت بیاورم ...
نوای دلنوازی که مرا مدهوش کرد/ همیشه مدیون امام رضا(ع) هستم
به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا ، نبأ ، امید حسینی نژاد منتظری، فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد قلم به دست می گیرد تا لذت بخش ترین نوایی را که از تلاوت های صبح گاهی پدر و مادری مهربان در ذهن دارد به رشته تحریر درآورد و از آشنایی با استادی بگوید که مسیر زندگی اش را تغییر داد و ل ...
مروی بر دفتر زندگی یک بانوی قرآنی/ رویایی که تعبیر شد
...، پای منابر و روضه ها از امام حسین(ع) برای توفیق حفظ قرآن کمک خواستم. افسای ادامه داد: مدتی گذشت و بعد از ایام عاشورا تماس گرفتند و از ثبت نام به جهت افزایش ظرفیت کلاس ها خبر دادند. من هم با اشتیاق برای فراگیری حفظ قرآن ثبت نام کردم و تحت نظر استاد حسین فرهمند، قرآن را دو ساله حفظ کردم. حفظ قرآن را از محرم شروع کردم و در روز عاشورا به پایان رساندم. در واقع حافظ قرآن شدنم را هدیه از ...
ازدواج دو روزه دختر جوان/ شاهین از من خواسته های عجیبی داشت و من هم تصمیم به طلاق گرفتم
به این وضع عادت کرده بودم. خانواده ام بعد از هر خواستگاری کمی نصیحتم می کردند و مدتی بعد همه چیز تمام می شد. تا اینکه دختر خاله ام که چند سال کوچکتر از من بود، ازدواج کرد و مشکلات من از همان موقع شروع شد. مادرم مدام سرکوفت می زد و می گفت: 25 سالت شده و هنوز ازدواج نکرده ای.لابد می خواهی تا آخر عمر پیش ما بمانی؟... حرف های خانواده ام از یک طرف و تیکه های دائمی فامیل و اقوام هم از طرف دیگر روز و شبم ...
وقتی پدرم اعدام شد...! / هادی پس از یک سال ارتباط راز زندگی ام را فهمید و رفت ...
دختر جوان در حالی که قطرات اشک در چهره اش می غلتید، مقابل کارشناس اجتماعی و مشاور کلانتری قاسم آباد مشهد نشست و گفت: 21 سال قبل در سحرگاهی که پدرم به چوبه دار سپرده شد ، در مرکزی مشهد به دنیا آمدم. پدر و مادرم به جرم حمل موادمخدر دستگیر شده بودند به همین خاطر طبق رای دادگاه، پدرم به اعدام و مادرم به حبس ابد محکوم شده بودند. در این شرایط بود که خواهر 3 ساله ام را تحویل بهزیستی دادند و من در آغوش ...
استفاده از کلمه مافیا برای پزشکان دردناک است
دیگرم مهندس ساختمان است و با من می شویم چهار برادر. : پدر و مادر شمارا برای تحصیل تشویق می کردند؟ بله مادرم بسیار ما را تشویق می کردند. ایشان اکنون 92 سال دارند. شهر قم شهری با پس زمینه درس و تحصیل بود و همچنین به اعتقاد بنده مادر در یک خانواده نقش مهمی در تشویق فرزندان به علم آموزی دارد. نقش مادر بسیار مهم است، کسی که پیگیر این امور باشد. من هم به همین شیوه تشویق شدم اما اینکه بگویم ...
شهید زنده ای که زنده بودنش شبیه معجزه است
سبز رنگی پوشیده بودم، دکتر که آمد ابتدا متوجه نشد و فکر کرد که من پرستارم، گفت: باید خانواده اش برای تخلیه چشمش رضایت بدهند، و الا ممکن است عفونت به چشم دیگرش هم سرایت کند . وقتی فهمید من مادر او هستم، گفت: به پدرش بگویید بیاید تا رضایت بدهد چشم ترکش خورده اش را تخلیه کنیم ، گفتم: پدرش منطقه است ، گفت: برادر یا کس دیگری ندارد؟ ، گفتم: آقای دکتر کسی نیست همه جبهه هستند من با دامادم آمده ...
نیم نگاهی به زندگی پربار حضرت آیت الله محمدی
...> آیت الله حاج شیخ عبدالله محمدی در حدود 1302 هجری شمسی (1344 هجری قمری) در روستایی به نام کلایی(دهنو قدیم) متولد گردیدند و رشد و نشو و نمای ایشان، در روستای غیب اللهی بخش علامرودشت از توابع شهرستان لامرد فارس صورت پذیرفت.تولد ایشان در یک خانواده ی متدین و مذهبی و در عین حال مستضعف صورت گرفت و همه ی اهل خانواده علاقمند به مراسم دینی و مذهبی بودند. *اشتیاق فراوان به حفظ قرآن ...
روایت رضا رفیع از چگونگی شکل گیری تأثیرگذارترین مجله طنز ایران
ضبط قند پهلو بودیم که یک روز، یکی از نزدیکان رهبر انقلاب را دیدم. ایشان گفتند: چه خبر؟ چه کار می کنی؟ گفتم: مشغول ضبط کردن یک برنامه هستم به نام قندپهلو. گفت: چی هست؟ گفتم: طنز است و برای اولین بار می خواهیم افراد جلوی دوربین شعر طنز بگویند، نه اینکه مشاعره کنند، بلکه باید از خودشان شعر بگویند. گفت: جدی؟ چه اتفاق خوبی، حتما زمانی که خواست پخش شود به من بگویید. من هم تاریخ پخش را گفتم ولی با خودم ...
امروزه برخی لیبرال های قالتاق ماتیک زده کشور را به پرتگاه برده اند/ کرباسچی محکوم اقتصادی توهین کننده به ...
.... وی یادآور شد: در حال حاضر فردی که سیستم atc را کنترل می کرد الان در صنایع کشتیرانی کار می کند. برگی با اشاره به اینکه یک برادرم در آغوش مادرم به دست ساواک شهید شده و برادر دیگرم در جبهه به شهادت رسیده است، افزود: در مقابل رهبر و شهدا چرا برخی لیبرال های قالتاق ماتیک زده همه چیز نظام را به هم زده و کشور را به پرتگاه برده است. وی با اشاره به اینکه کرباسچی که محکوم ...
سرطان نداشتم و ندارم/ ماهی دو سه خواستگاری می روم
که باید از 5 صبح اینجا باشید تا بتوانید این برنامه را اجرا کنید. وی درباره اسم خود توضیح داد: روح پدرم شاد که می گفت به استاد فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ. پدر من علاقه زیادی به شعر داشت، نام او مهدی بود و اسم من را هم از میان اسامی اصیل ایرانی انتخاب کرد. خانواده ما 11 نفره است این مجری ادامه داد: هادی، هوشنگ، همایون، حامد، حمید، هما، مینا، هایده و نرگس از جمله ...
انتقاد رئیسی از "بی تدبیری" در حل مشکلات مردم/ جبهه مردمی: رسانه ملی به بهانه فشار صاحبان قدرت "آنتن ...
نکردم و الان نیز در ستاد انتخاباتی ما همه سلیقه های سیاسی در خط امام حضور دارند." (لینک) 17:16 محمد باقر قالیباف کاندیدای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دقایقی پیش به منظور شرکت در مراسم یادواره شهدای مدافع حرم مازندران، وارد شهر ساری شد. (لینک) 16:43 اکبر رنجبرزاده عضو فراکسیون نمایندگان ولایی مجلس شورای اسلامی اعلام کرده که، براساس برنامه ریزی های ...
زندگینامه شهید یدالله ملکی
یدالله ملکی در سال 1329 در خانواده ای مذهبی در روستای بابهویز(درخیز) از توابع شهرستان زرند چشم به جهان گشود. نام و نام خانوادگی: یدالله ملکی نام پدر: ابراهیم تاریخ و محل تولد: 1329/3/1- بابهویز شغل: پاسدار تاریخ و محل شهادت: 1367/1/4- خرمال عراق عملیات والفجر 10 سن هنگام شهادت: 38سال صدای زرند ، وی دوران تحصلیش را در ...
از درآمد روزهای یکشنبه تا وصال محبوب
؛ روز قیامت شود از دیدن روی امام حسین(ع) خجالت می کشم .جرجانی با اشاره به روزهای آخر رفتن همسرش، عنوان کرد: بار آخر دو و سه ماه طول کشید تا دوباره به سوریه رفت، چندباری قبل رفتن تشنج کرد، همان روزها آهنگی به نام دوست شهید من را پخش می کرد و هم صدا با آن می خواند و گریه می کرد، دیگه حاجتم روا نمیشه من هم همیشه با خودم می گفتم اونی که حاجتش روا نیمشه من هستم.وی اضافه کرد: بعد از شنیدن خبر شهادت ...
جانبازان زندگی را فقط می گذرانند/ شهادت آرزویم بود نه هدف
تیر خلاص را به او شلیک می کنند و مطمئن بودم این بلا سر خودم هم می آید هرچند شهادت آرزویم بود نه هدف. در وسط میدان مین و همین فکرها ناگهان روز عاشورا و لحظه اسارت یاران امام حسین(ع) برایم تداعی شد در آن لحظه به خدا گفتم تو که علی اکبر حسین(ع) رو نجات دادی منم نجاتم بده ، ترسم از اسارت نبود بلکه به خاطر سن کمم می ترسیدم به اسیری گرفته شوم و ناگهان حرفی بزنم که به ضرر اسلام و امام خمینی(ره ...
تهیدست: می گفتند پیر هستید!
دیدار برابر نساجی مازندران که تاثیر زیادی در روند بازی داشت، ادامه داد: اولین گل فصلم بود؛ همیشه در ذهنم می گفتم امکان دارد گل صعود یا حساس بزنم و خدا لطف کرد که در این بازی حساس مقابل 30 هزار هوادار یکی از حساس ترین گل هایم را به ثمر برسانم. خوشحالم از این بابت و این گل را تقدیم به پدر و مادرم می کنم. قبل از بازی پدرم در ورزشگاه بود و بعد از آن به سمت او رفتم. وی در مورد اینکه قرارداداش با ...